eitaa logo
الی الحبیب
2.9هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
30 فایل
👇 «إلی‌الحبیب» 💠 اخبار 💠 بایدها و نبایدهای مداحی 💠 آداب و سلوکِ ستایشگری‌اهلبیت 🔻 خادم کانال: @setayeshgary
مشاهده در ایتا
دانلود
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸 قسمت یازدهم٫یک «از مشهدم آن‌جا که پر از قدمت و ریشه‌است...» «از به محضر حضرت سلطان می‌رویم...» این جمله را می‌گوید و شعری را خطاب به حضرت رضا(ع) می‌خواند... بیت اول و آخر را کامل ننوشته‌ام، هرچه می‌گردم در فضای مجازی ردی از شعر نمی‌یابم... حدس می‌زنم این یکی باید از سروده‌های خود باشد... از خودش متن کامل شعر و شاعر را جویا می‌شوم... حدسم درست است: «بله، از نوشته‌های حقیر هست، کاملش رو باید پیدا کنم ولی ابیاتی که خوندم تقدیم می‌کنم» و لطف می‌کند و متن اشعار قرائت‌شده را ارسال می‌کند: «کسی که با جگر سوخته، به تو رو کرد خدا روا به دعای تو، حاجت او کرد به آشیانه باغ بهشت میلش نیست کبوتری که به گل‌دسته‌های تو خو کرد... [یک «آقا!» هم با همان لحن خودش این‌جا خرج می‌کند] تو آمدی به خراسان و قدسیان گفتند خدا به مردم ایران بهشت را رو کرد تو آمدی و نفس‌های قدسی‌ات ما را خداشناس و خداپیشه و خداجو کرد» بعد هم «به محضر آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) به محضر حضرت فاطمه معصومه(س) همه امام‌زادگان عظیم‌الشأن» عرض ادبی می‌کند و صلواتی می‌گیرد و را از مقدس به جایگاه دعوت می‌کند... 💠💠💠 در جلسات کارشناسی، پیش‌بینی جمع این بود که گُلِ کار امسال، اجرای خواهد بود... امیری که به دلایلی از اجرای سال قبل جا مانده بود، گزینه اول اجرای امسال بود... شروع می‌کند: «سلام علیکم» جواب سلامی می‌شنود و با دکلمه ساده کلمات شعری را از باب مقدمه می‌خواند: «از مشهدم آن‌جا که پر از قدمت و ریشه‌است تاریخچه عزت این خاک همیشه‌است در خطه ما نوکری خانه سلطان یک شغل شریف است، خودش منصب و‌ پیشه است این خاک چه دارد که خود سید ما هم دل‌بسته یاران خراسانی خویش است» مخاطب اگرچه خسته به نظر می‌رسد، اما واکنش نشان می‌دهد و «به‌به»ی می‌گوید... بعد از این مقدمه، یک شعر «مسمَّط» را آهنگین آغاز می‌کند... هنگام یادداشت‌برداری در جلسه، بیش‌تر ابیات و واژگان را ثبت کردم، اما خب طبیعی بود که چند کلمه‌ای هم جا مانده باشد و چند مصرعی ناقص شده باشند... برای تکمیل متن اشعار، عجیب بود که در فضای مجازی هم ردی از متن اشعار نیست، حتی هم که همان متن قبل از اجرای اشعار را کار کرده، هیچ اشاره‌ای به اشعار اجراشده توسط نکرده... در نرم‌افزار کاربردی (اپلیکیشن) هم که صوت اجرا هست، جای متن خالی است و به‌جایش نوشته شده: «متن نوا در دسترس نیست!» و در قاب زیرین این نوشته هم آمده: «پیشنهاد متن»! ذهنم رفت سمت حاج شیخ که قاعدتاً باید همه اشعار، قبل از اجرا به رویت و تأیید ایشان رسیده باشد، اما این‌جا هم حاجت‌روا نشدم: «ندارم، حقیقت اشعارش رو به ما قبل برنامه نداده بود»! تعجب می‌کنم... به حاج پیام می‌دهم... اما پاسخ به تأخیر می‌افتد و به ناچار با بازبینی چندباره اجرا، اشعار کامل می‌شوند... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت یازدهم/دو) «این ! کیست که عالم همه دیوانه اوست...» شعر اصلی را شروع می‌کند: «بسم‌الله النور مثل یک روزنه در ظلمت زندانی‌ها مثل مهتاب شب تار بیابانی‌ها می‌رسد رحمت او وقت پریشانی‌ها نور او جلوه عطا کرد به نورانی‌ها پیش خورشید حقیرند چراغانی‌ها نور تابید و در اطراف خودش عالم ساخت نور از رانده درگاه خدا آدم ساخت نور از درد برای دل ما مرهم ساخت آمد و در دل ایران دو دژ محکم ساخت خوش بر احوال قمی‌ها و خراسانی‌ها نور از قید زمان، قید مکان بود رها نور زهراءاست که بر هر دو جهان داد بها خلَقَ عزَّوجل جنَّةَ و النارَ لها فاطمه لیله قدر است وَ «من اَدرکَها» هر که فهمید رسیده‌است به حیرانی‌ها با دعای سحرش نم‌نم باران می‌ساخت از کنیزان درش حافظ قرآن می‌ساخت نه فقط چادر او قنبر و سلمان می‌ساخت چادر خادمه‌اش نیز مسلمان می‌ساخت حیف کم بود از این دست مسلمانی‌ها فاطمه [یک «سلام‌الله علیها» را هم ساده و مانند جمله معترضه این وسط می‌گوید] که دو جهان ریزه‌خور خانه اوست پسری دارد و رزق همه بر شانه اوست نمک سفره ما نیز به شکرانه اوست این ! کیست که عالم همه دیوانه اوست گوشه‌ای از کرم اوست فراوانی‌ها» این تغییر نام مبارک امام به امام در یک شعر معروف، توجه مخاطب را به مضمون شعر، دوچندان می‌کند و لحظه‌ای از این شگفتانه، دچار بهت می‌شود... «جوهر فاطمه از جوهره معبود است موقع صحبت از او فلسفه هم محدود است به ارسطو و به سقراط بگو مشهود است فاطمه فلسفه خلقت عالم بوده است تا نگردند دگر این همه یونانی‌ها متن تاریخ نگفته‌است جنایت‌ها را آن همه شیعه‌کشی، حمله و غارت‌ها را ننوشته‌است مگر طرز شهادت‌ها را کاش می‌شد که عوض کرد قضاوت‌ها را آه! از غصه پرقصه نادانی‌ها! نمی‌دانم شاعر عامدانه «قصه پرغصه» را «غصه پرقصه» آورده یا اشتباه می‌خواند! «مثل تاریخ نوشته‌است که در دورانی وقت سرکوب وقیحانه دژخیمانی چنگ می‌زد به سر خویش، زن ایرانی تا مبادا که بیفتد به همین آسانی چادر فاطمه از دست رضاخانی‌ها هر زمان حادثه‌ها مهلک و ویران‌گر بود هر زمان نان، سر این سفره کمی کم‌تر بود باز هم رحمت او راه‌حل آخر بود...» «چادر فاطمه...» اصلاح می‌کند: «سایه چادر او بر سر این کشور بود» «مادری کرده برای همه ایرانی‌ها» «پیچ تاریخ...» تکرار و اصلاح می‌کند: «پیچ تاریخی امروز کمی تندتر است پیش‌رو راه‌زنی هست، خبر معتبر است شیعه جمعیتش امروز ببین در خطر است نسل امروز پر از ایده و ذوق و هنر است حیف، غافل شده‌ایم از دبستانی‌ها» این تعداد تپُق‌زدن از بعید است... هرچند هر آن‌که این معرکه را تجربه کرده است، اقرار می‌کند بهترین‌ها هم برای اولین اجرا در بیت، بیش از پنجاه‌درصد توانایی‌شان را نمی‌توانند بروز دهند... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت یازدهم/سه) «می‌خوام که نوکرش باشم...» مسمط را ادامه می‌دهد: «سر این اسم اگر فتنه و دعواست نترس جبهه نور اگر یکه و تنهاست نترس روبه‌روی تو اگر هم، همه دنیاست نترس سایه چادر او روی سر ماست نترس قصه این است بگویید به سفیانی‌ها گوش کن دارد از آن سمت خبر می‌آید اندکی صبر کنی وقت سحر می‌آید صبر این طایفه وقتی که به سر می‌آید دیگر از خرد و کلان معجزه برمی‌آید پس بترسید از این نسل سلیمانی‌ها» جمعیت تشویقی می‌کنند... و ادامه می‌دهد: «این نه فرض است، نه حدس است، نه یک تحلیل است سرنوشت همه ابرهه‌ها سجیل است اندکی حوصله کن آخر عام‌الفیل است این صدای نفس آخر اسرائیل است...» صدای تشویق جمعیت بالا می‌رود: «ماشاءالله...» «رد نشو ساده از این غیرت لبنانی‌ها پیش خورشید روا نیست که سوسو بزنیم ما محال است به جز او به کسی رو بزنیم جز نجف جای دگر خم شده، زانو بزنیم حنجره خلق شده تا که دم از او بزنیم هر چه هم داغ گذارند به پیشانی‌ها کهکشان‌ها همه بر گِرد نجف سیارند ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند کل ذرات که در چرخ فلک دوّارند به علی‌بن‌ابی‌طالب ارادت دارند» صدای دست‌های پراکنده‌ای بلند می‌شود، اما بلافاصله همراه با «احسنت» و «به‌به» جمعیت، نغمه «حیدر حیدر...» است که به گوش می‌رسد و کل فضای حسینیه را در بر می‌گیرد... «رشته» اخیر را تکرار می‌کند تا به «بند» خودش متصل کند: «نجف اشرف او قبله کیهانی‌ها» در «مسمط» هر چهار مصرع را که هم‌قافیه‌اند، «رشته» و تک‌مصرع انتهای هر رشته را «بند» می‌گویند که بندها با هم، هم‌قافیه‌اند... «کاش می‌شد که شبی موقع باران نجف می‌نشستیم کمی محضر ایوان نجف سر و جان و‌ نفَسی هست، به قربان نجف دست ما را برسانید به دامان نجف روزی ماست در این دست‌به‌دامانی‌ها» اگرچه اجرای مسمط به نسبت، طولانی شد و زمان از وقت مقرر گذشته، اما بعد از این بند آخر، بلافاصله سرودی را آغاز می‌کند که حافظه موسیقایی جمع آن را خوب به خاطر دارد و حال و هوای جلسه متفاوت می‌شود: «منی که از تولدم، تو کشوری بزرگ شدم که از سر مأذنه‌هاش اسم علی و بچه‌هاش...» جمعیت به وجد می‌آیند، اکثریت همراه می‌شوند و عده‌ای هم تشویق می‌کنند و... جمعیت درست می‌خواند: «پیچیده سمت هر طرف...» اما باز هم اشتباه می‌خواند: «می‌رسه هم...»، جمعش می‌کند: «می‌رسه هم... ت هر طرف، دل می‌ره ایوون نجف» «می‌خوام که نوکرش باشم غلام قنبرش باشم...» جمعیت این بیت را تکرار می‌کنند... و همه با هم ادامه می‌دهند: «با علی، با علی، با علی، تا آخرش باشم» «علیٌّ حبُّه جُنَّة، قسیم النار و الجَنَّة وصی المصطفی حقاً، امام الإنس و الجِنة علی مولا، علی مولا، علی مولا...» می‌گوید: «پرچم رو بیارید بالا» و‌ منظورش دست‌های جمعیت است... مجلس را گرم می‌کند: «ذکر علیٍّ عبادة... همه همه...» بعد هم به هر حال به اشاره‌ای می‌کند: «جهاد تبیین اینه! تنها کشوریه تو عالم که مؤذن از سر مأذنه‌هاش می‌گه علی ولی‌الله...» البته هرچه فکر کردم، این جهاد تبیین برام تبیین نشد! «یک‌بار دیگه همه با هم... علی مولا، علی مولا، علی مولا...» آقا مورد لطف قرار می‌دهند: «طیب‌الله انفاسکم... خدا حفظ‌تون کنه ان‌شاءالله... عاقبت به‌خیرتون کنه...» هرچه نوشته‌ها را زیرورو می‌کنم، نشانی از نام شاعر نمی‌یابم، ظاهراً نام شاعر را بیان نکرده‌اند... حقیقتاً اتفاق ویژه این بخش، هم‌خوانی پایانی سرود خاطره‌انگیز «منی که از تولدم...» بود وگرنه مسمط‌خوانی نسبتاً طولانی ابتدایی، چیز فوق‌العاده‌ای که همه منتظرش بودند، نداشت... من که اشرافی بر اتفاقات آن جلو نداشتم، اما بعد از دیدار دیدم عده‌ای ناراحتی و گلایه دارند که بعد از اجرا، حق ادب را به کمال نرسانده و دست آقا را نبوسیده... ضمن این‌که به نظر حقیر، بوسیدن دست پدر، مادر و هر عالم عاملی، نشانه‌ای از ادب یک جامعه و توفیقی الهی است و اگر آن عالم، از سویی سید جلیل‌القدری باشد که در جایگاه مرجعیت تقلید جمع کثیری از مؤمنین هم نشسته است و از سوی دیگر امامت جامعه مسلمین را هم بر عهده دارد و به اقرار دوست و دشمن لکه تاریکی در زندگی شخصی و خانوادگی او یافت نمی‌شود، ارزش این توفیق به مراتب بالاتر می‌رود... اما اصل پرداختن به این مسائل و چنین مواجهه‌ای را فروکاست امر ولایت و ولایت‌پذیری به ادبیات سلطانی و دست‌بوسی و... می‌دانم... نشانه ولایت‌پذیری، عمل به فرمایشات، دستورات و منویات ولی است که در همین دیدارها بیان کرده‌ است... امر ولایت در عمل به دستورات اهل‌بیت(ع) و تحقق احکام و ارزش‌های الهی در جامعه محقق می‌شود و این نزاع را از اساس نشانی غلط و بی راهه می‌دانم... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir