eitaa logo
علم و سیاست فارسی
118 دنبال‌کننده
26 عکس
0 ویدیو
3 فایل
دیدگاه‌های این کانال برآمده از پژوهش‌های اندیشکده علم و سیاست فارسی است. ارتباط با علم و سیاست فارسی: @mirzayipoor
مشاهده در ایتا
دانلود
علم و سیاست فارسی
«سویه» درنگی بر حال و آینده جمهوری اسلامی 5⃣ جلسه پنجم «بحران نمایندگی در جمهوری اسلامی ايران» 👤
📝گزارش ✍️محمدهادی محمودی عنوان این نشست را من نگذاشته بودم، از من برای صحبت درباره «مردم و سیاست» دعوت کرده بودند، عنوان را در پوستر دیدم. بحثم را از همین «عنوان گذاری» شروع کردم، اینکه چرا این عنوان را درست نمی‌دانم، نه اینکه نمایندگی در جمهوری اسلامی چالشی (یا اگر دوست داشته باشید بگویید بحرانی) ندارد، بلکه با واکاوی مفهوم نمایندگی، می‌بینیم که این چالش اختصاصی به جمهوری اسلامی ایران ندارد، فراگیر است، داستان همه‌ی دولت‌ها یا دست کم دولت‌هایی است که هنوز داستانی دارند. گفتم که این «عنوان گذاری» صرفنظر از مدلولش، بخشی از داستان است، پیشاپیش مفروض و بدیهی به نظر می‌رسد و مدلولش را هم می‌سازد. از فوکو وام گرفتم و گزارش او از نقد نولیبرال‌های آلمانی به آلمان نازی را نقل کردم، که چطور در دوره نازی، با برجسته شدن بی قید و شرط Volk (ملت، مردم) دولت دیگر تنها شأن ابزاری پیدا کرد و تعیین‌کنندگیش را از دست داد. بعد، تلاش کردم توضیح دهم که چرا بدبینی به دولت پدیده‌ای معاصر است، بی اینکه بگویم خاستگاه این بدبینی کجاست. تنها اشاره کردم که دولت اولاً نسبتی انسانی در درون ما است و با اشاره به درونمایه یادداشت «مردم/نامردم» که پس از آشوب سال گذشته، اینجا منتشر شد، کمی درباره این نسبت انسانی، که نحوی اعتبار یا «نگهداشت» لحظه به لحظه است صحبت کردم. نهایتاً سعی کردم دوستان جوانم را از احاله دادن مستقیم هر چالشی در وضع واقع به نظریه‌ی مفروض دولت در ایران بر حذر بدارم و طی کردن این فاصله را موکول به تحلیل مجموع فعالیت‌های بازیگران دخیل در شکل‌گیری این وضع واقع، یا به تعبیر بوردیو، موکول به تاریخ تکوین دولت در ایران کنم. ▪️ 🔸علم و سیاست فارسی🔸 @elmosiasatfarsi
🎬 ویژه‌برنامه محفل دال 🔰 موضوع: مشارکت سیاسی 👤 محمدمهدی میرزایی‌پور " پژوهشگر فلسفه و سیاست " 👤 امیر راقب " پژوهشگر علوم اجتماعی و علوم سیاسی " فیلم کامل برنامه https://www.aparat.com/v/rji0egt @mahfel_dall 🔸علم و سیاست فارسی🔸 @elmosiasatfarsi
شهادت عالم مجاهد سرافراز، جناب حجت الاسلام سید حسن نصرالله رحمت الله علیه را بر امام زمان علیه السلام، رهبری معظم انقلاب (حفظه الله)، مردم شریف ایران و مجاهدان سراسر جهان تعزیت و تسلیت عرض می‌کنیم. 🔸علم و سیاست فارسی🔸 @elmosiasatfarsi
بازنشر یادداشت به مناسبت شهادت سید مقاومت:
هدایت شده از علم و سیاست فارسی
📝زیبای من ✍️محمد هادی محمودی یک سال از شهادت حاج قاسم سلیمانی گذشت. یک سال سخت گذشت و وجدان جریحه‌دار شده‌ی ما ملت ایران هنوز با هیچ انتقامی آرام نشده است. اما سختتر آنکه احساس می‌کنیم نمی‌توانیم هم انتقام این خون را بگیریم. نه اینکه پس از ریخته شدن خون او چیزی به عقب برگردد، نه اینکه دیگر معاهده‌ای میان ما و خونریزان او بر قرارِ پیش باشد، اما احساس می‌کنیم همه کشندگان او را هم اگر بکشیم و هفت بار هم خاک ایالات متحده را الک کنیم، باز نتوانسته‌ایم انتقام خونی که ریخته شده است را بگیریم. خون قاسم سلیمانی نخفته است و انگار بنا ندارد بخوابد. اهل سیاست ما شاید نتوانند این خون خطیر را تاب بیاورند و پنهانش کنند، اما شرف علم چنین اجازه‌ای نمی‌دهد. ما باید پذیرای این خون گرم در رگ‌های سرد خویش باشیم، اجازه بدهیم این خون خواب از سر ما بپراند تا به یاد بیاوریم کارزار بنیادینی را که از آغاز در آن بوده‌ایم. تنها این بیداری است که شاید با آن خون برابری کند. خون شهید سلیمانی پیش از آنکه ریخته شود، شب‌های بسیاری او را بیدار نگه داشته. در آن بیداری‌ها موج می‌زده و به لب می‌آمده، کلمه می‌شده و گاه هم شعری به یادگار گذاشته: نمی‌دانم چرا این حرف‌ها را برایت می‌نویسم اما احساس می‌کنم در این تنهایی و غربت عمرم نیاز دارم با کسی عقده دل باز کنم آه مرگ خونین من/ عزیز من/ زیبای من/ کجایی مشتاق دیدارت هستم/ وقتی بوسه انفجار تو/ تمام وجود مرا در خود محو می‌کند/ دود می‌کند و می‌سوزاند چقدر این لحظه را دوست دارم آه/ چقدر این منظره زیباست چقدر این لحظه را دوست دارم خون قاسم سلیمانی را مرگ فرا میخوانده. مرگ عروسی عریان بوده، به کابین خویش لباسی می‌خواسته، خون قاسم سلیمانی را درخورِ خود دیده و پسندیده، پوشیده و خیالی ساخته و فرستاده و ستایش شده و بعد، دوباره به تاریکی شب عقب نشسته و رو پنهان کرده، تا آن وقت که خود بخواهد. آیا عروس انسان مرگ است؟ با مرگ است که بخت ما باز می‌شود؟ ما که خواهان یک لحظه بیشتر زنده بودنیم و سیاست را هم به گروِ همین یک لحظه گرفته‌ایم، از مرگ چه می‌فهمیم؟ ما دوست‌تر می‌داریم از زندگی صحبت کنیم و به سینه‌اش بچسبیم و آنقدر بمکیم تا عوض شیر خون بچکد. اما یک لحظه اگر ببینیم، ترس از سایه‌ی مرگ است که ما را اینگونه به سینه‌ی زندگی چسبانده. سایه‌ی مرگ با ما است، این سایه را پیش از آنکه کلمه‌ای یاد بگیریم شناخته‌ایم و پیش از آنکه چیزی ببینیم بو کشیده‌ایم. ما را از مرگ ترسانده‌اند تا زندگی را فرا بگیریم. اما چه بسا «مرگ و زندگی» دوگانه‌ی عجولانه‌ای باشد تا هرگز نپرسیم هر یک چیستند. پرسیدن از زندگی همانقدر جسارت می‌خواهد که رویارویی با مرگ، بلکه همان است. تفکر جسارتِ پرسیدن است. آیا علم و سیاست روزی دیگر جسارتِ تفکر خواهند داشت؟ قاسم سلیمانی به شهادت اشعاری که از او خواندیم متفکر است. این اشعار نه صرفاً بازگفت احوال شخصی او، بلکه گویای یافتی از حقیقت است. ورود به خلوتگاه این یافت جسارت می‌خواهد، اما اگر این جسارت را به خود ندهیم، میانه‌ای هم با قاسم سلیمانی نخواهیم داشت. قاسم سلیمانی در خلوتگاه خویش، حقیقت را در چهره‌ی مرگ دیده است. حقیقت اگر مرگ باشد، معلوم است که برای برچیدن ما می‌آید، اما این برچیدن چطور می‌تواند زیبا باشد، عروسی ما باشد؟ پاسخ به این پرسش را تنها وقتی می‌توانیم داد که به چشمِ باز در مرگ نظاره کنیم. مرگ هست، هرچند نه چیزی است در شمار چیزها، نه‌چیز است، بی‌قید و شرط است، آزاد است، نه که چیزی آزاد، لحظه آزادی است. آزادی وعده‌ی زندگی به ما است، گشادِ بخت ما است. آزادی زیبا است. اگر کار علم آزاد کردن حقیقت باشد و کار سیاست آزاد کردن انسان، مرگ هر دو را به هم می‌رساند. در مرگ است که حقیقت چنانکه هست و انسان چنانکه هست آزاد می‌شوند. آزادی به زندگی، نه آزادی از زندگی، با این آزادی است که زمین خوش و خرم و جایی برای زندگی انسان با حقیقت می‌شود. در اشعار حکیم قاسم سلیمانی راهی برای علم و سیاست گشوده شده است. یک سال سخت از شهادت قاسم سلیمانی گذشت و ما هنوز انتقام نگرفته‌ایم. خون او از انتقام بی‌نیاز است و ما به آن نیازمندیم، انتقامی از راه بیداری. تنها این بیداری است که شاید با آن خون برابری کند. ▪️ امروز فرصت ماست 🔸علم و سیاست فارسی🔸 @elmosiasatfarsi
بسم الله الرحمن الرحیم 📝در باب مناقشه سوریه و امید و وظیفه ایران / 1 ✍️محمد مهدی میرزایی پور چرا بشار اسد سقوط کرد؟ این پرسش اساسی پیش روی جمهوری اسلامی است. روسیه، به عنوان دیگر حامی بشار اسد، چندان نمی‌تواند این پرسش را طرح کند و با آن مواجه شود. برای ایرانیان سقوط بشار، آن هم به این شکل، یک شکست عادی نیست. مسأله سرمایه‌ی مالی و یا شهدای گرانقدری که صرفِ نگهداشت سوریه شد نیست؛ چنین محاسبه‌ای نه فقط دور از جوانمردی سیاسی بلکه همچنین پوشاندن مسأله اصلی است. این بار پای «مردمی» در میان است که شکسته شده‌اند؛ ملت سوریه. اینکه ملّتی به مرز فروپاشی برسد، در راهی که نام آن را مقاومت گذاشته‌ایم، از آن جهت پرسش برانگیز است که گویا این انگاره تقویت شده که بالاخره انسان هم ظرفیت و توانایی محدودی برای مقاومت دارد، و کافی است فشار بیش از حد توان او وارد شود تا بشکند. به این ترتیب سیاست تبدیل می‌شود به فن یا «هنر تحریم»* و فشار، در برابر فنون مقابله با تحریم. مسأله اما طرح خود این «نقطه شکست» است. نقطه شکست لابد آنجاست که همه ایدئولوژی‌ها و افکار و اصول رنگ می‌بازند. حقیقتی که نقطه شکست دارد ظاهراً از همه حقایق دیگر دنیای سیاست برتر است، چون اصلاً آنجا سیاست تمام می‌شود. سیاست اگر قرار باشد برای انسان چاره بیندیشد برای انسانِ مطلقاً بیچاره چه می‌تواند بکند؟ اصلاً مگر واگذاری همه امور جهان به بازار به جای دولت، درست از همان لحظه‌ای آغاز نمی‌شود که در بازار هر روز نقطه شکست قیمتها، که نام دیگری برای نقطه شکست انسانهاست، قابل مشاهده می‌شود؟ پس هیچ بعید نیست که از اتفاقی که در سوریه افتاد در ایران چنین نتیجه بگیرند که پیش از فرارسیدن نقطه شکستِ نهاییِ جامعه بگذاریم مردم نقطه شکست‌شان را در بازار ملاقات کنند تا امور «واقعی» شود. آنها می‌گویند این دولت است که توهمی بر روی واقعیتِ شکست‌پذیری انسان‌ها می‌کشد، تا آنجا که همه‌چیز به یکباره شکست بخورد و مردم به همراه دولت به یکباره فرو بپاشند. وابستگی جنگ به اقتصاد مسأله تازه‌ای نیست، ولی امروز اقتصاد ای بسا تبدیل به عرصه اصلی نبرد شده و جنگها را به اشکال تازه و عجیبی درآورده. از جمله گویا قدرتها برخلاف گذشته دیگر علاقه‌ای به تصرف و اشغال مناطق فاقد چاه نفت یا اراضی حاصلخیز و معادن سرشار نشان نمی‌دهند. اینجاست که وظیفه اندیشه در برابر چنین وضع هولناکی سنگین‌تر می‌شود؛ اندیشه اینجا باید نشان بدهد که با همه اتفاقها بازار همه‌چیز نیست، و انسان همواره مازادی است که در این معادله‌ی ظاهراً ساده نادیده گرفته می‌شود، و ای بسا که انسان به ناگاه سر برسد و معادلات را تغییر دهد. پس طرح پرسش ما در برابر اتفاق سوریه بسیار تعیین‌کننده و بنیادی است، و باید پیش از آنکه تتمه‌ی دولت را هم در بازار منحل کنند به آن رسیدگی کنیم.
علم و سیاست فارسی
بسم الله الرحمن الرحیم 📝در باب مناقشه سوریه و امید و وظیفه ایران / 1 ✍️محمد مهدی میرزایی پور چرا
📝در باب مناقشه سوریه و امید و وظیفه ایران / 2 اکنون باید از عجله برای برخاستن دوباره ملت سوریه اولاً دست برداریم تا کمی این نقطه شکست را، هرچقدر هم که دردناک باشد، ذره ذره و لحظه لحظه تماشا کنیم. ای بسا هرگونه هدفی که از پیروزی داریم، در برابر این تماشا ناچیز باشد. شرط این تماشا آن است که صرفاً قصدمان تبرئه خود و متهم کردن مردم سوریه نباشد، بلکه همانطور که در مقاومت هم‌سرنوشت بودیم در روایت هم باید سرنوشت خویش را ببینیم و بجوئیم. اما مسأله دقیقا اینجا است که بتوانیم میان براندازی و انقلاب با فروپاشی تمایز قائل شویم. آنچه در سوریه رخ داد فروپاشی بود، نه انقلاب یا براندازی. هرچه بکوشند جامعه‌ای را که احساس خرد شدن دارد به عنوان جامعه‌ای امیدوار به حکومت جدید جا بیندازند این نتیجه‌گیری تغییر نمی‌کند. اما چه تأثیری دارد که این اتفاق را فروپاشی بدانیم نه انقلاب؟ اولاً در ملاحظه این فروپاشی تازه می‌توانیم مردمی را ببینیم که در این میان آسیب دیده‌اند. در این دیدن امکان و فرصت بازسازی برای آنها تازه فراهم می‌شود، و اصلاً تازه مشخص می‌شود که این بازسازی چیست، و اگر روزی این مردم بخواهند دوباره مردمی متحد باشند معنایش چیست و انتظار سر زدن نیروهای وحدت‌بخش نوین را باید از کدام ناحیه داشته باشیم، و با چه کسانی از همکنون می‌توانیم وارد ائتلاف بشویم. ثانیاً می‌توانیم ارزیابی کنیم که گروه جدیدی که بر سر کار آمده از کدام ناحیه نیرو گرفته، و در نتیجه نهایتاً بدنبال چیست؟ می‌توانیم تازه پیش‌بینی کنیم که این گروه‌ها چه مناسبتی با راهبردهای ایران در منطقه و چه نسبتی با شکافهای درون خودشان و با دیگر قدرتهای دخیل در سوریه برقرار خواهند کرد. به این ترتیب از این رویکردهای ساده که حفظ اماکن مقدس و دیپلماتیک را شرط همکاری می‌داند، یا شرط برگزاری انتخابات برای این گروهها می‌گذارد بیرون خواهیم رفت. به نظر می‌رسد با اتفاق اخیر در سوریه روند بازبینی در ساده‌سازی بزرگی که در طول بیش از یک دهه گذشته بر معنی حضور ایران در منطقه سایه افکنده بود در میان عموم آغاز شده و این ای بسا از بزرگترین موهبت این اتفاق آن هم در طلیعه آن باشد. حضور ایران در سوریه نه صرفاً مذهبی بود و نه صرفاً امنیتی، بلکه اولاً انسانی و سیاسی بود، به این معنا که نمی‌توان در قبال ایستادگی ملّتی ساکت ماند و اگر سکوت کنی خود ایران به عنوان یک ملت به فروپاشی درونی و از دست دادن شرط ملت بودن دچار خواهد شد. کما اینکه وقتی این علت سوم کنار رفت دو علت دیگر نتوانست ایران را مجاب کند تا در سوریه بماند. جمهوری اسلامی از روز اول تشخیص داده بود که برنامه در حقیقت فروپاشی یک ملت است، هرچند تحت عنوان برکناری یک رژیم سیاسی تبلیغ شود.
علم و سیاست فارسی
📝در باب مناقشه سوریه و امید و وظیفه ایران / 2 اکنون باید از عجله برای برخاستن دوباره ملت سوریه اولا
📝در باب مناقشه سوریه و امید و وظیفه ایران / 3 اینقدر می‌دانیم که سالها فقر و تحریم و فشار و فساد و تبعیض، که از داخل و خارج بر سوریه وارد شد، باعث شد صفوف ارتش چند صد هزار نفره‌ی سوریه که از امتحانهای بسیار بزرگتر و سخت‌تر سربلند بیرون آمده بود در مدت کوتاهی از هم بگسلد و آنها تجهیزات‌شان را دست نخورده بگذارند و بگریزند. مردم سوریه که بر خلاف سایر کشورهای عربی هرچند دشواریهای بزرگی داشتند اما کم و بیش می‌دانستند در چه موقعیت تاریخی و جغرافیایی حساسی در جهان قرار دارند، ناگهان خود را در برابر گروههای بیگانه بی‌دفاع احساس کردند، تا آنجا که رئیس‌‌جمهور کشور همسایه صراحتاً از اشغال خاک آنها سخن گفت. اما در موضوع تحقیق ما، که مسأله فروپاشی است، شاید فروپاشی را اتفاقاً بتوانیم در وضعیت فاتحان دمشق بیشتر از شکست خوردگان آن مشاهده کنیم. ای بسا آنکه در میانه فریاد می‌کشد به واقع بر شکست درونی‌اش سرپوش می‌گذارد، و آن که در گوشه‌ای بی دفاع و بی زبان فقط نظاره می‌کند هنوز حرف نگفته‌ای در گلو داشته باشد. در یک انقلاب راستین این تنها گروه فاتحان نیستند که پیروزند، بلکه با پیروزی آنها بخت انسان باز می‌شود. از سر این بخت نو است که اصلاً اختلافها و شکافها می‌توانند زمینه‌ای برای تاب آوردن پیدا کنند. برگزاری یک انتخابات واقعی هرگز یک اتفاق عادی و طبیعی نیست، بلکه پیش از انتخابات یک ملت باید بتواند بایستد تا دل در گروه نتیجه انتخابات، هرچه که باشد، ببندد. این دقیقاً همان فریب است؛ در ایران نیز کوشیده‌اند از طریق وعده یک انتخابات اصطلاحاً آزاد فروپاشی را انقلاب جا بزنند. انگار انتخابات یک اتفاق طبیعی در یک وضع طبیعی است. جلال آل احمد در بخش درخشانی از رمان «نون و القلم»، حکایت میرزا بنویسی را نقل می‌کند که به عنوان فرد آگاه جامعه در برابر خواستِ گروهی از جوانها برای پیوستن به انقلاب علیه شاه (مثلاً در دوره قاجار یا صفویه) قرار گرفته. میرزابنویس ما از جوان می پرسد که اگر در حکومت شما کسی احتکار کند با او چه می کنید؟ جوان پاسخ می دهد که او را شدیداً مجازات می کنیم. میرزا می گوید خوب آن کسی که احتکار می کند هم دلایلی دارد که به این کار افتاده، و جوان از پاسخ می ماند. جلال اینجا فرق انقلاب واقعی و انقلاب ساختگی را می‌نمایاند. در انقلاب ساختگی انقلابیون به جای اینکه طاقت بیشتری در قبال ناتوانی‌های انسان و شرایط روزگار داشته باشند، فساد را تاب بیاورند، تا به خود و جامعه‌شان فرصتی برای آموختن و طی طریق اصلاح بدهند، عزم دارند فوراً به اهداف‌شان برسند و در این راه متوجه اطرافشان نیستند. انقلابیونی که مردم را به خاطر سیگار کشیدن در کنار خیابان به باد کتک می گیرند هرگز نمی‌توانند بختِ جوانی برای یک ملت باشند. حتی اگر موقتاً سکوت کنند ساز و کار فکری پذیرش را ندارند. اینکه چگونه ممکن است کسی یاد بگیرد مطلب بسیار مهمی است. این یادگیری صرفاً یک توصیه اخلاقی نیست. بلکه باید زبانی پرورش یافته داشت تا بتوان یاد گرفت. کسی که فلسفه نمی‌شناسد به دشواری بتواند چیزی از روزگارش بیاموزد.
علم و سیاست فارسی
📝در باب مناقشه سوریه و امید و وظیفه ایران / 3 اینقدر می‌دانیم که سالها فقر و تحریم و فشار و فساد و
📝در باب مناقشه سوریه و امید و وظیفه ایران / 4 اما غرب خود می‌داند که حکومت بر یک زمین سوخته، ای بسا دشوارتر است. نیروهای نیهیلیستی که تولید شده‌اند نمی‌توانند برای مدت طولانی یکجا بمانند. آنها اساساً نیروی‌شان را از تخریب می‌گیرند و «ساختن» و «سازگاری» نمی دانند. مجبورند وارد جنگ بشوند. مشوقهایی که از سوی غربیها به آنها داده می شود تا به آنچه بدست آورده‌اند اکتفا کنند ای بسا بیشتر موجب اختلاف داخلی آنها شود. استفاده از چنین ارتشهای نیهیلیستی در تاریخ امپراطوری عثمانی سابقه دارد. ینی چری ارتشی بود که از مسیحیانی که به زور مسلمان شده بودند تشکیل می شد. به این ترتیب داستان آنها اصلاً از یک بریدگی و فروپاشی آغاز می‌شد. آنها ازدواج نمی کردند تا فقط به جنگ فکر کنند. اگر امپراطور مدتی را در یک جا توقف می‌کرد امکان داشت علیه او بشورند، تا زمانی که دوباره دستور آغاز جنگ را صادر کند. این مهم نبود که با چه چیز می جنگند، بلکه خود جنگ اهمیت داشت. اینکه غرب دست به تولید موجوداتی شبیه داعش و تحریر الشام می زند حکایت درماندگی او است، وگرنه چه کسی است که نداند زندگی در منطقه‌ای فروپاشیده کمتر از قرار گرفتن در میان دشمنان خطرناک نیست. شاید خبر فتح بی دردسر دمشق خبر خوبی برای فاتحان نبود. آنها جنگ می خواستند نه پیروزی. برخورد با شخصی که در موقعیت فروپاشی است هیچگاه کار آسانی نیست. از نشانه های فروپاشی این است که فرد همانقدر که ممکن است خشن باشد اما هیچگاه قصد ندارد جهان خود را بر عهده بگیرد و اگر خوب بنگری در حقیقت با شخصی منزوی روبرو خواهی بود. نجنگیدن مسلحین با اسرائیل هرچند برای عده ای در ایران عجیب اما برای اسرائیل کاملاً قابل پیش بینی بود و اسرائیل هم با شناختی که از ماهیت اتفاق اخیر در سوریه دارد دست به اشغال خاک سوریه در ساعات ابتدایی سقوط بشار اسد زده است. مسلحین می دانند تنها کسی با اسرائیل وارد جنگ می شود که بخواهد جهانی که در آن زندگی می کند را برعهده بگیرد. اسرائیل نقطه کانونی جهان امروز ماست. در این نقطه همه چیز تعیین تکلیف می شود. اینکه به عنوان مثال بومیان استرالیا که سالها در قبال تبعیض سکوت کرده بودند با طوفان الاقصی نیروی دوباره‌ای گرفتند و اعلام موضع و حمایت از فلسطین کردند، و در این مسیر با مخالفت دولت استرالیا مبارزه کردند، دلیلش این نبود که هر روز درباره همه ظلمهای جهان موضع می‌گرفته‌اند، بلکه دریافته‌اند که با جهانی روبرو هستند که تا این جهان برپاست ظلم نیز برجاست. مسلحین سوریه اما با خود اینگونه می اندیشند که ما یک ظلم را در جهان برطرف کردیم و آن ظلم بشار اسد بود، برطرف کردن باقی ظلمها بر عهده دیگران. برای همین در پاسخ به خواست جنگ با اسرائیل می گویند اسرائیل دور است! این دور بودن اسرائیل و نزدیک بودن بشار اسد نحوی طرح مسافت در خودش دارد که می گوید امور در دنیا نقطه کانونی ندارند. مسائل پراکنده اند. باید به دنبال یک زندگی معمولی بود، و اصلاً زندگی معمولی تنها وقتی ممکن است که جهان پراکنده باشد. نحوی عدالتخواهی در گروه فاتحان دمشق می توان یافت که در آن مثل سایر جنبشهای عدالتخواهانه ترتیب مسائل از دست می رود. بیدار کردن این گروهها با یادآوری مظلومیت مردم فلسطین ممکن نیست. ای بسا به دشواری بتوان با کسی که سنتِ اندیشیدن پرورده‌ای، مثلاً اندیشه مابعدالطبیعی، ندارد درباره جهان، درباره برپا داشت و انحلال آن سخن گفت. تلقی ترکیه از حرکت ایران در منطقه این بود که ایران مقداری مرید و مراد بازی را در کنار قرابتهای مذهبی و قومی قرار داده که در منطقه جای پایی باز کرده است. آنها شخص اردوغان را وسط گذاشتند و از سراسر جهان ترکهای سنی مذهب را جمع کردند، و ارتشی ساختند و حتی پیروزی کسب کردند، اما پیداست که در این ترکیب جای یک اساس و معیار خالی است تا به این اضلاع مختلف معنای واحدی بدهد؛ یعنی آن اساسی که گفتن و یافتنش یک روزه ممکن نیست.
علم و سیاست فارسی
📝در باب مناقشه سوریه و امید و وظیفه ایران / 4 اما غرب خود می‌داند که حکومت بر یک زمین سوخته، ای بسا
📝در باب مناقشه سوریه و امید و وظیفه ایران / 5 هماهنگی این گروه با اسرائیل هم عجیب نیست. آنها به لحاظ فرم سیاسی با اسرائیل قرابت دارند. اسرائیل هم نیروی خود را از فروپاشاندن و تخریب می گیرد و جنگ برایش یک وضعیت همیشگی است. همه چیز فرع بر این وضعیت استثنائی جنگ است. اسرائیل در نقطه شکست ایستاده. می‌گوید انسان را نقطه شکستی است حتمی. این مدعای اسرائیل بسیار با نحوی روحیه دینی نیز سازگار است. تواضعی است در برابر خدای بزرگ که تنها نیروی شکست ناپذیر است. اینکه رئیس‌جمهور آرژانتین را، که شاخصه روی کار آمدنش در پیش گرفتن سیاستهای نئولیبرالی در اقتصاد است در بیت المقدس پای دیوار ندبه و کیپا بر سر در حال مناجات با حضور قلب پیدا می‌کنیم اتفاقی نیست؛ خواست مردمی است که می‌خواهند خدایی را بپرستند که در برابر شکست‌پذیری انسان او تنها شکست‌ناپذیر مطلق است. یهودیان هم احمق نیستند که چنین تئاتری را باور کنند، بلکه از امکان برقراری چنان نسبت وجودی با خدا آگاهند. قرار است همه بر نقطه شکست قطعی انسان اعتراف کنند. اشتراک رئیس‌جمهور اوکراین و رئیس‌جمهور آرژانتین با بن سلمان سعودی و مسلحین دمشق و ترکان استانبولی، که نیک پیداست هنوز از زیر بار فروپاشی ناشی از شکست در جنگ جهانی خارج نشده‌اند، همینجاست. اینها اتفاقاً همگی دیندارند. قرار است انسان نقطه شکست را ببیند و بپرستد. چقدر بی‌نام و نشان می‌مانند افرادی که در جنگهای جدید کشته می‌شوند. انسان را چاره نیست جز همینکه مسیر تک‌خطی و یک‌بعدی را که پیش رویش گذاشته می‌شود طی کند، در غیر این صورت اگر سر بلند کند با شکست‌پذیری انسان، با حقیقت و واقعیت، توأمان مخالفت کرده. قطعیتِ این نقطه شکست نظیر قطعیت تقدیر است. حتماً سر می‌رسد و کسی را یارای ایستادن در برابرش نیست، و جز سر فرود آوردن برای انسان چاره‌ای نیست. گویا یک تاریخ را برای این لحظه تمرین کرده‌ایم و همه آموزه‌های متون حکمت‌آموز و دینی کهن به کمک این به اصطلاح تواضع دینی و انسانی می‌آیند. عجیب است که داعیه غلبه بر تقدیر، که شعار انسان جدید در طلیعه نشستن بر تخت جهانداری دوران جدید بود، چقدر با شکست‌پذیری در برابر تقدیر یگانه شده. ای بسا در اینجاست که می‌توانیم معنای مساهمت انسان در عزتِ خدایی که در آیه شریفه «و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین» آمده را تازه بفهمیم که از چیست و چراست. انسان صرفاً با عزت نیست، بلکه عزت او از ناحیه خدا و به نام خدا و سهیم در عزت حضرت او -تبارک و تعالی- است. تصور نبرد مسلحین با اسرائیل جز توهم نیست. اسرائیل صرفاً یک نقطه از جهان ما نیست، بلکه نقطه کانونی این جهان جدید است. تنها کسی با اسرائیل می‌جنگد که بخواهد جهانی از نو بسازد، نه اینکه صرفاً پیشنهاد جهان از پیش بنا شده‌ای را بپذیرد، یا حتی صرفاً آن را پس بزند. صرف نپذیرفتن پیشنهاد جهان جدید هم به حقیقت جز تروریسم چیزی نیست. نیروهای طالبان که دنیای جدید را پس می‌زنند و در لاک خودشان فرو رفته‌اند، صرفاً مردم خویش را به رنج می‌اندازند. آنها هم جز کناره‌گیری نمی‌فهمند، و چنین نیرویی اگر هم بخواهد وارد مجادلات روز شود جز تروریسم کاری از دستش بر نمی‌آید، که این خود باز محصول همان جهان جدید است، نه خارج از آن. هرچقدر هم که این کناره‌گیری خشن و فعال و مخرب باشد و نیرویش را از ایستادگی بی اندازه بگیرد باز معنایی جز در لاک خود فرو رفتن و ماندن ندارد. تصورِ تمایز میان سلفیت با تکفیر ساده‌انگاری به نظر می‌رسد. لحظه آزادی از همه‌چیز، لحظه تعلیق هر آنچه که «امروز» هست و «اکنون» را معنا می‌کند، هرچقدر هم فانتزی لذت‌بخشی از آن ساخته باشند، خود همان لحظه فروپاشی است. فاتحان دمشق دلیلی برای مبارزه با اسرائیل ندارند. ای بسا ترجیح بدهند مثل کشورهای خلیج از فناوری‌های آبرسانی و تکنولوژیهای امنیتی و دفاعی و انواع موهبتهای دیگر ارتباط با او بهره ببرند، به جای اینکه به اصطلاح خود را با حرفهای انتزاعی نظیر جهان سلطه، به عنوان برساختی که زمانی برپا شده و پیوسته و هر لحظه نگهداری می‌شود تا بماند، سر کار بگذارند. اگر مسلحین سوری روزی هم با اسرائیل وارد جنگ بشوند آن جنگ جنگ ما نخواهد بود، چه اینکه معلوم نیست به چه دلیلی این ماجرا را رقم زده‌اند و باید از تدلیس شیطان بر حذر ماند.
📝در باب مناقشه سوریه و امید و وظیفه ایران / 6 امریکایی‌ها به تکنولوژی ساخت عناصر فروپاشیده دست یافته‌اند. استاد دانشگاهی اهل افغانستان را به یاد می‌آورم که در مصاحبه‌ای درباره این صحبت می‌کرد که امریکایی‌ها چگونه نظریه و فناوری تولید نیروهای تکفیری را به کار می‌بندند. او می‌گفت اگر کسی را به زندان بیندازی و زیر شکنجه نگاه داری، آنگاه هر وسیله ارتباطی را از او بگیری و تنها به او سجاده و قرآن بدهی، آنگاه بعد از چند سال تبدیل به عقده‌ی انبوهی از نفرت می‌شود و هیچ نمی‌شناسد؛ هرچند در جمعیتی شرکت کند هیچگاه اجتماعی نمی‌شود. فناوریهای امنیتی که اسرائیل بیش از هر موجودیت دیگری در تاریخ برای آن «بازار» دست و پا کرده صرفاً وسایل الکترونیکی و هوش مصنوعی نیستند، بلکه همچنین شامل مجموعه کاملی از شیوه‌های خرد کردن درونی افراد و جوامع می‌شوند که می‌تواند به سراسر جهان بنا به اقتضاء صادر شود. به هندوستان برای کنترل کشمیر، به اوکراین برای خرد کردن اقلیت‌های نژادی و مذهبی و هر کجای دیگر دنیا. مسأله اسرائیل همواره از ابتدا مسأله‌ای در باب ماهیت و فرم سیاسی بوده است. تحریم هیچگاه مسأله‌ای اقتصادی نبوده که بخواهد به وسیله اقتصادی و با یک معامله برطرف شود، تحریم همواره بخشی از فناوری خرد کردن درونی جوامع است. این خرد کردن صرفاً از طریق فشار آوردن رخ نمی‌دهد، بلکه مسأله اصلی انزوا است. این سیاست برای خودش علم و فناوری، اقتصاد، دیپلماسی و سیاست، و البته فرهنگ متناسبش را دارد و می‌سازد. یک چرخه کامل و پیشنهادی تمام عیار پیش روی انسان است. اکنون که کمی توانستیم در معنای فروپاشی تحقیق کنیم ای بسا بتوانیم بفهمیم که چه چیزی و به چه معنا فروپاشیده است. فروپاشی موضع مسلحین است، اما وضعیت مردم سوریه است. این موضع با آن وضعیت اتفاقاً ناسازگار است. وضعیت، اگر نگذارند در عمق جان رسوب کند، عوض شدنی و عارضی است، اما موضع تنها وقتی عوض می‌شود که آن جریان ماهیت به کلی جدیدی پیدا کند. هراسی که مسلحین از عموم مردم سوریه دارند از همینجاست. ای بسا آن نقطه شکستی که بازار وعده‌اش را می‌دهد تا به زمین سخت و به واقعیت اشاره کرده باشد اتفاقاً عقب انداختن و پوشاندن نقطه شکست واقعی است. و این شیوه نگاه به مسائل هرگز نتواند امیدی که اتفاقاً امروز مردم سوریه به آینده‌شان در سکوت و در گوشه و کنار دارند ببیند و کار مقاومت را تمام شده تصور کند. اما ترسیم فوق از صحنه می‌تواند مبنا و جهت اساسی ارتباط ایران با «جوانان سوری» باشد و ای بسا مقاومت امروز بیش از همیشه در سوریه معنادار و آزاد از ملاحظات و سرکوبها بتواند مطرح شود و آینده داشته باشد. اسرائیل هم از گروه حقیر مسلحین نمی‌هراسد، بلکه اشغال و بمباران را در هراس از خیزش دوباره مردم سوریه انجام می‌دهد. نقطه شکست پایان ماجرا نیست، بلکه اتفاقاً فرصتی است برای خلوت کردن جمعیِ ملتی مقاوم با آن نوری که سالها پیش پایش را روشن نگه داشته بود. اگر این خلوت پیشتر رخ داده بود ای بسا هرگز این ملت در برابر بیچارگی تحمیلی سکوت نمی‌کرد و هرچه فشار بر او بیشتر می‌شد ابتکار و شجاعت او بالاتر می‌رفت و انتظار معجزات از او می‌توانستیم داشت. با این حال شکست فرصت این بازبینی است. ملت سوریه می‌تواند همچون ملت خود را باز بیابد و زخمها را ترمیم کند. این خیزش دوباره اما سقف پروازی به مراتب بلندتر از قبل می‌تواند داشته باشد. ▪️ 🔸علم و سیاست فارسی🔸 @elmosiasatfarsi
در باب مناقشه سوریه و امید و وظیفه ایران.pdf
141.3K
متن کامل مقاله «در باب مناقشه سوریه و امید و وظیفه ایران» 🔸علم و سیاست فارسی🔸 @elmosiasatfarsi