eitaa logo
قصه های مهدوی ( اِلتجا♡)
11.1هزار دنبال‌کننده
227 عکس
2 ویدیو
0 فایل
﷽ ▪️حکایت‌هایی پیرامون امام زمان علیه السلام؛ شامل تشرفات، توسلات و... برگرفته از تولیدات گروه اِلتجا ▪️کانال اصلی اِلتجا: @Elteja ▪️کانال حدیث گرافی (اِلتجا): @Elteja_Hadith 🚫بدون تبلیغ و تبادل 📞 تماس با ما: @Thdjvd
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️امام زمان علیه السلام به او فرمود: برایم روضه مادرم را بخوان! حاج قدرت الله لطیفی نسب به محضر امام عصر علیه السلام. 📚 شیدای گمنامی، ص۵۲. 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
▪️دهه اوّل محرم. دعوتش کرده بودند روضه‌خوانی. قبل منبر، بانی مجلس صدایش زد. گفت: امشب روضه حضرت زهرا بخوان. پرسید: روضه حضرت زهرا؟ آن هم شب اول محرم؟! روضه مادر را خواند. شب‌های دوم و سوم هم. شب آخر، روضه‌خوان سرّ ماجرا را پرسید. بانی مجلس گفت: من قبلا سنّی بودم ... 👈 حکایت شیعه شدن یک سنّی از برکت توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها 👇 https://eitaa.com/elteja_tales/318 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️حکایت شیعه شدن یک سنّی از برکت توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها. 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
▫️این دست رفاقت من... با من رفیق شو تا برایت سنگ تمام بگذارم. (امضا: حجت بن الحسن العسکری) ...✨ 🔘 "رفیق ترین". 👇 https://eitaa.com/elteja_tales/320 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️این دست رفاقت من... با من رفیق شو تا برایت سنگ تمام بگذارم. (امضا: حجت بن الحسن العسکری) ...✨ 🔘 "رفیق ترین". 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
▪️سیّدی بود در نجف، مردم می‌گفتند علم غیب دارد! به خودش گفت: «بگذار امتحانش کنم.» رفت پیش سیّد. گفت: «من گمشده‌ای دارم، بگویید الان کجاست؟» سیّد در فکر فرو رفت. یک‌دفعه رنگ صورتش تغییر کرد. بهت‌زده گفت: ... 🔘 حکایت سیّدی که از غیب میگفت! 👇 https://eitaa.com/elteja_tales/324 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️حکایت سیّدی که از غیب میگفت! 📚به نقل از فرزندان مرحوم آخوند خراسانی 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
🔸دعوایشان بالا گرفته بود. هیچ‌کدام کوتاه نمی‌آمدند. بحث سر این بود: حق با علی علیه‌السلام بود یا ابوبکر؟ عالِم سنّی گفت: " اصلا نه حرف من، نه حرف تو. آن در را ببین. از اولین کسی که آمد، می‌پرسیم. هر چه گفت می‌پذیریم. قبول؟!" عالِم شیعه قبول کرد. ته دلش اما نگران بود. اهل آن شهر همه اهل سنّت بودند. در دلش به امام زمان متوسّل شد. چند دقیقه گذشت. مردی وارد شد... 👈 شعری که امام زمان علیه السلام در دفاع از مولا امیرالمومنین علیه‌السلام خواند 👇 https://eitaa.com/elteja_tales/326 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸شعری که امام زمان علیه السلام در دفاع از مولا امیرالمومنین علیه‌السلام خواند. 📚 النجم الثاقب ، ج‏۲ ص۶۸۳. 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
▪️افتاده بود زندان. شکنجه‌ها امانش را بریده بود. طاقتش به آخر رسید. متوسّل شد. خواب پیامبر خدا را دید. پیامبر صلی الله علیه وآله راه چاره را نشانش داد. فرمود: «هر وقت کارد به استخوانت رسید‌...» 👈 ابوالوفاء شیرازی 👇 https://eitaa.com/elteja_tales/328 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️هر وقت کارد به استخوانت رسید، راه چاره این است که... ابوالوفاء شیرازی. 📚 بحارالانوار، ج۹۱، ص۳۵. 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
▫️تمام درد ما این است که درد دوری ات را نداریم. حضرت درمان! این بار به جای دوا، درد بده... ...✨ 🔘 "درد و درمان". 👇 https://eitaa.com/elteja_tales/330 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️تمام درد ما این است که درد دوری ات را نداریم. حضرت درمان! این بار به جای دوا، درد بده... ...✨ 🔘 "درد و درمان". 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
▪️روی رفتن به خانه نداشت. دستش خالی بود. مرد غریبه‌ای همراهش شد. از حالش پرسید. گفت: دستم تنگ است. مرد غریبه گفت: برو به فلان نشانی. از صاحبخانه بخواه، آن کیسه اشرفی که فلان جای خانه گذاشته به تو بدهد! بگو سفارش سید مهدی است. این را گفت و غیب شد! مرد حیرت‌زده شد. خواب بود یا بیداری؟ نکند خیال بود؟!... 🔘 این حکایت جذّاب را اینجا بشنوید👇 https://eitaa.com/elteja_tales/332 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️داستان جالبی از همسفر شدن مردی نیازمند با امام زمان علیه‌السلام. 📚 الخرائج ج‏1، ص 470. 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
◽️تک و تنها زده بود به دل جاده، می‌خواست برود زیارت سید محمد، راه را گم کرد، سر از بیابان درآورد، تشنگی، امانش را برید، چشمش سیاهی رفت، افتاد زمین، چشمش را که باز کرد، دید سیّدی سرش را به دامن گرفته... 👈 این حکایت جذّاب را اینجا بشنوید👇 https://eitaa.com/elteja_tales/334 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️فرمود: زیارت امامزادگان را فراموش نکن! آیت الله مرعشی به محضر امام عصر سلام الله علیه در جوار امامزاده سید محمّد. 📚شیفتگان مهدی علیه السلام ج۱ ص۱۳۵. 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
◽️مسجد پر از رفت و آمد. ابابصیر با امام وارد مسجد شد. امام فرمود: از مردم بپرس آیا مرا می‌بینند؟ ابابصیر از یکی پرسید: امام باقر علیه السلام را ندیدی؟ گفت: نه! از نفر دوم هم پرسید. همان جواب را شنید. هیچ کس امام را نمی‌دید!!! نابینایی وارد مسجد شد. امام فرمود: از او هم بپرس! گفت: از او ؟ او که اصلا چشم ندارد... 👈 این جذّاب را اینجا بشنوید👇 https://eitaa.com/elteja_tales/336 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
◽️نابینایی که امام زمانش را دید!! زیبایی از زندگانی نورانی 📚خرائج، ج۲، ص۵۹۵. 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
◽️تنش مثل بید می‌لرزید، می‌خواست از شهر فرار کند، آمده بود برای خداحافظی از امام. پرسید: چرا می‌خواهی فرار کنی؟ گفت: حاکم شهر به من نگینی داده برای حکاکی، موقع حکاکی نگین شکست! دستش به من برسد، مرا خواهد کشت! امام هادی علیه السلام فرمود: نترس، خیر است، برگرد خانه. برگشت. مامور حاکم آمد دنبال نگین... 👈 این جذّاب را اینجا بشنوید👇 https://eitaa.com/elteja_tales/338 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️ماجرای عجیب نِگین شکسته زیبای یونس نقاش و پناه بردن او به امام زمانش، 📚امالی طوسی ص۲۸۸. 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
🔸پدرش زمینگیر شده بود. هر شب تا صبح پرستاریش می‌کرد، غیر از سه‌شنبه شب‌ها. سه‌شنبه‌شب‌ها راهی مسجد سهله می‌شد. چهل هفته نذر کرده بود به شوق دیدن امام زمان علیه السلام. هفته چهلم رسید. حال پدر خوب نبود. مانده بود میان دوراهی؛ برود مسجد سهله؟ یا بماند پیش پدر؟... 👈 این حکایت جذاب را اینجا بشنوید👇 https://eitaa.com/elteja_tales/342 👈 عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸فرمود: پدر پیرت را دریاب! 📚 النجم الثاقب، حکایت ۸۶. 👈عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
🔸این دعا درهای آسمان را باز می کند 🌠 ▫️ فوق العاده شنیدنی دعای امّ داوود👇 https://eitaa.com/elteja_tales/344 👈عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 این دعا درهای آسمان را باز می‌کند. ▫️ فوق العاده شنیدنی دعای امّ داوود👌 آشنایی با دستورالعمل این دعا👇 https://eitaa.com/elteja/3611 📚 بحارالأنوار ج۹۵، ص۳۹۷. 👈عضویت در قصه های مهدوی @Elteja_tales