امروز ، #بابا می آید ...
امروز در #آسمان غوغاست و فرشتگان بین زمین و آسمان در رفت و آمد و فضا ، آغشته به عطر بهشتی ...❤️
امروز زمین به آسمان چسبیده ، یکی شده ، همه جا غرق نور و صفاست و مرکز نور از عرش به #کعبه آمده و این خانه مرکز ارتعاش نور الهی شده و ملائک نیز به دور کعبه در حال طواف ...
آری ...
#آمد_جان_ما ...❤️
صدا ، صدای #کودکیست که از درون کعبه بگوش می رسد و آبشار نور از آسمان به طرف زمین خط سبز رحمت می کشد و بعد
#علی_می_آید تا #رحمت بیاید ...
#علی می آید تا #عدالت بیاید ...
و این گونه علی آمد، از #اعلی آمد تا آب زلال و پاک الهی بر کویر تشنه ی عدالت ، بر زمین #بارور شود ...
و علی آمد تا #مرکز_ثقل شود ، مرکز ثقل یازده پاک مرد سبز #علوی قیام قیامت ...
و علی آمد تا هر #بت و بتخانه ای ویران شوند و شیاطین جن و انس شرمنده از جسارت ...
و علی آمد تا سرچشمه #هدایت ، #ولایت و #سعادت انسان در زمین شکل بگیرد ، جاری شود ...
و علی آمد تا عدالت بیاید ، مهر ، #محبت بیاید و مظلومان تاریخ #جان بگویند ، #جان بگیرند ...❤️
و امروز #ملائک آسمان پر به وجود #علی_اعلی می سایند ...
و امروز تنها شبی است که اشک یتیمان و مظلومان تاریخ ، اشک شور و شوق و عشق است ...
#جانمان_آمد ...
#جانمان_آمد ...
#جانمان_آمد ...
🆔 @elalhabibk 🍃🌸🍃
#باهم_کتاب_بخوریم 😋
نام کتاب : "بی بابا "
انتشارات: جام جم
نویسنده : حسین شرفخانلو
#معرفی🎧
کتاب «بیبابا» روایتهایی از فقدان پدر در زندگی است که جای خالی این پدرها را حسین شرفخانلو روایت میکند.
مجموعه هفده خاطره که جای خالی یک کوه را به رخ زندگی میکشند، از زبان کسانی روایت شده که در #روز_پدر، دنیایی از حسرت را در آغوش میگیرند. کتاب را به کسانی پیشنهاد میدهیم که هنوز می توانند مردی را بابا صدا بزنند، و میخواهند وجودش را بیش از همیشه ارزش نهند.
«بیبابا» هرچند روایت درد بیبابایی است اما مخاطب اصلی کتاب همه کسانی هستند که عمر پدرشان به دنیاست و در دسترس هستند. #حسین_شرفخانلو که پیش از این کتابهای متعددی نوشته است، اینبار مجموعه روایتهای پدرانهای را گردآوری کرده و تلاش کرده است جای خالی پدران را پُر کند.
«بیبابا» تلنگری است برای آنهایی که نفسهای پدرشان را حس میکنند.
📚 #یک_لقمه_از_کتاب😋
«شب عید سال ۱۳۷۴ را آسایشگاه بودیم؛ ما این سمت شیشه و بابا آن تو، دلمان اما پیش هم. #تعطیلات را تهران ماندیم پشت شیشه اتاقی که #بابا توش #بستری بود و هی هر روز بهش #مسکنهای قوی تزریق میکردند که خواب بد نبیند و حالش بد نشود؛ تا دستش به هرچیزی در دور و برش میرسید، آن را نشکند.»
ارتباط با خادم کتابخانه:
@abbasiiiii62
✧❁ @elalhabibk ❄ ❁✧