#حَریمِ_عِشق
#پارتِ_دوم
چشامو بازکردم که دیدم توی بغل علی توی اتاقش خوابم برده و علی منو به خودش چسبونده.
اومدم پاشم که علی منو به خودش چسبوند.
+علی داداش ولم کن
-نوچ
+علیییییی
-نوچ
+علی تروخدا ولم کن له شدم
-نوچ نوچ
+ولم نکن اصن
پشتم رو بهش کردم که یهو بوسه ای روی موهام نشوند و آروم ولم کرد و پشتش رو بم کرد. آروم برگشتم و داشتم نگاش میکردم که برگشت و یه چشمک زد و خوابید.
آرم پاشدم و پتو رو روی علی کشیدم و رفتم توی آشپزخونه که ناهار درست کنم که ظهر که مامان و بابا از بيمارستان میان شام داشته باشیم .
فسنجونم رو پختم و برنجم رو گزاشتم دم بکشه که یهو علی از پشت انگشت هاشو فرو کرد تو پهلوم که دو متر پریدم بالا و با کفگیر زدم رو دستش.
+ینی چی این کارا آقای محمدی؟
-دوس دالم خانوم محمدی
+گگگ حالا برو سالاد درس کن
-نمخام
+علی برو دیه سالاد رو تو درست کن همه وسایلش رو میزه
-باشه جوجو
+گگگ
علی رف سراغ سالاد و منم رفتم یه زنگی به مامان بزنم که ببینم کی میاد.
+سلام مامان جونم
-به به ریحانه خانوم سنگ خورده تو سرت؟
+سنگ برا چی؟
-برا اینکه مهربون شدی
یه خنده ی ریزی کردم و گفتم:
+من همیشه مهربونم مامان خانوم
-صد البته حالا کاری بام داشتی؟
+نه میخاسم بگم ناهار درست کردم کی میاین؟
-معلوم نیست امروز شیفت دارم
+آها پس من و علی میخوریم و میزارم تو یخچال من ساعت پنج باید برم دانشگاه کار دارم بعدشم میرم با علی هیئت
-باشه مواظب خودت باش
+باش خوب مامان کاری نداری؟
-نه
+یاعلی
ادامه دارد...
کپی؟ لا لا!
نویسنده: ر. ق
https://eitaa.com/ejnkdu