به نقل از خبر آنلاین:
📣 سرخط روزنامههای مطرح جهان عرب؛
ناکارآمدی سلاحهای آمریکایی در نبرد اوکراین / مانور بینظیر حزبالله؛ «از دفاع تا حمله»
🔺القدس العربی: تعرض بن گویر به مسجدالاقصی و برگزاری نشست کابینه نتانیاهو در تونل زیر مسجدالاقصی ۲ حرکت چالش برانگیز صهیونیستها بعد از نشست جده است. تونلهای حفاری شده زیر مسجدالاقصی خطر ریزش این مقدس را تشدید کرده است.
🔺عبدالباری عطوان در رأی الیوم: سقوط شهر باخموت و نابودی سامانههای موشکی پاتریوت آمریکا در قلب کییف، ادعاهای رسانهای غربی مبنی بر برتری تسلیحاتی آمریکا و اروپا در برابر روسیه را رسوا کرد.
🔺المسیره: رزمایش حزب الله لبنان و نمایش قدرت رزمی و مهارتهای نظامی نیروی زمینی.
🔺المراقب: «آمریکا، این مار افعی بر پروندههای حساس عراق چمبره زده است».
🔺الثوره: سوریه موقعیت طبیعی خود را در جغرافیای سیاسی کشورهای عربی بازپس گرفت.
🔺الاخبار: رزمایش حزب الله؛ «به سمت فلسطین می رویم».
🔺البناء: قدرتنمایی نیروی زمینی حزب الله در رزمایش اخیر و حرکت از بحث دفاع به سمت حمله.
#سیاسی
#بصیرت_و_سیاست
#دیانتمان_و_سیاستمان
🆔 @elalhabibk🌐
💠 #حدیث_روز
🔹امام باقرعلیه السلام فرموده اند:
🔸إنَّ اَلرَّجُلَ لَيُذْنِبُ اَلذَّنْبَ فَيُدْرَأُ عَنْهُ اَلرِّزْقُ.
به درستی که انسان گناهی را که مرتکب می شود با آن گناه رزق و روزی از او دفع می گردد.
📚 الکافي/ ج ۲/ ص ۲۷۱
🆔 @elalhabibk 🍃🌸🍃
هیئت مذهبی_فرهنگی الی الحبیب
#حبیبم_بگو #آیه_جان #تکه_ای_از_آسمان
«کم نیار، پافشاری کن»
✍ نویسنده: #فاطمه_شایانپویا
✏️ گرافیک: #اعظم_مؤمنیان
نمیشد. شل شدم. دست پس کشیدم و سرم را بالا آوردم. دور میز #استاد، هنوز شلوغ بود. صدای آرام صحبتهایش مثل حریر، گوشم را نوازش میداد. کاش بلندتر حرف میزد. نفس گرفتم بعد دوباره قلم دزفولی عنابیرنگ را برداشتم و در مرکب #مشکی فرو بردم. وحشی قلم را از بالای کاغذ فشار دادم و کمکم انسی را هم پایین آوردم. حالا کشیدگی الف و ...نشد! #جوهر کم آوردم.
یاد کارهای این هفتهی #انجمن افتادم. یادِ دیروز آخر وقت که عاتقه بعد کلاسش، در اتاق انجمن را باز کرده بود. بعد با چشمهای گشاد شده نگاهم کرده بود: «هنوز اینجایی تو؟ مگه تموم نشد؟» و من مثل #ماکارونی پخته روی میز پخش شده بودم: «کم آوردم...» سر تکان دادم و دوباره قلم را در مرکب فرو بردم، نوک وحشی گیر کرد به لیقه. عقبش کشیدم. یک قطره سیاه، شتک زد روی کاغذ گلاسه و محدب ماند: «هوف.»
لبهایم را فشار دادم بههم. خواستم #دستمال رویش بگذارم که صدای استاد بلند شد: «مرکب خطاطی، مثل مردمک چشم آدمیزاد، سواد اعظمه؛ پر از حرف و کلمه و اشاره.» قطره را نگاه کردم؛ یعنی چه میگفت؟ پروژهی #برنامهنویسی دانشگاه دوید به خاطرم. همانوقت که جواب نمیداد و اجرایش به مشکل خورده بود و من روبهروی مونیتور به خطهای ریز بههم فشردهی برنامه نگاه میکردم که «چرا نمیفهممَش؟»
صدای کشیده شدن قلم نی بچهها روی کاغذ، کلاس را پر کرده بود. یک لحظه چشم بستم و فقط به این #نغمه گوش دادم؛ یعنی چه میگفت؟ ابرو بالا انداختم. تکالیف کلاس زبان و پاورپوینت ارائهی #سمینار و کارهای خانه... مثل تیر روانه شد. سریع چشم باز کردم. قلم را اینبار از اینطرف کاغذ سُراندم. تیزی تشدید را با وحشی و انسی قلم تقسیم کردم و قوس آخر را... نشد. باز هم خراب شد. قلم را فرو بردم در #مرکب و دوباره... نشد؛ لام کج شد.
یاد #دانشکده افتادم و نگاه دستیار جوان استاد. وقتی پشت در با تحقیر نگهَم داشته بود که با این پوشش نمیتوانی بیایی توی #آزمایشگاه الکترونیک. و من نمیفهمیدم چرا. نه مواد شیمیایی بود و نه... دندانهایم را بههم فشار دادم و قلم را روی میز انداختم. دستم را بالا آوردم؛ میلرزید. سنگینی نگاه دو نفر از کنار دستیهایم را روی صورت و کاغذم حس میکردم. دیگر نمیتوانستم بمانم. #خسته بودم. #ضعیف بودم... من خیلی معمولی بودم.
از روی #صندلی چرمی بلند شدم. وسایلم را جمع کردم و توی کیف گذاشتم. به سمت میز استاد جلو رفتم. خواستم خداحافظی کنم که دیدم خم شده و روی یک کاغذ بزرگ چیزی کتابت میکند. کارش که تمام شد، سرش را بالا آورد و برگه گلاسه را به سمت من گرفت. جا خوردم. جلو رفتم. نگاهش همه تبسم شد و ریشهای یکدشت مشکیاش آرام تکان خورد: «هر وقت احساس کردی این آخر توئه؛ دیگه نمیتونی بنویسی، اونوقت وقتشه؛ بنویس. رمزش همینه. کافیه بهش ایمان داشته باشی.»
چند #ثانیه نگاهش کردم. احساس میکردم همه نگاهم میکنند. اما او، آرام، سرش را پایین انداخت. برگهی دیگری برداشت و شروع کرد به #نوشتن و توضیح شکل کتابت حروف. عقب رفتم و نوشتهی روی برگه را خواندم. باز ایستادم و استاد را نگاه کردم که غرق نوشتن بود. پشت میزم برگشتم. شاخهی سبز و ترد پتوس روی میز را نگاه کردم. قلم و مرکب را بیرون آوردم و دوباره مشغول شدم.
قلم روی کاغذ سر میخورد و من، آیهی دستخط استاد را زیر لب، زمزمه میکردم.
فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ
پس همانگونه که فرمان یافتهای، استقامت کن؛ و همچنین کسانی که با تو بسوی خدا آمدهاند (باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آنچه را انجام میدهید میبیند!
#هود_۱۱۲
#آیه_جان
#تفسیر_قرآن
#روایت_یک_آیه
🌺 آیهجان: آیههایی که به جان نشستهاند.
🆔 @elalhabibk 🍃🌸🍃
.
نام اثر : Sardar Udham
(سردار اودهام )
سال انتشار : 2021
ساخت کشور : هندوستان
ستارگان : viky Kaushal , Shaun Scott , Stephen Hogan
ژانر : جنایی / درام / زندگینامه
امتیاز : 4.2 از 5
داستان فیلم : داستان زندگی واقعی اودهام سینگ (با بازی ویکی کائوشال) ، یک مبارز آزادیخواه را به تصویر کشیده است که دو دهه از زندگی خود را صرف برنامه ریزی برای ترور مردی که مسئول قتلعام جلیان والا باغ در شهر امریتسار در سال 1919 بود ، کرد. وی در نهایت مایکل اودوایر را در لندن به قتل رساند و …
#معرفی_فیلم
🆔 @elalhabibk🎥
✋#وقت_سلام
⏰ساعت به وقت ۸
بال از کبوتران حرم قرض میکنم
خود را مقابل حرمت فرض میکنم
با لحن خادم تو سلام عرض میکنم
آن خادمی که شهره هفت آسمان شده است
❣اینجا #قلب_ایران است ...
🆔 @elalhabibk 🍃🌸🍃
⭕️ حکم اعدام محمد مهدی فرد و جواد روحی نقض شد.
🔹 این نشون میده حکم های اعدامی که اجرایی میشه بارها و بارها از زیر دست قاضی رد میشه و بارها و بارها روش بررسی میدانی انجام میشه.
🔹 این نشون میده جمهوری اسلامی تا چیزی براش محرز نشه کسیو اعدام نمیکنه.
🔹 این یعنی با هشتگ هاتون به جایی نمیرسید، پس بشینید و اجرایی شدن قانون اسلامی رو تماشا کنید.
#سیاسی
#بصیرت_و_سیاست
#سیاستمان_و_دیانتمان
🆔 @elalhabibk🌐
💠 به توکل نام اعظمت،
بسم الله الرحمن الرحیم 🌱
همراهان نازنین #الی_الحبیب صبحتون مفید ...🌅❤️
🆔 @elalhabibk 🍃🌸🍃