eitaa logo
🌺ــهـشـتـــ❤️ـــبــهـشــتـــ🌺
479 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
6 فایل
ادبی، مذهبی، تاریخی، شهدا و... ادمین کانال @seyyed_shiraz آیدی 👆جهت انتقادات و پیشنهادات، سوالات شرعی، اعتقادی و...
مشاهده در ایتا
دانلود
دعای کمیل.mp3
28.8M
🍃🌷 ﷽ 🎤 مهدی رسولی 📥 حجم تقریبی : ۲۷ مگابایت ⏰ زمان تقریبی : ۲۹ دقیقه یا من اسمه دوا و ذکره شفاء🍃 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 📙 👮من سرباز کوچک توام 💌بعد از دو سال برگشتم کشورم ... چشم ها و گوش های همه بسته بود ... نمی دونم چطور؟ ولی هیچ کس متوجه نبود من در عربستان نشده بود ... . 💌پدر و مادرم که بعد از دو سال من رو می دیدن، برام مهمانی بزرگی گرفتند و چند نفر از علمای وهابی رو هم دعوت کردن ... . 💌نور چشمی شده بودم ... دور من جمع می شدند و مدام برام بزرگداشت می گرفتند ... من رو قهرمان، الگو و رهبر فکری آینده جوانان کشورم می دونستند ... نوجوانی که در ١۶ سالگی از همه چیز بریده بود و کشورش رو در راه خدا ترک کرده بود و حالا بعد از دو سال، موقتا برگشته بود ... . 💌برای همین قرار شد برای اولین بار و در برابر جوانانی هم سن و سال خودم، منبر برم ... وارد مجلس که شدم، همه به احترام من بلند شدند ... همه با تحسین و شوق به من نگاه می کردند و یک صدا الله اکبر می گفتند ... سالن پر بود از جوانان و نوجوانان ١۵ سال به بالا ... 💌مبلغ وهابی حدود ۴۰ ساله ای قبل از من به منبر رفت ... چنان سخن می گفت که تمام جمع مسخ شده بودند ... و چون علم دین نداشتند هیچ کس متوجه تناقض ها و حرف های غلطی که به نام دین می زد؛ نمی شد ... 💌خون خونم رو می خورد ... کار به جایی رسید که روی منبر، شروع به اهانت به حضرت علی و اهل بیت پیامبر کرد ... دیگه طاقت نداشتم و نتوانستم آرامشم رو حفظ کنم ... . 🌟به خدا و اهل بیت پیامبر و حضرت زهرا توسل کردم ... خدایا! غلبه و نصرت از آن توست ... امروز، جوانان این مجلس به چشم قهرمان و الگوی خود به من نگاه می کنند ... کشته شدن در راه تو، پیامبر و اهل بیتش افتخار من است ... من سرباز کوچک توئم ... پس به من نصرتی عطا کن تا از پیامبر و اهل بیتش دفاع کنم ... . 🌟در دل، یاعلی گفتم و برخاستم ... از جا بلند شدم و خطاب بهش گفتم: من در حین صحبت های شما متوجه شدم که علم من بسیار اندکه و لیاقت سخنرانی در برابر علمای بزرگ رو ندارم ... اگر اجازه بدید به جای وقت سخنرانی خودم، من از شما سوال می کنم تا با پاسخ های شما به علم خودم و این جوانان اضافه بشه ... با خوشحالی تمام بهم اجازه داد ... 🌟یک بار دیگه توسل کردم و بسم الله گفتم ... و شروع کردم به پرسیدن سوال ... سوالات رو یکی پس از دیگری از کتب معروف اهل سنت می پرسیدم ... طوری که پاسخ هر سوال، تاییدیه ولایت حضرت علی و تصدیق اهل بیت بود ... و با استفاده از علم منطق و فلسفه، اون رو بین تناقض های گفته های خودش گیر می انداختم ... . 🌟جو سنگینی بر سالن حاکم شده بود ... هر لحظه ضربان قلبم شدیدتر می شد تا جایی که حس می کردم قلبم توی شقیقه هام میزنه ... یک اشتباه به قیمت جان خودم یا حقانیت شیعه و اهل بیت پیامبر تمام می شد ... 🌹 ╭━━⊰⊰⊰❀👇 🇮🇷👇❀⊱⊱⊱━━╮ 🌸بفرمائید ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ🌸 @eightparadise ╰━━⊰⊰⊰❀🍃❤️ 🍃❀⊱⊱⊱━━╯
🍃🌷 ﷽ 📚😊 📖 قسمت سوم برای تغییر عادات مطالعه مراحل زیر را باید در نظر گرفت: 📝 مرحله تفکر : در این مرحله هنگام خواندن ، ساختن سؤالها ، و ایجاد ارتباط بین دانسته‌های خود ، درباره مطلب فکر کنید. در این مورد نیز مهمترین اصل همان بسط معنایی است. بسط معنایی ممکن است در مراحل پنجم و ششم نیز یعنی در مراحل از حفظ گفتنی و مرور کردن نقشی داشته باشد. 📝 مرحله از حفظ گفتنی : در این مرحله باید بدون مراجعه به کتاب و از حفظ به یادآوری مطالب خوانده شده پرداخته شود و بار دیگر به سؤالاتی که خود فرد طرح کرده بود پاسخ دهد. در اینجا باید مطالب آموخته شده را در قالب کلمات برای خود کرده ، در غیر اینصورت لازم است که مجددا به خواندن مطالبی که آموخته نشده پرداخته شود. مرحله از حفظ گفتنی در پایان هر بخش انجام می‌گیرد و وقتی بخشهای یک فصل به اتمام رسید به مرحله بعد ، یعنی مرور کردن یا آزمون وارد می‌شویم. 📝 مرحله مرور کردن : این مرحله ، که مرحله آزمون نیز می‌باشد، در پایان هر فصل انجام می‌گیرد. در اینجا به مرور موضوعات اصلی و نکات مهم و نیز ارتباط مفاهیم مختلف به یکدیگر پرداخته و در صورت برخورد با موضوعات مورد اشکال به متن اصلی یا مرجع مراجعه شود. یکی از راههای کمک به این مرحله پاسخگوئی به سئوالات و تمرینات پایان فصل است: اجرای این مرحله می‌تواند مقداری از اضطراب امتحان را کاهش دهد. ╭━━⊰⊰⊰❀👇 🇮🇷👇❀⊱⊱⊱━━╮ 🌸بفرمائید ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ🌸 https://eitaa.com/eightparadise ╰━━⊰⊰⊰❀🍃❤️ 🍃❀⊱⊱⊱━━╯
🍃🌷 ﷽ 📙 ✨حق با علی است 🎗کم کم، داشت خشم بر اون مبلغ وهابی غلبه می کرد ... در اوج بحث کنترلش رو از دست داد و فریاد زد: خفه شو کافر نجس، یعنی ام المومنین عایشه، دختر حضرت ابوبکر به اسلام خیانت کرده و حقانیت با علی است؟ 🎗تا این کلام از دهانش خارج شد، من هم فریاد زدم: دهان نجست رو ببند ... به همسر پیامبر تهمت خیانت میزنی؟ ... تمام کلمات من از کتب علمای بزرگ اهل سنت بود ... کافر نجس هم تویی که به همسر پیامبر تهمت میزنی ... . 🎗با گفتن این جملات من، مبلغ وهابی به لکنت افتاد و داد زد: من کی به ام المومنین تهمت خیانت زدم؟ ... . 🎗جمله اش هنوز تمام نشده بود؛ دوباره فریاد زدم: همین الان جلوی این همه انسان گفتی همسر پیامبر یه خائنه ... . 🎗بعد هم رو به جمع کردم و گفتم: مگر شما نشنیدید که گفت ام المومنین بعد از پیامبر بر علی، خلیفه زمان شورش کرده و مگر نه اینکه حسین بن علی رو به جرم شورش بر خلیفه کشتند ... پس یا شورش بر خلیفه خیانت محسوب میشه که در این صورت، تو به ام المومنین تهمت خیانت زدی یا حق با علی و خاندان علی است ... ✍پ.ن: به علت طولانی بودن مناظره و این بحث، تنها بخش پایانیش رو نوشتم 🌻نفس و زبانش بند آمده بود ... یا باید روی منبر به حقانیت امام علی و فرزندانش شهادت می داد یا تایید می کرد که عایشه بر خلیفه شورش و خیانت کرده بود ... 🌻قبل از اینکه به خودش بیاد، دوباره با صدای بلند فریاد زدم: بگیرید و این کافر نجس رو از خانه خدا بیرون کنید ... و به سمت منبر حمله کردم ... یقه اش رو گرفتم و اون رو از بالای منبر به پایین کشیدم و محکم توی گوشش زدم ... 🌻جمع هم که هنوز گیج و مبهوت بودند با این حرکت من، ملتهب شدند و به سمت اون وهابی حمله کردند و الله اکبر گویان از مسجد بیرونش کردند ... . 🌻جماعت هنوز از التهاب و هیجانی که بهشون وارد کرده بودم؛ آرام نشده بودند ... رفتم سمت منبر ... چند لحظه چشم هام رو بستم ... دوباره بسم الله گفتم و توسل کردم و برای اولین بار از پله های منبر بالا رفتم ... . 🌻بسم الله الرحمن الرحیم ... سلام و درود خدا بر جویندگان و پیروان حقیقت ... سلام و درود خدا بر مجاهدان و سربازان راه حق ... سلام و درود خدا بر پیامبری که تا آخرین لحظات عمر مبارکش، هرگز از فرمان الهی کوتاهی نکرد ... سلام و درود خدا بر صراط مستقیم و تک تک پیروان و ادامه دهندگان ... و اما بعد ... . 🌻سالن تقریبا ساکت و آرام شده بود اما هنوز قلب من، میان شقیقه هایم می تپید ... 🌹 ╭━━⊰⊰⊰❀👇 🇮🇷👇❀⊱⊱⊱━━╮ 🌸بفرمائید ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ🌸 @eightparadise ╰━━⊰⊰⊰❀🍃❤️ 🍃❀⊱⊱⊱━━╯
🍃🌷 ﷽ ☝️چه دعاهایی برای خواب بد ندیدن و کابوس توصیه شده است؟ ✍️پاسخ: افکار روزانه، پرهیز از گناه و لهو، دوری از کارهای لغو و بیهوده، نوع و میزان غذا در شب، از جمله مواردی هستند که می توانند باعث خواب آشفته شوند. لذا بهتر است ابتدا در این زمینه مراعات های لازم انجام شود و در کنار آن ها نیز از ادعیه و اذکار، کمک گرفته شود. آداب قبل از خواب را رعایت کنید، با وضو خوابیدن، آیت الکرسی خواندن، خواندن سوره های ناس و فلق، خواندن سه مرتبه سوره توحید، خواندن یازده مرتبه سوره قدر، خواندن تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها)، ذکر «لَا إِلَهَ‏ إِلَّا اللَّه‏»، ذکر صلوات «اللَّهُمَّ صَلِ‏ عَلَى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»، ذکر تسبیحات اربعه «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ»، ذکر استغفار «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ‏ رَبِّي‏ وَ أَتُوبُ إِلَيْه‏»،خوابیدن بر پهلوی راست و...؛ باعث می شود هم به ثواب برسید و هم در خواب آرامش داشته باشید. برای اطلاع بیشتر می توانید به فهرست کتاب «مفاتیح الجنان» و نیز به کتاب «حلیة المتقین» مراجعه فرمایید. لازم نیست همه این ها را با هم انجام دهید، همین که مراقب زمان بیداری و افکار روزانه باشید و چه در بیداری و چه در هنگام خواب، یاد و ذکر خداوند را فراموش نکنید، خواب آرامی هم خواهید داشت. این که قرآن می فرماید «تنها با ياد خدا دل ها آرامش مى ‏يابد»، مخصوص روز و بیداری نیست، بلکه یاد خدا همیشه و همه جا باعث آرامش است، ولو در خواب. ╭━━⊰⊰⊰❀👇 🇮🇷👇❀⊱⊱⊱━━╮ 🌸بفرمائید ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ🌸 @eightparadise ╰━━⊰⊰⊰❀🍃❤️ 🍃❀⊱⊱⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ امام زمانمــ ❤️ــــــ 🌟نسیم، عطر تو را صبح با خودش آورد و گفت: روزی عشاق با خداوند است! 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🌸💖🌷❤️ همین که تو هر صبح در خیالِ منی؛ حالِ هر روزِ من خـوب است... صبحت بخیر آقایِ خوبی ها ❤️ 😍🌸🌸🌸🌸🌸😍 ✋سلام مهربانان همراه صبحتون بهشتی روزتون مهدوی در پناه خدا و نگاه خاص (عج) 🌹 لطفاً کانال هشت بهشت را به دوستان💖 خوبتان معرفی کنید 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ✨اَلْحَمْدُ لِلّهِ الْأَوَّلِ قَبْلَ الْإِنْشَاءِ وَ الْإِحْيَاءِ، وَ الْآخِرِ بَعْدَ فَنَاءِ الْأَشْيَاءِ، الْعَلِيمِ الَّذِي لا يَنْسَىٰ مَنْ ذَكَرَهُ، وَ لا يَنْقُصُ مَنْ شَكَرَهُ، وَ لا يَخِيبُ مَنْ دَعَاهُ، وَ لا يَقْطَعُ رَجَاءَ مَنْ رَجَاهُ، اَللّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ وَ كَفَىٰ بِكَ شَهِيداً، وَ أُشْهِدُ جَمِيعَ مَلائِكَتِكَ وَ سُكَّانَ سَمَاوَاتِكَ وَ حَمَلَةَ عَرْشِكَ، وَ مَنْ بَعَثْتَ مِنْ أَنْبِيَائِكَ وَ رُسُلِكَ، وَ أَنْشَأْتَ مِنْ أَصْنَافِ خَلْقِكَ، أَنِّي أَشْهَدُ أَنَّكَ أَنْتَ اللّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ، ✨وَحْدَكَ لا شَرِيكَ لَكَ وَ لا عَدِيلَ، وَ لا خُلْفَ لِقَوْلِكَ وَ لا تَبْدِيلَ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ، أَدَّىٰ مَا حَمَّلْتَهُ إِلَى الْعِبَادِ وَ جَاهَدَ فِي اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَقَّ الْجِهَادِ، وَ أَنَّهُ بَشَّرَ بِمَا هُوَ حَقٌّ مِنَ الثَّوَابِ، وَ أَنْذَرَ بِمَا هُوَ صِدْقٌ مِنَ الْعِقَابِ، اَللّهُمَّ ثَبِّتْنِي عَلَىٰ دِينِكَ مَا أَحْيَيْتَنِي، ✨وَ لا تُزِغْ قَلْبِي بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنِي، وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً، إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَىٰ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَتْبَاعِهِ وَ شِيعَتِهِ، وَ احْشُرْنِي فِي زُمْرَتِهِ، وَ وَفِّقْنِي لِأَدَاءِ فَرْضِ الْجُمُعَاتِ، وَ مَا أَوْجَبْتَ عَلَيَّ فِيهَا مِنَ الطَّاعَاتِ، وَ قَسَمْتَ لِأَهْلِهَا مِنَ الْعَطَاءِ فِي يَوْمِ الْجَزَاءِ، إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ. 🤲🌸🤲🌸🤲🌸🤲🌸🤲 به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانی‌اش همیشگی است ✨ستایش خدای را که آغاز هستی است پیش از آفرینش و حیات بخشی، و پایان هستی است پس از نابودی هرچیز، دانایی که از یاد مبرد آن را که یادش کند، و کم نگذارد از آنکه شکرش را به جای آورد، و ناامید نسازد آن را که خواندش، و قطع نکند امید آن که به او امید بست، بار خدایا! تو را گواه می‌گیرم و تو برای گواهی کافی هستی، و گواه می‌گیرم همه فرشتگانت وساکنان آسمان‌هایت و نگهبانان عرشت و رسولان و پیامبرانی که برانگیختی، و انواع مخلوقات که آفریدی (همه و همه را گواه می‌گیرم) بر اینکه باور دارم که همانا تویی خدا، شایسته پرستشی جز تو نیست، ✨یگانه‌ای؛ شریکی نداری و بی‌همتایی و تخلف و تبدیلی در گفتارت نیست، و اینکه محمّد ـ که خدا بر او و خاندان او درود فرستد ـ بنده و فرستاده توست، رسالتی را که بر عهده‌اش نهاده بودی به بندگانت ادا کرد، و در راه خدا به حق کوشید، و به پاداشی که حق است مژده داد، و از عذابی که راست است بیم داد، خدایا! تا زنده‌ام مرا بر دین خود ثابت بدار، ✨و دلم را پس از آنکه به نور هدایت روشن نمودی گمراه مکن، و از نزد خود رحمتی بر من ببخش چرا که تنها تو بخشاینده‌ای، درود فرست بر محمّد و خاندان محمّد و مرا از پیروان و شیعیان او قرار ده، و در گروه او محشورم گردان، و بر انجام واجبات جمعه‌ها و طاعاتی که در آن بر من لازم نمودی توفیقم ده، و عطایی که در رستاخیز برای اهل جمعه قرار داده‌ای نصیبم گردان، چه همانا تویی قدرتمند حکیم. 