🔰 کوچۀ هوس
❞ اگر او را میخواهی
از کوچه «هستی» بگذر.
بیرون از این، کوچه.ی درد آلود.
آن سوی «نیل» هوس آلود.
آن وادی «ایمن»
آن قله مقصود است.
و در این وادی، تو بی پا
و بر این قله، تو بی هیچ،
تنها با او میآیی.
و به سوی او می آیی.
و در این آمَ دَن
از تو
در تو
نشانی نیست...
آذر ۵۰
📚 #مجموعه_اشعار
📝 استاد علے صفایے حائرے
#️⃣ #متن #کوچه_هوس
╭✤ @Einsad ✤╮
🔰 آرامش
❞ آرامش
این فرشتهی زیبا را
من دیدهام، با جامه های سبز بهاری رنگ،
در بازی طلایی ماهیها،
در اشک ابر،
زمزمهی باران.
در گردش.
در ریزش.
آرامش
این نهفته پیدا را،
من دیدهام،
در آیههای روشن بیآهنگ
در شاخههای سبز «حقیقت»
درشاخهی شکفته باورها
در جوشش...
در جنبش...
من دیدم این فرشتهی بیآهنگ،
با جامعهای سبز بهاری رنگ،
برغنچههای یقین آرمیده بود.
با ژالهی امید، به نجوا نشسته بود.
بهمن ۴۷
📚 #مجموعه_اشعار
📝 استاد علے صفایے حائرے
#️⃣ #متن #آرامش
╭✤ @Einsad ✤╮
🔰 شعرهای حسین علیهالسلام ۳
❞ اگر دست هایت را
در کنار یک نهر خون بشویی
همچون دست های موسی، خورشیدی به دست می آورند
که بر چشم فرعون هم بُهت می پاشد
اینجا دریای خون است.
خود را چگونه می شویی؟
تا از هر ذره ذره ی وجود تو، خورشیدی سر بردارد
اینجا دریای خون است
در نگاه هر شاهد مغروق
خورشیدهایی مهمان شده اند
تا در ضیافت نور سرشار شوند
خورشید هایی که فقط یک روز را روشن می کنند
و از افق تا افق را می گردند.
به ضیافت نوری می آیند.
که قرن ها را مهمان کرده است.
عاشورا ۶۱
📚 #مجموعه_اشعار
📝 استاد علے صفایے حائرے
#️⃣ #متن #شعرهای_حسین علیهالسلام
╭✤ @Einsad ✤╮
🔰 تو از کدام ستاره می آیی؟
❞ عینصاد
📚 #مجموعه_اشعار
#️⃣ #جمله_کوتاه
📢 |اینستاگرام| |تلگرام| |کست باکس|
|آپارات| |بله| |توییتر|
╭✤ @Einsad ✤╮
🔰حضور تو پیداست...
❞ عینصاد
📚 #مجموعه_اشعار
#️⃣ #جمله_کوتاه
📢 |اینستاگرام| |ایتا| |کست باکس|
|آپارات| |بله| |توییتر|
╭✤ @Einsad ✤╮
🔰 انتظار
❞ نمیطپد،
نمیزند، قلب امید و زندگی.
نبض امید، خفته است.
به زندگی امید نیست،
در این فضای مرگبار
در این فضای تنگ و تار.
که انتظار میکشد، طلوع یک ستاره را...
ستارهها!!
تو ای بزرگتر ستارهام! طلوع کن.
ببین سیاهی آشنای ماست.
ببین همیشه هر غروب،
در انتظار، دیدنت چقدر، رنج میبرم.
به هر طرف، نگاه میکنم.
به این ستاره آسمان بی ستاره هم...
ستارهها!!
تو این بزرگ تر ستارهام، طلوع کن.
تو، سرمهی حقیقتی،
به روی پلک چشم من.
تو، چشمه سار زندگی،
میان شوره زار مرگ،
ببین دستهای زندگی، کشیده شکل مرگ را،
ببین شکل زندگی چگونه مسخ میشود،
در این فضای مرگبار
در این فضای تنگ و تار...
که انتظار میکشد، طلوع یک ستاره را...
بهمن ۴۷
📚 #مجموعه_اشعار
📝 استاد علے صفایے حائرے
#️⃣ #متن #انتظار
╭✤ @Einsad ✤╮
🔰 شعرهای مهدی
عجل الله تعالی فرجه الشریف❞ تولد تو، تولد امید بود. و انتظار تو بلوغ رنج، ما در بلوغ رنج، به یاس رسیدیم ما در بلوغ رنج، به مرگ رسیدیم اما تو در بلوغ رنج و یأس و مرگ، بر دل ما نشستی. بلوغ رنج با تو به فریاد رسید. و اکنون انتظار تو، تولد اقدام است. ظلم سرشار تو را صدا زد. و تو ما را صدا زدی. ای زبان گویای خدا، اشارههای ما را بپذیر. که حجم فاجعه بر زبانمان نشسته است. 📚 #مجموعه_اشعار 📝 استاد علے صفایے حائرے #️⃣ #متن #شعرهای_مهدی
عج╭✤ @Einsad ✤╮
🔰 آینده
❞ در من،
در من تورا دیده است خشم و آفرینش
در من چکیده نطفهی ظلم و ستمها...
آبستنم...
در یک شب طوفانی، آخر من میگذارم،
طفل خون آشام خود را.
من پیک مرگم
آینده ام
آیندهای تار...
آیندهای کور...
درمن فرو مرده است، گلهای، سعادت
آرامش، و شور
پژمرده، در دامان من، فرزند امید
من پیک مرگم...
از دورها، پر می گشایم.
در ساحل امروز ها، پا میگذارم.
تا آنکه خون زندگی ،در من بجوشد...
تا آنکه دست عشقها، ننگم بشوید...
📚 #مجموعه_اشعار
📝 استاد علے صفایے حائرے
#️⃣ #متن #آینده
╭✤ @Einsad ✤╮
🔰 ریاضت
❞ وقتی، به باغ میرفتم
و سیبها را آونگ میدیدم
و به یاد مرتاضها میافتادم
که با پا آونگ میشدند
به سیبها گفتم:
در انتظار چه نشستهاید؟
...................
اما از آنها جوابی نیامد
تا آن روز...
دیدم درختها، پژمردهاند
سیبها در جعبهها نشستهاند
میخواهند، به «شهر» بیایند
یک سیب سرخ، از جعبه پایین آمد
جلوی پای من ایستاد
و به من گفت:
ما به یک شاخه، و به چند برگ قانع شده بودیم
از شاخه دست نمیکشیدیم.
آنها که از شاخه، دست کشیدند، پلاسیده، ریختند
ما این ریاضت آسمانی را به جان خریدیم
تا امروز...
باغبان آمد
سیب را برداشت...
قطرههای شیری سیب،
در شیار لبهایش میدوید...
📚 #مجموعه_اشعار
📝 استاد علے صفایے حائرے
#️⃣ #متن #ریاضت
╭✤ @Einsad ✤╮
🔰 إحرام
❞ هنگام یأس
با جامهی بلند فراموشی
در انتهای معبد خاموشی
پیوند میزدم
با رشتههای لطف
با حلقههای لطافت
من بودم و کویر غم و سایبان شوق
من بودم و کلام دل و گوش و صبحدم
من بودم آرمیده میان غدیر اشک
ز اندوه و درد و غم
اندیشه
همچو دایره موجهای سبز
هر لحظه باز میشد و هر لحظه بازتر...
...تا ساحل ابدیت
دل
این جلوهگاه نور
چون آرزوی کودکی افسانهساز و سست
پرواز مینمود...
تا پشت کهکشان
بالاتر از کرانهی مرموز قدسیان
بهمن ۴۷
📚 #مجموعه_اشعار
📝 استاد علے صفایے حائرے
#️⃣ #متن #احرام
╭✤ @Einsad ✤╮
🔰 سفر
❞ دلتنگم
دلتنگم
من از سفر نمیترسم، هیچ
باید سفر کنم...
تا کرانهها را به گوشهی قلبم بکشانم
تا آسمانها و ستارههای مقدس را
از اشک خویش مهمان کنم
من هم سفر میکنم
تا شاید گمشدهها را بیایم
و این ملکوت را از فرشتهها سرشار کنم
از فرشتههایی که آسمانها و ستارهها را مهمان کردهاند
و کرانههای آگاهی را در نوردیدهاند
من هم سفر میکنم
تا از این فرشتهها این ملکوت را سرشار کنم
و از این سبزهها این باغ را بیارایم.
دی ۴۷
📚 #مجموعه_اشعار
📝 استاد علے صفایے حائرے
#️⃣ #متن #سفر
╭✤ @Einsad ✤╮
🔰 اکنون میخواهم
❞ هنگامی که مشعلها سیاه بودند
و خورشیدها سیاهی میپاشیدند
همراه یک غروب
به جاده تاریکی رسیدم
و با تاریکی، به «بلوغ»
و خون عصیان در رگهای خستهام دوید
آنگاه، با پای بلند «بلوغ»
در اوج گرفتهی «عصیان»
از تاریکی گذشتم
دلم باور کرد تاریکی، تنهایی است
و تنهایی، مرگ است
اکنون می خواهم
این دلم را
این جام شکسته را
در جویبار قدس، شست و شو دهم
اکنون میخواهم این سرم را
این لالهی شکفته را
با نور سفید، آشتی دهم
اکنون می خواهم
در حِجله سپیده ابرها
با خورشید، هم نشین شوم
و به این زمین
و به این کرانه اندوه، بازگردم
تا مشعلها و خورشیدها شعلهور شوند
بهمن ۴۸
📚 #مجموعه_اشعار
📝 استاد علے صفایے حائرے
#️⃣ #متن #اکنون_می_خواهم
╭✤ @Einsad ✤╮
🔰 با غدیر
❞ از افق غدیر
در آسمانِ دستهای محمد
خورشیدی طلوع کرد
طلوعی بی غروب
طلوعی مهربان بر دلهای مشتاق.
چه کسی در روز روشن خواب سیاه میبیند؟
مگر با چشم باز نمیبینی، خورشیدی را که از دستهای محمد طلوع کرده است؟
پس گوش کن
این تنها طلوع خورشید نیست
که در بستر به خون نشستهٔ تاریخ
سیلاب کلام رسول هم، علی را زمزمه میکند
آیا وقتی سیلاب کلام و طلوع خورشید همبستر شدند
در دلهای عاشق، تصمیم نمیروید؟
بر شاخههای تصمیم، اقدام نمیشکوفد؟
هر چند دستهای سیاه
شکوفههای سفید را بسوزانند
آخر سوختن، زمزمه ساختن را
به گوش همانها که از دست هاشان آتش میبارد، میرساند.
در باغ شهادت میبینی
شکوفههایی را که در آتش هم میرویند
در دشت تاریکی میبینی
رویش شادِ چراغهای سرخ ولایت را.
آیا نمیخواهی زندگی شکوفهها را تجربه کنی
و از سینهٔ آتش
بهشت را صدا بزنی؟
📚 #مجموعه_اشعار
📝 استاد علے صفایے حائرے
#️⃣ #متن #غدیر
╭✤ @Einsad ✤╮
🔰 ای کاروان درد
❞ ای کاروان درد
اى كاروان درد
اين گونه با شتاب، صبح مرا براى «شام» چه كسى مى برى؟
عشق مرا به چه نفرتى هديه مى كنى؟
تو آفتاب عشق مرا بردى
من راه را بر تو مى بندم
اى كاروان تجارت
آفتاب مدينه را بر طلاى شام مريز
آفتاب مرا بگذار
من از شهر رسول، تا شهر خدا، تا شهر على، تا شهر خون، بى تاب رفتهام
با اشك هاى جارى بى آواز
اين آفتاب بى غروب من است
در سينه اى مى درخشد كه او به شام ندارد
تو در راه شامى آفتاب عشق مرا بگذار ...
📚 #مجموعه_اشعار
📝 استاد علے صفایے حائرے
#️⃣ #متن #ای_کاروان_درد
╭✤ @Einsad ✤╮
🔰 سرود
❞ از پشت قرنها، شعله ى عشق تو سر كشيد
و دو چشم من خوابش شكست
من، محو تماشاى شعله هام
آنجا چشمه ى خون است
از خون تو به گندم رى آب مى دهند
آنجا. جلوهى طور است
با سامرى به زينت خود تاب مى دهند
و تو، فارغ، استوار
با رودى از خون
با كوهى از نور
چشمت بر دوست
و زبانت
اين برگ خشك
مى سوزد از عشق
مى گويد از تسليم
مى سرايد اى دوست!
اى دوست
خشنودم از آنچه تو مى خواهى
جز تو معبودى ندارد اين دل من
جز تو مقصودى ندارد اين شعله ى شاد
محرم ۹۳ ق
مجموعه اشعار | ص ۱۴۶
📚 #مجموعه_اشعار
📝 استاد علے صفایے حائرے
#️⃣ #متن #سرود
╭✤ @Einsad ✤╮
🔰 شعرهای فاطمه سلاماللهعلیها ۱
رنجی نیست، اگر زمین را از تو بگیرند.
آسمان زیر پای توست.
زمین رنجور است که از خورشید جدا شده
و تمامی خانوارهای خاک رنجورند،
که زمینشان، با خونابهها،
فقط بذر کینهاش را رویانیده است.
زمینی که میتوانست،
سفرهی گستردهی ضیافت خدا باشد،
و از خاک آدم، بردارد...
اکنون سینهها را به یأس و کینه
و چشمها را به درد و خون، میهمان کرده است.
زمین در روز نفرین تو، شب شد.
و سنگینی غمهای عظیم تو روزهای شاد را سیاهپوش کرد.
در این سیاهی،
جز بذر کینه از این زمین چه میروید.
ما رنجورهای خاک،
با خوراک خون
و لباس ترس، چشم به راهیم.
فرزندت را به خونخواهی یتیمان خاک بخوان
تا با لباس نور
و طهارت شمشیر،
زمین یتیم را در پناه بگیرد.
❞ عینصاد
📚 #مجموعه_اشعار
#️⃣ #متن #هنر
#عین_صاد | عضو شوید 👉🏻
👤: @ad_Einsad
🔰 شعرهای فاطمه سلاماللهعلیها ۲
بارها رنجها را شمردهام
اما رنج تو را، فقط پس از تولد تمامی وارثان زمین، میتوان شمرد
رنج تو، رنج تمامی آنهایی است که بایست در گلوارههای بلا، پخته میشدند،
اما در شعلههای حسادت سوختند.
و اگر مرهم تو نبود این سوختن را به ساختن برساند،
نمیدانم بر ما چه میگذشت.
من را که رنج حقیری، به زمین میدوخت
و شادی احمقی، به آسمان میکشید،
تو در دامنی پروریدی، که حلم و هدایت را پرورید و فریاد روشن و پیام تهاجم را.
و چه غم، ماتمزدهای را که در این دامان جایی دارد.
و از این دست جامی میگیرد.
این زورق،
و آن قرار، نه ماتمزده، که ماتم را آرام میکند.
این روح عظیم،
نه، مرده که سنگ را میجوشاند،
از چشمه سار دستهای مهربان تو،
مرگ هم آب زندگی مینوشد.
❞ عینصاد
📚 #مجموعه_اشعار
#️⃣ #متن #هنر
#عین_صاد | عضو شوید 👉🏻
👤: @ad_Einsad
📜 سرود
❞ از پشت قرنها، شعله ى عشق تو سر كشيد
و دو چشم من خوابش شكست
من، محو تماشاى شعله هام
آنجا چشمه ى خون است
از خون تو به گندم رى آب مى دهند
آنجا. جلوهى طور است
با سامرى به زينت خود تاب مى دهند
و تو، فارغ، استوار
با رودى از خون
با كوهى از نور
چشمت بر دوست
و زبانت
اين برگ خشك
مى سوزد از عشق
مى گويد از تسليم
مى سرايد اى دوست!
اى دوست
خشنودم از آنچه تو مى خواهى
جز تو معبودى ندارد اين دل من
جز تو مقصودى ندارد اين شعله ى شاد
■ محرم ۹۳ ق
📚 #مجموعه_اشعار | ص ۱۴۶
#️⃣ #متن #سرود #امامت
▫️@einsad
🌄 قلّهٔ بیحصار آزادی
📚 #مجموعه_اشعار
#️⃣ #سلسله_استوری #هنر
⭕️ جهت دریافت نسخهٔ با کیفیت کلیک نمایید ⭕️
👇🏻👇🏻👇🏻
▫️@einsad | 📥: download
📜 شعرهای فاطمه سلاماللهعلیها ۲
بارها رنجها را شمردهام
اما رنج تو را، فقط پس از تولد تمامی وارثان زمین، میتوان شمرد
رنج تو، رنج تمامی آنهایی است که بایست در گلوارههای بلا، پخته میشدند،
اما در شعلههای حسادت سوختند.
و اگر مرهم تو نبود این سوختن را به ساختن برساند،
نمیدانم بر ما چه میگذشت.
من را که رنج حقیری، به زمین میدوخت
و شادی احمقی، به آسمان میکشید،
تو در دامنی پروریدی، که حلم و هدایت را پرورید و فریاد روشن و پیام تهاجم را.
و چه غم، ماتمزدهای را که در این دامان جایی دارد.
و از این دست جامی میگیرد.
این زورق،
و آن قرار، نه ماتمزده، که ماتم را آرام میکند.
این روح عظیم،
نه، مرده که سنگ را میجوشاند،
از چشمه سار دستهای مهربان تو،
مرگ هم آب زندگی مینوشد.
✍🏻 عینصاد
📚 #مجموعه_اشعار | ص ۱۹۵
#️⃣ #متن #بریده_کتاب #هنر
▫️ @einsad
📜 شعرهای فاطمه
سلاماللهعلیها۱ رنجی نیست، اگر زمین را از تو بگیرند. آسمان زیر پای توست. زمین رنجور است که از خورشید جدا شده و تمامی خانوارهای خاک رنجورند، که زمینشان، با خونابهها، فقط بذر کینهاش را رویانیده است. زمینی که میتوانست، سفرهی گستردهی ضیافت خدا باشد، و از خاک آدم، بردارد... اکنون سینهها را به یأس و کینه و چشمها را به درد و خون، میهمان کرده است. زمین در روز نفرین تو، شب شد. و سنگینی غمهای عظیم تو روزهای شاد را سیاهپوش کرد. در این سیاهی، جز بذر کینه از این زمین چه میروید. ما رنجورهای خاک، با خوراک خون و لباس ترس، چشم به راهیم. فرزندت را به خونخواهی یتیمان خاک بخوان تا با لباس نور و طهارت شمشیر، زمین یتیم را در پناه بگیرد. ✍🏻 عینصاد 📚 #مجموعه_اشعار | ص ۱۹۳ #️⃣ #متن #بریده_کتاب #هنر ▫️ @einsad
📜 شعرهای فاطمه
سلاماللهعلیها۳ مىدانم مىدانم رنجها را چگونه بايد نوشيد و اين درسى است كه تو آموزگارم بودهاى يك جرعه از مدام ماتم تو گلوى عالمى را گرفته است اين رنج رنج تمامى نسلهاست. من فرياد خستۀ دردم را - كه درد حقارت نيست - از درس توبه زمزمۀ شوق كشاندهام اگر خندهام دردآلود است ملامتى نيست، كه اشكم سرشار از شادى است در وسعت سبز تو حقارت رنجها را ديدهام. اى آموزگار ظرافت تو اين گونه رنجها را تحقير مىكنى ✍🏻 عینصاد 📚 #مجموعه_اشعار | ص ۱۹۷ #️⃣ #متن #بریده_کتاب #هنر ▫️ @einsad
📜 اکنون میخواهم
❞ هنگامی که مشعلها سیاه بودند
و خورشیدها سیاهی میپاشیدند
همراه یک غروب
به جاده تاریکی رسیدم
و با تاریکی، به «بلوغ»
و خون عصیان در رگهای خستهام دوید
آنگاه، با پای بلند «بلوغ»
در اوج گرفتهی «عصیان»
از تاریکی گذشتم
دلم باور کرد تاریکی، تنهایی است
و تنهایی، مرگ است
اکنون می خواهم
این دلم را
این جام شکسته را
در جویبار قدس، شست و شو دهم
اکنون میخواهم این سرم را
این لالهی شکفته را
با نور سفید، آشتی دهم
اکنون می خواهم
در حِجله سپیده ابرها
با خورشید، هم نشین شوم
و به این زمین
و به این کرانه اندوه، بازگردم
تا مشعلها و خورشیدها شعلهور شوند
بهمن ۴۸
✍🏻 عینصاد
📚 #مجموعه_اشعار | ص ۸۴
#️⃣ #متن #بریده_کتاب #هنر
▫️ @einsad
📜 انتظار
❞ نمىتپد
نمىزند قلب اميد و زندگى
نبض اميد خفته است.
به زندگى اميد نيست
در اين فضاى مرگبار
در اين فضاى تنگ و تار كه انتظار مىكشد طلوع يك ستاره را؟!
ستارهها!
تو اى بزرگتر ستارهام، طلوع كن!
ببين سياهى، آشناى ماست
ببين هميشه، هر غروب
به روى بام آرزو
در انتظار ديدنت چقدر رنج مىبرم
به هر طرف نگاه مىكنم
به اين سياهآسمانِ بىستاره هم...
ستارهها!
تو اين بزرگتر ستارهام، طلوع كن!
تو سرمۀ حقيقتى
بهروى پلك چشم من
تو چشمهسار زندگى
ميان شورهزار مرگ
ببين دستهاى زندگى، كشيده شكل مرگ را
ببين شكل زندگى چگونه مسخ مىشود
در اين فضاى مرگبار
در اين فضاى تنگ و تار...
كه انتظار مىكشد طلوع يك ستاره را؟!
بهمن ۴۷
✍🏻 عینصاد
📚 #مجموعه_اشعار | ص ۴۵
#️⃣ #متن #بریده_کتاب #هنر
▫️ @einsad
📜 شعــــــــــــرهای مـــهدی
عجلاللهتعالیفرجهالشریف❞ تولّد تو تولّد امید بود و انتظار تو بلوغ رنج ما در بلوغ رنج، به یأس رسیدیم ما در بلوغ رنج، به مرگ رسیدیم اما تو در بلوغ رنج و یأس و مرگ بر دل ما نشستی بلوغ رنج با تو به فریاد رسید و اکنون انتظار تو، تولّد اقدام است ظلمِ سرشار، تو را صدا زد و تو ما را صدا زدی ای زبان گویای خدا اشارههای ما را بپذیر! که حجم فاجعه بر زبانمان نشسته است ۱۵ شعبان ۱۳۶۱/۰۳/۱۸ ✍🏻 عینصاد 📚 #مجموعه_اشعار | ص ۲۱۸ #️⃣ #متن #بریده_کتاب #هنر ▫️ @einsad