@einsadtehran
✅ لینک کانال موسسه لیلة القدر تهران ☝
🏢آدرس موسسه لیلة القدر تهران : میدان انقلاب، خیابان شهدای ژاندارمری، حدفاصل خیابان ۱۲ فروردین و منیری جاوید، پلاک ۱۳۴ طبقه همکف، زنگ اول.
قابل توجه دوستان عزیز؛ موسسه به ایستگاه مترو انقلاب اسلامی و ایستگاه اتوبوس (BRT) میدان انقلاب بسیار نزدیک است.
هدایت شده از برشی از یک کتاب
✂️ برشی از یک کتاب
#مطالعه_بر_اساسِ_نیاز
بعضی ها بدون اینکه #سئوالی طرح کرده باشند و یا #نیاز و #ضرورتی را یافته باشند و یا اصلاً چیز معلوم و مشخصی را خواسته باشند ، کتاب را می گشایند و معلوم است که با دست خالی باز می گردند ... اصولاً مطالعه هر کتاب ، مادام که با طرح سئوالهایی همراه نباشد ، بهره نمی دهد و خواننده بسادگی از جواب ها و اشاره ها و نکته ها می گذرد و آن ها را نمی یابد و در خونش نمی نشیند .
📚 روش برداشت از قرآن ، علی صفایی حائری ، ص 11
🔰 کانال برشی از یک کتاب :
http://eitaa.com/joinchat/1542979584C75868f9aed
✅ هیچ کسی نمیتواند به تو رشدی بدهد!
🔸 استاد #علی_صفایی_حائری
نباید گرو موقعیتها بود که اگر با فلانى باشم بهتر خواهم بود. اگر با فلانى ازدواج کنم، به من رشد مىدهد و از این حرفها... چون هیچ کسى نمىتواند به تو رشد بدهد. این تو هستى که در هر موقعیتى مىتوانى رشد کنى و یا خسارت ببینى.
گیرم تو در کنار رسول باشى و یا همراه فاطمه، این درست که اینجا زمینه بهتر است، ولى این هم هست که تکلیف بیشترى از تو مىخواهند.
در هر حال این زمینهها مهم نیستند، وضعیتى که تو مىگیرى و اطاعتى که تو خواهى داشت، تو را بالا میبرد و یا پایین مىآورد.
البته این حرفها بر ما که با چیزهاى دیگر مأنوس بودیم، سنگینى مى کند. ما دوست داریم با فلانى باشیم و در فلان جا زندگى کنیم و اسمش را هم مىگذاریم خدا و رشد، غافل از آنکه رشد ما در گرو همین اطاعت و تقوى، همین عبودیت است؛ یعنى اینکه در هر موقعیتى تکلیفمان را بیاوریم و اسیر موقعیتهاى خوب و یا بد نباشیم.
📚 #صراط ، ص ۱۵۰
🌿 @einsad
✅ داستان یکلیا و تنهایی او
قسمت 1⃣
استاد علی صفایی حائری
داستانى ديگر را، تازگى دربارهى دخترى از پادشاهان بنى اسراييل خواندم: «يكليا و تنهايى او»*
-------------
*«يكليا و تنهايى او، تقى مدرّسى»
يكليا، دختر پادشاه، به چوپان جوانى دل مىبندد و تا آخرين مرحله با هم مىآميزند. پدر كه اين نكته را از كنيزان كاخ مىشنود، با حيله نام چوپان را از دختر بيرون مىآورد. او را مىكشد و دختر را با تازيانه مىزند و لباس دختران بنىاسراييل را بر تن او مىدرد و زنگولههاى بدنامى را به پايش مىبندد و از دروازهى اورشليم، رو به دمشق بيرونش مىكند. دختر در كنار رود آبانه راه مىافتد و از هيچ چوپانى، نان و شير و شراب نمىگيرد.
تا آن روز غروب در كنار علفزارى مىافتد و شب مىرسد و آتشهاى چوپانها، يكى پس از ديگرى خاموش مىشوند.
دختر پستانهايش را به علفها مىفشارد و به ياد عشق بردار آويختهاش، مدهوش مىشود.
شيطان، با فانوسى از دور به او نزديك مىشود؛ چراغ را خاموش مىكند و از دختر و از چگونگى عشق او مىپرسد. دختر تنهايىاش را مىگويد و شيطان مىگويد: اين تنهايى را، همان روزها كه با معشوق همراه بودى، داشتهاى و به بهانهى تأمّل در عظمت عشق، به تنهايى پناه مىآوردى؛ در حالى كه عشق تو عظيم نبود و تو نام جوان را فاش كردى.
شيطان از عصيان خود مىگويد و اينكه او مىخواهد كه نمايش بدهد و زبانى را مىخواهد كه او را تلفّظ كند؛ در حالى كه جهان، از تكرارهايش، در حال گنديدن است.
آنگاه از داستان دو روز حكومت خود بر شهر بنىاسراييل مىگويد، كه چگونه پادشاه او را به شهر راه داد و در دست او اسير شد.
ميكاه پادشاه بود. عسابا، پسر عمويش كه سركش و لذّت طلب بود.
و عازار پسر و سردارش، كه مرد جنگ بود و ايزابل، زن زيبا و مغرور او بود و يورام پدر زن عازار و كاتب تاريخ پادشاه.
عازار، پس از دو سال جنگ باز گشته بود و در جشن پيروزى، دخترى از بنى عمون، بنام تامار را به پدر تحويل داده بود و دختر، پادشاه ناشناس را انتخاب كرده بود و پادشاه كه نمىخواست اسير دختر بشود، به او دل داده بود و مىخواست او را به قصر بياورد.
از سوى ياكين نبى، پيام آورند كه هيچ بيگانهاى را از دروازههاى اورشليم عبور ندهيد و ناچار تامار را پشت دروازه گذاشتند؛ ولى عسابا، با تحريكها و وسوسهها، شاه را شبانه به دروازهى شهر كشاند و تامار را به قصر آورد و با او به خلوت نشست.
نشانههاى عذاب آشكار شد و آسمان تاريك و پر صدا آنها را به وحشت انداخت.
آمنون عابد به شاه نهيب زد و تامار، كه در اين فرصت بيرون خزيده بود، با عازار روبرو شد و با وسوسههايش با او تا صبح ماند.
شاه كه در برابر آمنون، با وسوسههاى عسابا ايستاده بود، در برابر هجوم و فرياد و خواهش مردم و سخنان شائول ماهىگير- اين كاملمرد سختكوش- تا غروب وقت خواست و با تامار در خلوت نشست.
هنگام غروب، عرّابهاى را با دو الاغ لنگ و زينتهاى بسيار، براى بردن تامار آورده بودند؛ اما هنوز از پادشاه خبرى نبود تا اينكه پردههاى قصر كنار رفت و تامار بدون اينكه كسى به او چيزى بگويد، به درون عرّابه رفت و مردم او را با فرياد و سنگ، بيرون راندند.
شاه، در برابر فشار عشق، بالاى بام قصر آمد و با خدا زمزمه كرد و خدا به او بركت داد و فرشتهها را براى بوسيدن پيشانى او فرستاد.
داستان دو روز حكومت را، شيطان براى يكليا گفت و سپس پيش از آنكه هوا روشن شود و در روشنايى، چهرهى او مشخص شود، بر روى رود آبانه، عصازنان راه افتاد. و يكليا، نيمه عريان بر روى علفها افتاده بود و او را نگاه مىكرد.
📚 نامه هاى بلوغ، ص ۸۸
🌿 @einsad
✅ داستان یکلیا و تنهایی او
قسمت 2⃣
استاد علی صفایی حائری
✅ راستى، نه يكليا، نه شيطان و نه پادشاه، كه همهى آدمها تنها هستند. و اين تنهايى، با عصيان و با خوشىها و لذّتها و بىخيالىها و بىخبرىها، درمان نمىيابد؛ كه دل ما، بزرگتر از اين زندگى و بزرگتر از تمامى هستى است.
در وسعت دل بزرگ ما، تنهايى را نمىتوان با اين لحظههاى شاد و يا بتهاى گوناگون و يا دلدارهاى چند رنگ، درمان كرد؛ كه اين دل، دلدارى ديگر مىخواهد. اين خانه، براى ديگران بزرگ است.
ما مىخواهيم، اين دل بالغ را، با شهوتى مكرّر و بوسههاى شيرين مشغول كنيم و اين، كارى است كه به بنبست مىرسد. اگر تمامى ايزابلها و تامارها و تمامى عشقها را يكجا به ما بسپارند، باز هم سرزمين دل ما، سرزمين گستردهى وجود ما، خالى است و اين خلوت، نه در هنگام محروميت، كه حتّى در لحظهى برخوردارى هم احساس مىشود؛ و تازه بهتر احساس مىشود.
يكليا، بر فرض كه هر روزش را با چوپانى محبوب پر كند، باز وجود او سرشار نمىشود؛ كه اين فقط يك گوشهى دل اوست. اين فقط لبها و پستانها و سينهها و بازوهاى عريان او را مى پوشاند. گيرم كه چوپان محبوب يكليا، بالاى دار نرود و گيرم كه تمامى عالم برايش چوپان بزايد؛ مگر يكليا مىتواند تا هميشهى هميشه، با بدنهاى چوپانها و مردهاى محبوب، از تنهايى نجات يابد؟
✅ دل آدمى، بزرگتر از اين زندگى است. و اين، راز تنهايى اوست. او چيزى بيشتر از تنوع و عصيان را مىخواهد. او محتاج تحرّك است و حركت، با محدوديت سازگار نيست، كه محدوديتها، عامل محروميت و تنهايى ماست.
📚 نامه های بلوغ، ص ۸۹
🌿 @einsad
هدایت شده از برشی از یک کتاب
✂️ برشی از یک کتاب
#اسلام_راکد
#کُفر_متحرک به اسلام می رسد ، ولی «اسلام راکد» پدر بزرگ کفر است . سلمان ها در حالی که کافر بودند ، #حرکتشان آن ها را به رسول منتهی کرد و زبیرها در حالی که با رسول بودند #رکودشان آن ها را به کفر پیوند زد . کُفری که با #حرکت_ما همراه باشد ، وحشتی ندارد . وحشت آن جایی است که با #رکودها پیوند خورده باشیم .
📚 حرکت - علی صفایی حائری - صفحه ۱۲
🔰 کانال برشی از یک کتاب :
http://eitaa.com/joinchat/1542979584C75868f9aed
💢 کانال رسمی موسسه لیله القدر #تهران
🔸 برگزاری کلاس های همخوانی کتب استاد علی صفایی (عین-صاد)
🔸 فروش کتب عین صاد
🔸 کلاس های طب اسلامی
🔸کلاس های روانشناسی اسلامی
🔸 جلسات مشاوره ازدواج و خانواده
🔸 برگزاری کلاس های تدبر در قرآن
🔸 برگزاری کلاس های بررسی اندیشه غرب
🔸 برگزاری کلاس های اصول فقه، صرف و نحو
👉👉👉 @EinSadTehran
هدایت شده از برشی از یک کتاب
✂️ برشی از یک کتاب
#شکست_ما
داستان ما ، داستان چوپانی است که از یک طرف به گوسفندش پوست خربزه می داد و از طرف دیگر دنبه اش را وزن می کرد تا ببیند چاق شده یا نه ... ما می خواهیم اگر امروز برخوردی کردیم ، فردا به #نتیجه برسیم ، در حالی که این #شتاب ، در هیچ موقعیتی بهره نمی دهد حتی غذا هم بلافاصله به رگ ها و سلول ها منتقل نمی شود ، بلکه بارها و بارها کنترل می شود بذری که تو امروز کاشته ای ، بعد از ماهها سر از خاک در می آورد و پس از مدت درازی ریشه میدواند تا بار دهد تا سُنبله شود . «شکست های ما» از اینجا شروع می شود که می خواهیم در #یک_برخورد و در یک روز ، تمام خلق را بسازیم ، در حالی که در تاریخ میبینیم که انبیاء سالها نالیدند و نتیجه ای نگرفتند ، ولی مأیوس هم نشدند . حالا چه شده که ما مأیوس می شویم و صدمه میخوریم ؟!
📚 حرکت - علی صفایی حائری - صفحه ۵۸
🔰 کانال برشی از یک کتاب :
http://eitaa.com/joinchat/1542979584C75868f9aed
هدایت شده از استاد علی صفایی حائری
حکومت دینی و شبهات.MP3
14.08M
جلسه استاد طهماسبی با موضوع حکومت دینی و شبهات
6 خرداد ماه 98
موسسه کتابپردازان مشهد
🌿 @einsad
✅انسان مؤمن برای هر حرکتش حساب باز می کند
🔸استاد #علیصفاییحائری
چه کسی می تواند کلیه اعمالش را کنترل کند؟ آن کسی که مؤمن باشد، زیرا وقتی انسان همه هستی را هماهنگ و یگانه و همراه و همساز می بیند، وقتی که می بیند ، هیچ حرکتی، بی حساب در هستی صورت نمی گیرد، او هم که جزو این مجموعه است و روی به سمت واحدِ احد دارد، نمی تواند بی حساب حرکت کند. انسان مؤمن برای هر حرکتش حساب باز می کند. در هستیِ منظمِ هدف دار، بی هدف گام برنمی دارد. هرکاری که می کند با توجه به مبدأ واحد است. و شاید گام اول توحید این باشد، این باشد که انسان به توحیدِ با خویش برسد، ظاهر و باطنش را یکی کند. واقعیت موجود خویش را با حقیقت متعالی انسان، یگانه کند.
📚تربیت کودک ص١٤
🌿 @einsad
✅ برخورد مناسب با مشکلات ازدواج
🔶استاد علی صفایی حائری:
بيشتر آنچه كه بدى و مشكل ازدواج قلمداد مىشود، مثل سختىها و برخوردها و توقعها و انتظارها و درگيرىها و گرفتارىها، در واقع همين بدىها، خوبى و ميوهى خوب ازدواج هستند. اين آدمى است كه بايد از حادثهها ، از برخوردها و از درگيرىها بياموزد و از آنچه كه آموخت، راهش را مشخص نمايد و بر حماقت و اشتباه خود پافشارى نداشته باشد. آدمى مىتواند حتى از بنبستها بياموزد كه راه كجاست و چگونه بايد بازگشت و حلقهى زنجير را باز كرد و بدون سماجت ولج در آوردن،با تفاهم و محبت و مدارا در راه گام برداشت.بيشتر مشكلات ازدواج از همين كله شقىها و لج در آوردنها آغاز مىشود و سپس اين زخمهاى كهنه، عفونى و ملالآور مىگردد و به طلاق و جدايى مىانجامد.
📚 روابط متکامل زن و مرد، صفحه 14
🌿 @einsad
هدایت شده از برشی از یک کتاب
✂️ برشی از یک کتاب
#نوشیدن_قبل_از_تشنگی
ما پیش از آنکه #تشنه باشیم ، #نوشیده ایم و پیش از آنکه به اشتها آمده باشیم و با سؤال ها گلاویز شده باشیم ، خود را تلنبار کرده ایم و پیش از آنکه به #معناها دست یافته باشیم ، به کلمه ها رسیده ایم ...
و این است که باد کرده ایم و با آنکه زیاد داریم ، مریض و بی رمق هستیم و به امتلای ذهنی و پرخوری فکری دچار شده ایم ... اسفناک اینکه ، این #بیماری و این پرخوری ، همه گیر شده و اسفناک تر اینکه این #بیماری در ابتدا به عنوان یک افتخار و نشانه سلامتی و روشنفکری هم قلمداد می گردد ، اما رفته رفته سنگینی و ضعف ذهنی را به دنبال می آورد و روشنفکرِ تلنبار شده را به بن بست می رساند .
اینها با اینکه خیلی دارند فقیر هستند ؛ چون پیش از سؤال ، به جواب ها رسیده اند و پیش از عطش ، به آب . دوای این ها همان طرح « سؤال های بنیادی » است که بتواند به تفکرات آن ها سازمان بدهد تا بتوانند با تفکرات سازمان گرفته به مطالعات خویش سر و سامانی بدهند و آن را هضم کنند و شیره کشی نمایند .
📚 رشد ، علی صفایی حائری ، ص ۱۸
🔰 کانال برشی از یک کتاب :
http://eitaa.com/joinchat/1542979584C75868f9aed
✅ چرا ملاكها جا به جا مىشوند؟
🔶استاد #علیصفاییحائری :
چرا ملاكها جا به جا مىشوند؟چرا ملاكها در هم ريخته شده است؟ چرا خوبها با بدها جايشان عوض شده است؟ چرا به فلانى كه تا ديروز خوب بوده امروز مىگوييم بد؟ چرا به فلانى كه تا ديروز بد بوده امروز مىگوييم خوب؟ تحوّل آدمها، به هم ريخته شدن ملاكهاى خوبى و بدى به خاطر تحوّل در اهداف است. مادامى كه اهداف را رها نكردهايد و پشت سر نينداختهايد مسألهاى نيست ولى وقتى كه اهداف پشت سر انداخته شد خواه ناخواه موازين از دست مىرود.
لازمه تحوّل در ملاكها اين است كه تحولى در اهداف رخ داده باشد. اگر جامعهاى اهدافش را پشت سر بگذارد و از خواستههاى ديروزش چشم بپوشد، خواه و ناخواه چيزهايى كه ديروز خوب بوده امروز بد خواهد شد.
📚 #روزگارستمگر ، صفحه 28
🌿 @einsad
❤️ این خانه برای دیگران بزرگ است...
🔶 استاد #علیصفاییحائری
🌿 @einsad
✅ خداوند دلهای مشتاق را تنها نمی گذارد.
🔶استاد #علی_صفایی_حائری:
مربى بزرگ هستى خداست و او دلهاى مشتاق را تنها نمىگذارد.
مربى بزرگ هستى، آنهايى را كه مىخواهند حركت كنند رها نمىكند بلكه رهبرى مىنمايد.
آنها كه يافتهاند كه بايد بروند اما از راه بىخبرند و راهنمايى ندارند به هدايت او خواهند رسيد و به راه دست خواهند يافت؛ «اَلَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»، ١ «وَ مَنْ يُؤمِنْ بِاللّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ». ٢ تا حدى كه در كلاس هستى از مورچهها مىتوانند درس بگيرند و از حركت ابرها و جنبش برگها و ريزش باران و لرزش موج و از تاريكى و نور مىتوانند حقيقتهايى را بيابند و پيش بروند.
بسيارى را مىشناسم كه هنگام خواستن و طلب،به راه رسيدند و پيش تاختند در حالى كه هيچ اميدى به رستگارى و نجات آنها نبود.
📚 #مسئولیت_وسازندگی ج۱ص۸۴
🌿 @einsad