نوحه شب سوم یا #هفتم_امام حسین علیه السلام
شد شب سوّمِ/هفتمِ،سوگ شاه غریب
آنکه در قتلگاه،گشته شیب الخضیب
یا حسین یا حسین...
در عزای حسین،آسمان گریه کرد
مادرش با دلی،خونفشان گریه کرد
یا حسین یا حسین...
با لبِ تشنه شد،کشته راه دین
از روی ذوالجناح،گشته نقش زمین
یا حسین یا حسین...
روی او روی نِی،نورِ مکتب بُوَد
پرچم نهضتش،دستِ زینب بُوَد
یا حسین یا حسین...
هدفِ این قیام،قُربِ بر داور است
امرِ معروف و هَم،نَهیِ از منکَر است
یا حسین یا حسین...
#حاج_امیر_عباسی
#شب_سوم #شب_هفتم
#شب_سوم_امام #شب_سه
#شب_هفتم_امام #شب_هفت
#نوحه_شب_سوم_امام
#نوحه_شب_هفتم_امام
@emame3vom
#نوحه_شب_سوم_امام_حسین
#نوحه_شب_هفتم_امام_حسین
اين است نوايِ دِلِ من در همه حالآت
از روزِ ازل تا بِ دم صبحِ مکافات
نقش است به لوحِ دلِ من با قلم عشق
این جاست حسینیۀ تو عمۀ سادات ...
خوبانِ روزگار مسلمانِ زینبند
دیوانۀ حسینُ پریشانِ زینبند
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
حتماً کنیز و پیرغلامانِ زینبند
در جنت الحسین تمام حسینیان
هستند غرق ناز که مهمان زینبند
مرغان خوش صدای بهشتی تمامشان
بیچاره طنین حسین جان زینبند ....
کعبه رقیب حُرمت زینب نمی شود
عالم حریف هیبت زینب نمی شود
این ها که گفته اند ز عیسی مسیح ها
یک قطره از کرامت زینب نمی شود
هر جا که حرف اوست همان جاست کربلا
در هر مکان که صحبت زینب نمی شود ...
باید به سوی عرش خدایش سفر کند
روی زمین رعایت زینب نمی شود
تنها به احترام حسینش اسیر شد
هر عاشقی که حضرت زینب نمی شود
زینب اگر نبود محرّم نداشتیم
هیئت نبود ، این همه آدم نداشتیم
وقتی غرور حیدری اش جلوه گر شود
هر کس که هست مرد خطر بی جگر شود
تنها پیمبری ست که باید چهل مسیر
با شمر ها و حرمله ها همسفر شود ...
بین حرامیان سپرِ هر اسیر شد
اما کسی نبود برایش سپَر شود
با دست های بسته نمی شد به سر زند
سر را شکست تا کمی آرام تر شود
*عرضِ روضه ام : گفت نذر کردم یه بار دیگه معلمِ قرآنم زینبُ ببینم ... هر فقیر و اسیری وارد شهر میشه نان و خرما صدقه بدم ....
خبر آوردن اُمِ حبیبه یه کاروان اسیر وارد شهر شده ... (گفت نون و خرما ببرید) بردن و برگشتن گفتن اُم حبیبه از ما قبول نکردن ... ( گفت چطور مگه ؟) گفت آخه فرمودن صدقه بر ما حرامِ ... گفت یا للعحب مگه کی واردِ شهر شده ؟؟
میگن خودش چادر به کمر بست گفت برم ببینم کی اومده ... اومد دید یه عده رو سوارِ شتر هایِ بی جهاز کردن ... سوال کرد بزرگِ این کاروان کیه؟
سیدا،با دست عمه تون رو نشون دادن .... اومد جلو گفت چرا نون و خرمایِ منو قبول نکردید؟ با اون هیبتِ حیدری فرمود صدقه به ما حرامِ ....
گفت تا جایی که من میدونم و یادمه صدقه فقط به بچه هایِ پیغمبر حرامه ؟؟؟... @emame3vom
فرمود اُمِ حبیبه برا چی نذر کرده بودی ؟ عرض کرد خانم یه بار دیگه معلم قرآنم زینب رو ببینم ...
فرمود ام حبیبه نذرت قبول .... من زینبم ....
نوکرا ... میگن ام حبیبه یکی دو قدم فاصله گرفت ، خانم مگه چند وقته ندیدمت ...چرا انقد شکسته شدی ... چرا قدت خمیده ....؟؟ اصلاً باور نمیشه شما زینب باشی ... اگه شما زینبی ، زینب همیشه یه نشونه داشت ... همه جا سایه به سایۀ حسینش بود ... به من بگو اگه زینبی پس کجاست حسینت ...
فرمود ام حبیبه .... اون سری که بالایِ نیزه داره قرآن میخونه .....*
حسین ....
#روضه و _ورود کاروان اسرا به کوفه و ماجرایِ اُم حَبیبه
#بانوای حاج امیر کرمانشاهی
.
🔴 خطبه امام سجاد علیهالسّلام در مسجد شام
یزید در مسجد شام به یکى از خطیبان درگاهش دستور داد تا به بدگویی على (ع) و اولادش بپردازد. وقتى سخنان خطیب پایان یافت، امویان خود را پیروز این میدان دیدند. امام سجّاد (ع) اجازه خواست تا او هم سخن بگوید.
یزید رضایت نمىداد، امّا با اصرار فراوان اطرافیانش پذیرفت. امام سجّاد (ع) پس از حمد خداوند به معرفی شخصیّت پیامبر (ص) و امام علی (ع) پرداخت سپس به افشاگری حکومت غاصب معاویه پرداخت و در ادامه به بیان جایگاه و شخصیّت خود اشاره نمود تا همگان او را بشناسند.
آن بزرگوار در معرّفی خود چنین فرمود: «من فرزند زمزم و صفایم، آنان که مرا مىشناسند از توضیح بىنیازند ولى آنان که مرا نمىشناسند گوش فرا دهند تا خویش را به ایشان بشناسانم.
اى مردم! من فرزند مکّه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم. من فرزند آنم که حامل رکن است. من فرزند بهترین انسانى هستم که بر کره خاک جامه وجود پوشیده است. من فرزند برترین موحدى هستم که بر گِرد کعبه طواف کرده و گام در مسیر صفا و مروه نهاده و حجّ به جا آورده و خداى را لبیک گفته است. @emame3vom
من فرزند آن پیامبرم که بر مرکب آسمانى براق سوار گشت و جبرئیل او را به بلند جایگاه هستى رسانید و به قرب خدا رسید. من فرزند آنم که فرشتگان آسمان با او نماز گزاردند و به او اقتدا کردند. من فرزند دریافت کننده وحىام. فرزند محمّد مصطفایم. من فرزند على مرتضایم.
-------------------------
#الشام
#اشعار_شهادت_و_مصائب_اهل_بیت
#شهادت_امام_حسین_ع
@emame3vom
متن شعر یا ابا عبدالله -(ببین که به قصدِ گدایی به کویت نشستم)
ببین که به قصدِ گدایی به کویت نشستم
ببین که دلم را به لطف و عطای تو بستم
ببین که به لطفِ تولایِ تو حق پرستم
منم که به پایِ تو افتادم و ناله دارم
با اینکه تورا دارم اما گره خورده کارم
برای رسیدن به کرببلا بی قرارم
کمک کن امید و پناهی به جز تو ندارم
بدونه شما میشوم گر ز کویت برانی
به دور از عطا میشوم گر ز کویت برانی
از عشقت جدا میشوم گر ز کویت برانی
من آقا فنا میشوم گر زکویت برانی
بمیرم تو را خارجی خواند عدو قافل از این
که هستی تو بعدِ علی سومین سرورِ دین
بمیرم تو را تشنه کشته اگر فرقه ی کین
نشسته اهالیه دریا به سوگِ تو غمگین
عزیزی تو اشرفترین خلقِ خلاقِ جانی
شریفی تو سروِ جوانانِ باغِ جنانی
حبیبی حبیبِ قلوبی طبیبِ روانی
خدا را برایِ دلِ اهلِ ایمان نشانی
شفیعی شفیعه گرفتارِ دامِ خطایی
شهیدی شهیدِ لب عطشانِ دشتِ بلایی
بزرگی بزرگِ همه اهلِ عشق و صفایی
کریمی تو دریایِ جودی تو کانِ وفایی
شاعر: #حسنعلی_بالایی
.
🏴آهای بچه شیعه ها
آهای عزادارای امام حسین (ع)
آهای مردان و زنانی که دلتون رو به عشق امام حسین (ع) پرواز دادید
▪️بعد از این گریه ها
▪️بعد از این شور گرفتن ها
▪️بعد از این ضجه زدنها
▪️قدر این نعمت خدا رو بدونید
▪️خدا محبت امام حسین (ع) رو به هرکسی نمیده
اشک برای امام حسین (ع)😭
نصیب هرکسی نمیشه😔
نکنه دوباره به گناه بیفتیم
نکنه از دعا کردن غافل بشیم
یک بچه شیعه
یک بچه هیئتی
دعا کردن از دهنش نباید بیوفته
دعای خاضعانه
دعای یک بنده
دعای کسی که خودشو در برابر خدا هیچ میدونه
پروردگارتان را با تضرع بخوانید😞
سوره اعراف آیه 55
🕯🏴 اهانت عبیدالله بن زیاد به سر امام حسین (علیه السلام) در کوفه
الأمالي للصدوق عن حاجب عبيد اللّه بن زياد: إنَّهُ لَمّا جيءَ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام أمَرَ فَوُضِعَ بَينَ يَدَيهِ في طَستٍ مِن ذَهَبٍ، وجَعَلَ يَضرِبُ بِقَضيبٍ في يَدِهِ عَلى ثَناياهُ، ويَقولُ: لَقَد أسرَعَ الشَّيبُ إلَيكَ يا أبا عَبدِ اللّه.
فَقالَ رَجُلٌ مِنَ القَومِ: مَه ! فَإِنّي رَأَيتُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يَلثِمُ حَيثُ تَضَعُ قَضيبَكَ. فَقالَ: يَومٌ بِيَومِ بَدرٍ.
الأمالى، صدوق ـ به نقل از دربان عبيد اللّه بن زياد ـ : هنگامى كه سر حسين آورده شد فرمان داد كه آن را جلويش در تشتى از طلا گذاشتند و با چوب دستى اش شروع به زدن بر دندان هاى او كرد و مى گفت: اى ابا عبد اللّه! زود پير شدى [و محاسنت سفيد گشت]!
مردى از قوم [حاضر در مجلس] گفت: دستْ نگه دار كه من ديدم پيامبر صلى الله عليه و آله دهان بر جايى مى نهاد كه تو چوب دستى ات را گذاشته اى.
ابن زياد گفت: روزى در برابر روز بَدر!
📚منابع:
الأمالي للصدوق، ص ٢٢٩
روضة الواعظين، ص ٢١٠
بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۱۵۴
#اسارت
#کوفه
#شب_جمعه
#سوم_امام_حسین_ع
.
🕯🏴جسارت عبیدالله بن زیاد (لعنة الله علیه) به دهان مبارک امام حسین (علیه السلام)
قالَ هِشامُ بنُ مُحَمَّدٍ: لَمّا وُضِعَ الرَّأسُ بَينَ يَدَيِ ابنِ زِيادٍ ، قالَ لَهُ كاهِنُهُ: قُم فَضَع قَدَمَكَ عَلى فَمِ عَدُوِّكَ. فَقامَ فَوَضَعَ قَدَمَهُ عَلى فيهِ ، ثُمَّ قالَ لِزَيدِ بنِ أرقَمَ: كَيفَ تَرى؟ فَقالَ: وَاللّه ِ لَقَد رَأَيتُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله واضِعا فاهُ حَيثُ وَضَعتُ قَدَمَكَ
هشام بن محمّد مى گويد: هنگامى كه سر [حسين عليه السلام ] را پيشِ روى ابن زياد گذاشتند، پيشگوى او به وى گفت : برخيز و پايت را بر دهان دشمنت بگذار!
ابن زياد، برخاست و پا بر دهان سرِ بريده گذاشت و به زيد بن اَرقَم گفت : چه نظرى دارى؟
گفت: به خدا سوگند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه دهانش را بر همان جايى نهاده كه تو پايت را نهاده اى.
📚منبع:
تذكرة الخواصّ، سبط ابن جوزی، ص ٢٥٧
#اسارت
#کوفه
#شب_جمعه
#سوم_امام_حسین_ع
.
.
#دروازه_کوفه #حضرت_زینب
بسته از عشق،دو دستم به اسارت چکنم
چادر و مقنعه ام رفت به غارت چکنم
یاد داری که به من نیمه شبی مادر گفت
گر بیفتد سرِ بازار گذارت چکنم
حال افتاده گذارم سرِ بازار حسین
تو بگو بعد تو با دار وندارت چکنم
ای هلالم،بدنت بود پر از زخم هلال
وای با نعل فتاده سر و کارت چکنم
بدتر از سنگ به ما،نان صدقه می دادند
شد به ناموس تو در کوفه جسارت چکنم
بس که کوچک بوَد انگار که یک نی خالی است
سرِ شش ماهه به نی هست کنارت چکنم
یا به این طفل سه ساله سخنی گوی حسین
یا بگو باغم این دختر زارت چکنم
🔸شاعر:
#محمود_اسدی
____________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
.
#جواد_مقدم
دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی
پاره های بدنت را جگرم سوخت علی
ناگهان زانویم افتاد زمین چون دیدم
طرز شانه زدنت را جگرم سوخت علی
چه کنم عمه نبیند بدن حمزه ایَت
مُثله دیدم بدنت را جگرم سوخت علی
لخته خونی که برون از گلویت آوردم
ریخت خون دهنت را جگرم سوخت علی
یوسفم کاش که میشد به میان حرمت
ببرم پیرهنت را جگرم سوخت علی
آن لبانی که اذان گفت بهم ریخته است
خُرد بینم دهنت را جگرم سوخت علی
نشد آخر لب عطشان تو را آب دهم
چه کنم سوختنت را جگرم سوخت علی
گر نیایند جوانان حرم یاری من
که برم خیمه تنت را جگرم سوخت علی
#حضرت_علی_اکبر
#شب_هشتم_محرم_1398
#روضه_خوانی
#دمام_زنی
#دمام