eitaa logo
هیئت مذهبی_فرهنگی الی الحبیب
1هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
4.5هزار ویدیو
141 فایل
یه عده جوونیم از جنس مونث، دانشجو، دانش‌آموز و طلبه... سرمان درد می‌کرد برای کار، حسین جمع‌مان کرد 🌸 . . . کانال ایتا: @elalhabibk پیج اینستاگرام: @elalhabib_1401 کانال تلگرام: @elalhabib1401 . . . ارتباط با ادمین کانال 👇 @Ro_siyah
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز ، می آید ... امروز در غوغاست و فرشتگان بین زمین و آسمان در رفت و آمد و فضا ، آغشته به عطر بهشتی ...❤️ امروز زمین به آسمان چسبیده ، یکی شده ، همه جا غرق نور و صفاست و مرکز نور از عرش به آمده و این خانه مرکز ارتعاش نور الهی شده و ملائک نیز به دور کعبه در حال طواف ... آری ... ...❤️ صدا ، صدای که از درون کعبه بگوش می رسد و آبشار نور از آسمان به طرف زمین خط سبز رحمت می کشد و بعد تا بیاید ... می آید تا بیاید ... و این گونه علی آمد، از آمد تا آب زلال و پاک الهی بر کویر تشنه ی عدالت ، بر زمین شود ... و علی آمد تا شود ، مرکز ثقل یازده پاک مرد سبز قیام قیامت ... و علی آمد تا هر و بتخانه ای ویران شوند و شیاطین جن و انس شرمنده از جسارت ... و علی آمد تا سرچشمه ، و انسان در زمین شکل بگیرد ، جاری شود ... و علی آمد تا عدالت بیاید ، مهر ، بیاید و مظلومان تاریخ بگویند ، بگیرند ...❤️ و امروز آسمان پر به وجود می سایند ... و امروز تنها شبی است که اشک یتیمان و مظلومان تاریخ ، اشک شور و شوق و عشق است ... ... ... ... 🆔 @elalhabibk 🍃🌸🍃
😋 نام کتاب : "بی بابا " انتشارات: جام جم نویسنده : حسین شرفخانلو 🎧 کتاب «بی‌بابا» روایت‌هایی از فقدان پدر در زندگی است که جای خالی این پدرها را حسین شرفخانلو روایت می‌کند. مجموعه هفده خاطره که جای خالی یک کوه را به رخ زندگی می‌کشند، از زبان کسانی روایت شده که در ، دنیایی از حسرت را در آغوش می‌گیرند. کتاب را به کسانی پیشنهاد میدهیم که هنوز می توانند مردی را بابا صدا بزنند، و می‌خواهند وجودش را بیش از همیشه ارزش نهند. «بی‌بابا» هرچند روایت درد بی‌بابایی است اما مخاطب اصلی کتاب همه کسانی هستند که عمر پدرشان به دنیاست و در دسترس هستند. که پیش از این کتاب‌های متعددی نوشته است، این‌بار مجموعه روایت‌های پدرانه‌ای را گردآوری کرده و تلاش کرده است جای خالی پدران را پُر کند. «بی‌بابا» تلنگری است برای آن‌هایی که نفس‌های پدرشان را حس می‌کنند. 📚 😋 «شب عید سال ۱۳۷۴ را آسایشگاه بودیم؛ ما این سمت شیشه و بابا آن تو، دلمان اما پیش هم. را تهران ماندیم پشت شیشه اتاقی که توش بود و هی هر روز بهش قوی تزریق می‌کردند که خواب بد نبیند و حالش بد نشود؛ تا دستش به هرچیزی در دور و برش می‌رسید، آن را نشکند.» ارتباط با خادم کتابخانه: @abbasiiiii62 ✧❁ @elalhabibk ❄ ❁✧