🍃🌷
﷽
#چکامه
اگر چه هر سحرم کل یوم عاشوراست
همیشه روز نهم، روز شاه تاسوعاست
ببین برای تو یک شهر حاجت آوردم
ببین که ذکر همه شهر حضرت سقاست
#یاابالفضل....
#یا_کاشف_الکرب عن وجه الحسین (ع)
اکشف کربی بحق اخیک الحسین (ع)
🌸
👇
https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷
﷽
#زمزم_احکام
ادامه ی مسائل #روزه
☝️سؤال: هنگامی كه روزه میگیرم به شدّت بدنم سست میشود و نمیتوانم درس بخوانم، وظیفهام چیست؟
✍جواب: ضعف و سستی تقریبا لازمه روزه است و نمیتوانید بخاطر آن روزه را بخورید. میتوانید سحر از غذای مقوی استفاده كنید. (١١)
☝️سؤال: دختری كه به حدّ بلوغ رسیده است و به واسطه ضعف بنیه نمیتواند در ماه رمضان روزه بگیرد و بعد از ماه رمضان هم نمیتواند تا سال دیگر قضا كند، حكمش چیست؟
✍جواب: قضای روزهها بر عهده او هست. هر وقت توانست بگیرد و برای تأخیر هر روزه تا رمضان بعد باید یك مدّ طعام كه تقریبا ده سیر (٧۵٠ گرم) است به فقیر بدهد، مگر آنكه در تأخیر معذور باشد. (١۲)
6⃣ انسان نمیتواند برای ضعف روزه را بخورد، ولی اگر ضعف او به قدری است كه معمولاً نمیشود آن را تحمل كرد، خوردن روزه اشكال ندارد. (١٣)
☝️سؤال: آیا خوردن قرص فشار خون در حال روزه جایز است یا خیر؟
✍جواب: اگر خوردن آن در ماه رمضان برای درمان فشار خون ضروری باشد اشكال ندارد، ولی با خوردن آن روزه باطل میشود. (١۴)
☝️سؤال: داروهای مخصوصی برای معالجه بعضی از بیماریهای زنان وجود دارد (شیافهای روغنی) كه در داخل بدن گذاشته میشود. آیا استفاده از آن موجب بطلان روزه میشود؟
✍جواب: استفاده از آن داروها به روزه ضرر نمیرساند. (١۵)
☝️سؤال: آیا تزریق خون به بدن روزه دار موجب ابطال روزه میشود؟
✍جواب: احتیاط در اتمام آن روزه و قضای آن است. (١۶)
☝️سؤال: آیا شستشوی معده از طریق سوند معده، باعث ابطال روزه بیمار میشود؟
✍جواب: جایز نیست، مگر در حال ضرورت و در این صورت باید روزه را قضا كند. (١٧)
☝️سؤال: شخصی میداند كه اگر سحر غذا نخورد، روزه گرفتن برای او ضرر دارد. اگر سهوا سحر بیدار نشد و سحری نخورد، آیا گرفتن روزه بر او واجب است؟
✍جواب: گرفتن روزه واجب است، ولی در اثناء روزه اگر خوف مرض پیش آمد و یا آنكه ادامه روزه حرجی شد، افطار بنماید. (١٨)
📝 پاورقی
١١. همان، ص١٣٩.
١٢. استفتائات امام، ج١، ص٣٣٣، س٨٨.
١٣. توضیح المسائل مراجع، ج١، ص٩٣٠، م١۵٨٣.
١۴. اجوبة الاستفتائات، آیة اللّه خامنهای، ص١۶٠، س٧۶٨.
١۵. همان، ص١۶٠، س٧۶۶.
١۶. استفتائات، آیة الله مكارم، ج٢، ص١۴٨، س۴٢۴.
١٧. استفتائات، آیة الله مكارم، ج٢، ص١۴٨، س۴٢٣.
١٨. استفتائات امام، ج١، ص٣٢٠، س ۵۰ .
