eitaa logo
روزهای التهاب (کانال دوم)
1.6هزار دنبال‌کننده
27 عکس
26 ویدیو
0 فایل
اعضای عزیز خوش آمدید اینجا کانال دوم روزهای التهاب هست که رمانهای نویسنده(بانو ققنوس : ن.ق) گذاشته میشه کانال اصلی ما اینجاست👈 https://eitaa.com/rozhay_eltehb کپی_رمانهای_این_کانال_ممنوعععععععع_است و نویسنده این کانال رضایت ندارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
💖💫💖💫💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖 💖💫 💖 قسمت بی اهمیت به حرفم پشت چشمی نازک کرد و از کلاس بیرون زد - برو بابا حالا نه که تو هم خیلی می رسونی؟ من بیرون منتظرم دیر بیاید رفتما، گفته باشم. پریسا که مشغول نوشتن بود نیم نگاهی سمت در کرد -ولش کن بابا این الکی خوشه بنویس بریم. بلاخره کار نوشتن تموم شد. تقریبا هیچ کس توی حیاط نبود . کمی سر به سر هانیه گذاشتیم و با خنده از مدرسه بیرون زدیم. هنوز چند قدم از در فاصله نگرفته بودیم که یکی از موتور سوارها جلوی پامون نگه داشت و رو به پریسا و هانیه با خنده ی چندش آوری گفت - به به پارسال دوست امسال آشنا، ما رو نمی بینید خوش میگذره دیگه؟ متعجب نگاهش می کردم. از فاصله ی کمی که با ما داشت اصلا راضی نبودم و یکی دو قدم به عقب برداشتم. هانیه می خندید و پریسا انگار مراعات حضور من رو می کرد وانمود می کرد از حضور ازون مزاحم ناراحته و کمی براش چشم و ابرو اومد. - میشه بری کنار ما دیرمون شده اون پسر مزاحم هنوز لبخند به لب داشت - کجا می خواید برید بگید می رسونمتون - خجالت بکشید آقا، لطفا زودتر از اینجا برید تا برای ما درد سر درست نکردید. محکم و با عصبانیت این رو گفتم و فکر می کردم اون هم حساب کار دستش میاد و ازاونجا می ره. ولی انگار اشتباه کردم، چرا که تازه توجهش به من جلب شد. کمی موتور رو جابجا کرد و دقیق روبروی من با فاصله ی خیلی کمی ایستادو با چشمهای هیزش فقط کم مونده بود من رو قورت بده - عصبانیت نداره که خانم خوشکله، تو رو هم می رسونم فقط آدرس بده - شما خیلی بیجا می کنی مرتیکه. صدای فریاد سعید بود و خونی که با دیدنش توی رگهای من یخ کرد. 👈لینک گروه نقد با حضور کانال👉 https://eitaa.com/joinchat/2272854146Cadec7ca8ed ⛔️کپی برداری پیگرد قانونی و‌الهی دارد⛔️ 🖋نویسنده:(ن.ق) 💖💫@rozhay_eltehb 💫💖 💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖💫💖💫💖