eitaa logo
🍂 الهه 🍂
6.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
59 ویدیو
3 فایل
تبلیغات پر بازده👇 https://eitaa.com/joinchat/2078212208C12847e46a5 رمان آنلاین الهه به قلم سیین باقری نویسنده رمان 🌹ماهورا
مشاهده در ایتا
دانلود
🎀🌱 🌱🎀 خدایی‌دارم‌مهربان❤ از‌تار‌وپود‌چادرم به‌من‌نزدیک‌تر..😌 کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌
🔸️شخصی ، وقتى دید من با پوششى نامناسب در معرض نگاه‌ها هستم ، با لحنى مهربانانه به من گفت: اجازه مى‌دى یه حرفى بزنم؟ گفتم: بفرمایید! گفت: دخترم! اگر خاطرخواه زیاد دارى ، معنى‌اش این نیست كه خیلى جذابى.. ❌ظاهرا خیلى ارزون قیمتی! کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت78 خب منتظرم بشنوم با ترس توی چشماش نگاه کردم آب
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 باورم نمیشد محمد مهدی حرفمو جدی گرفته باشه و برام لب تاپ رو خریده باشه برای همین به کل ناراحتیم را فراموش کردم و با ذوق خاصی گفتنم وای باورم نمیشه تو یادت بود با لبخند نگاهم کرد و جواب داد مگه میشه یادم بره حاج خانوم سرمو انداختم پایین و مشغول کار کردن با لپ تاپ شدم انگار از قبل زده بود روی شارژ چون بعد از زدن دکمه خاموش و روشن روشن شد و صفحه را بالا آورد جالب بود که روی صفحه عکسی از خودش گذاشته بود خندیدم و با لحن مسخره گفتم از کی تا حالا خود شیفته شدی خندید و فیگور گرفت جواب داد از موقعی که عیالوار شدم خندیدم و با خجالت سرمو انداختم پایین محمد مهدی انگار که چیزی یادش اومده باشه با هیجان دستاشو به هم کوبید و گفت راستی راضیه بهت گفت با تعجب سرمو تکون دادم و پرسیدم چیو؟ لپ‌تاپ را از دستم گرفت و ضربه آرومی کوبید روی پیشونیش و گفت تو چقدر خنگی شدی حاج خانوم مگه نمیدونی جواب های کنکور اومده راضیه نگاه کرده بود ظاهراً راضی نبود حالا باید دید تو چیکار کردی تند تند انگشتاش روی صفحه کلید لپ تاپ چرخوند و انگار وارد اینترنت شد تا چیزی رو سرچ کنه بهت زده نگاهش کردم چی شده بود که من تاریخ از دستم در رفته بود و نفهمیده بودم که دیشب جواب آزمون اومده و من باید نگاه کنم پس راضیه که هی زنگ میزد برای همین بود بیچاره جوابشو ندادم توی چند ثانیه انگار کل انرژیم تحلیل رفت روی زمین کنار پای محمدمهدی نشستم منتظر چشم دوختم توی چشماش که هر لحظه توی صفحه لپ تاپ جابجا میشد و دنبال چیزی میگشت بشکنی زد و انگار به چیزی که میخواست رسیده بود با یه لبخند بدجنس نگاهم کرد و گفت به نظرت چی کار کردی التماس چگونه جواب دادم تو رو خدا بهم بگو چند شده لطفاً خندید و با بدجنسی ابرویش را بالا داد و جواب داد نه دیگه حاج‌خانوم نمیشه خرج داره بی اختیار دستشو گرفتم و گفتم باشه هرچی تو بخوای فقط بهم بگو چی شده چیکار کردم خندید و بدجنسانه گفت هر چی من بخوام گفتم آره هرچی تو بگی فقط بهم بگو صورتشو آورد جلو و گفت بوسم کن احساس کردم نفس تو سینم حبس شد و از بلندی پرت شدم پایین دوباره با التماس گفتم توروخدا حرفم تموم نشده بود که پاشو کوبید زمین و گفت قول دادی هرچی من خواستم انجام بدی پس بوسم کن منتظرم خندم گرفت از این روحیه بچگانه محمد مهدی که تا حالا ندیده بودم مهدی باورم نمیشه چرا بچه شدی بده نگاه کنم ابروهاشو داد بالا و گفت نچ امکان نداره نمی دونستم باید چی کار کنم تا از زیر حرفی که زده بودم فرار کنم برای همین خودمو که کشیدم روی تخت تا گوشیم رو بردارم زرنگ تر از من بود و فهمید قصدم چیه برای همین سریع گوشی رو از دستم کشید نوچ نوچ خانم نامردی نداشتیم قول دادی باید سر قولت بمونی دوباره صورتشو آورد جلو و گف زود تند سریع منتظرم دیگه جونی برای مخالفت نداشتم روی دو زانو نشستم و نالیدم محمد مهدی محمد مهدی انگار خوشش اومده بود که با تمام وجود گفت جانم 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️⛔️⛔️ کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞
|°🍃 .‌.. ... و ♥️ ️ °•°🌸 بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🌸°•°
🍃 *﷽ 🍃 ♥ از فکرگنـاه پـاک بودن عشـق است ازهجرتو سینه چاک بودن عشق است آن لحظه که راه می‌روی آقــا جـان زیر قدم تو خاک بودن عشـق است😍 اللهــم عجــل لولیـک الفــرج                🌼🍃🌺🍃🌼 کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌
🌿🙃 این‌دل‌سنگ‌مرا‌گریہ‌عجب‌بود،عجب!💔 دم‌ِنقاره‌زنت‌گرم‌،[غریـب‌اݪغـربا]...🌿 کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌
🔗💞 ••🌸🌱•• حاج‌اسماعیل‌دولابی ❁وقتی‌به خدایامن‌غیرازتوڪسی‌راندارم🌱 خداغیوراست‌وخـواسته‌ات‌را اجـابت‌می‌ڪند..!!🎁❁ •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌
〖🌿͜͡♥️●〗 یـٰامـن‌إلیٰھ‌یلجـْاالمُتحیـٰرون︎ اےڪھ‌آغـوش‌گرمت‌پذیراےهرچھ درمانده‌دلـ شڪستھ‌است🖇•'. ... 🌸🍃•°↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌
...📜 ﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏ جان‌امانتی‌سٺ،کھ‌باید‌بھ‌جانان‌رساند اگرخودنَدهی‌می‌ستانند . .🌿 -آوینی‌اهل‌قلم🌱 ----•✿•♥️•✿•---- کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌
🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه #پارت79 باورم نمیشد محمد مهدی حرفمو جدی گرفته باشه و بر
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 بهم بگو رتبه مو لطفا انگار مظلومیت صدام اثر گذار بود که لب تاب رو چرخوند سمتم و لبخند زد مبارک باشه خانوم دکتر از شنیدن واژه ی خانم دکتر حس خوبی به رگهام تزریق شد باورم نمیشد قرار که به آرزوم برسم اونقدر نگهامو توی صفحه چرخوندم تا بالاخره رتبه سه رقمی رو دیدم و از خوشحالی بی اراده پریدم سمت محمد مهدی و دستامو حلقه کردم دور کمرش اگه خودشو محکم نگهداشته بود حتما هردومون پهن میشدیم اون وسط تبریک میگم خانوم با شادی جواب دادم وای باورم نمیشه به آرزوم میرسم کف دستشو نوازش گونه کشید پشت کمرم همین الانشم به آرزوت رسیدی حاج خانوم قبل از اینکه بتونم جوابی بدم در اتاق باز شد و راضیه پرید داخل و دستپاچه کمی از محمد مهدی فاصله گرفتم الههههه که با دیدن من تو اون فاصله ی کم از محمد مهدی خجالت زده سرشو انداخت پایین و با گفتن ببخشید خواست بره بیرون که مهدی مانع شد بیا ببینم دکتر چیکار کردی کنکور چرا خجالت میکشی راضیه انگار یادش اومده باشه برای چه کاری اومده هیجان زده پرید سمتم چند شده رتبه ات الهه؟؟ به جای من مهدی جواب داد ۱۳۹ شده حاج خانم راضیه پشت چشمی نازک کرد و بغض کرده نشست پایین تخت روی زمین چیشد کشتی هات غرق شده بانو زبون نریز محمد مهدی ناراحتم محمد مهدی خندید رفت رو به روش نشست دوباره شانستو امتحان کن راضیه ترسیده جواب داد نههه همین امسال کافیه ولی خب تهران قبول نمیشم همین و تو جای دیگه نمیری صدای احسان بود چرا نباید برم؟ با تعجب نگاهی به احسان کردم داداش به شما چه ربطی داره؟ احسان برزخی نگاهی به راضیه انداخت که دیگه اشکاش جاری شده بود منو راضیه خانوم یه قراری با همدیگه داشتیم مگه نه؟ صدای گریه راضیه بلند تر شد من دلم میخواد برم دانشگاه مانعی نیست ولی تهران زیر نظر من مهدی بلند شد بازی احسانو تو چنگ گرفت چخبرته پسر چرا تخت گاز داری میتازونی روی این بیچاره؟ احسان چشماشو بست و شمرده شمرده گفت من با راضیه یه تعهدایی داشتیم نباید بزنه زیر قولش وگرنه میزنم زیر همه چی شونه های راضیه رو تو دستام فشردم آروم باش راضیه اتفاقی نیوفتاده شاید همینجا قبول شدی من دردم دانشگاه نیست دردم اعتمادیه که احسان بهم نداره فکر میکنه اگه زیر نظرش نباشم قرار .... ساکت شو راضیه چرت نگو از کی تا حالا احسان انقدر بی اعصاب و بی ادب شده بود که صداشو روی یه دختر بلند میکرد مهدی دست احسانو کشید و از اتاق بردش بیرون 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️⛔️⛔️ کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞
•♥️• شِعْـرِ بُلَنْدے اَسْتــ اَز نَبودَنْ هاے تُ وَ بُغْضْ هاے اِنْتِظارِ منْ ڪِہ اَز صُبْحْ تـا غُروبــْ سُرودِه می‌شَوَدْ کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌
〖🌿🖇〗 ديدنِ‌روی‌تو‌ دادن‌جان‌مطلبِ‌مآست❝ پرده‌بردارزِ‌رخسار ڪہ‌جان‌بر‌لبِ‌مآست ... ! 🍃 کانالهاۍ‌مــا در ایتـــــا👇 🎭 @fotoactor 🎭 🍂 @elahestory 🍂 💑 @khateratezanane 💑‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