#احکام_روزه
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
﷽
#دوشنبه_های_امام_حسنی
السلام علیک یا ابا محمد
یا حسن ابن علی
ایها المجتبی
یابن رسول الله
یا حجه الله علی خلقه
یا سیدنا و مولانا
انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا
بک الی الله
و قدمناک بین یدی حاجاتنا
#یا_وجیها_عندالله_اشفع_لنا_عندالله
❣💗💚❣💕❣💚💕
مقدس است دوشنبه برای این نوکر
دوشنبه ها به لَبَم ذکر یا حَسَن دارم.......
👇❤👇
👇❤
لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان💖 خوبتان معرفی کنید
🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷
﷽
#حکایات_شیرین
شيخ اجل #سعدي در بوستان حكايتی جالب در باب روزه دارد،
او مي گوید:
👈روزه آن نيست كه غذا را از خود باز گيري تا باز خودت بخوري، بلكه هدف آن است كه از خود باز گيري تا ديگران بخورند و اصلا به همين دليل است كه براي قضاي روزه بايد به فقرا غذا داد!
خورنده كه خيرش برآيد ز دست
به از صائم الدهر دنيا پرست
مسلم كسي را بود روزه داشت
كه درمندهاي را دهد نان چاشت
وگرنه چه لازم كه سعيي بري
ز خود بازگيري و هم خود خوري
📚 بوستان سعدی
بفرمائید ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ
👉 💖 @eightparadise
🍃🌷
﷽
#شبی_با_امیر_بیان
خطبه ی بیست و چهارم
🌸 برانگیختن مردم به پیكار
ضرورت آمادگی برای جهاد
سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق، و آنان كه در گمراهی و فساد غوطه ورند، یك لحظه مدارا و سستی نمی كنم. پس ای بندگان خدا! از خدا بترسید، و از خدا، به سوی خدا فرار كنید، و از راهی كه برای شما گشوده بروید، و وظائف و مقرراتی كه برای شما تعیین كرده بپا دارید، اگر چنین باشید، علی (ع) ضامن پیروزی شما در آینده می باشد گرچه هم اكنون به دست نیاورید.
📚 نهج البلاغه #خطبه_بیست_و_چهارم
#فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_است
🌷 👉 @eightparadise
🍃🌷
﷽
💡
#چراغ_راه
✅کنترل زبان و خشم،
اولین شرط رسیدن به درجات معنوی
✍ آیت الله فاطمی نیا:
تا خودت پاکیزه نباشی، پاکیزه بهت نمی دهند. ظرفی که برای آب خوردن انتخاب می کنی باید پاک باشد. اگر من ظرف باطنم آلوده باشد، این توقع درستی نیست که از خدا پاکیزه بخواهم.
حالا چه کار کنیم در قدم اول باطنمان پاک شود؟ با خودت قرار بگذار به کسی پرخاش نکنی. ما زیارت می رویم، نماز جماعت می خوانیم، ماه رمضان روزه می گیریم، پس چه می شود که توفیق نداریم و پیشرفت نمی کنیم؟ وقتی بررسی کنیم می بینیم ریشه تمام مشکلات زبان است. یا حرف کسی را می زنیم یا غضب و پرخاش می کنیم.
آیت الله بهاءالدینی می فرمودند: پرخاش برکات زندگی را می برد. کسی به خواجه نصیر نامه نوشته بود. اول نامه خطاب به خواجه نصیر گفته بود: ایها الکلب، یا ایها الکلب ابن کلب (ای سگ، یا ای سگ فرزند سگ) فلان مسأله علمی چه طور است؟
💥خواجه نصیر هم در جواب نوشته بود كه جواب مساله این است و در آخر نامه نوشت: اما صحبت تو درباره سگ؛ سگ حیوانی است که چهاردست و پا راه می رود و بدنش از پشم پوشیده است. من دوپا هستم و آن طور نیستم و... والسلام. تمام! نه پرخاشی نه غضبی! ما بودیم حداقل می نوشتیم خودتی! پس باید اول باطنمان پاکیزه شود تا رشد کنیم..
👇
💖
https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷
﷽
#دلنوشته_رمضان
🌸 سحر دهم ...
✍این بار،تو قلم را در دستان من،بچرخان ...
ناتوان ترین سرانگشتان،همان هايي اند که
بی اذن تو می نگارند و بی نام تو،
تکرار می شوند!
دستان خالی من کجا،
و تکرار مکرر نام تو،کجا!
🕊دلبر رعناقد من؛
نیمه شب،بدون تو،یعنی سکــوت ...
نیمه شب،بدون تو،یعنی هیــــچ ...
نیمه شب،بدون تو،یعنی تمـــام ...
من ...هر سحـــر،با تـــو"آغاز"می شوم.
🕊قلم را در دستان من بچرخان،
همان قدر که ده سحر است،
کام سرانگشتان مرا،
به لذت عاشقی ات،
سیراب کرده ای!
🕊قلم را در دستان من بچرخان.
تا طعم دهمین بوسه های عاشق کش تو را نیز،
برای همه کاغذهای زمین،ملموس کند.
🕊می دانی دلبرم ...؟
سجاده ام،بال در می آورد،
وقتی که سحرهای رمضان،
عطر تو،در خانه مان،می پیچد!
آنقدر که حتی قلمم،جان می گيرد،
و نجواهای بی جان مرا،به گوش تو می رساند!
🕊سجاده ام،بال در می آورد،
وقتی تو،سفرهدار ضیافتش هستی ...
چرا که هیـچ نقطه کوچکی را،
از ادراک این ضیافت خالی نمی گذاری ...
👈قلم را در دستان من بچرخان ...
میخواهم؛تو را با قلمم فریاد کنم!
یا اللــهُ ... یا اللــهُ ... یا اللــهُ ...
#ماه_مبارک_رمضان
👇
💖 @eightparadise
1_939730557.mp3
3.65M
🍃🌷
﷽
#جزءخوانی_قرآن_کریم
⏯ #تحدیر (تندخوانی)
#جزء_دهم قرآن کریم
🔊 قاری معتز آقایی
🕐 زمان: ۳٠ دقیقه
🍃🌺خوشبختي یعني بہ نیابت از امام زمانت هر روز قرآڹ بخوني...
🌸
👇
https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷
﷽
#مناسبتی
#وفات_حضرت_خدیجه_(س)
وصیت حضرت خدیجه (س): 💔
حضرت خدیجه (س) سه سال قبل از هجرت بیمار شد.
چون بیماری خدیجه شدت یافت،به پیامبر عرض کرد:
یا رسول الله! چند #وصیت دارم:
1⃣- من در حق تو کوتاهی کردم، مرا عفو کن.
پیامبر (ص) فرمود:
هرگز از تو تقصیری ندیدم و تو نهایت تلاش خود را به کار بردی. در خانه ام بسیار خسته شدی و اموالت را در راه خدا مصرف کردی.
عرض کرد:
2⃣- یا رسول الله! وصیت دوم من این است که مواظب این #دختر باشید؛
و به #فاطمه_زهرا (س) اشاره کرد.
- چون او بعد ازمن یتیم و غریب خواهد شد. پس مبادا کسی از زنان #قریش به او آزار برساند.
مبادا کسی به صورتش سیلی بزند. مبادا کسی بر اوفریاد بکشد. مبادا کسی با او برخورد غیر ملایم و زننده ای داشته باشد.😞
اما وصیت سوم را شرم می کنم برایت بگویم.
آن را به فاطمه عرض می کنم تا او برایت بازگو کند.
3⃣ سپس فاطمه را فراخواند و به ایشان فرمود:
نور چشمم! ❤️
به پدرت رسول الله بگو:
مادرم می گوید:
من از «قبر در هراسم؛ از تو می خواهم مرا درلباسی که هنگام نزول وحی به تن داشتی، کفن کنی.😞
فاطمه زهرا (س) از اتاق بیرون آمد و مطلب را به پیامبر (ص) عرض کرد. پیامبر اکرم (ص) آن پیراهن را برای خدیجه فرستاد.
ایشان بسیار خوشحال شدند.
هنگام وفات حضرت خدیجه، پیامبر اکرم (ص) غسل و کفن وی را به عهده گرفت.
که جبرئیل در حالیکه کفن از #بهشت همراه داشت، نازل شد و عرض کرد:
- یا رسول الله، خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید:
❤️- ایشان اموالش را در راه ما صرف کرد و ما سزاوارتریم که کفنش را به عهده بگیریم.
#وفات حضرت خدیجه (س): 😔
حضرت خدیجه (س) در سن ۶۵ سالگی در ماه رمضان سال ۱۰ بعثت در خارج از #شعب_ابی_طالب جان به جان آفرین تسلیم کرد.
پیغمبر خدا (ص) شخصا خدیجه را غسل داد، حنوط کرد و با همان پارچه ای که #جبرئیل از طرف خداوند برای خدیجه آورده بود، کفن کرد.
رسول خدا (ص) شخصا درون قبر رفت، سپس خدیجه را در خاک نهاد و آنگاه سنگ لحد را در جای خویش استوار ساخت. او بر خدیجه اشک می ریخت، دعا می کرد و برایش آمرزش می طلبید.
آرامگاه خدیجه درگورستان مکه در «حجون » واقع است...
وفات امّ المؤمنین، #حضرت_خدیجه(س) تسلیت باد.🏴
🏴 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج 🏴
🌸بــفـرمــائــیـد هـــشـــتــ بــهــشـــتــ🌸
👇
💖
https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷
﷽
#زبان_انگلیسی
توانا(به انجام کاری)-قادر:able
درباره ی:about
بالای،فوق:above
پذیرفتن:accept
تصادف:accident
همراهی کردن:accompany
حرکت:action
بازیگر:actor
در حقیقت:actually
اضافه کردن، به اضافه:add
آدرس:address
صفت:adjective
عبارت قیدی:adverb
تبلیغات:advertisement
ترسیدن،متاسف:afraid
آفریقا:Africa
بعد از:after
بعد از ظهر:afternoon
پس از آن، بعداز آن:afterwards
دوباره:again
مقابل، متضاد:against
موافق بودن:agree
بفرمائید ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ
👉 💖 @eightparadise
🍃🌷
﷽
#همسرانه
احترام به شخصیت پیامبر صلی الله علیه وآله
#حضرت_خدیجه (س) به رغم اموال فراوان و موقعیت اجتماعی ویژه ای که داشت، در برخورد با رسول اکرم (ص) همواره حرمت او را پاس می داشت و کوچکترین رفتاری که نشانی از اظهار برتری دهد از خود بروز نمی داد. جلوه ای عالی از این رفتار را می توان در ماجرای عروسی آن دو سراغ گرفت. آن گاه که مراسم عقد و جشن پایان یافته بود و پیامبر می خواست به خانه عمویش ابوطالب برگردد، ملکه بطحا و بانوی قریش که اینک همسر او شده بود، این گونه او را مخاطب قرار می دهد: «الی بیتک فبیتی بیتک و انا جاریتک;
به خانه خودتان وارد شوید، خانه من خانه شماست و من کنیز شما هستم.» و البته این همه احترام و پاسداشت به خاطر عقیده و ایمان او به توحید بود و بس.
💞
🌸همراهی تون در هشت بهشت باعث افتخاره🌸
👇
💖
https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷
﷽
#قطره_ای_از_دریای_قرآن
🍂از اطاعت نفس بپرهیزید.🍂
🕋 وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَي النَّفْسَ عَنِ الْهَوَي
🕋 فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَي
(نازعات/۴۰و۴۱)
⚡️ترجمه:
و اما كسى كه از مقام پروردگارش ترسيد و نفسش را از هوس بازداشت. بىشك، بهشت جايگاه اوست.
✨یکی از راههای ورود به بهشت، مخالفت با هوای نفس است. یعنی این که آدم هر چی که دلش میگه رو انجام ندهد.
⚡️شرط مخالفت با هوای نفس، خوف از خداست.
✅ پس از خدا بترسید و خواهش های نفسانی را کنترل کنید تا بهشتی شوید.
بفرمائید ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ
👉 💖 @eightparadise
🍃🌷
﷽
#چکامه
ام المومنین خدیجة الکبری
مثل فدک نام تو را هم غصب کردند
تو بهترین مصداق « اُمّ المؤمنینی »
#حضرت_خدیجه (س)
🌸
👇
💖
https://eitaa.com/eightparadise
🌼🌸🌼
🌸🌼
🌼
🍃🌷
﷽
📝 #رمان_عاشقانه_مذهبی_جانم_میرود
#قسمت_شصت_و_نهم
مهیا با پدر ومادر محسن، سلام کرد. مادرش راچند بار، در مراسم ها دیده بود. خانم نازنینی بودند...
در آخر، محسن به طرفشان آمد.
ــــ سلام خانم رضایی! خدا سلامتی بده ان شاء الله!
ـــ سلام حاج آقا! خیلی ممنون! ولی حاج آقا این رسمش نبود...
محسن و شهاب با تعجب به مهیا نگاه کردند.
ـــ مگه غریبه بودیم به ما قضیه خواستگاری رو نگفتید!
محسن خجالت زده سرش را پایین انداخت.
ـــ دیگه فرصتش نشد بگیم. شما به بزرگیتون ببخشید...
ـــ اشکال نداره ولی من از اول فهمیدم...
محسن که از خجالت سرخ شده بود؛
چیزی نگفت. شهاب که به زور جلوی خنده اش را گرفته بود؛ به محسن تعارف کرد که بشیند.
مهیا به سمت آشپزخانه رفت.
خانواده ها حرف هایشان را شروع کرده بودند...
مهیا به مریم که استرس داشت، در ریختن چایی ها کمک کرد.
مریم سینی چایی را بلند کرد.
و با صدای مادرش که صدایش می کرد؛ با بسم الله وارد پذیرایی شد.
مهیا هم، ظرف شیرینی را بلند کرد و پشت سر مریم، از آشپزخانه خارج شد.
ظرف را روی میز گذاشت و کنار سارا نشست.
ــــ میگم مریم خانم این صدای آواز که از اتاقت میومد چی بود!
همه از این حرف حاج حمید شوکه شده بودند. اصلا جایش نبود، که این حرف را بزند. شهاب عصبی دستش را مشت کرد و مهیا از عصبانیت شهاب تعجب کرد!
مریم که سینی به دست ایستاده بود، نمی دانست چه بگوید.
مهیا که عذاب وجدان گرفته بود و نمی توانست مریم را شرمنده ببیند؛ لب هایش را تر کرد.
ــــ شرمنده کار من بود!
همه نگاه ها به طرف مهیا چرخید.
پدر محسن که روحانی بود؛ خندید.
ــــ چرا شرمنده دخترم؟!
رو به حاج حمید گفت:
ــــ جوونیه دیگه؛ ماهم این دوران رو گذروندیم!
سوسن خانم که مثلا می خواست اوضاع را آرام کند گفت:
ـــ شرمندتونیم این دختره اینجا رو با خونشون اشتباه گرفته... آخه میدونید، خانواده اش زیاد بهش سخت نمی گیرند. اینجوری میشه دیگه!!!
مهیا سرش را پایین انداخت. چشمانش پر از اشک شدند؛ اما به آن ها اجازه ریختن نداد.
شهین خانوم به سوسن خانم اخمی کرد. احمد آقا سرش را پایین انداخت و استغفرا...ی گفت...
مریم سینی را جلوی مهیا گرفت. مهیا با دست آرام چشمانش را پاک کرد و با لبخند رو به مریم گفت:
ـــ ممنون نمی خورم!
مریم آرام زمزمه کرد:
ـــ شرمندتم مهیا...
مهیا نتوانست چیزی بگوید، چون می دانست فقط کافیست حرفی بزند، تا اشک هایش سرازیر شوند...ولی مطمئن بود، حاج حمید بدون دلیل این حرف را نزده!
مریم و محسن برای صحبت کردن به اتاق مریم رفتند:
مهیا، سرش را پایین انداخته بود و به هیچکدام از حرف هایشان توجه نمی کرد.
سارا کنارش صحبت می کرد و مهیا در جواب حرف هایش فقط لبخند می زد، یا سری تکان می داد.
با زنگ خوردن موبایلش نگاهی به صفحه موبایل انداخت.
شماره ناشناس بود، رد تماس داد. حوصله صحبت کردن را نداشت.
ولی هرکه بود، خیلی سمج بود.
مهیا، دیگر کلافه شد.
ببخشیدی گفت و از پله ها بالا رفت وارد اتاقی شد.
تلفن را جواب داد.
ــــ الو...
ــــ بفرمایید...
ــــ الو...
ــــ مرض داری زنگ میزنی وقتی نمی خوای حرف بزنی؟!
تماس را قطع کرد.
دوباره موبایلش زنگ خورد.
مهیا رد تماس زد و گوشیش را قطع کرد. و زیر لب زمزمه کرد.
ــــ عقده ای...
سرش را بالا آورد .با دیدن عکس شهاب با لباس های چریکی، در کنار چند تا از دوستانش شوکه شد. نگاهی به اتاق انداخت. با دیدن لباس های نظامی حدس زد، که وارد اتاق شهاب شده است. می خواست از اتاق خارج شود اما کنجکاو شد.
به پاتختی نزدیک شد. عکسی که روی پاتختی بود را، برداشت. عکس شهاب و پسر جوانی بود که هر دو با لباس تکاوری با لبخند به دوربین خیره شده بودند.
پسر جوان، چهره اش برای مهیا خیلی آشنا بود. ولی هر چقدر فکر می کرد، یادش نمی آمد که کجا او را دیده است.
عکس را سر جایش گذاشت که در اتاق باز شد...
#ادامه_دارد...
✍نویسنده: #فاطمه_امیری
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
👇
🆔 @eightparadise
🌼
🌸🌼
🌼🌸🌼
🌼🌸🌼
🌸🌼
🌼
🍃🌷
﷽
📝 #رمان_عاشقانه_مذهبی_جانم_میرود
#قسمت_هفتاد
ــــ به به! چشم و دلم روشن! دیگه کارت به جایی رسیده که میای تو اتاق پسرمون!
مهیا، زود عکس را سرجایش گذاشت.
ـــ نه به خدا! من می...
ــــ ساکت! برام بهونه نیار...
سوسن خانم وارد اتاق شد.
ـــ فکر کردی منم مثل شهین و مریم گولتو می خورم.
ــــ درست صحبت کن!
ــــ درست صحبت نکنم، می خوای چیکار کنی؟! می خوای اینجا تور باز کنی برای خودت... دختر بی بند و بار...
مهیا با عصبانیت به سوسن خانم نزدیک شد.
ــــ نگاه کن! فکر نکن نمیتونم دهنمو باز کنم، مثل خودت هر حرفی از دهنم در بیاد؛ تحویلت بدم.
ــــ چیه؟! داری شخصیت اصلیتو نشون میدی؟؟؟
مهیا نیشخندی زد.
ـــ می خوای شخصیتمو نشون بدم؟! باشه مشکلی نیست، میریم کلانتری...
دستشو بالا آورد.
ــــ اینو نشونشون میدم، بعد شاهکار دخترتو براشون تعریف میکنم. بعد ببینم می خواید چیکار کنید.
سوسن خانم ترسیده بود.
اما نمی خواست خودش را ببازد.
دستی به روسریش کشید.
ــــ مگ... مگه دخترم چیکار کرده؟!
مهیا پوزخندی زد.
ــــ خودتونو نزنید به اون راه... میدونم که از همه چیز خبر دارید. فقط خداتونو شکر کنید، اون روز شهاب پیدام کرد. وگرنه معلوم نبود، چی به سرم میاد.
ــــ اینجا چه خبره؟!
مهیا و سوسن خانم، هردو به طرف شهاب برگشتند.
تا مهیا می خواست چیزی بگوید؛
سوسن خانم شروع به مظلوم نمایی کرد.
ــــ پسرم! من دیدم این دختره اومده تو اتاقت، اومدم دنبالش مچشو گرفتم. حالا به جای این که معذرت خواهی کنه، به خاطر کارش، کلی حرف بارم کرد.
شهاب، به چشم های گرد شده از تعجب مهیا، نگاهی انداخت.
ـــ چی میگی تو... خجالت بکش! تا کی می خوای دروغ بگی؟ من داشتم با تلفن صحبت می کردم.
تا سوسن خانم می خواست جوابش را بدهد؛ شهاب به حرف آمد
ـــ این حرفا چیه عمه... مهیا خانم از من اجازه گرفتند که بیان تو اتاقم با تلفن صحبت کنند.
سوسن خانم که بدجور ضایع شده بود؛ بدون حرفی اتاق را ترک کرد. مهیا با تعجب به شهاب که در حال گشتن در قفسه اش بود نگاهی کرد.
ـــ چـ...چرا دروغ گفتید؟!
ــــ دروغ نگفتم، فقط اگر این چیز رو بهشون نمی گفتم؛ ول کن این قضیه نبودند.
مهیا سری تکان داد.
ـــ ببخشید، بدون اجازه اومدم تو اتاقتون! من فقط می خواستم با تلفن صحبت کنم. حواسم نبود که وارد اتاق شما شدم. فکر...
شهاب نگذاشت مهیا ادامه بدهد.
ــــ نه مشکلی نیست. راحت باشید. من دنبال پرونده ای می گشتم، که پیداش کردم. الان میرم، شما راحت با
تلفن صحبت کنید.
غیر از صدای جابه جایی کتاب ها و پرونده ها، صدای دیگری در اتاق نبود.
مهیا نمی دانست، که چرا استرس گرفته بود. کف دست هایش شروع به عرق کردن، کرده بود.
نمی دانست سوالش را بپرسد، یا نه؟!
لبانش را تر کرد و گفت:
ــــ میشه یه سوال بپرسم؟!
شهاب که در حال جابه جا کردن کتاب هایش بود؛ گفت:
ــــ بله بفرمایید.
ــــ این عکس! همون دوستتون هستند، که شهید شدند؟!
شهاب دست هایش از کار ایستادند...به طرف مهیا برگشت.
ـــ شما از کجا میدونید؟!
مهیا که تحمل نگاه سنگین شهاب را نداشت، سرش را پایین انداخت.
ــــ اون روز که چفیه را به من دادید؛ مریم برایم تعریف کرد.
شهاب با خود می گفت، که آن مهیای گستاخ که در خیابان با آن وضع دعوایم می کرد کجا!! و این مهیای محجبه با این رفتار آرام کجا!
به طرف عکس رفت... و از روی پاتختی عکس را برداشت.
ــــ آره... این مسعوده... دوست صمیمیم! برام مثل برادر نداشتم، بود. ولی حضرت زینب(س) طلبیده بودش...
اون رفت و من جا موندم...
#ادامه_دارد...
✍نویسنده: #فاطمه_امیری
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
👇
🆔 @eightparadise
🌼
🌸🌼
🌼🌸🌼
1_512461918.mp3
2.68M
🍃🌷
﷽
#دعای_توسل❤️🕊
یا #امام_زمان ⛅️
عجیب خسته ام از روزهای غرق گناه
سه شنبه ها دل من حالِ جمکران دارد....
مداح 🎤
فرهمند
#سه_شنبه_های_جمکرانی🕌
🌸همراهی تون در هشت بهشت باعث افتخاره🌸
👇
💖
@eightparadise
🍃🌷
﷽
خدایا🙏
بى قرارى هايم نشانه ى ضعفِ ايمان است
تويى كه تا اراده نكنى برگى
از درخت نخواهد افتاد
تقدیرمان را نیکو بنویس✍
❤️دوستانِ جان
هر کجا هستید آسمون
دلتون از غم و غصه خالی
💖خیرمقدم به دوستان عزیزی که به تازگی افتخار نصیب شد حضور مبارکشان باشیم
#شب_بخیر
#با_وضو_بخوابیـ
👇
💖 @eightparadise
🍃🌷
﷽
دوستانِ جان سلامـ
صبحتون بهشتی
☀️ صبح خود را با سلام به ١۴ معصوم (ع) شروع کنیم😊
✨بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ✨
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ☀️
💖ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ☀️
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ☀️
💖ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ☀️
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ☀️
💖ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ☀️
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ☀️
💖ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ☀️
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢ☀️ُ
💖ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ☀️
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ☀️
💖ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ☀️
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ☀️
💖السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی☀️ ✨یاخلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان... ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ✨
✨اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج✨
✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨
#اول_صبح_سلامم_به_شما_می_چسبد
روزمون را با نام اختران الهی بخیر کنیمـ😊
🌸همراهی تون در هشت بهشت باعث افتخاره
👇
🌸https://eitaa.com/eightparadise
1_949720142.mp3
4.07M
🍃🌷
﷽
#جزءخوانی_قرآن_کریم
⏯ #تحدیر (تندخوانی)
#جزء_یازدهم قرآن کریم
🔊 قاری معتز آقایی
🕐 زمان: ۳۴ دقیقه
🍃🌺خوشبختي یعني بہ نیابت از امام زمانت هر روز قرآڹ بخوني...
🌸
👇
https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷
﷽
#تربیت_فرزند
عیبپوشی از کودکان
پوشاندن اسرار، عیبها و اشتباهات کودکان بسیار با اهمیت است.
اگر کودکی خطایی و خلافی کرد، به او سرکوفت نزنیم، خطای او را افشا نکنیم، جلوی دیگران آبرویش را نبریم.
انسان باید حافظ اسرار دیگران باشد. هیچ انسانی فطرتاً دوست ندارد عیب و بدیهایش بروز کند و ظاهر شود. کودکان نیز شاید از نظر مهارتی از ما کمتر بدانند و کمتر بلد باشند؛ اما آنها هم مانند ما در ساحتهای انسانی برابرند. دوستدارند با احترام با آنها برخورد شود، دوستدارند عزتنفسشان پایمال نشود، دوستدارند دیگران نسبت به آنها خطاپوش باشند و...
البته در ارتباط با همه باید همینطور باشیم، ولی در خصوص کودکان باید بیشتر به این امر اهمیت بدهیم؛ چراکه والدین در جایگاه خدای بچهها هستند و بهتر است ما نیز خداگونه با آنها رفتار کنیم و سَتّار باشیم تا آنها نیز خطاپوشی و گذشت را بیاموزند...
«محافظ حریم شخصی و شخصیتی کودک خود باشیم.»
شما تا حالا خطاپوشی کردید؟ واکنش فرزندتون چی بود؟
و آیا تا حالا آبروی بچهتون رو بردید؟ چه حسی بهش دست داد؟
بفرمائید ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ
👉 💖 @eightparadise