eitaa logo
🌷سی‌ روز سی‌ شهید ۱۴🌷
2.7هزار دنبال‌کننده
588 عکس
127 ویدیو
2 فایل
برای چهاردهمین سال متوالیِ که هرروز از 🌙ماه رمضان رو با یاد یک شهید سپری می‌کنیم و ثواب هر عمل مستحبی که انجام می‌دیم به روح آن شهید هدیه می‌کنیم. 📽️🎭کلیپ جذاب روزانه ما رو از دست نده. سایتمون👇🏻 http://emamzadeganeshgh.ir ارتباط با ادمین 👇🏻 @Rzvndk
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷🇮🇶 فاطمه کعبی🎤 پیکر پدرم را از بیمارستان به خانه آوردیم تا با او وداع کنیم. چه تشییع باشکوهی داشت؛ جمعیت خیلی زیادی برای خاکسپاری‌اش آمده بودند. البته من آن روز از شدت گریه‌ی زیاد بیهوش شدم و این‌ها را مادرم بعدها برایم تعریف کرد. طبق وصیتش او را در وادی‌السلام نجف در کنار مولایش امیرالمومنین علیه‌السلام به خاک سپردیم. پدرم رفت و ما را با خاطره خوبی‌ها و مهربانی‌هایش تنها گذاشت. به امید روزی که زیر پرچم مولا صاحب الزمان عجل‌الله تعالی فرجه الشریف همراه با سپاهی از شهیدان به آغوش خانواده‌اش بازگردد. 🍇 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
بعضی‌ها ما را سرزنش می‌کنند که چرا دم از کربلا می‌زنید و از عاشورا؛ آنها نمی‏دانند که برای ما کربلا بیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کرده‌ایم. نه یک بار نه دو بار … به تعداد شهدایمان سید شهیدان اهل قلم 🍇 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🇮🇷🇮🇶 وصیت‌نامه شهید📝 وصیت به همسر: واجبات را فراموش نکنید... با مردم مهربان باشید و از خدا و اهل‌بیت علیهم‌السلام دور نشوید. سعی کنید کاری کنید که خدا از شما راضی باشد به فقرا و مستضعفین کمک کنید و همیشه پیرو راه رهبر اسلام آیت‌الله خامنه‌ای باشید. وصیت به دختر: مراقب حجاب فاطمی‌ات باش. حجاب هدیه‌ای است به دست ما. نگذار که فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها از تو ناراحت شود و اینکه نماز اول وقتت را فراموش نکن. وصیت به پسر: پسرم تو الان مرد خانه‌ی مادر و خواهرت هستی مراقبشان باش. من به تو افتخار می‌کنم. 🍇 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲🏻دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان یادمان شهدای شلمچه🇮🇷
برای مطالعه بیشتر در مورد این شهید به سایت امامزادگان عشق (شهیدطالب کعبی) مراجعه بفرمائید👇 B2n.ir/h04574
عمری به علی عرض ارادت کردی با عشق، به شیعیان، تو خدمت کردی آخر به نجف رسیدی و جان دادی مستانه به سوی حق عزیمت کردی ✍🏻فاطمه شعرا ۱۴۰۲/۱۲/۲۵ 🍇 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امشب در تیم سی‌روز سی‌شهید، شاهد اتفاق جالب و هیجان‌انگیزی شدیم. دوست صمیمی یکی از عوامل، دختر خاله‌ی «فاطمه کعبی» عزیز ما از آب درآمد. با کلی ذوق و تعجب برای ما دوتا صوت فرستاد؛ که شنیدنش برای شما خالی از لطف نیست. با لهجه شیرین اصفهانی سرکار خانم «هاجر عابدی» دوست جدیدمان که خود نیز شهیدزاده است از شهید «طالب کعبی» بیشتر بشنوید. ان‌شاءالله، سال آینده یک شب مهمان پدر بزرگوار دوست شهیدزاده‌مان شهید والامقام «قاسم عابدی» خواهیم شد. هرچند خانواده این دوست باصفای ما بیش از ۱۱ شهید غیور را تقدیم نظام و انقلاب کرده‌اند که شهید والامقام طالب کعبی یکی از آن‌هاست. شادی روح همه شهدای این خانواده عزیز و شهیدپرور صلوات🌺
هدایت شده از آرمینا رحمانی
184.4K
هدایت شده از آرمینا رحمانی
2.02M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 گاهی قسمت، چیز دیگری است! تو یک جور فکر می‌کنی، اما جور دیگری قرار است بشود! با هزار برنامه‌ریزی منتظر رسیدن مطالب یک شهیدی؛ اما جور نمی‌شود و شهیدی دیگر، به ناگاه، جایش را می‌گیرد. شهید «احمد کشوری‌نیا» از آن شهدایی است که کرامتش نمک‌گیرمان می‌کند. باید پای داستان زندگی‌اش بنشینی، از همسر و برادر و رفقا و هوادارانش بشنوی، نگاهی به تاریخ تولدش بیندازی تا بفهمی چرا گاهی قسمت، چیز دیگریست!... «لیلا غلامی» عزیز، از همکاران خوب و مخلصمان، واسطه‌ی این خیر کثیر است...
👮🏻‍♂ نام و نام خانوادگی شهید: احمد کشوری‌نیا تولد: ۱۳۵۷/۱۲/۲۸، خرم‌آباد. جراحت: ۱۴۰۱/۱۰/۱۷، جاده ساوه_همدان، درگیری با قاچاقچیان. شهادت: ۱۴۰۱/۱۰/۲۳، بیمارستان حضرت ولی‌عصر (عج) تهران. گلزار شهید: گلزار شهدای سراب یاس، خرم‌آباد. 🥀 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
👮🏻‍♂ 📚حاجیِ حج‌نرفته صدای بوق‌های پی‌درپی دستگاه مانیتور قلب، هنوز نشان از حیات داشت. حاج‌احمد، باید آخرین کارش را هم در این دنیا انجام می‌داد. همه حاجی صدایش می‌کردند؛ اما او هیچ‌وقت، حج نرفته بود. می‌گفتند: «کارهایی که تو برایمان کرده‌ای ثوابش از هزاران حج مقبول بیشتر است.» می‌گفتند: «کلمه‌ای بالاتر از حاجی نمی‌تواند معناکننده‌ی مرام و معرفت تو باشد.» جراح بلند گفت: «کلیه برای اهدا آماده است.» و حاج‌احمد یادش افتاد چقدر التماس کلیه‌هایش را کرده بود تا در سرمای وحشتناک جاده‌های همدان، چندین شبانه‌روز در برف و بوران، برای نجات مردمی که در جاده، گیر افتاده بودند، دوام بیاورند تا همه به محل گرم و آذوقه برسند. نوبت به اهدای کبد رسید؛ و حاج‌احمد جگر شیر داشت؛ پس دعا کرد آن‌ را به کسی اهدا کنند که همانند خودش، محکم و استوار، برای نجات مملکت، به دل خطر بزند و با اسلحه خالی هم بتواند خلافکارها را دستگیر کند... و حالا اهدای قرنیه، چشمی که سال‌ها برای ایران، بی‌خوابی کشید و برای مردم، بارانی شد... چشمی که همیشه در برابر ناموس مردم، فروافتاده بود. چشمی که در مواجهه با دشمن، شرربار شد و در مواجهه با مظلوم شرمنده... صدای بوق ممتد دستگاه مانیتور، در فضای اتاق عمل پیچید. دیگر وقت آن بود که پاداش همه‌ی نیکی‌هایش را ببیند. وقت مُحرم شدن بود. او خودش را در لباس احرام، به همراه سایر شهدا، در طواف دید. خندید... حاجیِ حج نرفته، بالاخره حاجی واقعی شد. ✍🏻الهه قهرمانی ۱۴۰۲/۱۱/۱۸ 👩🏻‍💻طراح: مطهره‌سادات میرکاظمی 🎙با صدای: الهام گرجی 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🥀 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
👮🏻‍♂ اواخر اسفند سال ۱۳۵۷ بود که به دنیا آمد. اسمش را احمد گذاشتند؛ به عشق حاج احمدآقای خمینی؛ که همان‌قدر صادق باشد و درست‌کار. و البته مظلومیت را هم با نامش به ارث گرفت. حدودا چهار ساله بود. وقت کوچ شده بود. با برادر کوچک‌ترش وحید، شیر به شیر بودند. مادر، وحید را که کوچک‌تر و نحیف‌تر بود بغل گرفته بود. خواهرها احمد را با خود می‌آوردند. در یکی از اتراق‌های وسط راه، بین سر به سر گذاشتن و شیطنت دخترها، همه سوار شدند و راه افتادند؛ الّا احمد که دور از چشم خواهرانش، لابه‌لای علف‌های بلند مسیر، جا مانده بود! مادر جلو می‌رفت و وحید را می‌برد و به خیالش پسرش احمد، در آغوش گرم خواهرانش پشت سرش می‌آید. سواری از دور صدا زنان نزدیک شد. قافله ایستاد. مادر پسر بچه‌ای را دید که در آغوش سوار، می‌خندید. سوار که نزدیک شد، مادر با دیدن احمد که سالم و سرحال در آغوش غریبه‌ای، از دست چرنده و درنده‌ی صحرا، جان سالم به سر برده بود، از حال رفت. خطرهای این چنینی زیاد از سرش گذشته بود. چه در کودکی‌اش که در علفزار جا ماند؛ چه آن روزی که با برادرش مشغول بازی بود که ماری به آن‌ها نزدیک شد؛ چه آن موقع که در پادگان، در زمان آموزش، گواتر راه نفسش را بسته بود و دکتر ناامیدانه خواسته بود او را پیش خانواده‌اش بفرستند تا با توجه به کمبود امکانات، نفس‌ها و لحظات آخر را کنار عزیزانش باشد. احمد اما آدم تسلیم شدن نبود. همه خطرهایی که می‌توانست به راحتی جان یک انسان عادی را در یک مرگ عادی بگیرد، انگار با اراده‌ای خنثی می‌شد تا احمد به روز ۲۳ دی ماه ۱۴۰۱ برسد. 🥀 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
👮🏻‍♂ از بچگی اهل خودنمایی نبود. یک روز برفی با اصرار، مادرش را بی هیچ حرفی به مدرسه کشانده بود. مادر در بین راه با خودش می‌گفت: «احمد که اهل شر به پا کردن نیست؛ چرا گفته حتما بروم مدرسه؟!» به مدرسه که رسید دید احمد در مسابقات فوتبال مقام آورده است. انگار این پسر رویی برای تعریف از خود نداشت. هر چه می‌کرد در سکوت بود و هر مشکلی که داشت خودش به تنهایی حل می‌کرد. بار همه را برمی‌داشت ولی از بار خودش، روی دوش کسی نمی‌گذاشت... 🥀 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
👮🏻‍♂ بعد از ازدواج، پنج سال در خوزستان مشغول به کار شد. همسرش در خرم‌آباد، این پنج سال را با دلخوشی وجود احمد گذراند. گذشت تا قرعه به اسم ساوه افتاد. ساوه دور بود و سختی رفت‌وآمد، احمد را مجبور کرد بیتا را با خود به غربت ببرد. نزدیک ساوه، تصادف سنگین، نه تنها جهاز دست نخورده‌ی عروس را ناکارآمد کرد، که علاوه بر آسیبی که به کمر و لگن بیتا زد، سر احمد را هم شکست. احمد که انگار کل راه، بیتا را لای پر قو آورده باشد که خراشی رویش ننشیند، جوری با سر شکسته، و خونی که از صورتش می‌چکید دور بیتا می‌چرخید و حواسش به او بود که اصلا متوجه نشد تمام تن و بدن بیتا آغشته به خون سر او شده است. پرستارها در بدن بیتا به‌دنبال جراحت می‌گشتند اما متوجه شدند خون، متعلق به مردی است که پشت در بخش زنان داد و هوار راه انداخته که: «من باید زنم را ببینم.» به همین خاطر هر پزشکی که نزدیکش می‌شد اجازه معاینه نمی‌داد. مراقب همه بود؛ اما اول از همه بیتا و بعد از او حسین! نور چشمی که خدا بعد سال‌ها انتظار، به بیتا و احمد هدیه داده بود. روز تولد حسین، با همه مشکلات مالی که داشت، پلاک و زنجیری طلا برای بیتا خرید. حس شادی و استرس و افتخار، باهم از چشم‌ها و حرکاتش می‌بارید... بیتا با دیدن اشک شوقش و تعریفی که از حسین جلوی همه می‌کرد: «خدا قشنگ‌ترین هدیه‌اش را به ما داده بیتا! اگر بدانی چقدر زیباست!» با خودش فکر می‌کرد، چقدر پدر بودن به احمد می‌آید... حسین را مثل خودش بار آورد. همیشه می‌گفت: «باید مرد شود. روی پای خودش بتواند بایستد. به کسی نباید تکیه کند.» 🥀 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid