eitaa logo
🌷سی‌ روز سی‌ شهید ۱۴🌷
2.7هزار دنبال‌کننده
588 عکس
127 ویدیو
2 فایل
برای چهاردهمین سال متوالیِ که هرروز از 🌙ماه رمضان رو با یاد یک شهید سپری می‌کنیم و ثواب هر عمل مستحبی که انجام می‌دیم به روح آن شهید هدیه می‌کنیم. 📽️🎭کلیپ جذاب روزانه ما رو از دست نده. سایتمون👇🏻 http://emamzadeganeshgh.ir ارتباط با ادمین 👇🏻 @Rzvndk
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷࿐☀️بسم الله الرحمن الرحیم ☀️࿐🌷 با اومدن ماه رمضان مبارکی دیگه، موعد باز کردن چهاردهمین دفتر، از سی‌روز سی‌شهیده. طلیعه این آغاز، «روز شهید» و گرامیداشت مقام شهداست. این تقارن رو به فال نیک می‌گیریم و به این بهانه، از شهدا ملتمسانه رفع حاجاتمون رو می‌طلبیم. حاجاتی که در رأس اون، تنها فرج منتقم خون شهیدانه... سپاس از ۱۳ سال همراهی شما خوبان، در این شروع نورانی، بهترین دوستانتون رو نیز دخیل کنید...👇🏻 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
دوستان ظاهرا صفحه زیلینک‌ برای همه باز نمیشه لینک‌ها جداگانه خدمتتون ارسال میشه. https://ble.ir/30rooz_30shahid 👈🏻 لینک بله https://eitaa.com/eitaa30rooz30shahid 👈🏻لینک ایتا لینک روبیکا👈🏻@rubika30rooz30shahid سی‌روز سی‌شهید ۱۴🌺
اون دسته از عزیزانی که مایلند در ختم دسته جمعی قرآن، هدیه به شهید معرفی شده در روز موردنظر، شرکت کنن، لطفا جهت ثبت‌نام در گروه ختم قرآن روزانه به این آیدی در ایتا پیام بدن. @yamahdi1371 لازم به ذکره که گروه مخصوص بانوان خواهد بود.
سلام همراه شهدایی 🤚🏻 ما دوباره اومدیم🥰 حتما خبر داری امسال ماه مبارک رمضان با «روز شهید»🌷 آغاز می‌شه😍 اگه هنوز هم خودتو شرمنده خون شهدا می‌دونی😓 الان بهترین فرصته😍 امروز حداقل ۵ نفر🖐🏻 از عزیزانت رو به این کانال👇🏻 دعوت کن تا برای زنده نگه داشتن یاد شهدا قدمی ناچیز برداشته باشی‌. بسم‌الله این لینک کانال سی‌روز سی‌شهیده👇🏻 کافیه این پیام رو برای بهترین عزیزانت بفرستی تا اون‌ها هم با همراه شدنشون با شهدا ماه مبارک رمضان نورانی‌تری داشته باشن. الهی امام زمان ازت راضی باشه یا علی مدد✋🏻 👉🏻🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid 👈🏻
سلام به همراهان قدیمی و دوستان جدیدی که تازه به جمع ما ملحق شدن.🤚🏻😍 ما یه گروه سی‌نفره از فعالان فرهنگی در عرصه شهید و شهادتیم که به عشق شهدا از اقصی نقاط ایران در فضای مجازی دور هم جمع شده‌ایم؛ بدون اینکه بعضیامون حتی همدیگه رو دیده باشیم. 😅💻😎 کارمون تولید محتوا برای شهداست و کاملا خاص و منحصر بفرده.🤩😌 هرکدوممون بنا به تخصصی که داریم کارمون رو انجام می‌دیم و به‌هم کمک می‌کنیم. 🤝 هر روز از ماه مبارک رمضان🌙 رو به معرفی یک شهید اختصاص می‌دیم.🌷 با یک کلیپ جذاب🎞، شعرهایی که همون روز برای شهیدمون سروده می‌شه📃 و مطالبی که از طرف خانواده عزیز اون شهید به دستمون می‌رسه✉️ روزمون رو شروع می‌کنیم.🌤☀️ همراه با اعضای کانال، ثواب اعمال مستحبی اون روزمون رو به روح اون شهید والامقام هدیه می‌کنیم؛🎁 و شهید رو واسطه قرار می‌دیم تا امام زمان ازمون راضی باشن.🥰🤲🏻 ممنون که با همراهی‌تون دایره دوستیمون رو بزرگ‌تر می‌کنید.🤗😍 حالا شما هم برای وسعت بیشتر این سفره‌ی معنوی، بهترین دوستانتون رو به این محفل نورانی دعوت کنید.😇😍👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 خانم مهری گرجی عروس خانواده محترم بردال است؛ از اعضای کانال و معرف «شهید جاویدالاثر علی‌اکبر بردال.» برای این آشنایی، زحمت زیادی کشیده؛ به این امید که شاید از بی‌تابی‌های مادری که بیش از ۴۱ سال است منتظر چند تکه استخوان جگرگوشه‌اش مانده؛ کاسته شود... خانم گرجی هیچ‌وقت شهید بردال را ندیده؛ اما شهید در رؤیا به او گفته: «به مادرم بگو اینقدر بی‌تاب من نباشد؛ این جا جای من خوب است... پیش حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها هستم.» ما نیز اولین روز از چهاردهمین آغاز سی‌روز سی‌شهیدمان را به رسم هر ساله، میهمان بانوی بی‌نشان و شهدای جاویدالاثریم...
🕊 نام و نام خانوادگی شهید: علی‌اکبر بردال تولد: ۱۳۴۵/۲/۱۵، اهواز. شهادت: ۱۳۶۱/۱/۲۱، عملیات والفجر مقدماتی، زبیدات عراق. گلزار شهید: جاویدالاثر یادمان شهید: گلستان شهدای اصفهان، قطعه شهدای جاویدالاثر. 🌷 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 📚زمان عروج دست پدر را بوسید. از گریه به هق‌هق افتاد و گفت: «اجازه دهید این‌بار من جای شما به جبهه‌ بروم.» آخر، قرار گذاشته بودند با پدر و برادر به نوبت به منطقه بروند اما پدر حال علی‌اکبر را که دید قبول کرد. شب که شد مانند هر شب، وضو گرفت و پتو را روی سرش کشید. چراغ‌قوه‌ی کم‌سویی زیر پتو روشن کرد و صوت قرآنش چون لالایی شیرینی، در اتاق پیچید. صبح، علی اکبر رفته بود؛ لباس نویی را که پدر برایش خریده بود تا شده کنار اتاق گذاشته بود. آن را هم با خود نبرده بود؛ او رفته بود... جوان ۱۷ ساله‌‌ی قصه‌ی ما بعد از آنکه امام زمانش را در خواب دیده بود و نوید عروجش را به او دادند، دلش چنان طوفانی شد، که حتی گرد جانش را هم باقی نگذاشت و نخواست حتی ردی از او بماند... ✍🏻 زهرا فرح‌پور ۱۴۰۲/۱۱/۱۰ 👩🏻‍💻طراح: مطهره‌سادات میرکاظمی 🎙با صدای: عطیه مجدآرا 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🌷 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid لینک آپارات جهت دسترسی 👇🏻 https://www.aparat.com/v/8PWOZ
🕊 علی‌اکبر بردال، فرزند حاج موسی، در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۴۵ در شهر اهواز، در خانواده‌ای مذهبی دیده به جهان گشود. او دومین فرزند خانواده و دانش‌آموز رشته معماری هنرستان اشرفی اصفهانی در محله وحید اصفهان بود. علی‌اکبر پس از طی تحصیلاتی عالی و همزمان فعالیت در بسیج و مسجد حجتیه خیابان وحید، خود را آماده گامی بزرگتر نمود و آن هم اعزام به جبهه‌های حق علیه باطل بود. او با حضور در جبهه‌ها، از عملیات بیت‌المقدس (آزادی خرمشهر) تا عملیات‌های دیگر، با وجود سن کم حضور داشت و در این پیکارها دو بار هم زخمی شد. از زمان ابتدای پذیرش در جبهه‌ها، در لشکر خط‌شکن ۱۴ امام حسین علیه‌السلام اصفهان، به صورت نیروی بسیجی اعزام گردید و پس از طی آموزش‌های نظامی و حضور به عنوان پاسدار سپاه پاسداران به عضویت لشکر ۱۴ امام حسین علیه‌السلام درآمد. در آخرین حضورش در عملیات والفجر مقدماتی به عنوان فرمانده دسته در سن ۱۷ سالگی در تاریخ ۲۱ فروردین ۱۳۶۱ در زبیدات عراق، پس از فداکاری بسیار به خیل یاران شهیدش پیوست و همانند مادر شهیدان حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام جاویدالاثر گردید. شهید گرانقدر محمدرضا تورجی‌زاده در خاطرات صوتی خود پس از نام بردن از چند شهید، اشاره دقیق می‌کند که شهید علی‌اکبر بردال، هنگام عبور از کانالی پس از اصابت چند گلوله به درجه رفیع شهادت نائل گردیده است. اکنون پس از گذشت ۴۱ سال همچنان مادری چشم انتظار دارد. 🌷 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🕊 حاج منصور بردال برادر شهید🎤 علی‌اکبر علاقه‌ی زیادی به خواندن قرآن، با صوت و لحن عربی داشت. همیشه بچه‌ها را در زیرزمین خانه جمع می‌کرد و برایشان قرآن می‌خواند. شب‌ها برای اینکه اهل خانه را اذیت نکند با چراغ‌قوه زیر پتو قرآن می‌خواند. علاقه زیادی به پدر و مادرم داشت و احترام خاصی برایشان قائل بود. این ادب و احترام برای مادرم به مراتب بیشتر بود. اگر حس می‌کرد مادرم چیزی نیاز دارد از پول تو جیبی‌اش آن را برایش فراهم می‌کرد. به صله‌رحم اهمیت زیادی می‌داد. وقتی از جبهه بر‌می‌گشت یک به یک به فامیل سر می‌زد. با اینکه در جبهه فعال بود اما درسش را هم به خوبی می‌خواند. همیشه می‌گفت: «دلم نمی‌خواد بگن داره با جبهه رفتنش از درس خوندن فرار می‌کنه.» دوم دبیرستان بود که شهید شد. خاطرم هست قبل از شهادتش پدرم برایش لباس خریده بود اما آنها را نپوشید و گفت: «من لباس دارم؛ اسرافه! و از کجا معلوم من زنده باشم و بتونم اینا رو بپوشم؛ بگذارید برای برادرم منصور.» آن روزها پدر و برادرهایم حاج اصغر و علی‌اکبر نوبتی به جبهه می‌رفتند‌. دفعه آخر نوبت پدرم بود ولی علی‌اکبر با گریه و بی‌تابی و التماس اجازه نداد او برود. گفته بود بگذارید من بروم؛ مثل اینکه می‌دانست اینبار شهید خواهد شد. پدر و برادرم وقتی گریه‌های او را که دیدند قبول کردند که برود. قبل از آخرین اعزامش خوابی دیده و برای یکی از دوستان شهیدش به نام اصغر فروغی تعریف کرده و به او گفته بود: «تا هستم برای کسی نگو!» گویا امام زمان در خواب به او گفته بود: «تو از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار می‌گیری و شهید می‌شوی و مثل مادرم حضرت زهرا قبری نداری!» دلیل گریه‌ها و بی‌تابی‌هایش برای رفتن را بعدا از اینجا فهمیدیم. 🌷 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🕊 شهید علی‌اکبر بردال از زبان خواهرشان خدیجه خانم در گفت‌وگو با سی‌روز سی‌شهید🎤 برادرم علی‌اکبر بسیار مهربان، باگذشت و بااخلاق بود. خانواده‌دوست بود و بسیار متواضع در مقابل پدر و مادر. به خاطر دارم هرگز ماهیانه یا پول دستی که از پدرم می‌گرفت را برای خودش نگه نمی‌داشت؛ سریع خوراکی می‌خرید و بین خواهر و برادرها تقسیم می‌کرد. در تحصیل، فوق‌العاده باهوش و بااستعداد بود. بسیار غیرت داشت و همیشه و در همه حال مراقب من و خواهرم بود؛ به نحوی که در بین دوستان و اقوام، این صفت پسندیده او به چشم می‌آمد. هرگز از بیت‌المال استفاده نکرد. شب‌هایی بود که با بچه‌های مسجد برای گشت، توی محله می‌رفتند. برای چراغ‌قوه مسجد که باتری نداشت از خانه باتری برد و از باتری که در مسجد بود استفاده نکرد. در زمان شروع انقلاب همراه با پدر و برادر بزرگترم در راهپیمائی حاضر می‌شد. وقتی رژیم بعثی عراق به ایران حمله کرد جزء اولین کسانی بود که به جبهه رفت. از وقتی یکی از رفقایش اسیر شد دیگر خیلی کم به مرخصی می‌آمد. می‌گفت: «از پدر و مادرش خجالت می‌کشم که من زنده باشم و به مرخصی بیایم.» او با سن کم، مرام مردانگی در عرصه جهاد را به نحو احسن به منصه ظهور رساند. بسیار دوست داشت همچون بانو فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها بی‌نشان باشد و بسیار به مادرم می‌گفت: «در از دست دادن من و شهیدن شدن من گریه نکنید. چون شهید، زنده است و هرگز نمی‌میرد.» اما مادرم هنوز که هنوز است مثل اینکه شهادت برادرم هم‌اکنون اتفاق افتاده باشد با شنیدن نام علی‌اکبر چشمانش بارانی می‌شود... 🌷 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🕊 گزیده‌ای از وصیت‌نامه شهید جاویدالاثر علی‌اکبر بردال📝 ای ملت قهرمان‌پرور ایران! تا می‌توانید پشت امام را داشته باشید و باید اسلام ما به تمام دنیا صادر شود... آری ای مادر مهربان! در راه خدا و اسلام قامتت را استوار گردان و زینب‌گونه با آوای تکبیرت و پشتیبانی از امام همچنان پشت اسلام را داشته باش و فرزندانی به اسلام و انقلاب، تحویل ده که بعدها همچون رزمندگان اسلام در جبهه‌ها حاضر شوند و برای خدا و اسلام خدمت کنند. و اما پدر جان! تو مرا بزرگ کردی و با دل و جان به جبهه فرستادی تا برای اسلام خدمت کنم و از شهادت من هم مسلم است که ناراحتی به دل خود راه نمی‌دهی! البته من لیاقت شهادت را ندارم ولی شاید یک روزی هم خدا مرا طلب کرد. و اما پدرجان در سنگر کارخانه‌ات چشم دشمن را کور کن و به فرمان امامت در سنگر کارخانه بمان و در راه اسلام مشت محکمی بر دهان یاوه گویان شرق و غرب بزن که دیگر از جای خود بلند نشوند و فرزندانی نیکو به انقلاب هدیه کن. من دیگر عرضم تمام است. اگر باشد قرار آخر بمیرم نمی خواهم که در بستر بمیرم همی‌خواهم که همچون شمع سوزان بریزم اشک در بستر بمیرم خدایا کن شهادت را نصیبم که همچون عون و جعفر خون بریزم "خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار" علی اکبر بردال📝 🌷 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
گمنامی، تنها برای شهرت‌پرستان دردآور است... وگرنه همه اجر‌ها در گمنامیست...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲🏻دعای روز اول ماه مبارک رمضان یادمان شهدای عملیات بیت‌المقدس🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برای مطالعه بیشتر در مورد این شهید به سایت امامزادگان عشق (شهید علی‌اکبر بردال) مراجعه بفرمائید👇 B2n.ir/w62612