🌸 بــفـرمــائــیـد هـــشـــتــ بــهــشـــتــ 👇 @eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ 🍂🍂🍂 پاییز را دیده‌اید؟! 🍂🍂🍂 🍁 آنان که رنگ عوض کردند افتادند 🍁 يادمان باشد محبّت تجارت پايا پای نيست 🍁 چرتکه نیندازيم که من چه کردم ودر مقابل تو چه کردی 🍁 بی شمار محبت کنيم حتی اگر به هردليلی کفه ی ترازوی ديگران سبکتر بود 🍁 اگر قرار باشد خوبی ما وابسته به رفتار دیگران باشد این‌دیگرخوبی‌نیست بلکه معامله است @eightparadise 👇 🌸 👇      https://eitaa.com/eightparadise
🍃🌷 ﷽ ‌‌‌‌‌اگر ورزش نمی کنید روزی ۲۰ نـفـس عمیق بکشید 🔶 فـوایـد کشـیـدن نفـس عمـیـق 🔸هضـم غـذا 🔸سلـامت قلـب 🔸کاهـش بیمـاری هـای ناشـی از چـاقی کاهـش مشـکلـات ناشـی از عدم ورزش ╭━━⊰⊰⊰❀👇 🇮🇷👇❀⊱⊱⊱━━╮ 🌸بفرمائید ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ🌸 @eightparadise ╰━━⊰⊰⊰❀🍃❤️ 🍃❀⊱⊱⊱━━╯
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 🍃🌷 ﷽ یا وقتی کشیده میشود آهِ تو بر زمین خورشیدِ آسمان نگران میشود حزین از من دلت گرفته! به این علت است که با غربت است عصرِ همه جمعه ها عجیین شد حُسن نیّتم به تو هر روز بیشتر دلتنگ میشوم به هوای تو با یقین معنای ناب عدل و امامت ظهور کن برگرد ای نهایت عشق و اصول دین انگشترم گرفت جلا، تا که «ألعجل»- با گریه نقش بست به سرتاسرِ نگین گفتم بیا که خیر ندیدم از این و آن گفتم شکست خورده ام آقا مرا ببین ذکر لبم کنارِ سحرگاه جمکران «إیاکَ نعبُدُ» شد و «إیاکَ نستعین» مانده ست بر دلم غم ِ یک آرزو فقط تا زنده ام ببینمت آقا؛ فقط همین! 🔸 مرضیه عاطفی 👇 💖 https://eitaa.com/eightparadise 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷 ﷽ منتقمین 🔺مسیح علینژاد: بعد از اینکه جمهوری اسلامی رفت میخواهم رئیس جمهور ایران شوم! 😂👍👍😂 وای بیا مصی فقط تو رو کم داریم😜 نجاتمون بده منجی😂 یه ضرب المثلی بودا 🐪در خواب بیند... ╭━━⊰⊰⊰❀👇 🇮🇷👇❀⊱⊱⊱━━╮ بفرمائید 🌸ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ🌸 @eightparadise ╰━━⊰⊰⊰❀🍃❤️ 🍃❀⊱⊱⊱━━╯
🍃🌷 ﷽ ☝️س ١١٧٢. آيا رقص زن براى شوهرش يا مرد براى همسرش حرام است؟ ج.✍ اگر رقص زن براى شوهرش يا برعکس، همراه ارتکاب حرامى نباشد، اشکال ندارد. 💠 ☝️س ١١٧٣. آيا رقصيدن در جشن عروسى فرزندان جايز است هرچند توسط پدران يا مادران در مجالس عروسى فرزندانشان باشد؟ ج.✍ اگر از نوع رقص حرام باشد، حرام است. هرچند توسط پدران و مادران در مجالس عروسى فرزندانشان باشد. 💠 ☝️س ١١٧۴. زن شوهردارى در عروسى ها بدون اطلاع شوهرش در برابر بيگانگان مى رقصد و اين عمل را چندين بار تکرار کرده و امر به معروف و نهى از منکر شوهرش در او اثر نمى کند، تکليف چيست؟ ج.✍ رقص زن در برابر بيگانگان مطلقاً حرام است و خارج شدن از منزل بدون اجازه شوهر هم فى نفسه حرام است و موجب نشوز و محروميت از استحقاق نفقه نيز مى گردد. 📚 ‌‌‌‌‌ نگاه خاص و پر مهر همراه همیشگی زندگیمون ان شاء الله 🤲 ╭━━⊰⊰⊰❀👇 🇮🇷👇❀⊱⊱⊱━━╮ بفرمائید 🌸ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ🌸 @eightparadise ╰━━⊰⊰⊰❀🍃❤️ 🍃❀⊱⊱⊱━━╯
🍃🌷 ﷽ بزرگداشت مولوی در تقویم رسمی کشور هشتم مهرماه ثبت شده است، مولانا جلال الدین محمد بلخی شاعر و عارف پارسی گوی پرآوازه که با شمس تبریزی هم دوره بود، صاحب اثاری مانند مثنوی و فیه ما فیه است. ✍جلال‌الدین محمد با نام کامل محمد بن محمد بن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی در ششم ربیع‌الاول سال ۶۰۴ هجری، در شهر بلخ به دنیا آمد. شهر بلخ که در حال حاضر جزئی از خاک کشور افغانستان محسوب می‌شود در آن زمان بخشی از امپراتوری ایران بود. نام پدر او محمد بود و به سلطان العلماء، بهاالدین ولدبن ولد مشهور بود. وی از بزرگان صوفیه و مردی عارف بوده که مردم بلخ علاقه فراوانی به او داشتند که ظاهراً همین امر سبب ایجاد ترس در محمد خوارزمشاه شد و او را علیه بهاالدین ولد برانگیخت. به همین دلیل بهاالدین ولد پدر مولوی احتمالاً در سال ۶۱۰ قمری، هم‌زمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچ کرد و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. مؤمنه خاتون همسر بهاالدین ولد و مادر جلال‌الدین محمد مولاناست. مولوی از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است که در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. ╭━━⊰⊰⊰❀👇 🇮🇷👇❀⊱⊱⊱━━╮ بفرمائید 🌸ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ🌸 @eightparadise ╰━━⊰⊰⊰❀🍃❤️ 🍃❀⊱⊱⊱━━╯
🍃🌷 ﷽ 🌷مولوی در مثنوی خود می گوید .. 🌷یک فرد رفت ۳۰ سال در بازار مشغول تجارت شد، و ثروت عظیمی به دست آورد ، و از طریق همین ثروت ، یک زمین بسیار عظیمی خریداری کرد ، 🌷و سپس رفت ۳۰ سال دیگر هم کار کرد ، و باز هم ثروت کلانی به دست آورد ، وبا آن ثرون کلان ، کاخ بسیار مجلل و بزرگی ساخت .. 🌷زمانیکه میخواست به آن کاخ نقل مکان کند ، ماموران و عقلای شهر گفتند که زمین شما آن طرف تر بوده ، و زمین را عوضی گرفته ایی ، 🌷و کاخ را بر روی زمین یک نفر دیگر ساخته ایی ، و زمین خودت بایر مانده است .. 🌷این فرد به اشتباه یک زمینی را که زمین خودش تلقی کرده بود ، مد نظر قرار داده و هرچه ثروت داشته، خرج آن زمین کرده، وزمین یک نفر دیگر را آباد کرده بود .. 🌺مولوی از این داستان استفاده کرده ، و میگوید .. من و شما هم همینطوری هستیم .. 🌷ما یک زمین داریم ، به نام :بدن" 🌷ویک زمین هم داریم به نام *روح ،* ما فکر می کنیم ، بدن ما ، زمین ماست ، و هر چه داریم خرج این بدن می کنیم ، 🌷اما وقتیکه میخواهیم بمیریم، به ما می گویند که زمین شما ، آن دیگری بوده ، یعنی روح شما ، و ما به اشتباه بدن را آباد کرده ایم، اما روح را ، رها کرده ایم ، 🌷از این جهت است که می گوید .. در زمین دیگران خانه مکن ، کار خود کن ، کار بیگانه مکن ، کیست بیگانه، تن خاکی تو ، کز برای اوست، غمناکی تو ، بفرمائید ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ 👉 💖 @eightparadise
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ یا رحمت به روح صائب شیرین سخن که گفت: عالم پُر است از تو و خالی است جای تو ... 👇 🌸 https://eitaa.com/eightparadise 🌸
🍃🌷 ﷽ 📙 📜صدور حکم مرگ 💧برگشتم خونه ... هنوز پام رو تو نگذاشته بودم که پدرم محکم زد توی گوشم و با عصبانیت سرم داد زد: شیر مادرت، حلال بود. منم به تو لقمه حلال دادم، حالا پسرمن که درس دین می خونه، توی گوش عالم دین خدا می زنه؟ ... بعد هم رو به آسمان بلند گفت: خدایا! منو ببخش ... فکر می کردم توی تربیت بچه هام کوتاهی نکردم ... این نتیجه غرور منه .. . 💧در حالی که صورتش از خشم سرخ شده بود، رفت داخل و روی مبل نشست ... بدون اینکه چیزی بگم، سرم رو پایین انداختم و رفتم داخل ... چند لحظه صبر کردم ... رفتم سمت پدرم و کنار مبل، پایین پاش نشستم ... . 💧خم شدم و دستی که باهاش توی صورتم زده بود رو بوسیدم ... هنوز نگاهش مملو از خشم و ناراحتی بود ... همون طور که سرم پایین بود گفتم: دستی که به خاطر خدا بلند میشه رو باید بوسید ... نمی دونم چی به شما گفتن ولی منم به خاطر خدا توی گوشش زدم ... اون عالم نبود ... آدم فاسقی بود که داشت جوان ها رو گمراه می کرد ... . 💧مگه تو چقدر درس خوندی که ادعا می کنی از یه عالم بیشتر می فهمی؟ ... با ناراحتی اینو گفت و رفت توی اتاق ... . 💧هنوز با ناراحتی و دلخوری پدرم کنار نیومده بودم که برادرم سراسیمه اومد و بهم خبر داد که علمای وهابی تصمیم گرفتن یه جلسه عقاید بزارن و تا اعلام نتیجه هم حق خروج از کشور رو ندارم ... . 💧با خنده گفتم: خوب بزارن. هر سوالی کردن توکل بر خدا ... اینو که گفتم با عصبانیت گفت:می فهمی چی میگی؟ بزرگ ترین علمای کشور جلوت می ایستن ... فکر کردی از پسشون برمیای؟ ... یه اشتباه کوچیک ازت سر بزنه یا سر سوزنی بهت شک کنن، حکم مرگت رو صادر می کنن ... . 💧ولو شدم روی تخت ... می دونستم علمم در حدی نیست که از پس افرادی که برادرم اسم شون رو برده بود؛ بر بیام ... . 💧چشم هام رو بستم و گفتم: خدایا! شرمنده ام. عمر دوباره به من بخشیدی اما من هنوز قدمی برنداشتم ... راضیم به رضای تو ... . 😇خوشحال بودم که این بار توی بستر بیماری نمی مردم 🔆زمان و مکان جلسه رو اعلام کردن ... جلسه توی یه شهر دیگه بود و هیچ کسی از خانواده و آشنایان حق همراهی من رو نداشت ... راهی جز شرکت کردن توی جلسه نمونده بود ... . 🔅از برادرم خواستم چیزی به کسی نگه ... غسل شهادت کردم ... لباس سفید پوشیدم ... دست پدر و مادرم رو بوسیدم و راهی شدم ... . 🔆ساعت 9 صبح به شهری که گفتن رسیدم ...دنبال آدرس راه افتادم ... از هر کسی که سوال می کردم یه راهی رو نشونم می داد ... گم شده بودم ... نماز ظهر رو هم کنار خیابون خوندم ... این سرگردانی تا نزدیک غروب آفتاب ادامه پیدا کرد ... . 🔅خسته و کوفته، دیگه حس نداشتم روی پام بایستم ... نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت ... کی باور می کرد، من یه روز تمام، دنبال یه آدرس، کل شهر رو گشته باشم؟ ... نرفتنم به معنای شکست و پذیرش تهمت ها بود ... اما چاره ای جز برگشتن نبود ... . 🔆توی حال و هوای خودم بودم و داشتم با خدا حرف می زدم که یهو یه جوان، کمی از خودم بزرگ تر به سمتم دوید و دست و شونه ام رو بوسید ... حسابی تعجب کردم ... . 🔅با اشتیاق فراوانی گفت: من از طلبه های مدرسه ... هستم و توی جلسه امروز هم بودم ... تعریف شما رو زیاد شنیده بودم اما توی جلسه امروز نفسم بند اومد ... جواب هاتون فوق العاده بود ... اصلا فکرش رو هم نمی کردم کسی در سن و سال شما به چنین مرتبه ای از علوم دینی رسیده باشه و ... . 🔆مغزم هنگ کرده بود. اصلا نمی فهمیدم چی میگه. کدوم جلسه؟ من که تمام امروز داشتم توی خیابون ها گیج می خوردم ... گفتم: برادر قطعا بنده رو اشتباه گرفتید ... و اومدم برم که گفت: مگه شما آقای ... نیستید که چند روز پیش توی گوش اون مبلغ زدید؟ ... من، امروز چند قدمی جایگاه شما، نشسته بودم ... اجازه می دید شاگرد شما بشم؟ ... 🌹 ╭━━⊰⊰⊰❀👇 🇮🇷👇❀⊱⊱⊱━━╮ 🌸بفرمائید ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ🌸 @eightparadise ╰━━⊰⊰⊰❀🍃❤️ 🍃❀⊱⊱⊱━━╯
🍃🌷 ﷽ 📙 (قسمت آخر) 👆دست خدا بالای تمام دست هاست 🌤وقتی رسیدم خونه دیدم یه عده ای دم در اجتماع کرده بودن ... تا منو دیدن با اشتیاق اومدن سمتم ... یه عده خم می شدن دستم رو ببوسن ... یه عده هم شونه ام رو می بوسیدن ... هنوز گیج بودم ... خدایا! اینجا چه خبره؟ ... . 🌤به هر زحمتی بود رفتم داخل ... کل خانواده اومده بودن ... پدرم هم یه گوشه نشسته بود ... با چشم های پر اشک، سرش رو پایین انداخته بود ... تا چشم خواهرزاده ام بهم افتاد؛ با ذوق صدا کرد: دایی جون اومد ... دایی جون اومد ... . 🌤حالت همه عجیب بود ... پدرم از جا بلند شد و در حالی که دونه های اشک یکی پس از دیگری از چشم هاش جاری بود و الحمدلله می گفت؛ اومد سمتم و پیشونیم رو بوسید ... . 🌤مادرم و بقیه هم هر کدوم یه طور عجیبی بودن تا اینکه برادرم سکوت رو شکست ... از بس نگرانت بودم نتونستم نیام ... یواشکی اومدم داخل جلسه و رفتم یه گوشه ... فقط خدا می دونه چه حالی داشتم تا اینکه از دور دیدمت وارد شدی ... وقتی هم که رفتی پشت بلندگو داشتم سکته می کردم ... تا اینکه سوال و جواب ها شروع شد ... اصلا باورم نمی شد چنین عالم بزرگی شده باشی ... . 🌤بعد هم رو به بقیه ادامه داد ... خدا شاهده چنان جواب اونها رو محکم و قوی می داد که زبان شون بند اومده بود ... چنان با قرآن و حدیث، حرف می زد که ... نتیجه هم این شد که حکم عدم کفایت اون مبلغ رو اعلام کردن ... 🌤برادرم پشت سر هم تعریف می کرد و من فقط به زحمت خودم رو کنترل می کردم ... از جمع عذرخواهی کردم. خستگی رو بهانه کردم و رفتم توی اتاق ... هنوز گیج و مبهوت بودم و درک شرایط برام سخت بود ... 🌤اشک مثل سیلابی از چشمم پایین می اومد ... و مدام این آیه قرآن در سرم تکرار می شد ... شما در راه خدا حرکت کنید، ما از فضل خود شما را حمایت می کنیم ... . ✨اللهم لک الحمد و الحمد لله رب العالمین ... . 🍃🌺پایان🌺🍃 ╭━━⊰⊰⊰❀👇 🇮🇷👇❀⊱⊱⊱━━╮ 🌸بفرمائید ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ🌸 @eightparadise ╰━━⊰⊰⊰❀🍃❤️ 🍃❀⊱⊱⊱━━╯
🍃🌷 ﷽ سلاااام👋🌷 شبتون بخیر آخرین قسمت از رمان تقدیم نگاه مهربونتون ضمن تشکر از همراهی شما عزیزان، امیدواریم از خوندن این رمان لذت برده باشین🌸 ❤️ ان شاء الله به زودی با رمان زیبای دیگه ای همراه شما گرامیان هستیم. لطفا نظراتتون رو در مورد رمان های کانال با آی دی زیر در میان بذارین😇 @seyyed_shiraz 📝 بفرمائید ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ 🌸 👇 @eightparadise
🍃🌷 ﷽ همه مےگویند:♥️ میان عده اے با ڪلاس امل بودن جرأتــ مےخواهد… 😒 اما من مےگویم: میان عده اے حرمتـ شڪن حرمتـ نگه داشتن،شجاعتـ استـ .😍 شیر زن! پس به خودتــ ببال 💪🏻 بدان که از میان عده‌ے ڪثیرے لیــــاقتـ داشتے ڪه مدافع مـ💚ـادر باشی.. ╭━━⊰⊰⊰❀👇 🇮🇷👇❀⊱⊱⊱━━╮ 🌸بفرمائید ــهـشـتـــ ـبـــهـشـتـــ🌸 https://eitaa.com/eightparadise ╰━━⊰⊰⊰❀🍃❤️ 🍃❀⊱⊱⊱━━╯