✴️مهم و فوری
🔴این خبر دروغ را لطفاً باور نکنید
🔺 برخی از افراد معلومالحال و شیطان صفت در حال انتشار این خبر هستند که آمریکا پیش از این از حمله به عین الاسد مطمئن بوده و از طریق برخی واسطهها خبر داشته و پایگاه را تخلیه کرده است... این خبر کاملا دروغ و بی اساس است و در بیانیه کاخ سفید نیز آمده که نیروهای این کشور در پایگاه حضور داشته و سرگرم بررسی خسارت هستند.
🔺پایگاه هایی که آمریکا تخلیه کرده بود یکی پایگاه بلد بود و دو پایگاه دیگر که به ایران توصیه کرده بود این پایگاه ها را هدف قرار بدهد و نیروهای این پایگاهها به پایگاه التاجی و عین الاسد منتقل شده بودند. در واقع برخی منابع مطلع به ما گفتند که هنگام حمله به عین الاسد ۴ هزار و نظامی تروریست آمریکایی در آنجا حضور داشتند.
@eitaagarde
آشپزی؛ ترفند
✴️مهم و فوری 🔴این خبر دروغ را لطفاً باور نکنید 🔺 برخی از افراد معلومالحال و شیطان صفت در حال انت
🔹المیادین: هلیکوپترهای آمریکایی در حال انتقال تلفات از پایگاه آمریکایی عینالاسد در عراق هستند
@eitaagarde
♦️ #چند_خبر_کوتاه
🔹انگلیس زخمی شدن شماری از نظامیان خود در حمله موشکی ایران را تایید کرد
🔹شبکههای تلویزیونی سیانان، الجزیره، العربیه، المیادین، رویترز، الجزیره مباشر، العالم، پرس تیوی، المسیره، الاتجاه، المنار، بی بی سی فارسی و الحدث در حال پخش مستقیم بیانات مقام معظم رهبری هستند.
🔹معاون اجتماعی فرماندهی انتظامی غرب استان تهران: تاکنون جعبه سیاه هواپیمای بوئینگ ۷۳۷ اوکراینی کشف نشده است
@eitaagarde
♦️خلافی خودرو جان مسافر پرواز تهران - اوکراین را نجات داد
صادقی رییس پلیس راهنمایی و رانندگی شهرستان سوادکوه:
در حوالی شهر زیراب، یک دستگاه خودروی سواری را به علت سرعت بالا توقیف کردند و پس از بررسی، متوجه خلافی بالای این ماشین شدند.
صاحب این خودرو که اهل استان گلستان بود برای رسیدن به پرواز تهران- کی یف با سرعت زیاد در حال حرکت بود که ماموران پلیس راهور او را متوقف کردند.
این مسافر خط پرواز تهران – اوکراین که به علت توقیف خودرو و نرسیدن به پروازش ناراحت بود امروز پس از اطلاع از سقوط این هواپیما و کشته شدن همه سرنشینان آن هواپیما، از نجات جان خود خوشحال شد و در تماس تلفنی با ماموران پلیس راه، از آنها به خاطر نجات جانش تقدیر و تشکر کرد.
@eitaagarde
نهایت درد اینه
که تایپ کني
مکث کني
فکر کني
پاک کني و نفرستي...
@eitaagarde🌹🌹
🌸🍃بنامِ چشمهایت
که معدنِ شعر و غزلهای من است
و بنام خندههای زیبایت
که درمانِ تمامِ غمهای من است...
╭─┅═♥️═┅╮
@eitaagarde
╰─┅═♥️═┅╯
.
دارم به آخرین پیامتان فکر میکنم
پیامهای سوختهی ناتمام
که مثل این سفر
هیچ وقت به مقصد نرسید.
به اینکه " نگرانم نبا... "
به اینکه " از دور میبو... "
به اینکه " تو هم مراقب خو... "
دارم به انگشتهای کسی فکر میکنم
که برایت نوشته بود :
" عزیزم ، رسیدی زنگ بزن "
به باقیماندهی شیشهی عطرت روی میز
به پیراهن تازهات
به اینکه مرا ببخش مادرم
اگر این بار جای سوغاتی
خاکسترم را برایت هدیه میآورم...
#داوود_سوران
#ایران_تسلیت🏴
@eitaagarde🌹🌹
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─
پارت : ۳۵
* یک هفته ای گذشته بود ، بعد از اینکه از کتابخونه اومدم خونه ، دیدم خونه یکم تغییر کرده . رفتم تو اتاقم ، اونجا هم از همیشه مرتب تر شده بود ، تعجب کردم ک مامان اینهمه اینجا رو تمیز کرده . چون همیشه بر عهده من بوده ، رفتم پیش مامان و گفتم :
+ سلام مامان .
