eitaa logo
🌺ــهـشـتـــ❤️ـــبــهـشــتـــ🌺
479 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
ادبی، مذهبی، تاریخی، شهدا و... ادمین کانال @seyyed_shiraz آیدی 👆جهت انتقادات و پیشنهادات، سوالات شرعی، اعتقادی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷 ﷽ ☝️س ٩١٣. شخصى خانه ملکى براى سکونت ندارد، لذا زمينى خريده تا در آن خانه اى براى خودش بسازد، ولى چون پول کافى براى ساخت نداشته، سال بر آن گذشته و آن را به فروش هم نرسانده است، آيا خمس آن واجب است؟ بر فرض وجوب، آيا خمس پول خريد را بايد بپردازد يا قيمت فعلى زمين را؟ ج.✍ اگر زمين را از منفعت کسب سال، براى ساخت مسکن مورد نياز، خريده باشد، خمس ندارد. 💠 ☝️س ٩١۴. در سؤال قبلى، اگر آن شخص شروع به ساختن خانه کند، ولى قبل از اتمام آن، سال خمسى برسد، آيا خمس آن چه در مصالح ساختمان مصرف کرده، واجب است؟ ج.✍ در فرض سؤال، خمس ندارد. 💠 ☝️س ٩١۵. اگر شخصى براى آينده فرزندانش، با اين که خودش در طبقه اول زندگى مى کند، اقدام به ساختن طبقه دوم کند، آيا با وجود عدم نياز به آن تا چند سال ديگر پرداخت خمس آن چه در آن خرج کرده، واجب است؟ ج.✍ اگر ساختن طبقه دوم براى آينده فرزندانش در حال حاضر از مخارج مناسب با شأن عرفى وى محسوب شود، آن چه به مصرف رسانده است، خمس ندارد و در صورتى که اين چنين نباشد و در حال حاضر هم، نه خودش و نه فرزندانش به آن نياز ندارند، پرداخت خمس آن واجب است. 📚 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ یه بار عکسمو گذاشتم پروفایلم یکی پیام داد مسخره کردن انسانهای زشت کار خوبی نیست خواهشا عکس آن بدبخت را بردارید‼️😑😐😑😂 😂😁😜👍😄🙈 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ لطفا حیا کن خواهرم افتاده شالت چشم هوسبازان نشسته برجمالت امشب بیا لطفا که ارشادت کنم من می آورم ملاّ کُنَد بر من حلالت 👳‍♂ ✍ 💍 💞 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ 🧖‍♀ ✍ در را بست و با همان چشمانِ مهربان و پر محبتش روبه رویم ایستاد. - آخیش.. حالا شد بابا.. اونا چی بود مالیده بودن به صورتت.. موقع عقد دیگه کم کم داشتم پشیمون میشدم.. این حرفش چه معنی داشت؟ یعنی مرا همینطور که بودم می پسندید؟ قطره بارانِ باقی مانده روی صورتم را پاک کرد: - ما عاشق این چشمایِ آبی، بدون رنگ و روغن شدیم بانو..😊 بغضم کاری تر شد: - تو اصلا مگه منو تا قبل از عقدم دیده بودی؟ جلوی پایم زانو زد: - نفرمایید بانو.. شوهرتون یه نظامیه هااا .. ما رو دستِ کم گرفتی؟ بنده تو دیدبانی حرف ندارم.. شوهر.. چه کلمه ی غریب اما شیرینی... دست در جیبش کرد و شکلاتی به سمت گرفت - بفرمایید.. هیچم گریه بهتون نمیاد.. دیگه ام تکرار نشه که آقاتون اصلا خوشش نمیاد.. و اِلا میشینه کنارتون و پا به پاتون گریه میکنه.. گفته باشم که بعد نگین چرا نگفتی..🤭 عاشقش بودم و حالا عاشقانه تر دوستش داشتم. خنده که بر لبهایم ظاهر شد ایستاد: - خب بانو.. بنده دیگه رفع زحمت میکنم. این آقا داداشِ حسودتون از دم غروب هی میپرسه کی میخوای بری خونتون. من خودم محترمانه برم تا این بی جنبه، چماق به دست بیرونم نکرده..😂 اجازه می فرمایید؟ ایستادم و با او همراه شدم تا با فاطمه خانم هم خداحافظی کنم. از اتاق که خارج شدیم صدایم کرد: - سارا خانم.. راستی یادم رفت بهتون بگم.. فردا میام دنبالتون تا هم بریم یه دوری بزنیم، هم اینکه در مورد تعیین روز عروسی صحبت کنیم.. عروسی... باید رویا میخواندمش یا کابوس؟ آن شب گذشت با تمام قربان صدقه هایی که به جای مادر، فاطمه خانم ارزانی ام کرد و کَل کَل هایی از دانیال و امیرمهدیِ تازه داماد که صدایِ گم شده ی خنده را در خانه مان زنده میکرد زندگی بهتر از این هم میشد؟ ✍ زهرا اسعد بلند دوست ⏪ 📝 @eightparadise ‌ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ ✍ حالا دیگر زندگی طعمش با همیشه فرق داشت... حسام، آرزویِ روزهایِ سختِ بیماریم بود و حالا داشتمش. فردای آن شب حسام به سراغم آمد و در حیاط منتظر ماند تا آماده شوم. از پشت پنجره ی اتاق نگاهش کردم. پرشیطنت حرف میزد و سر به سر دانیال میگذاشت. شاید زیاد زنده نمی ماندم اما باقی مانده ی کوتاهِ عمرم،دیگر کیفیت داشت. لباسهایم را پوشیدم و خود را در آینه برانداز کردم. یک مانتویِ تقریبا بلند وشالی قهوه ای رنگ که ساختمانِ کلیِ پوششم را تشکیل میداد. این منِ در آینه هیچ شباهتی به سارایِ بی دینِ دلبسته به آلمان نداشت و من چقدر دوستش داشتم. به حیاط رفتم. با حسِ حضورم سر بلند کرد و لبخند زد. این قنج رفتن هایِ دلی، یک نوع جوگیریِ عاشقانه و زود گذر بود؟کاش نباشد... در ماشین مدام حرف میزد و میخندید. گاهی جوک میگفت و گاه خاطره تعریف میکرد... نمیدانستم دقیقا به کجا میرویم اما جهنم هم با حضور حسام آذین بند میشد برایم. ماشین را مقابل یک گل فروشی متوقف کرد و پیاده شد. بعد از مدتی کوتاه با دسته گلی زیبا به سوار شد و آن را به رویِ صندلی عقب گذاشت. متعجب نگاهش کردم و مقصد را جویا شدم. به یک جمله اکتفا کرد میریم دیدن یه عزیز... بهش قول دادم که فردایِ عقد، با خانومم برم دیدنش... پرسیدم کیست؟ و او خواست تا کمی صبر کنم.. مدتی بعد در مکانی شبیه به قبرستان ایستاد و پیاده شدیم. وقتی کمربند ایمنی اش را باز میکرد با لبخند گفت اینجا اسمش بهشت زهراست. خونه ی اول و آخر هممون.. اینجا چه میکردیم؟ با ترس کنارش قدم میزدم و یک به یک قبرها را برانداز میکردم. جلوی چند قبر توقف کرد. شاخه ای گل🌹بر روی هر کدامشان گذاشت و برایم توضیح داد که از رفقایِ مدافعش در و بوده اند.😔 حزن خاصی در چهره اش می دویید و من او را هیچ وقت اینگونه ندیده بودم. دوباره به راه افتادیم. از چندین آرامگاه عبور کردیم که ناگهان با لبخندی خاص، نجوا کرد که رسیدیم. کنار یک مزار نشست. با گلاب شستشویش داد و گلها را یک به یک رویِ آن چید.💐 من در تمام عمرم چنین منظره ای را ندیده بودم،حتی وقتی پدر را دفن میکردند هم به سراغش نرفتم. راستی آن مردِ شِبه پدر در کدام قبرستان دفن بود؟ حسام با محبت صدایم زد و خواست تا کنارش بنشینم: - اینجا مزار پدرِ شهیدمه... ایشون همون کسی هستن که بهش قول داده بودم دست خانوممو بگیرمو بیارم تا بهش نشون بدم. هرچند که این آقایِ بابا از همون اول عروسشو دیده و پسندیده بود.😁 امیرمهدی دیوانه شده بود؟ - مگه مرده ها ما رو میبینن؟ حسام ابرویی بالا انداخت: - مرده ها رو دقیقا نمیدونم..‌. اما بله، میبینن؟ نه انگار واقعا سرش به جایی خورده بود... - شهدا؟ خب اینام مردن دیگه خندید و با آهنگ خواند: - نشنیدی که میگن..شهیدان زنده اند، الله اکبر به خون آغشته اند، الله اکبر... نه نشنیده بودم... گلها را پر پر میکرد: - شهدا عند ربهم یرزقونند یعنی نزد خدا روزی میخورن.. یعنی جایگاهش با منو امثالِ منِ بدبخت، زمین تا آسمون فرق داره.. یعنی میان، میرن، میبینن، میشنون.. یعنی خلاصه که خدا یه حالِ اساسی بهشون میده دیگه... حرفهایش همیشه پر از تازگی بود نو و دست نخورده... چشمانش کمی شیطنت داشت: - خب حالا وقتِ معارفه ست.. معرفی میکنم.. بابا.. عروستون.. عروسِ بابام.. بابام😂 خدایی تمام اجدادمو آوردین جلو چشمم تا عروس بابام شدیناااا.. وقتی مامان گفت که شما جوابتون منفیه چسبیدم به بابام که من زن میخوام..😌 که زنمم باید چشماش آبی باشه.. قبلا ساکن آلمان بوده باشه.. داداشش دانیال باشه.. اسمشم سارا باشه..😁 یک روز در میونم میومدم اینجا و میگفتم اگه واسم نری خواستگاری؛ وقتی شهید شدم هر شب میرم خواب مامانو اسمِ حوریاتو یکی یکی بهش لو میدم..😂 قلبم انگار دیگر نمیزد.. مگر قرار بود شهید شود؟ در عقدنامه چیزی از شهادت قید نشده بود... ناخوداگاه زبانم چرخید: - تو حق نداری شهید بشی.. لبخندش تلخ شد: - اگه شهید نشم... میمیرم..😔 او حق نداشت.. من تازه پیدایش کرده بودم... نه‌ شهادت، نه مردن... با جمله ی آخرش حسابی به هم ریختم. حال خوشی نداشتم... انگار سرطانِ فراموش شده، دوباره به معده ام سرک می کشید و چنگ می انداخت. این زاده ی خوش طینت، همه اش مالِ من بود..‌. با هیچکس قسمتش نمیکردم.. هیچکس... حتی پدرشوهر شهیدی که داشتنِ حسام را مدیونش بودم... بعد از بهشت زهرا کمی در اطراف تهران گردش کردیم و او تلاش کرد تا حالِ ویران شده ام را آباد کند، اما افکار من در دنیایی غیرقابل تصور غوطه ور بود و راه رسوخی وجود نداشت. ✍ زهرا اسعد بلند دوست ⏪ 📝 @eightparadise ‌ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ashoora_farahmand.mp3
1.95M
🍃🌷 ﷽ ✨ایها العشق سلام از طرفِ نوکرِ تو ✨برگ سبزی ست که هر روز رسد مَحضرِ تو 💐یا اباعبدالله من و شش گوشه تان صبح،قراری داریم دلبری کردن از او،ناز کشیدن از من 💫أَلسلام على مَن افتخَرَ به جبرئیل 💫سلام بر آن کسى که جبرئیل به او مباهات مى نمود. 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى أَذْهَبَ اللَّيْلَ مُظْلِماً بِقُدْرَتِهِ ، وَجَاءَ بِالنَّهَارِ مُبْصِراً بِرَحْمَتِهِ ، وَكَسَانِى ضِياءَهُ وَأَنَا فِى نِعْمَتِهِ . اللّٰهُمَّ فَكَمَا أَبْقَيْتَنِى لَهُ فَأَبْقِنِى لِأَمْثالِهِ ، وَصَلِّ عَلَى النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ ، وَلَا تَفْجَعْنِي فِيهِ وَفِي غَيْرِهِ مِنَ اللَّيالِى وَالْأَيَّامِ ، بِارْتِكَابِ الْمَحَارِمِ ، وَاكْتِسَابِ الْمَآثِمِ ، وَارْزُقْنِى خَيْرَهُ ، وَخَيْرَ مَا فِيهِ ، وَخَيْرَ مَا بَعْدَهُ ، وَاصْرِفْ عَنِّى شَرَّهُ ، وَشَرَّ مَا فِيهِ ، وَشَرَّ مَا بَعْدَهُ ، اللّٰهُمَّ إِنِّى بِذِمَّةِ الْإِسْلامِ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ ، وَبِحُرْمَةِ الْقُرْآنِ أَعْتَمِدُ عَلَيْكَ ، وَبِمُحَمَّدٍ الْمُصْطَفىٰ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ أَسْتَشْفِعُ لَدَيْكَ؛ فَاعْرِفِ اللّٰهُمَّ ذِمَّتِىَ الَّتِى رَجَوْتُ بِهَا قَضَاءَ حَاجَتِى ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ ، اللّٰهُمَّ اقْضِ لِى‌فِى الْخَمِيسِ خَمْساً لَايَتَّسِعُ لَها إِلّا كَرَمُكَ ، وَلَا يُطِيقُها إِلّا نِعَمُكَ ، سَلَامَةً أَقْوىٰ بِهَا عَلَىٰ طَاعَتِكَ ، وَعِبادَةً أَسْتَحِقُّ بِها جَزِيلَ مَثُوبَتِكَ ، وَسَعَةً فِى الْحَالِ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلَالِ ، وَأَن تُؤْمِنَنِى فِى مَوَاقِفِ الْخَوْفِ بِأَمْنِكَ ، وَتَجْعَلَنِى مِنْ طَوَارِقِ الْهُمُومِ وَالْغُمُومِ فِى حِصْنِكَ ، وَ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَاجْعَلْ تَوَسُّلِى بِهِ شَافِعاً ، يَوْمَ الْقِيامَةِ نَافِعاً ، إِنَّكَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ. 📿💠 ترجمه 💠📿 به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانی‌اش همیشگی است، سپاس خدای را که شب تاریک را باقدرت خود برد و روز روشن را به رحمتش آورد و لباس پرفروغ آن را درحالی‌که قرین نعمتش بودم بر تن من کرد، خدایا! همچنان که مرا برای این روز نگاه داشتی برای امثال آن نیز پابرجا بدار و بر پیامبر اسلام محمّد و خاندان او درود فرست و مرا در این روز و شب‌ها و روزهای دیگر به فاجعه‌ی انجام گناهان مبتلا مساز، خیر این روز و خیر آنچه در آن است و خیر بعدازاین روز را روزی‌ام گردان و شرّ این روز و شرّ آنچه در آن است و شرّ بعدازآن را از من دور ساز. خدایا! من با گردن نهادن به دین اسلام به‌سوی تو وسیله می‌جویم و با حرمت نهادن به قرآن بر تو اعتماد می‌کنم و به دوستی محمّد، بنده برگزیده‌ات که (درود خدا بر او و خاندانش باد) نزد تو شفاعت می‌طلبم؛ پس بار خدایا پیمانی که روا شدن حاجتم را به آن امید بسته‌ام به حساب آور، ای مهربان‌ترین مهربانان! بار خدایا برطرف نما که آن‌ها را جز کرم تو گنجایش و جز نعمت‌های تو طاقت ندارد: 1⃣سلامتی که با آن برای انجام طاعتت نیرو گیرم و 2⃣عبادتی که با آن سزاوار پاداش فراوان تو گردم و 3⃣گشایشی در حال من با روزی حلال و اینکه 4⃣به من با امن خویش در هنگامه‌های ترس امنیت دهی و 5⃣از هر غم و اندوه کوبنده در دژ استوار خویش پناهم دهی، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و چاره‌جویی‌ام را به‌وسیله‌ی او شفیع سودمندی برایم در روز قیامت قرار ده، به‌یقین تو مهربان‌ترین مهربانانی. ✅ الهی آمین برای رفع مشکلات مادی و معنوی برای سلامتی و سلامتی بیماران خصوص مبتلایان به بیماری و همچنین ریشه کن شدن این منحوس اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌸🌸🌸🌸 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ نکاتی در مورد آداب از !! یکی از بهترین کارها عیادت بیمار است . حضرت موسی علیه السلام از خدا سوال کرد که کدام بندگان پیش تو محبوب تر هستند ؟ خطاب شد سه گروه : کسانی که عیادت بیمار می روند ، کسانی که به مصیبت زده تسلیت می گویند و کسانی که به تشییع جنازه می روند. خداى تعالی در روز قیامت مى‏ فرماید: اى پسر آدم! من بیمار شدم اما عیادتم نکردى؟ عرض مى‏ کند: پروردگارا چگونه تو را عیادت کنم حال آن‏که تو پروردگار جهانیانى؟ مى‏ فرماید: مگر ندانستى که فلان بنده ‏ام بیمار شد و عیادتش نکردى، مگر نمى‏ دانستى که اگر به عیادتش روى، مرا نزد او مى ‏یابى؟ (نهج الفصاحه، ص311 ، ح775) بنابراین سعی کنیم عیادت از بیمار را در برنامه ی خود قرار دهیم. در این رابطه در متون دینی ما چند ادب در ارتباط با آداب عیادت بیمار آمده است: ⚜ادب اول این است که پیامبر صلی الله و علیه وآله سه روز صبر می کردند و بعد اگر اصحابشان را نمی دیدند از آنها سراغ می گرفتند . اگر آن فرد مسافرت بود پیامبر صلی الله و علیه و آله برای او دعا می کردند و اگر آن فرد بیمار بود، ایشان به عیادتش می رفتند. پس عیادت بیمار پس از گذشت سه روز است . قبل از سه روز ممکن است که بیماری های ساده ای باشد و تمام بشود. ⚜ادب دوم این است که پیامبر صلی الله و علیه وآله فرمود : به عیادت کسی برو که به عیادت تو نیامده است زیرا تو به خاطر خدا قدم بر می داری. روایت داریم: به کسی هدیه بده که به تو هدیه نمی دهد، ولی ما چه می گوییم؟ می گوییم باید به کسی هدیه بدهیم که قبلا به ما هدیه داده است و حواسش به ما بوده است. پاداش عیادتی بیشتر است که کوتسید: اه تر باشد مگر اینکه خود بیمار بخواهد شما مدت بیشتری در آنجا بمانید ⚜ادب سوم این است که هنگام رفتن پیش بیمار هدیه ای برای او ببریم . پیامبر صلی الله و علیه وآله عده ای را دیدند که به عیادت بیمار می رفتند . به آنها فرمودند که من هم با شما می آیم، آیا شما هدیه یا میوه ای برای او تهیه کرده اید ؟ آنها گفتند : نه. پیامبر گفت صبر کنید تا هدیه ای برای او فراهم کنیم . زیرا همین هدیه کوچک او را خوشحال می کند. (کافی، ج 3، ص 118، ح 3) ⚜ادب چهارم این است که عیادت بیمار کوتاه باشد. چنانچه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «خیر العیادة اخفها; بهترین عیادت کوتاه ترین آن است.» آن حضرت فرمودند : پاداش عیادتی بیشتر است که کوتاه تر باشد مگر اینکه خود بیمار بخواهد شما مدت بیشتری در آنجا بمانید. (کنزالعمال، المتقی الهندی، ج 9، ص 94، ح 25139، و همان، ج 9، ص 97، حدیث 25149) ⚜ادب پنجم این است که پیامبر صلی الله و علیه وآله فرمود : وقتی بیمار را می بینید حمد خدا را بگویید. اما یک جوری باشد که به گوش بیمار نرسد . یعنی یک جوری نگوییم الحمدلله که طرف فکر کند که یعنی یک اشکالی در کار شما بوده است که گرفتار بیماری شده ای . فردی خدمت امام موسی کاظم (علیه السلام) آمد و گفت که همه ی اهل و عیال من بیمار هستند. من چکار کنم ؟ امام فرمود: با صدقه بیماران خودت را درمان کن . دعا همراه با صدقه به اجابت می رسد . نفع چیزی برای بیمار بالاتر از صدقه نیست . امام صادق (علیه السلام) فرمود : بیمار خودش به نیازمند کمک کند و به آن نیازمند بگوید که تو برای سلامتی من دعا کن . این خیلی موثر است. سلامتی همه ی بیماران خصوص مبتلایان به بیماری که امکان عیادتشان نیست 😔 صلوات ☎️ تلفنی جویای احوالشون بشیم🍃 🌸 👇https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ ‌. ✔ برادر و خواهر مجازی من ✔ ؟؟؟ !!! . آره ✔چیزی بینمون نیست . ✔اصلا ذهنمون به جاهای دیگه کشیده نمیشه . ✔اون خودش به یه نفر دیگه علاقه داره من فقط به عنوان برادر نگاه میکنم . ✔مثل داداش کمک حالم بوده تو زندگی . ✔آبجی نبینم پست غمگین بذاری . ✔باز کی آبجی منو اذیت کرده . ✔همیشه رو من حساب کن خواهرم ۲نوع وجود داره. ❇نوع اول و (غیر مذهبی) ❇نوع دوم و (به ظاهر مذهبی) . آروم آروم شروع میشه . شمایی که میگی بی جنبه نیستیم و ذهنمون خراب نیست. . ♦️از حضرت موسی بالاتری که پشت سر دختر شعیب راه نرفت و بهش گفت پشت من راه بیوفت؟؟؟ . از حضرت یوسف بالاتری که پا به فرار گذاشت تا آلوده نشه؟؟؟ . ♦️از حضرت مریم بالاتری وقتی اون مَلَک حاضر شد به خدا پناه برد؟؟؟ . . ❇ من نمیگم شما بی جنبه ای ❇ نمیگم اعتماد ندارم ❇ اما به شیطان اعتماد دارم که میخواد شما رو به زمین بندازه . همه چیو محروم کردی؟ . نه فقط محرمیت از سه طریق حاصل میشود. . ۱ سببی ۲ نسبی ۳ رضاعی . ⛔️چیزی به عنوان خواهر برادر مجازی نداریم . . !! . . _خواهر_برادری . امااان از توجيه و تفسیر هایی که نفس اماره ات میکند....... . کمی به دلت نگاه کن... . ✔آیا وابسته اش نشده ای؟؟... ✔منتظر تلفن و پیامک هایش نیستی؟!... . این همان گناهی است که ناشیانه انجامش می دهی... وای به حال اصطلاح برادرت ...... . ❌از کجا معلوم او هم بخاطرت چقد به گناه افتاده? به کجا چنین شتابان.... . ❌میدانستی اگر بدانی و آگاه شوی و با شناخت گناه کنی قعر جهنم جایگاه توست.... . زیرا......اگر فردی مذهبی باشد . این را خوب میداند که خلوت کردن با نامحرم چه پیامکی ، چه تلفنی حرام است.... . آری.... شیطان قسم خورده است که نفرسوم شود و آنها را هلاک خواهد کرد..... . پس بدان با چه کسی خصوصی هایت را عمومی میکنی.... . کسی که ظاهرش را با ایمان نشان داده است اما بویی از نبرده است . . ؟؟؟؟ . . . . . پی‌نوشت: این شبکه ها نه محرمیت ایجاد میکنند نه خواهر برادری 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ نبی مکرم، محمد مصطفی(ص)، از باب تطهیر خطور نفسانی و شیطانی ذهنی برای امتش و هم از باب ترغیب و تشویق آنان، بیان فرمود: من ، در روز، حداقل هفتاد مرتبه، استغفار می‌کنم. استغفرالله و اتوب الیه 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ 🌺هدیه ای ویژه به در شب جمعه/نمازی که والدین فوت شده آرزو می کنند زنده شوند و پای فرزندشان را ببوسند. و رو فراموش نکنیمـ🌸 💢کیفیت نماز هدیه به والدین: ♦️هر کس این نماز را بخواند چنان چه پدر, مادر و عزیزان او زنده باشند مورد رحمت خداوند رحمان و رحیم قرار می‌گیرند . ♦️چنان چه والدین فوت کرده باشند مورد آمرزش خداوند کریم قرار می گیرند. ♦️این نماز چنان موجب شادی پدر و مادر می شود که آرزو می‌کنند زنده شوند و زانوی فرزند خوبشان را ببوسند. ♦️خواندن آن موجب گشایش درهای رحمت الهی می شود. -به خاطر سوره نوح آیه ٢۴ هر مهمانی که وارد منزل می شود مورد لطف خدای منان قرار می گیرد. ♦️این نماز انسان را در های بسیار شدیدی که بر اثر مصیبت های سنگین بوجود می آید می بخشد. 🌹بهتر است که این نماز در شب جمعه ترک نشود طریقه خواندن نماز هدیه به والدین این نماز دو رکعت است: در رکعت اول : بعد از حمد به جای خواندن سوره، ١٠ مرتبه آیه ۴١ سوره ابراهیم خوانده می شود، یعنی آیه زیر: " رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ " پروردگارا، مرا و بر پدر و مادرم و همه مومنان را ببخشاى در روزى كه حساب برپا مى‏ شود. در رکعت دوم: بعد از خواندن سوره حمد ١٠ مرتبه آیه ٢٨ سوره نوح خوانده می شود، یعنی آیه زیر: " رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِمَن دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ " پروردگارا بر من و پدر و مادرم و هر مؤمنى كه در سرایم درآید و بر مردان و زنان با ایمان ببخشاى. پس از سلام نماز بدون تغییر حالت نماز، ده مرتبه آیه ٢۴ سوره اسراء خوانده می شود: " رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً " پروردگارا: همچنان که پدر و مادر مرا به مهربانی از کودکی پرورش دادند. تو نیز در حق آنها مهربانی نموده و رحمت خود را شامل حالش بفرما. 📚مفاتیح ص ٤٠٩ 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ در لحظه زندگی کنیمـ😍 ❣چنان زندگی را سخت گرفته ایم گویی سال ها قرار است باشیم! کاش یاد بگیریم، رها کنیم، بگذریم گاهی باید رفت... ما به آرزوهایمان یک رسیدن بدهکاریم... زندگی کوتاه است! پس در لحظه کنیم🍃 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ بهترین گلزن ملی جهان، عنوانی است که در عدد 84 آن را از فرانس پوشکاش گرفت و با زدن 25 گل دیگر تا سال ها آن را مال خود کرد؛ 109 گل ملی، رکوردی بود که دست یافتن به آن بسیار سخت بود و همین موضوع باعث شد تا فوتبال ایران برای مدت بسیار طولانی صاحب یک افتخار بزرگ باشد. در حالی که فوتبال دوستان ایرانی به داشتن این عنوان عادت کرده و تغییر آن را متصور نبودند، ماشین گلزنی رونالدوی پرتغالی شروع به کار کرد. در یورو 2020 هم توفانی شروع کرد و با زدن 2 گل در بازی اول نشان داد که آمده تا در همین تورنمنت رکورد اصلی را مال خود کند؛ او در بازی دوم هم یک گل دیگر زد تا تنها 2 گل با رکورد علی دایی فاصله داشته باشد؛ 2 گلی که کریس امشب آن را از روی نقطه پنالتی وارد دروازه فرانسه کرده و در عنوان بهترین گلزن ملی دنیا با علی دایی شریک شد. علی دایی در واکنش به این اتفاق بلافاصله، پستی را در اینستاگرام خود منتشر کرده و نوشت: بهت تبریک میگم کریس، به چیزی که لیاقتش را داشتی رسیدی. نماد واقعی پشتکار و حرفه ای بودن هستی و باز هم به دنیا ثابت کردی بهترینی. ⚽️ 👇 https://eitaa.com/eightparadise
و اینم استوری ⚽️😊😍👇
🍃🌷 ﷽ وقتی شهید شد پلاکاردهایش را جمع می‌کردند ڪه نفهمیم مجید شهید شده است. بی‌آنڪه کسی بتواند پیڪر بی‌جانش را برای خانواده‌اش برگرداند. ڪنار دیگر دوستان شهیدش زیر آسمان غم گرفته خانطومان آرام خوابیده است؛ اما چه ڪسی می‌خواهد این خبر را به مادرش برساند؟ «همه می‌دانستند من و مجید رابطه‌مان به چه شڪل است. رابطه ما مادر فرزندی نبود. مجید مرا «مریم خانم» و پدرش را «آقا افضل» صدا می‌ڪرد. ما هم همیشه به او داداش مجید می‌گفتیم. آن‌قدر به هم نزدیڪ بودیم که وقتی رفت همه برای آنڪه آرام و قرار داشته باشیم در خانه‌مان جمع می‌شدند. وقتی خبر شهادتش پخش شد اطرافیان نمی‌گذاشتند من بفهمم. لحظه‌ای مرا تنها نمی‌گذاشتند. با اجبار مرا به خانه برادرم بردند ڪه ڪسی برای گفتن خبر شهادت به خانه آمد، من متوجه نشوم. حتی یڪ روز عموها و برادرهایم تا ۴ صبح تمام پلاڪاردهای دورتادور یافت‌آباد را جمع ڪرده بودند ڪه من متوجه شهادت پسرم نشوم. این ڪار تا ۷ روز ادامه پیدا ڪرد و من چیزی نفهمیدم ولی چون تماس نمی‌گرفت بی‌قرار بودم. یڪی از دخترهایم درگوشی همسرش خبر شهادت را دیده بود و حسابی حالش خراب‌شده بود. او هم از ترس اینڪه من بفهمم خانه ما نمی‌آمد. آخر از تناقضات حرف‌هایشان و شهید شدن دوستان نزدیڪ مجید، فهمیدم مجید من هم شهید شده است. ولی باور نمی‌ڪردم. هنوز هم ڪه هنوز است ساعت ۲ و ۳ نصفه‌شب بی‌هوا بیدار می‌شوم و آیفون را چک می‌ڪنم و می‌گویم همیشه این موقع می‌آید. تا دوباره ڪنار هم بنشینیم و تا ۵ صبح حرف بزنیم و بخندیم؛ اما نمی‌آید! ۷ ماهه است ڪه نیامده است.» 👈شهید مجید قربانخانی 💐 ... ✍🏻 : الهام تیموری 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷 ﷽ دیدار صمیمانه با جانمان پیشکش سیدنا خامنه ای رهبر عزیز اهل لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان خوبتــ😍ـون معرفی کنید 🌸 👇 https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ ✍ کنار یک بستنی فروشی ایستاد و با دو ظرف پر از فالوده برگشت. مشغول خوردن بودیم که هر از گاهی نگاهی پر تشویش به ساقِ بیرون زده از آستین مانتویم می انداخت. دلیلش را نمیفهمیدم،پس بی توجه از کنارش عبور کردم. مدام شوخی میکرد و مهربانی حراج تا اینکه از مراسم عروسی پرسید. اینکه چه روزی مناسبتر است. هول شدم.. یعنی حالا باید برایش توضیح میدادم که دوست ندارم عروسی کچل باشم؟ نفسم را با آه بیرون دادم. کاش اصلا مجلسی به نام عروسی به پا نمیکردیم.😔 انگار نگاهم را خواند: - سارا خانم.. مادرم فقط منو داره و هزارتا آرزویِ مادرانه واسه عروسیم..پس نمیخوام دلشو بشکنمو تو حسرت بذارمش. اما شرایط شمارو هم کاملا درک میکنم‌‌. منتظر می مونم هر وقت آماده بودین مجلس رو به پا کنم.. نگران هیچ چیز نباشین. چقدر سخاوتمندانه به فریادِ نگاه و آهِ بلند شده از نهادم پاسخ داد و بزرگوارانه به رویم نیاورد که مانندِ تمام عروسهایِ دنیا نیستم... نواده ی علی که انقدر خوب باشد.. دیگر تکلیف حدِ اعلایِ خودش مشخص است.❤️ با ماشین در حال حرکت بودیم که ناگهان توقف کرد و با گفتنِ: - چند لحظه صبر کنید الان میام به سرعت پیاده شد. با چشم دنبالش کردم، وارد یک مغازه شد و چند دقیقه بعد با بسته ای در دست برگشت. بسته را باز کرد و دو تکه پارچه ی مشکی اما نگین کاری شده را از آن بیرون کشید. با تعجب پرسیدم که اینها چیست؟ و او با لبخند پاسخ داد: - اگه دستتونو بدین،متوجه می شین😊 از رفتارش سر در نمی اوردم. دستم را به سمتش دراز کردم مچم را به نرمی گرفت و پارچه را به آرامی رویِ ساقِ دستم پوشاند. این اولین برخورد فیزیکی مان بود و چقدر مردانگی انگشتانش دلچسب، سنجاق میشد به گوشِ حسِ لامسه ام...❤️ با تعجب به ساقِ دستم خیره شدم. حالا چیزی شبیهِ یک آستینِ کشی رویِ آن را پوشانده بود. اینکار را در مورد دست دیگر هم تکرار کرد. به دستانم که حالا توسط این آستین هایِ اضافه و نگین کاری شده؛فقط تا مچشان مشخص بود، نگاه کردم. - اینا چیه؟ کمی سرش را خاراند: - والا اسم دقیقشو نمیدونم اما فکر کنم بهش میگن ساق دست... آستین مانتویم را رویشان کشید و مرتب کرد. اما دلیل اینکار چه بود؟ - خب به چه درد میخورن؟واسه چی اینارو دستم کردین؟ لبخند بامزه ای روی صورتش نشاند و ابرویی بالا داد: - آخه آستین های مانتوتون کوتاه بود. تا دستاتونو یه کوچولو تکون میدادین،ساق تون کاملا مشخص میشد. متوجه منظورش نمیشدم. - خب مگه چیه؟ مهربانتر از همیشه پاسخ داد: - بانوی زیبا حد حجاب گردی صورت و دستها تا مچِ حیفِ که چشمِ هر رهگذری به طلایِ وجودتون بیوفته... شما نابی.. تاج سری..😇 کدوم پادشاهی تاجشو وسط بازار رها میکنه تا هر کس و ناکسی حظ ببره و کیف کنه؟؟ حالا دلیل آن نگاههایِ پر تشویش را میفهمیدم. شاید اگر یک سال پیش کسی از و حدودش میگفت، سر به تنش نمیگذاشتم. اما حالا با سر به اطاعت فرود می آوردم.💖 راست میگفت،من ارزان نبود که ارزان حراج شوم. وقتی لبخندم را دید بسته ای دیگر را به سمتم گرفت: - اینم جائزه ی خنده هایِ دلبرونه تون.🙈 مذهبی ها عاشقانه هایشان بویِ هوس نمیداد. عطرش مثل نسیمِ دریا خنک بود. خنکه خنک... بسته را باز کردم. یک روسریِ زیبا و پر نقش و نگار. دست در جیبش کرد و سنجاقی زیبا و آویزدار از آن در آورد: - اینم سنجاقش که وقتی لبنانی می بندین،با این محکمش کنید تا یه وقت باز نشه😁 و این یعنی روسریت را زیبا سرکن شبیه به دخترکانِ عروسِ خاورمیانه... ✍ زهرا اسعد بلند دوست ⏪ 📝 @eightparadise ‌ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ ✍ حالا دیگر روزهایِ زندگیم، معمولی و روتین نمی گذشت. پر بود از شبیه به هیچ کس نبودن. مدام حسرت میخوردم که ای کاش سرطان و مرگ،فرصتِ بیشتری برایِ ماندن کنار این مرد جنگ ارزانیم کند.😔 مردی که لباسش از زره بود و قلبش از طلا... به کمر سلاح می بست و با دست باغی از عشق میکاشت... این بود اعجازِ ، و پدر در گرمابه و گلستانش، رفاقت میکرد با ابلیس... اسلام چیزی جز انسانیت نبود و شیعه شاهی جز علی...💚 علی خط به خطِ نفسهایش انسان نوازی میکرد.. چه بر پیشانیِ دوست، چه بر قلبِ دشمن. بیچاره پدر که بوته ی احساسش را سوزاند و کینه ی پر حماقت به جایش نشاند. اصلا مگر میشود را شناخت و دوستش نداشت؟؟ و چیزی که در این بین سوال میشد بر لوحِ افکار، مطالبی بود که از بعضی شیعیان در مورد عدم برادری و بینِ و ، در شبکه هایِ اینترنتی میخواندم و تعجب، آفت میشد در جانم. مگر میشد پیرو علی باشی و رسمِ بد دهانی و آزردن بدانی؟ مگر میشد شیعه ی امیر بود و دل خنک کرد به کشتارِ مظلومانِ سنی در یمن و فلسطین و سوریه؟ اصلا مگر امکان دارد که سنگ مولا را به سینه زد و دهان باز کرد به زنا زاده خواندنِ هر چه پیروِ اهل سنت است؟ دلی که علی پادشاهش باشد، زبان قلاف میکند و پنجه مشت...❤️ علی، ابن ملجم را دایه گی کرد. پیرو اهل سنت که دیگر جای خود دارد. اگر حرامزاده ای هم باشد از قبیله ی است. نه مادر و برادرِ سنی من، که حب علی لقمه به لقمه در کام جانشان نشسته بود. من معنی برادری را بینِ پنجه هایِ گره خورده ی حسامِ علی پیرو، در انگشتانِ دانیالِ سنی دیدم. در بند پوتینی که هر دو گره زدند و عزم ایستادن کردن در مقابل حیوان صفتانِ . در زندگیِ من که حسامِ شیعه نجاتش داد و عملیاتی که دانیالِ سنی انجامش... این بود رسمِ برادریِ شیعه و اهل سنت… روزها می دویید و کام عمرم ملس میشد به شیرینیِ محبتهایِ حسام و تلخ از مرگی که عطرِ کافورش را در چند قدمی ام حس میکردم..‌. حسام یک روز در میان بعد از کار، قبل از رفتن به خانه خودشان، به دیدنم می آمد و چشمه ای جدید از محبتش را ارزانی ام میداشت. و صبورانه، صبر به خرج میداد محضِ تحملِ کج خلقی هایِ منوط به روزهایِ بی حالی و دردم. هربار که بی قراریم را میدید، صوتِ قرآنش را مسکنی میکرد بر بی تابیم... و من قطره میشدم از فرطِ خجالت که او سالم است و جوانی هدر میدهد به پایِ نفس هایِ یکی در میانم. مردهایِ مذهبی عاشقترند اما فقط مهربانی شان گره خوردست با حجب و حیا💖 مدتی به همین منوال گذشت و از نبض نبضِ احساسم، آذین بستم خاطراتم را... تا اینکه به ایام نزدیک میشدیم و به واسطه ی حضورِ پروین در خانه، مدام تلوزیون روشن بود و نوایِ عزاداری در فضا می پیچید.🏴 ✍ زهرا اسعد بلند دوست ⏪ 📝 @eightparadise ‌ 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا