eitaa logo
🌷سی‌ روز سی‌ شهید ۱۴🌷
2.6هزار دنبال‌کننده
588 عکس
127 ویدیو
2 فایل
برای چهاردهمین سال متوالیِ که هرروز از 🌙ماه رمضان رو با یاد یک شهید سپری می‌کنیم و ثواب هر عمل مستحبی که انجام می‌دیم به روح آن شهید هدیه می‌کنیم. 📽️🎭کلیپ جذاب روزانه ما رو از دست نده. سایتمون👇🏻 http://emamzadeganeshgh.ir ارتباط با ادمین 👇🏻 @Rzvndk
مشاهده در ایتا
دانلود
حضور شهیده زهرا حسنی سعدی در جلسات مطالبه‌گری دانشگاه شریف 🔹️مسئولین باید بیایند مردم را و بخصوص نخبگان را از جزئیات وقایع مطلع کنند. ✅خواسته آن روز زهرای عزیز، کمترین و بدیهی‌ترین حق و طلب امروز ماست.... کانال شهدای نخبه محمد صالحه و زهرا حسنی سعدی🆔👇🏻 https://eitaa.com/salehe_hasanisadi
✈️🔥 آنها وقتی به کانادا مهاجرت کردند علاوه بر تلاش برای دستیابی به سطح بالایی از علم و دانش، تصمیم گرفتند فعالیت‌‌هایشان در جهت معرفی دین اسلام، مذهب تشیع و انقلاب اسلامی باشد. به همین جهت شهید محمد صالحه جلسات تلاوت و تدبر در قرآن را که در ایران شرکت می‌کرد در کانادا هم برگزار کرد. شهیده زهرا حسنی سعدی با توجه به مطالعات زیاد و عمیقش نسبت به آثار مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی، آثار شهید مطهری، آثار امام خمینی(ره) و ... در محفل‌های دوستانه، مدرس مباحث فلسفی و مذهبی بود. برای مثال او حلقه کتابخوانی شکل داده بود تا به همراه دوستانش کتاب ۴۰ حدیث را مطالعه کنند. این زوج انقلابی نه تنها در ایران فعالیت سیاسی داشتند که در کانادا هم تلاش می‌کردند با شرکت در محافل سیاسی و مذهبی دین اسلام و آرمان‌های امام و انقلاب اسلامی را به مردم معرفی نمایند. 🕊🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
✈️🔥 شهید محمد صالحه همیشه در دعاهایش رضای خداوند را طلب می‌کرد و اگر حاجتی داشت ساده و بدون تکلف می‌گفت: «خدایا! هرجور که خودت صلاح می‌دانی!» هیچگاه نسبت به گرفتاری‌های زندگیش شکایتی نداشت. در دوران دانشجویی بدون ادعا و چشمداشت، در همکاری با بسیج دانشگاه شریف، برای دانشجویان، کلاس‌های تخصصی رایگان برگزار می‌کرد. همچنین او در یکی از بزرگترین پروژه‌های آستان قدس رضوی همکاری داشت؛ اما خانواده‌اش بعد از شهادت او متوجه شدند که هیچ پولی دریافت نکرده و خود را خادم آستان مقدس علی بن موسی الرضا علیه‌السلام معرفی کرده است. او هرگز به جایگاه علمی‌اش اشاره نمی‌کرد به طوری که بعد از شهادتش بعضی از نزدیکان، افتخارات و جایگاه علمی او را شناختند. 🕊🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
اهدای مدال طلای المپیاد کامپیوتر شهید نخبه محمد صالحه به موزه آستان قدس رضوی🏅🎓 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
✈️🔥 نماز اول وقت شهیده حسنی سعدی ترک نمی‌شد. عادت داشت حدود یک ربع قبل از اذان، آرام و با رعایت آداب وضو بگیرد؛ لباس‌هایش را مرتب و در بهترین حالت در برابر معشوقش به نماز بایستد. اگر شرایط مهیا بود حتماً در نماز جماعت شرکت می‌کرد. شهیده حسنی‌سعدی تلاش می‌کرد در سخت‌ترین شرایط نماز شب را ادا کند؛ اگر نمی‌توانست نیمه شب یا وقت سحر بیدار شود قبل از خواب نمازش را می‌خواند. مدتی در دانشگاه، زمان یکی از کلاس‌ها بسیار طولانی بود و ساعتش به گونه‌ای بود که میانه آن اذان ظهر را می‌گفتند. فاصله دانشکده فیزیک تا مسجد دانشگاه شریف حدود ۱۰ الی ۱۵ دقیقه بود. با وجود آنکه او برای اقامه نماز اول وقت حدود نیم ساعت کلاسش را از دست می‌داد از استادش اجازه خواست که به مسجد برود. او در نهایت بزرگواری برای اینکه زحمت زهراجان کم شود و هر روز از درس هم عقب نماند کلید اتاقش را به او داد تا نماز اول وقتش را در همان دانشکده بخواند و بتواند سریعاً به کلاس برگردد. این اتفاق موجب شد که تعدادی از دانشجویان دیگر هم بتوانند نمازشان را در بهترین زمانش بخوانند. 🕊🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
دست نوشته‌ی شهیده زهرا حسنی سعدی📝 🔷️خواهم که در این میکده آرام بگیرم 🔶️بی‌نام و سفر کرده و گمنام بمیرم 🔷️عمریست مرا مونس جان نام حسین (ع) است 🔶️دل خواست که در سایه این نام بمیرم 🕊🕊 کانال زوج نخبه آسمانی در پیام رسان ایتا 👇🏻 🆔 https://eitaa.com/joinchat/338624753C0d4eb9d5aa 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
✈️🔥 پدر شهید محمد صالحه🎤 ماجرای عکس شهید «محمد صالحه» و همسرش شهیده «زهرا حسنی سعدی» با سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، برمی‌گردد به شهریورماه ۱۳۹۶ و دوران عقدشان. خانواده همسر محمد، اصالتاً اهل کرمان هستند؛ لذا یکبار ما را به کرمان دعوت کرده بودند. ما در آن سفر به گلزار شهدای کرمان رفته بودیم؛ اتفاقاً در همان لحظه‌ای که در گلزار شهدای کرمان بودیم، شهید حاج قاسم سلیمانی هم به آن‌جا آمده بود و با توجه به این‌که پدر همسر محمد را می‌شناخت، با زهرا جان احوال‌پرسی کرده و او نیز «محمد» را به‌عنوان همسر خود، به حاج قاسم معرفی کرد. حاج قاسم خودش به آن‌ها گفت: «بیایید با هم یک عکس ماندگار داشته باشیم»؛ لذا این عکس را گرفتند. 🕊🕊🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
چه اندازه کبوتر باشی...🕊🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🎞🎥 مستند «بدون تعارف» مصاحبه با مادر «شهیده زهرا حسنی سعدی» B2n.ir/d73325
✈️🔥 مادر شهید صالحه در گفتگو با سی‌روز سی‌شهید: محمد‌، حرف‌ برگشتن‌ از کانادا را در آخرین‌ سمینار ‌بین‌المللی ۱۳دی‌‌، در دانشگاه ‌شریف ‌مطرح کرده بود. شب‌ آخر هم، در فرودگاه امام خمینی(ره)، ‌زهرا‌ جان‌ به ما گفت: «ما یک هفته ‌دیگر ‌برمی‌گردیم؛ چون‌ دولت ‌کانادا ‌ترور‌ شهید ‌سلیمانی ‌را محکوم‌‌ نکرده‌ انصراف ‌می‌دهیم‌ و برمی‌گردیم‌‌.» بله. آن‌ها به‌ قولشان‌ عمل ‌کردند‌‌‌ و یک‌ هفته‌ بعد بر‌ روی ‌دستان ‌مردم‌‌، تشییع ‌شدند... 🕊🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🖤 ۸ ژانویه ۲۰۲۰ 🖤 ۱۸ دی ماه ۱۳۹۸ 🖤 ساعت ۴:۱۶ دقیقه 🖤 فرودگاه امام خمینی(ره) 🖤آخرین عکس قبل از پرواز😭 🕊🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🔥✈️ هواپیما در حالی که آتش گرفته بود به زمین افتاد. زمین لرزید. صدای مهیبی چهارستون بدن همه را لرزاند. تا چشم کار می‌کرد آتش بود و دود. همان دقایق اول صبح، اهالی روستا جمع شدند برای تماشا. ترسیده بودند و با بهت و ناباوری فقط نگاه می‌کردند. کاری از دست کسی برنمی‌آمد. جلوی چشمان همه، از آن هواپیمای بزرگ، جز چند تکه آهن‌پاره و تکه‌های سوخته بدن مسافران چیزی باقی نمانده بود. 🕊🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
14.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤲🏻دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان یادمان شهدای کربلای۴🇮🇷
برای مطالعه بیشتر در مورد این شهید به سایت امامزادگان عشق (شهیدان محمد صالحه و زهرا حسنی سعدی) مراجعه بفرمائید👇 B2n.ir/d33320
این زوجِ جوان که این‌چنین شادند از بند زمین، کنون چه آزادند در اوج یقین، چو بلبلی خوش‌خوان آواز خوش وصال سر دادند ✍🏻فاطمه شعرا ۱۴۰۳/۱/۹ ✈️🔥 🕊🕊 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖇 با افتخار، اهل کاشانم. تا یادم می‌آید ایام عید، برای عیددیدنی، خانه‌ی هرکدام از بستگان پدری یا مادری که می‌رفتم، عکس یک یا چند شهید، کنار سفره‌های هفت‌سین، یا طاقچه‌های اتاق مهمان‌خانه‌شان، توجهم را به خود جلب می‌کرد. با اینکه چهره‌هایشان در خاطرم می‌ماند، اما بچه بودم و به سادگی از کنارشان می‌گذشتم. تا اینکه از همان سال ۱۳۸۹، که فعالیت سی‌روز سی‌شهید را با یک گوشی دکمه‌ای معمولی شروع کردم، یک روز از ماه مبارک را گذاشتم به نیت این شهدا. شهدای هم‌شهری و حتی‌المقدور شهدای فامیل! خداوکیلی هیچ‌وقت اهل پارتی‌بازی و فامیل‌بازی نبوده‌ام؛ اما این شهدا حق به گردنم داشته‌اند! حالا امروز نوبت «زهرا خانم مجدی» نازنین، مادر بزرگوار «شهید محمدرضا علیزاده‌» است که سفره‌ی دلتنگی‌هایش را باز و از عزیز دردانه‌اش با عشق، برای‌مان تعریف کند.
🌸🦋 نام و نام خانوادگی شهید: محمدرضا علیزاده تولد: ۱۳۴۱/۹/۱۱، کاشان. شهادت: ۱۳۶۰/۸/۸، محور آبادان_ماهشهر. گلزار شهید: کاشان، دارالسلام گلابچی. 🕯 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🦋 📚 مادر! چشم بپوشان ته کاسه‌ی حنا را دست کشیدم. امتحانات مدرسه‌اش تمام شده بود و فردا می‌خواست اعزام شود. انگار دامادی بود که با عجله پیش عروسش می‌رفت. در دلم قربان صدقه‌اش رفتم. - خب دیگه بسه! حسابی حنابندونت کردم. راضی شدی؟ تا وقتی از جبهه برگردی پاک شده. - مامان! من دیگه برنمی‌گردم. همینطور با دست و پای حنا بسته شهید می‌شم. از همین الان چشم ازم بپوشون! نگاهش را از چشم‌هایم برداشت. ...همین چند شب پیش آمده بود کنارم. در نگاهش حرفی داشت: - مامان! - جانم؟ بگو محمدرضا! -من یک خوابی دیده‌‌ام! برای آقاجون تعریف کردم و برام تعبیرش کرد. می‌خوام ببینم شما تعبیرتون چیه؟! همینطور که به وجد آمده بود، از خوابش گفت. صدای نفس‌هایش... - مامان! تعبیر شما چیه؟! - یعنی تو هم به‌زودی جبهه می‌ری و شهید می‌شی. - به‌به! آقاجون هم همین تعبیر رو گفت. و حالا، صدای نفس‌هایم... - من سپردمت به خدا. هرطور اون بخواد. خدایا خودت شاهد باش، برای تو چشم پوشاندم! ✍🏻سوده سلامت ۱۴۰۲/۱۱/۱۷ 👩🏻‍💻طراح: مطهره‌سادات میرکاظمی 🎙با صدای: الهام گرجی 🎞تدوین: زهرا فرح‌پور 🕯 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌸🦋 محمدرضا علیزاده، در آذرماه سال ۱۳۴۱ در شهرستان کاشان پا به عرصه گیتی گذاشت. از همان کودکی در دامان پرمهر و محبت پدر و مادری مؤمن و خداجو و عاشق اهل‌بیت علیهم‌السلام بزرگ شد تا عشق به امام حسین علیه‌السلام و اولاد طاهرینش در وجودش نهادینه شود. او که دوران کودکی‌اش، با جلسات مذهبی و انس و الفت با اهل‌بیت علیهم‌السلام خصوصا امام حسین علیه‌السلام می‌گذشت، پس از طی دوران ابتدایی و راهنمایی برای ادامه‌ی تحصیل به دبیرستان امام خمینی(ره) رفت. دوران دبیرستانش، با اوج شکل‌گیری انقلاب همراه شد؛ لذا او که حکایت ستم پادشاهان و بالاخص رژیم ستمشاهی پهلوی را بارها شنیده بود، با انقلابیون همراه شد و با پخش اعلامیه‌های امام و شرکت فعّال در تظاهرات، نقش خویش را ایفا نمود و از ناحیه کمر مورد ضرب و شتم مزدوران شاه قرار گرفت. بسیار کوشا، سازش‌پذیر و قانع بود و چیزی برای خودش نمی‌خواست. به ورزش فوتبال علاقه داشت. آنقدر که سال آخر دبیرستان، به علت کمبود امکانات ورزشی شهرش، به قم رفت و در دبیرستان حکیم نظامی تحصیل کرد. پس از اخذ دیپلم، مشغول آموزش نظامی شد. در کنار درس، بنایی و کاشی‌کاری یاد گرفت ‌و به مزد کمی که در قبال آن عایدش می‌شد قانع بود‌. با پیروزی انقلاب و آغاز هشت سال دفاع مقدس، محمدرضا عزم خود را جزم کرد تا دِین خویش را به اسلام و انقلاب ادا کند؛ بنابراین در سال ۱۳۶۰ به عضویت پایگاه بسیج درآمد و دوره‌های آموزشی را با موفقیت سپری نمود. شوق وصال و شهادت، غوغایی عجیب در او به‌وجود آورده بود؛ آنقدر که انگار می‌دانست در اولین اعزام، به شهادت خواهد رسید. لذا در آخرین خداحافظی به مادرش گفته بود: «مادرم! من رفتم؛ دیگر شما در انتظار دیدن من نباشید!» سرانجام، او در محور آبادان_ماهشهر به شهادت رسید و در دارالسلام کاشان به خاک سپرده شد... شادی روحش صلوات.🌸 🕯 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌸🦋 در ادامه دو خاطره از زبان زهرا خانم مادر مهربان شهید بشنویم 📖 🦋محمدرضا دانش‌آموز دبیرستان پهلوی بود. در تظاهرات قبل از انقلاب، مسئول عوض کردن تابلوی سردر دبیرستان شده بود تا با کمک دوستانش آن را پایین بیاورند و تابلوی جدید را که نام «دبیرستان امام خمینی» روی آن نوشته شده را به جای آن نصب کنند. کار هر روزشان شده بود همین که تابلو را بالا برده و در جای خود بگذارند و فردا بیایند و ببینند تابلو پایین آمده و تابلوی قبلی جای آن را گرفته است. تا اینکه یک روز ساواک اصفهان توی مدرسه ریختند و بچه‌ها را در دبیرستان به باد کتک گرفتند. وقتی ماجرا را فهمیدم دخترم که آن موقع طفل کوچکی بود را بغل زدم و دوان‌دوان خودم را به مدرسه رساندم و همراه دیگر اولیاء با گریه و زاری نفرینشان کردم. محمدرضا همیشه موتورش را دوتا کوچه پایین‌تر از مدرسه می‌گذاشت. آن روز هم توانسته بود زودتر فرار کند و خودش را به خانه برساند. چند وقت بعد روی کمرش خط قرمز بزرگی را دیدم که تا قبل از آن متوجه نشده بودم. وقتی پرسیدم این چیست گفت که اثر باتوم آن روزی است که ساواک به مدرسه هجوم آورده بود. همانجا او را تحسین کردم و گفتم: «احسنت پسرم تو آن دنیا نشانه‌ای روی بدنت داری که باعث شفاعتت پیش خدا خواهد بود.» خاطره دوم اینکه🌸 خواهرزاده‌ و پسر دایی‌ام تازه شهید شده بودند. رفته بودیم قم برای تشییع و خاکسپاری‌شان. ما رسم داریم دو نفر که پشت سر هم از دنیا می‌روند پایین پای نفر دوم، مرغ یا خروسی قربانی کرده و خاک کنیم تا نوبت به نفر سوم نرسد. محمدرضا همانجا به من گفت: «مادر چرا پایین پای حمید، مرغ خاک کردید؟!» دلیلش را که گفتم گفت: «اگر شتر هم خاک کنید نفر سوم من هستم.» خواب دیده بود که به زودی شهید خواهد شد و بالاخره به آرزویش هم رسید. 🕯 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid