eitaa logo
اخبات
197 دنبال‌کننده
914 عکس
542 ویدیو
30 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اخبات
این تصاویر را که درمورد اشتراک تاریخی سرخ‌پوست‌ها با فلسطینیان در نسل‌کشی و غارت زمین‌های‌شان دیدم، یادم افتاد که در چند نوبت به ظرفیت‌های سرخ‌پوست‌ها پرداختم اما هیچ‌گاه آن‌ها را به صورت یکپارچه و منسجم نگفتم. تصمیم گرفتم در این پست مرور خلاصه‌واری بر این ظرفیت‌ها داشته باشم. ۱. بِکرتربودنِ سرخ‌پوست‌ها نسبت به دیگر اقشار جامعه که طبیعتاً کمتر درگیر مکاتب انحرافی مدرن شده‌اند و این، باعث می‌شود بهتر حرف حق را بفهمند. توضیح بیشتر https://t.me/majkarimi/573 ۲. توانایی گسترش جمعیت سریع در صورت پشتیبانی درست. توضیحات: https://t.me/majkarimi/567 ۳. اهمیتی که به خانواده می‌دهند. احیای خانواده در آمریکای لاتین، مقدمه اصلاح فرهنگ این منطقه است که سرخ‌پوست‌ها در کنار اعراب مقیم منطقه می‌توانند پایگاه‌های اولیه این موضوع باشند. ۴. اشتراکی که ما با آن‌ها در مسئله احترام به زمین و محیط زیست داریم و کینه‌ای که آن‌ها از شرکت‌های اروپایی و آمریکایی بابت آسیب رساندن به طبیعت و زمین دارند. ۵. الگوهای برجسته آن‌ها اکنون اشخاص غرب‌گرا نیستند، بلکه بزرگانی مثل اوو مورالس که ضدامپریالیستی است، پیشوای آن‌هاست. ۶. چندان مثل چپ‌ها اهل مبارزه سخت و مسلحانه نیستند و بهتر از آن‌ها، مدل مبارزه فرهنگی را می‌پذیرند. @MajKarimi
اخبات
وقتی تاریخ آمریکای لاتین و سیاست‌های ایالات متحده در قرن ۱۹ را میخوانم، یاد حال فعلی بعضی جریان‌های
آسیب‌های نگاه اقتصادمحور همان‌طور که پیش‌تر(متن ریپلای‌شده) گفتم، نگاه بخشی از کارشناسان انقلابی سیاست خارجی به آمریکای لاتین، اقتصادمحور است. یکی از آسیب‌های این نگاه، متوقف‌کردنِ فعالیت‌های مربوط به آمریکای لاتین به ونزوئلاست؛ چراکه در مدیریت اقتصادی، راه صحیح هم همین است که برای فعالیت اقتصادی و صادراتی در مناطق دوردست، باید یک کشور را به‌عنوان مرکز و هاب در نظر بگیری، به آنجا صادر کنی و از آنجا اقدام به جذب مشتری و گسترش صادرات به دیگر کشورها کنی. از طرفی دیگر، تو می‌توانی با کشوری روابط اقتصادی بیشتری داشته باشی که از نظر سیاسی اشتراکات بیشتری با آن داری؛ پس بازهم ونزوئلا اولویت و هاب اصلی خواهد بود. این نگاه، ظاهراً به عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی نیز سرایت کرده و سبب شده عمده تمرکز جامعه و نمایندگان آن در فرهنگ و اجتماع آمریکای لاتین، بر ونزوئلا و امثالهم باشد. اما آسیب کار کجاست؟! آسیب آنجاست که در عرصه‌های فرهنگی، فرصت‌های بالقوه‌ای اکنون در آمریکای لاتین وجود دارد که اگر منتظر اقناع دولت ونزوئلا برای همکاری در عرصه فرهنگ بمانیم، می‌سوزد. گروه «اینکاری‌اسلام» که دست چریک‌های سرخ‌پوست پرو بوده و چندسال پیش رییس و اکثر اعضایش مسلمان می‌شوند و رئیسش، آقای وارگاس، به ایران می‌آید و در جامعة‌المصطفی تحصیل می‌کند و برمی‌گردد به پرو برای کار فرهنگی و اجتماعی، الان که پرو درگیر اعتراضات علیه دیکتاتور است، نیاز به کمک دارد. مسیحی‌ها و سرخ‌پوست‌هایی که به گفته امام جماعت مسجد پایتخت اوروگوئه، هردوهفته یک‌بار یکی‌شان مسلمان می‌شود، الان نیاز به متشکل‌شدن و رهنمون‌شدن به تشیع دارند. صنعت نفت بولیوی که در سانتا کروز، گرفتار دست یهودی‌ها و بهایی‌ها است، الان نیاز به راهنمایی جمهوری اسلامی ایران برای شناخت بهاییت و یهودیت دارد. و قص علی هذا... اگر قرار است در امور فرهنگی مانند امور اقتصادی و سیاسی، ونزوئلا را تبدیل به هاب منطقه‌ای برای نشر تفکر اسلام ناب کنیم، باید همانطور که در عرصه اقتصاد با ونزوئلا اشتراک خاص داریم، در عرصه فرهنگ هم داشته باشیم؛ که نداریم! در عرصه فرهنگ و جامعه، همان‌قدر که در دیگر کشورهای آن منطقه اشتراکات داریم، در ونزوئلا هم داریم؛ پس نباید ونزوئلا را تبدیل به محل تمرکز کنیم و منتظر هاب‌شدنش برای آمریکای لاتین باشیم. در زمینه اقتصادی و سیاسی می‌توانیم این کار را بکنیم، چون اشتراکات اقتصادی و سیاسی ما با ونزوئلا زیاد، خاص و متفاوت با دیگر کشورهای آن منطقه است؛ اما آیا در عرصه فرهنگ هم اشتراکات‌مان در همین حد خاص هست؟! قطعا خیر. @MajKarimi
مقصد مغفول ما در آمریکای لاتین؛ به بهانه صدرنشینی مجدد کشور پرو در اخبار آمریکای لاتین، به‌خاطر آزادشدن دیکتاتور اسبق این کشور و زندانی‌ماندن رییس جمهور سابقش! تاکنون چندباری نام آقای وارگاس را که در پرو حضور دارد و تازه‌مسلمان است را آوردم ولی کامل معرفی نکردم ادوار کویروگا حسین وارگاس، سابقا یک مبارز چپ پرویی بود. بیش از ۱۰ سال پیش، در حاشیه کنفرانس جهانی‌ای که دولت بولیوی مستقل از سازمان ملل و برای مقابله با سیاست‌های جهانی یک‌طرفه سازمان ملل در حوزه محیط زیست که به نفع ابرقدرت‌ها بود، برگزار کرد، آقای وارگاس که یک سرخ‌پوست معتقد به ایدئولوژی چپ و مبارزات چریکی بود، خبردار می‌شود که چند نفر از طرف جمهوری اسلامی ایران هم در کنفرانس حضور دارند. به سراغ آن‌ها می‌رود و از آنجایی که گمان می‌کرده که این سه نفر، از اعضای دولتی ایران هستند، درخواست سلاح و امکانات نظامی برای مقابله با امپریالیسم در پرو می‌کند. آن سه نفر که با توصیه محمدصادق شهبازی و چندی دیگر به آن کنفرانس رفته بودند و شامل یک طلبه مبلغ بین‌المللی، یک خانم و یک آقای فعال اجتماعی و دانشجویی دیگر می‌شدند و مقام دولتی نبودند، نمی‌توانستند درخواست آقای وارگاس را اجابت کنند، اما آن طلبه، یعنی سید علی موسوی، به ناگاه آقای وارگاس را به اسلام و تشیع دعوت می‌کند و روش مبارزه در اسلام را، از جمله مکتب امام حسین را، به او نشان می‌دهد و با روضه دلش را می‌لرزاند. پس از چندوقت، وارگاس به موسوی برای دیدار دوباره پیغام می‌دهد اما موسوی که به لحاظ جغرافیایی دور از اوست، شیخ سهیل اسعد را به وارگاس معرفی می‌کند. بعد از آن، سهیل اسعد به موسوی پیغام می‌دهد که این شخص، نه‌تنها خودش مسلمان و شیعه شد بلکه دسته دسته از افراد گروهش را می‌آورد و شیعه می‌کند! از آن پس بود که ادوار کویروگا وارگاس، به نام «حسین» مزین شد. خود وارگاس هم پس از چندی، به ایران آمد و مدت کوتاهی در یک دوره جامعة‌المصطفی شرکت کرد و برگشت به پرو تا روش‌های مبارزات چریکی را ترک کرده و با ترکیب اندیشه اسلامی با فرهنگ بومی اینکایی، سازمانی اجتماعی و سیاسی به نام «اینکاری‌اسلام» تشکیل دهد. اکنون وارگاس در پرو نیاز به کمک دارد که منزوی نباشد؛ نه صرفا کمک مالی، بلکه یک ارتباط دل‌گرم‌کننده و خارج از طمع اقتصادی. چراکه رسانه‌های غرب‌گرا و اسراییلی حسین وارگاس و سازمانش را تحت فشار قرار داده‌اند و حتی یک رسانه اسراییلی مثل این لینک نیز آن را در سال ۲۰۲۱، «حزب‌الله» جدید در آمریکای لاتین خوانده است: israelnoticias.com/latam/peru-en-la-mira-de-iran-para-actividades-terroristas-en-latinoamerica/ اما چه کنیم که جمله «سفیر باید تاجر باشد»، چون لکه ننگی در اندیشه‌های سیاست خارجی جریان انقلابی درحال نفوذ است و این یعنی تا وقتی وارگاس بر فرض محال رییس‌جمهور نشود و منابع اقتصادی پرو به دستش نیفتد، نباید در عیان و علن، به کمک او رفت و برایش رایزنی کرد. راستی، وارگاس با پدرو کاستیو، رییس‌جمهور سرخ‌پوست سابق پرو که به دنبال تحولات سیاسی در این کشور بود، رابطه خوبی داشت... پ‌ن: می‌دانم زیرپوستی خیلی کارها انجام می‌شود؛ چون در یکی از کتب مربوط به شهید حسین همدانی خوانده بودم که ایشان در دهه ۱۳۷۰، مدتی ماموریت کنگو داشته‌اند برای بررسی وضعیت آن کشور؛ پس طبیعتاً تا الان به صورت مخفی خیلی کارها شده اما صدور فرهنگ و تمدن، آن هم وقتی نهادی مثل اینکاری اسلام در مقصد حضور دارد، نباید همه‌اش زیرپوستی و اطلاعاتی باشد؛ «مکتب هیاهو می‌خواهد!» * منبع روند تحولات فکری وارگاس از آشنایی با آن سه شیعه ایرانی تا تحصیل در جامعة‌المصطفی و بازگشت به پرو، کتاب «در میان سرخ‌پوست‌ها» است. @MajKarimi
در کتاب جمعه دوم آوریل که شامل خاطرات همسر شهید حجت‌الاسلام محمدحسن ابراهیمی(مبلغ بین‌المللی در کشور گویان که در سال ۱۳۸۳ در این کشور شهید شد) می‌شود، ذکر شده بود که تعدادی از سیاه‌پوست‌هایی که نژاد آفریقایی داشتند و برای آموزش، به مرکز اسلامی تحت نظر شهید ابراهیمی می‌آمدند، همواره تحت کنترل فردی مشکوک که پیش از شهید، کنترل مرکز را بعهده داشت و اصالتا تانزانیایی بود، قرار داشتند. این که سیاه‌پوست‌ها در آن مرکز تحت کنترل فردی دیگر درمی‌آمدند، دلایل زیادی می‌تواند داشته باشد، از جمله اینکه خودشان با هم متحد نبودند. یک فرد غریب‌تر، وقتی می‌تواند تسلط بر جمعی پیدا کند که آن جمع با هم نباشند. این مشکل اختلافات درونی را سیاه‌پوست‌ها در آفریقا هم بعضاً دارند. مثلاً یکی از چالش‌های چه گوارا در دهه ۱۹۶۰ که با کمک کوبا، الجزایر و تانزانیا به کنگو رفت تا جنگ چریکی علیه استعمار بلژیکی‌ها راه بیندازد، این بود که نمی‌توانست همه قبایل سیاه‌پوست را پای کار بیاورد و این به دلیل اختلافات درونی آن‌ها بود. این یکی از نقاط ضعف سیاه‌پوست‌ها است که جدای از آفریقا، حضوری جدی در آمریکای لاتین نیز دارند؛ یعنی حدود ۱۳۰میلیون از ۶۶۰میلیون انسان در آمریکای لاتین، از نژاد افریقایی هستند. پس کم نیستند و باید بررسی‌شان کرد. برای چه؟ برای آن‌که این‌ها نیز مانند سرخ‌پوست‌های آمریکای لاتین، تا حدودی هنوز پایبندی‌های سنتی در پسِ ذهن‌شان مانده و در احیای مفهوم خانواده، اقتدار مرد و لطافت زن، مقابله با استعمار فرانو و... می‌توان از آن‌ها کمک گرفت؛ و الگوی زنده‌ای از خودشان مانند شیخ زکزاکی را جلوی چشم‌شان گذاشت تا به الگویی نو برای مبارزه دست یابند و اتحاد در دوره جدید جهان را با مشاهده یک نمونه‌ی جلوی چشم، که در نیجریه درخشیده، مشق کنند. @MajKarimi
چندوقت پیش یکی از دوستان علاقه‌مند به مطالعه باستان، می‌گفت رومی‌های باستان در یکی از حملات وحشتناک خود به قوم کارتاژ(نام تمدنی باستانی در شمال آفریقا) کشتار زیادی کرده و در آن زمان ده‌ها هزار نفر را قتل عام کردند. اما همواره در تاریخ مشهور بوده که کارتاژی‌ها، اقوامی بربر و وحشی بوده‌اند که به راحتی انسان قربانی می‌کرده و از آداب بشر به دور بوده‌اند. اما در چندسال اخیر اثبات شده که این ادعا درمورد کارتاژی‌ها، برگرفته از پروپاگاندای رومیان بوده که درحال آماده‌سازی روحیه سربازان خود برای کشتاری عظیم بوده‌اند و این، دروغی بیش نبوده است. با شنیدن این نکته که صحتش بعید نیست، به پروپاگاندای غربی‌ها در ۲۰سال اخیر علیه مسلمانان و اعراب فکر می‌کنم و اینکه چگونه جهان را از «مسلمانانِ تروریست»، با سینما و تبلیغات ترساندند که البته با ماجراهای اخیر فلسطین، همه این نقشه‌ها بر باد رفته است. اما چرا جو اسلام‌هراسی راه انداختند؟ چون مانند رومیان، می‌خواستند اذهان مردم خود را جهت حمله نظامیان به «این وحوش بدویِ که مسلمان نام دارند»، آماده کنند. و البته جای توجیهی برای آیندگان خود بگذارند. با این حساب، آیا نباید در عمده روایت‌های تاریخی موجود از وضعیت تمدنی و فرهنگی سرخ‌پوست‌های قاره آمریکا که توسط اروپایی‌ها نگاشته شده، شک کرد؟! آیا واقعا سرخ‌پوست‌ها به راحتی یک کودک، زن، اسیر و... را هفته یا ماهی یک‌بار برای خدایان خود قربانی می‌کردند و قلب او را زنده زنده بیرون می‌کشیدند؟! آیا واقعاً همواره وحشی و مانند حیوان زندگی می‌کردند؟! نمی‌خواهم بگویم آن‌ها دارای آیینی پاک و مقدس بودند، اما آیا چنین وحشی بودند؟! برای ساخت و اصلاح یک جامعه بزرگ مثل آمریکای لاتین که صدهاسال تحت تسلط بیگانه بوده، ابتدا باید در مسلمات ذهنی راجع‌به آن شک کرد و مجدداً همه‌چیز را از نو بررسی کرد. و چه شکی بهتر از شک در روایت غارت‌گران از آن منطقه؟! شاید بد نباشد برای تصویرسازی مجدد از سرخ‌پوست‌ها، کتاب «تاریخ حضور مسلمانان و ایرانیان در قاره آمریکا، پیش از کریستف کلمب» نوشته حمید شفیع‌زاده، را بخوانیم. چرا تصویرسازی مجدد از این قشر را نیازمندیم؟! چون همان‌طور که پیش‌تر گفتم، سرخ‌پوست‌ها، چه اصیلان‌ آن‌ها و چه آن‌ها که اصطلاحا مستیزو(دورگه سرخ‌پوست-اروپایی) هستند، درصد جمعیتی بالایی را در منطقه شکل داده و در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی به سبب عقاید سنتی‌شان، یک پتانسیل بزرگ به شمار می‌روند. همچنین، رشد جمعیت عجیبی نسبت به دیگر اقوام در منطقه دارند و آینده منطقه برای آن‌هاست. @MajKarimi
کتاب «تولد در سائوپائولو» که چندماه پیش در ایران چاپ شده، یک دلیل دیگر به دلیلی که چندوقت پیش آقای سهیل اسعد درمورد لزوم تاسیس فروشگاه غذا و دارو و... گفته بود، اضافه کردم. شیخ اسعد می‌گفت بسیاری از تازه مسلمان ها بحران تامین غذای حلال از فروشگاه اسلامی و مواردی اینچنینی دارند. و در کتاب مذکور، خانم کامیلا سلستینو که اکنون شیعه شده، روایت می‌کند که وقتی در ۱۷سالگی، مسیحیت، آتئیسم و بودیسم را تجربه کرده بود، برای کار به سراغ یک غرفه بزرگ در مرکز شهر رفت و به سبب خوش‌رفتاری صاحب مغازه که یک شیعه لبنانی بود، با اسلام آشنا شد و نهایتا شیعه شد. این داستان، مرا یاد ورود اسلام به آسیای جنوب شرقی انداخت که چگونه تاجران مسلمان، اسلام را به آن منطقه بردند. چگونه تجارت، سبب قدرت‌یابی شما در منطقه مقصد می‌شود و دست شما را برای نمایش چهره‌ای مقتدر از اسلام و همچنین در معرض دید، باز می‌گذارد. راستی، عمده ۴۵میلیون عربی که در آمریکای لاتین حضور دارند، اصالتا اهل شامات(سوریه، لبنان و فلسطین و بعضاً اردن) هستند و اهالی شامات نیز مانند مردمان ترکیه، بسیار اهل تجارت‌اند. قبلا درمورد پتانسیل اعراب آمریکای لاتین برای احیاء فرهنگ خانواده در آمریکای لاتین نوشته بودم. اما این که آن‌ها اهل تجارت‌اند نیز پتانسیل بزرگی‌ست که بسیار هم مشهور است. حتی وقتی اسراییل می‌خواست در دهه ۱۹۷۰ جاسوسی به نام«الی کوهن» را روانه سیستم دفاعی سوریه کند، ابتدا یک شخصیت جعلی سوری برای او می‌سازد و برای رزومه‌سازی، کوهن را چند مدتی به آمریکای لاتین می‌فرستد تا با عنوان تاجر پارچه، درمیان دیگر اعراب منطقه کسب رزومه کند و با نفوذ در بین آن جمع اقتصادی، بتواند شخصی را پیدا کرده و به درون نظام بشار اسد در سوریه نفوذ کند. که همین هم می‌شود ونفوذ می‌کند و البته پس از افشای اطلاعاتی که برای اسراییل فرستاده، اعدام می‌شود. @MajKarimi
در اخبار می‌خواندم که رایزن فرهنگی ایران در اسپانیا، ابتکار جالبی زده و برای تنویر افکار نخبگان اسپانیایی درمورد ایران و پیش‌گیری از بیماری ایران‌هراسی، از سفر آن‌ها به ایران حمایت می‌کند تا خود از نزدیک ایران و زیبایی‌های انسانی و طبیعی و فناوری‌اش را ببینند و پس از بازگشت، برای دیگران روایت کنند تا ایران‌هراسی خنثی شود. طرح جالبی بود. چون هرچقدر تصویر و پوستر مجازی بزنی، به اندازه نیم‌ساعت قدم زدن در فضای حقیقی ایران نمی‌توانی در شناخت واقعیت ایران به انسان اروپایی کمک کنی. اما جالب‌تر وقتی می‌شود که اهالی مناطق دوردستی مثل آمریکای لاتین را با مظاهر برتر تمدنی خود آشنا کنیم. اربعین را می‌گویم... یک خانم کارمند وزارت امور خارجه ونزوئلا چندسال پیش در مراسم پیاده‌روی اربعین شرکت کرده و از این حضورش مستندی ساخته به نام solka که هم‌اکنون در عماریار موجود است. قطعا تاثیر همچین روایتی و همچین حضوری بر خود آن خانم و مخاطبانش بسیار بیشتر از ده‌ها سخنرانی در آمریکای لاتین درمورد فرهنگ ناب اسلام است. من اگر یک مسئول در حوزه آمریکای لاتین بودم، اعم از سفیر یا یک کارمند ساده، این طرح حمایت و تامین مالی اشخاص علاقه‌مند در آمریکای لاتین برای حضور در پیاده‌روی اربعین را انجام می‌دادم. مشکل مالی‌اش را هم از این راه‌ها حل می‌کردم: - کمک‌گیری از خود دولت‌های مقابل برای تبادل فرهنگی. - بودجه سازمان‌های فرهنگی که به‌جای آن‌که این‌گونه حرکات زیرساختی انجام بدهند، برخلاف امر امام خامنه‌ای که گفت «میزبانی را از عراقی‌ها نگیرید»، می‌روند در عراق موکب می‌زنند! - و مهم‌تر و پولدارتر از همه، هیئت‌ها و شخصیت‌های شناخته‌شده‌ای هستند که با جمع‌آوری کمک‌های مردمی، در ایام اربعین چندصدمیلیونی خرج می‌کنند. این‌ها را با این استدلال‌ها قانع می‌کردم که پولشان را صرف دادن غذا در راه کربلا نکنند و به طرح مذکور بدهند: ۱. رهبری گفته میزبانی را از عراقی‌ها نگیرید، پس ما نباید آنجا موکب بزنیم. ۲. جدای از امر رهبری، در عراق به لحاظ تامین غذا، هیچ نیازی به ایرانی‌ها نیست. همه میدانیم که غذا زیاد هست و این‌همه دورریز غذا کنار خیابان‌های راه اربعین، سند این مطلب است. فقط اگر شما نباشی، زائر به‌جای آن‌که این طرف جاده کباب بخورد و برگردد آن‌طرف جاده هندوانه بخورد، یک مقدار کیفیت غذایش، ، پایین بیاید. و البته زائر، با حضور موکب شمای هیئتی ایرانی چندصدمیلیون تومانی، غذای آن پیرزن فقیر روستایی عراقی را تحویل نمی‌گیرد و دلش را می‌شکند. بهتر است اگر می‌خواهی خرجی برای امام حسین کنی، نیازی را برطرف کنی. غذا در اربعین زیاد است و بود و نبود موکب تویِ ایرانی، تفاوتی ایجاد نمی‌کند و عملا نیازی را برطرف نکرده‌ای. اما اگر آن سرخ‌پوست بولیویایی و مستیزوی برزیلی و مسیحی آرژانتینی علاقه‌مند به حضور در جغرافیای اربعین را اگر تامین مالی کنی، واقعا نیازی را برطرف کرده‌ای... اگر پنج نفر غیرمسلمان(جدای از اشخاصی که خودشان سرمایه دارند و می‌آیند) را هم با این راه تامین مالی بتوان از آمریکای لاتین به اربعین آورد، برای شروع، کار بزرگی‌ست‌. @MajKarimi
ارقام و آمارها و گفته‌های مربوط به فساد جنسی در آمریکای لاتین را که می‌بینم، با خودم می‌گویم لابد روزی که قرار بود اقتدار مردها در این سرزمین‌ها نابود شود، عده‌ای گمان می‌کردند باید پیِ بازیابی حقوق زنان باشند. لابد وقتی نایت کلاب‌ها در حال گسترش بود، عده‌ای در کلیسا گمان می‌کردند باید مراسمات کلیسا را با مشروب و کنسرت جذاب کنند تا جوان‌ها را جذب کنند. و الان هم که کلیساها برای نشان‌دادن مهربانی خود و جذب جامعه و از ترس محکومیت رسانه‌ای، پرچم همجنس‌بازان را بعضاً بر در خود می‌آویزد. چقدر این مهربانی و عقب‌نشینی کلیسا مرا یاد این روزهای خودمان می‌اندازد... فکر می‌کنیم با صرفِ عطوفت و مهربانی، می‌توان دین را نگه داشت. اشتباه تاریخی کلیسا در جهان همین بود و البته افسردگی برخی از اصحاب کلیسا در آمریکای لاتین بابت ظلمی که کلیسا در همراهی با استعمار و استثمار کرده بود، سبب تقویت این عقب‌نشینی و مهربانی غیرلازم شد. @MajKarimi
اخبات
کتاب «تولد در سائوپائولو» که چندماه پیش در ایران چاپ شده، یک دلیل دیگر به دلیلی که چندوقت پیش آقای س
الکس صعب که اخیرا از زندان‌های ایالات متحده آزاد شده، تاجری بود که برخی ملزومات ونزوئلا در دوران تحریم‌های سنگین آمریکا علیه این کشور را تامین می‌کرد صعب یک رگ عربی هم دارد و سند کوچکی‌ست برای لزوم استفاده از پتانسیل اعراب آمریکای لاتین در حوزه اقتصاد. هرچند بعضی از اعراب این منطقه مانند دروزی ها مسلمان نیستند، اما از طریق دیگر جریان‌های عرب منطقه می‌توان با آن‌ها ارتباط گرفت و در حوزه‌های اقتصادی با آن‌ها همکاری کرد. چیزی که در پیام ریپلای شده به آن اشاره کردم. @MajKarimi
14_SOSH04-_Ostad_Safaei_Haeri-_Safaye_Del_(4).mp3
3.17M
نگاه به نامحرم و دروغ و...، گناه‌های خوب ماست؛ خطر اصلی در طاعت‌های ماست که سراسر کبر و غروره. علی صفایی حائری
کاوش مدیا را اگر دنبال کنید، متوجه می‌شوید که حتی وقتی کارشناسان غربی از اثرگذاری ایران در جنگ غزه سخن می‌گویند، آن را یک ماجرای ملی و نژادی می‌بینند و حرف از دنبال‌شدن منافع ایران در این جنگ می‌زنند. در داخل نیز عده‌ای همین خط را تکرار می‌کنند. من حرفی در این ندارم که باید برای گروهی از جامعه که تقیدات دینی ندارد، حرف از دنبال‌شدن منافع ایران در جنگ غزه زد، اما این‌که حتی حزب‌اللهی‌ها هم همین حرف را بزنند و مبانی اُمّی و دینی ما در جنگ غزه را فراموش کنند، خطرناک است. ما آمریکا نیستیم که دیگران را برای ایران بخواهیم. ما اسلام را برای ایران نمی‌خواهیم. ایران را برای اسلام می‌خواهیم. در حالت اول، لزوما اسلام به قدرت نمی‌رسد و صرفا ایران یک پیشرفت کوتاه‌مدت خواهد کرد و بعد هم مانند آمریکا فرومی‌پاشد. اما در حالت دوم، هم تعالی اسلام جهانی می‌شود و هم ایران در این راه ساخته شده و سربلند خواهد شد. مواظب باشیم که تمجید کارشناسان اروپایی و آمریکایی از ایران سبب گم‌کردن راه نشود. @MajKarimi
اگر قدرت آینده جهان را در شرق بدانیم، چهار ابرقدرت شرقی را میتوان در نظر گرفت که به لحاظ موقعیت جغرافیایی، به مثابه چهار ضلع لوزی هستند: ضلع شرقی، چین ضلع شمالی، روسیه ضلع غربی، ایران ضلع جنوبی، هند در میان این چهار ضلع، کشورهایی قرار دارند که بلاشک محل نزاع این چهار ابرقدرت خواهند بود. این کشورها شامل کشورهای حوزه آسه‌آن(اندونزی، مالزی و...)، کشورهای افغانستان و پاکستان و کشورهای آسیای میانه هستند. امتیاز ما در بین این چهار ابرقدرت این است که ای کشورهایی که مرز بین ما و سه ابرقدرت دیگر را تشکیل می‌دهند، مسلمانند. و جدای اشتراک دینی، کشورهای آسیای میانه با ما اشتراک‌های ملی و قومی هم دارند. تهدید ما چیست؟ ۱. روسیه کارهای فرهنگی را خیلی وقت است شروع کرده. مثلا دولت تاجیکستان چندسالی است که سیستم آموزشی را ملزم به آموزش خط سریلیک روسی به جای خط فارسی می‌کند. ۲. موسسات فرهنگی چینی و فرهنگ‌های بی‌تی‌اس کره‌ای در حال رشد در این نواحی هستند. ۳. ترکیه‌ای‌ها درحال القای تعصب نژادی ترکی به منطقه آسیای میانه، به‌خصوص قزاقستان و ازبکستان هستند. @MajKarimi
دختری عرب در خیابان‌های ایتالیا چفیه فلسطینی را به کمر می‌بندد و در حمایت از فلسطین می‌رقصد دختری بی‌حجاب در ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ به راهپیمایی می‌آید و از جمهوری اسلامی حمایت می‌کند خواننده‌ای مصری با سبکی آمریکایی گیتار می‌نوازد و علیه آمریکا و اسرائیل می‌خواند پسر عرب و مسلمان و همجنس‌باز در برزیل از فلسطین حمایت می‌کند و... نمونه‌هایی از این دست زیادند که یک فرصت و یک تهدید در دل خود دارند: فرصت: تاثیرات فرهنگی غرب، اگرچه در اذهان و قلوب جوانان مسلمان رسوخ کرده اما بسیاری از این جوانان متوجه کلیت حق و باطل در عرصه سیاست هستند و این اثرات جنگ نرم، هنوز آن‌ها را نابود نکرده. تهدید: غرب توانسته مدل‌ها و روش‌های خود را در وجود بسیاری از جوانان ما بکارد و این یعنی این جوانان نمی‌خواهند با مدل‌های دینی پیش بروند. این حرکات یعنی اینکه درست است که این جوانان حاکمیت آمریکا را نمی‌پذیرند، اما لزوما طرفدار مدل اسلامی حکومت و جامعه هم نیستند و در حالتی یک بام و دو هوا قرار دارند. برد با ماست اگر زودتر بتوانیم پیوند سیاست و فرهنگ و جامعه با هم را به این جوانان نشان دهیم و برایشان جا بیندازیم که اگر از ترامپ و بایدن بدت می‌آید، باید از فلان فیلسوف و اقتصاددان لیبرال هم بدت بیاید؛ این‌ها جدای از هم نیستند. @MajKarimi
معاشرت ضعف ها را نشان می دهد.mp3
1.54M
«حال من گرفته میشه، بحران روحی پیدا می‌کنم...» گور این روح! در مرگ این روح! تو در معاشرت‌ها(کارهای جمعی) ضعف‌هاتو پیدا می‌کنی، نه اینکه معاشرت‌ها به تو این ضعف رو بدهند. ... ما از ظهور مشکلات و ضعف‌های خودمون فرار می‌کنیم و این رو پای قدسیت روحی خودمون می‌ذاریم! بله طبیعیه وقتی من برم صبح تا شب مطالعه کنم وضعم بهتر میشه ولی مگه اینو از من خواستن؟! @MajKarimi
دوست دارم یک صهیونیست این بنر کوروش را برای اهالی غزه و لبنان و یمن بفرستد تا برای آن‌ها ثابت کند که جمهوری اسلامی نه از روی اسلام و دلسوزی، بلکه مثل همان پهلوی‌ها در امتداد آرمان کوروش و نه محمد(ص) دارد حرکت می‌کند و قصد تصرف سرزمینی شما را دارد. سوالم از شهرداری این است که چند نفر از شهدای ما وقتی خون می‌دادند، افق آرمان کوروش را مدنظر داشته‌اند؟! بیچاره‌های مفلوک، فکر می‌کنند انقلابی را که نمازشب‌خوان‌ها به ثمر رسانده و نگه داشته‌اند را می‌توان با ژیگول‌های باستان‌گرا به نتیجه رساند. @MajKarimi
قضیه توصیه سلامی به نماز به فوتبالیست‌هایی که با دوست‌دختران‌شان فسادها کرده‌اند، ظاهراً سوژه شده. مشکل بسیاری از ما، از جمله سلامی، این است که باتوجه به شخصیت، روحیات و ظرفیت‌های خودمان گام برنمی‌داریم. این را می‌گویم چون حدس می‌زنم بسیاری از سرداران سپاه، الان دوست دارند مانند حاج قاسم باشند و ادای او را دربیاورند. حال آن‌که بعضی روحیات انعطاف پذیر و مهربانانه حاج‌قاسم، مثلا اگر می‌گفت فلان دختر کم‌حجاب هم دختر من است، و یا از فلان خواننده زن مسیحی لبنانی به نیکی یاد می‌کرد، واقعا روحیه‌اش را داشت و ادا درنمی‌آورد. مشکل من با خیلی از این مهربان بازی‌های سرداران سپاه، از روی فلان حکم فقهی نیست، بلکه این است که به کاری که می‌کنند اعتقاد ندارند. و صرفا می‌خواهند ادا در بیاورند و وقتی هم انسان وارد ادا و اطوار شد، ناشی می‌شود و چپ می‌کند. مثل خیلی از اصلاحاتی‌هایی که در دهه ۷۰ و اوایل ۸۰ برای جذب حداکثری در چاه انحراف افتادند و ضدانقلاب شدند.
رهبری توی سخنرانی اخیرشون در دیدار با بانوان، درمورد شایسته سالاری در انتخاب مسئولین گفتن و اینکه مهم نیست برای انتخاب مثلا یک وزیر یا نماینده مجلس، نگاه به جنسیت کنیم؛ زن و مرد فرقی ندارن توی این قضیه و هر کدوم شایسته‌تر بود باید انتخاب بشه. اینجا بزرگواران حاضر در جلسه تکبیر گفتن. ولی بعدش رهبری به لزوم عدم تزاحم این فعالیت اجتماعی با و بزرگ زن در خانه‌داری و فرزندآوری اشاره کردن. و دیگه کسی تکبیر نگفت. بشخصه خجالت کشیدم. وقتی درمورد اینکه مادری مهم‌ترین کار یک زن هست گفت وقتی درمورد خانه‌داری گفت وقتی درمورد لزوم پایین‌اومدن سن ازدواج گفت وقتی از منطق اسلام در برابر غرب گفت، هیچکس تکبیر نگفت ولی وقتی گفت ظرف شستن و لباس شستن وظیفه زن نیست، تکبیر گفتن! خیلی برام عجیب بود. خیلی!
شاید یکی از علل مردمی‌تر‌شدنِ جمهوری بولیواری ونزوئلا نسبت به دیگر حکومت‌های چپ آمریکای لاتین، همانی باشد که نویسنده کتاب «انقلاب ونزوئلا، گفتگو با چاوز» گفت. چاوز سوسیالیسم را قبول داشت اما چندان معتقد به مارکسیسم و کمونیسم نبود، بلکه بیشتر بولیواریانیسم را مطرح می‌کرد و نام بولیوار را بر جنبش‌های خود از دهه ۱۹۷۰ می‌گذاشت. بنظرم، همین باعث مردمی‌شدن انقلاب ونزوئلا و اثرگذاری و سلامت بیشتر آن نسبت به دیگر تحرکات چپ آمریکای لاتین دانست. و همین سبب کمتر آلوده‌شدن انقلاب ونزوئلا به چارچوب‌های غلط و آهنین کمونیسم شد. کاش دیگر چپ‌های منطقه که آرزوی جنگ چریکی در دل دارند، به الگوی چاوز و بولیواریانیسم روی بیاورند. امروز صحبت‌های رهبری در سال ۱۳۶۸ را می‌شنیدم که در مذمت انقلاب‌های کمونیستی فرمود که هر حرکتی که با کمک و همراهی مردم نباشد، محکوم به سقوط است.
مداحی فارسی و عربی علیه آل سعود و در حمایت از مردم یمن - Haj Meysam Motiee.mp3
18.59M
از بعضی‌ها شنیدم که مخالف میثم مطیعی هستند چون همیشه مداحی‌اش پیوند خورده با مسائل اجتماعی و سیاسی روز؛ یعنی نمی‌شود با مداحی‌اش غرق خیال شد و حال کرد! درواقع منظور نفس‌شان این است که وقتی مداحی مطیعی را می‌شنوی، در وجودت دغدغه دمیده می‌شود و باید بایستی و کاری کنی؛ نمی‌شود بیایی در هیئت و فقط از امام(ع) درخواستی کنی و بروی. جدا از ماهیت عربی/فارسی مداحی‌اش که پیام ثابتی را بین امت پخش می‌کند. این مداحی عربی/فارسی مطیعی درمورد شیردلان یمن و برای سال 1394 است. ارزش بازنشر را دارد... شمیم رحمان از یمن می آید دم اویس است از قرن می آید رسد دوباره بانگ یا علی یمن هماره بوده با علی
امروز مردم [جمهوری] آذربایجان دارند احساسات اسلامی خود را نشان می‌دهند. رهبران شوروی به درستی در اقدامات گذشته خود تجدید نظر کرده‌اند. مبادا دچار اشتباه شوند و برخورد بدی با این احساسات بکنند! ۱۹ دی‌ماه ۱۳۶۸، امام خامنه‌ای اگر بتوانیم به این سوال پاسخ دهیم که چرا در آن زمان، نظام اینقدر صریح در برابر بلوک شرق موضع می‌گرفت اما الان کمتر نسبت به قدرت‌های شرقی این صراحت را دارد، در واقع به پاسخ عدم ورود نظام به خیلی از مسائل حساس روز بین‌الملل هم میرسیم. منظورم ورود به جنگ غزه نیست؛ منظورم ورود به ماجراهای مسلمانان مظلوم در میانمار، هند، شمال غرب چین و... است. مسئله، پشتوانه جامعه است. اگر ولی پشتوانه داشته باشد اما سال ۱۳۶۸ باشد و به لحاظ تکنولوژی نظامی فقیر باشد، موضع می‌گیرد و ورود می‌کند. اما اگر پشتوانه مردمی زیاد نداشته باشد و سال ۱۴۰۰ باشد و انواع موشک را هم داشته باشد، ورود نمی‌کند. مسئله میزان فهم مردم است. البته معتقدم کیفیت طرفداران فعلی ولی از ۳۰ سال پیش خیلی بیشتر است. اما گاهی کمیت هم مهم است... راهکار حل این مشکل کمیت در وادادگی در جنگ نرم نیست، که بیخیال حجاب و... بشویم. در تولید نسل جدید حزب‌اللهی است. توان مدیریتی و بودجه‌هایی که صرف فوتبال و واردات کالاهای لوکس و... می‌شود تا بخش عیّاش جامعه را جذب کند، باید صرف خانواده‌ها و فرزندآوری شود.
هدایت شده از محمد مهدی فاطمی صدر
پاکستان نمونه‌ی نقض کاملی است که از چه امت اتحاد دولت‌ها نیست. امت اسلام و امت شیعه در پهنای پاکستان هم‌پای ایران و گاه داغ‌تر از آن در بیعت امام امت است اما دولت آن حلقه به گوش امریکا و امت آن است...
به بهانه بر سر زبان افتادنِ کشور مورد علاقه‌ام در مطالعات بین‌الملل؛ پاکستان. در این مطلب در چهار قسمت، چهار نکته را برای شناخت بیشتر پاکستان، بخش‌بندی کرده‌ام. مطالبی که به صورت پراکنده این‌طرف و آن‌طرف دیده‌ام و در ویکیپدیا و... به صورت یک‌جا برای شناخت پاکستان به دست نمی‌آید. الف: چه شد که پاکستان تشکیل شد؟! پاکستانی‌ها، ملتی‌اند که به نظر من به اشتباه و با لجبازی هیئت مدیره اتحادیه مسلمانان هند، مجبور به کوچ چند صدهزار نفری شدند تا کشوری جداگانه و مسلمان را در ۱۹۴۷ تشکیل دهند. غافل از آن‌که تصمیم گیران قصد دیگری دارند. غافل از آن‌که بعضی اعضای هیئت مدیره اتحادیه مذکور قصد تشکیل یک دولت اسلامی جداگانه را نداشتند، بلکه بعضاً با غرب در ارتباط بوده و یکی‌شان که از خاندان انحرافی «آقاخان» بود، آنقدر مورد اعتماد استعمارگران بود که او را رئیس جامعه ملل(نسخه قبلی سازمان ملل) کرده بودند. دوتای دیگرشان هم شاگرد یکی از مدیران کمپانی هند شرقی بودند. خود محمد علی جناح نیز قصدش از جداسازی مسلمانان، تشکیل جامعه اسلامی نبود، بلکه صرفا به ماجرا قومیتی نگاه می‌کرد و معتقد بود «قوم هندو» دارند مدرسه و دانشگاه می‌روند و مدرن می‌شوند، پس «قوم مسلمان» باید همین‌طور توسعه بیابند. حتی جناح و دیگر اعضای هیئت مدیره اتحادیه مسلمانان هند پس از استقلال پاکستان، نقش اسلام را در حکومت‌داری چیز محوری‌ای نمی‌دانستند و چندسال پس از تشکیل پاکستان و فوت جناح، با فشار مردم و روحانیون، کلمه «جمهوری اسلامی» به اضافه شد و مواردی در قانون اساسی‌اش تغییر کرد. اما چرا گفتم به اشتباه پاکستان جدا شد؟! برای این حرف چند دلیل دارم: ۱. این روند استقلال پاکستان در ظاهر به دست اتحادیه مسلمانان هند به ریاست جناح بود، اما این استقلال چه استقلالی‌ست که یک سال قبل از تشکیل کشور پاکستان، سیستم اطلاعاتی دولت این کشور توسط یک افسر انگلیسی پایه‌گذاری شده؟(این سیستم اطلاعاتی قوی امروزه همان آی‌اس‌آی پاکستان است). ۲. چرا کسانی مثل که نظریه‌پردازان حکومت و جامعه دینی در بین مسلمانان هند بودند و مشهور هم بودند، جایی در هیئت مدیره اتحادیه مسلمانان هند نداشتند و مخالف تشکیل پاکستان بودند؟! چرا مودودی‌ها این اتحادیه را دارای صلاحیت لازم نمی‌دانستند و واردش نشدند؟! چرا عمده اعضای مدیریتی این اتحادیه از مسلمانان دانشگاهی و سکولار بودند و علمای دین کمتر در آن حضور داشتند، با اینکه مسلمانان آن موقع هند که اکنون در پاکستان‌اند، بسیار متشرع‌اند. (البته بعد از اینکه کار از کار گذشت و پاکستان تشکیل شد، مودودی با دعوت اقبال لاهوری به پاکستان آمد.) ۳. چرا این استقلال که ظاهراً قهرمانش بزرگان اتحادیه بودند، مرزهایش توسط انگلیس کشیده شد؟ چرا بزرگان اتحادیه، درخواست را برای متحد ماندن هند قبول نکردند؟ چطور اتحادیه قبول کرد که این کشور واحد مسلمانان، دو تیکه دور از هم باشد؟(کشور پاکستان و بنگلادشِ امروزی که صدها کیلومتر از هم فاصله دارند، در ابتدای نقشه‌کشی تجزیه‌محور انگلیسی‌ها، یک کشور بودند که بعدها جدا شدند.) ب: اما نتیجه این جداکردن پاکستان از هند چه شده؟ امروزه، مسلمانان در هند اگرچه ۴۰۰میلیون نفرند اما اقلیتی دربرابر ۸۰۰ میلیون هندو محسوب می‌شوند که آن ۸۰۰ میلیون به راحتی یک دولت هندوی تندرو از حزب «بهاراتیا جاناتا» را به ریاست «نارندا مودی» سرکار می‌آورند تا چشم برهر جنایتی علیه مسلمانان ببندد. کافی‌ست چند مستند انگلیسی و عربی که سایت‌هایی مثل «شعوبا» به فارسی زیرنویس‌شان کرده را در مورد وضعیت مسلمانان هند ببینید. از آزار دختر باحجابی که می‌خواهد وارد دانشگاه شود تا شکنجه مسلمانی که گوشت گاو می‌فروشد(گاو برای هندوها مقدس است). از طرفی دیگر، بنگلادش و پاکستان هم دو کشور مسلمان کوچک و فقیر شده‌اند که مدام باید وابسته به این و آن باشند. اگر پاکستان(۲۳۰میلیون جمعیت) و بنگلادش(۱۷۰میلیون جمعیت) از هند جدا نشده بودند، الان تعداد مسلمانان نصف هندوها نبود و قدرت اجتماعی و سیاسی بیشتری در هند، یکی از قدرت‌های نوظهور جهان نوین، داشتند. یعنی چه؟ یعنی هندی که یکی از چهار قدرت بزرگ شرقی است، نیمی از قدرتش دست مسلمانان می‌بود. ادامه دارد... @majkarimi
اخبات
به بهانه بر سر زبان افتادنِ کشور مورد علاقه‌ام در مطالعات بین‌الملل؛ پاکستان. در این مطلب در چهار ق
ج: اهمیت جغرافیایی پاکستان و ارتباطات فرهنگی ملی ما با آن از طرفی دیگر، پاکستان کشوری‌ست که محل اتصال سه قدرت بزرگ شرقی(چین، هند و ایران) است و با هرسه مرز مشترک دارد. رهبری نیز دوسه سال پیش در دیدار با دانشجویان، از آنان خواستند که با سه کشور بیشتر ارتباط بگیرید: پاکستان، افغانستان و عراق. د: علاقه مردم پاکستان به ایران و انقلاب اسلامی چگونه است؟ امروزه مردم پاکستان دلبستگی شدیدی به ایران و انقلاب اسلامی دارند. تاکنون دوبار تاکید کرده که وقتی در زمان ریاست‌جمهوری‌ام به پاکستان رفتم و آن استقبال عجیب از طرف مردم انجام شد، جیمی کارتر که بعد از من می‌خواست به پاکستان بیاید، سفرش را لغو کرد؛ چون می‌دانست همچین استقبالی از او نمی‌شود و این بد بود. یا امام خمینی درمورد شهادت علامه عارف‌حسین حسینی، رهبر شیعیان پاکستان، گفت من فرزندی عزیزی را از دست دادم. هنوز هم همینطور است. پاکستانی‌ها وقتی تحریم علیه ایران تصویب شد، علیه آمریکا تجمع کردند و شعار دادند. تیپ زینبیون که پاکستانی‌های مدافع حرم بودند، تعدادشان برابری می‌کرد با کل جمعیت اعزامی تیپ فاطمیون و حزب‌الله. امسال اربعین که در مرز ایران و پاکستان بودم و جزو خادمان میزبان زائران پاکستانی بودم، علاقه قلبی‌شان به ایران و انقلاب را دیدم. به‌خصوص وقتی آن مرد پاکستانی، بعد از ورود به خاک ایران، سجده کرد و خاک ایران اسلامی را بوسید. آن روز، در ذهنم خط باطلی کشیدم بر همه گرایش‌های ناسیونالیستی وجودم و مطمئن شدم که هویت تعیین کننده است، نه خون و نژاد و میله‌های مرزی. @majkarimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامه یک دختربچه به شهید حسن باقری «من دو بیسکوییت داشتم که فرستادم به جبهه تا برادران خوشحال شوند... ما تلویزیون نداریم؛ این را پشت رادیو بخوانید تا من بفهمم نامه به دست شما رسیده.» و ما امروز داریم با بیسکوییت‌های کودکان فقیر جهان اسلام که برای فرستاده می‌شود تا کار کنیم، چگونه رفتار می‌کنیم؟