- سلام دخترم . خوبی ؟
+ مرسی خوبم . خسته نباشی .
- ممنونمـ
+ چیشده خونه انقد تغیر کرده ؟؟
مامان با لبخند گفت :
- مهمون داریم . تو هم برو لباساتو عوض کن .
منم با خوشحالی گفتم :
+ جدی !! خب کی هست این مهمونمون ؟؟ نکنه خیلی مهمه ؟
- اره خیلیییی . ولی کنار مهمیش خاصم هست . لطف کن ابرو ریزی نکنی ، باشه دخترم .
با تعجب و ناراحتی گفتم :
- یه جور میگی انگار منبع ابرو ریزیم و همیشه پیش مهموناتون ابرو براتون نزاشتم .
- الهی قربونت بشم . نه عزیزم این منظورم نبود . کلی گفتم رفتارت باهاش خوب باشه .
+ وقتی انقد این مهمون براتون مهمه و عزیز پس برا منم مهمه و حتما بهش احترام میزارم .... ولی نگفتین کیه ؟؟
- مرسی دختر با فهم و شعورم . حالا بماند ک کیه ، میاد و میبینی ، مطمعنن از دیدنش سوپرایز میشی .
+ اینطور ک میگین خیلی کنجکاو شدم بدونم کیه . نمیشت راهنمایی کنید ؟؟
- نه دیگه . اینو شرمندم . به حرفم گوش کن و النم برو اماده شو .
- چشم
خیلی ذهنم درگیر شده بودوکه کیه !!! تا حالا مهمون کم نداشتیم ، ولی خب این لابد خیلی بزرگ و خاص بوده ک مامان اینطور میگه .
رفتم راخل اتاق و یه تونیک سرمه ای سفید با شلوار مشکی و شال سفید پوشیدم . کمی رژ و پنکیکم زدم .
کسی ک خوشگله زیاد نیاز به ارایش نداره که . در اوج سادگی زیبام . ( خودشیفته کی بودم من !!! )
بعد اماده شدنم روی تخت نشستم . یکم خسته بودم و النم ک مهمونا میومدن و وقت استراحت نداشتم . نیم ساعت نگذشته بود ک صدای زنگ در به گوشم رسید .
حوصله بیرون رفتن نداشتم ، اگ لازم بود بیام ، مامان خودش صدام میکرد ، دراز کشیده بودم و داشتم به شیدا پیام میدادم ک صدای خوش امد مامانو شنیدم . صدای تشکر مهمونم اومد . انگاری یه مرد بیشتر بود ، چند دقیقه ای ک گذشت صدای در اتاقم اومد . لابد مامان بود ک میخواست صدام کنه برم پیششون .
+ بله ؟؟
- مانا جان !!
+ جانم مامان
در باز شد ، منم صورتمو به طرف در و مامان کردم ببینم چی میگه اما ،،،،
مامانو ندیدم و بجاش کسیو دیدم ک هیچ انتظار دیدنشو الن و اینجا ، حتی تو خیالمم نداشتم چه برسه تو اتاقم . چشام یه وجب باز شده بود و با تعجب نگاش میکردم . اما اون با لبخند نادرش و تیپ همیشه شیکش وایساده بود و بهم نگاه میکرد .
وااااااییییی ،،،، تازه موقعیتمو فهمیدم ک جلوش دراز کشیدم و شال از رو موهام افتاده . سریع بلند شدم و شالو از رو شونه هام انداختم رو سرم و ، وایسادم .
هم هنوز تو شک بودم ، هم استرسم گرفته بود ، هم حرصم گرفته بود از حضورش چون غیر قابل باورم بود .
- سلام
نفس عمیقی کشیدم و گفتم :
+ سلام
- خوب هستین مانا خانم ؟؟
- ممنونم .
به مامان نگاهی انداختم که داشت با چشم و ابروش بهم اشاره میکرد ک یه وقت چیزی نگم و مراعات کنم ،،،،
پس این بود مهمون خاص مامان ک انقد براش مهم بود ابرو ریزی من جلوی ایشون . هر چی میکشیدم از دست این کارای مامان بود . ای خدااااا از دستشوووون من سرمو به کجا بکوبممممم !!!!
با حرص و خشمی ک سعی در کنترلش داشتم گفتم :
+ بفرماید اقای احمدیان ، خوش اومدین .
- ممنونم
مامانم گفت :
- من برم شربت و شیرینی بیارم براتون ک الن حسابی میچسبه . بفرماید اقای احمدیان . خیلی خوش اومدین .
- خیلی ممنونم خانم ذاکری ، راضی به زحمتتون نیستم اصلا .
- خواهش میکنم این چه حرفیه . الن میام ببخشید .
- مرسی ، بفرماید .
#ادامه_دارد ....
نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