.
بسم الله الرحمن الرحیم
#بحرطویل
#حضرت_زینب
#حجاب
اگر آتش به دلت هست اگر حالِ مُشَوَش داری و اگر تب داری
یا شکایت زِ خود و از همه بر لب داری
یا اگر از غم و اندوه و بلا سینه لبالب داری
و اگر زندگیِ سرد و پُر از درد و دل آشوب مرتب داری،
یا پریشانیِ روز و دل آتش زده هرشب داری
روز و شب تب داری
چارهاش نور علی نور ، دعای نور است
بسم رَبِ نور است
گرچه او مستور است
چارهاش زمزمهی نور دعای زهراست
چارهاش یک مدد از چادر بانوی خداست
نور خورشید نه ، مهتاب نه ، اینها همه هیچ
نور میخواهی از آن چادر مشکی دریاب ، نور آن عصمت ناب
نور از ریشهی آن چادر قدسی است که قدیسهی صدیقه به سر داشت
که بر افلاک گذر داشت
که از او نور ، سحر داشت
همه شب یا همه روز
نور میتابد از آن چادر مشکی تا ماه
نور میگیرد از آن نور سرِ صبح ، پگاه
نور میجوشد از این چادرِ پُر وصلهی خاتون علی ، سِرِ مکنون علی
چادری که نه به هر ریشه فقط معجزه پنهان کرده
عرش از حسرت آن پاره گریبان کرده
چادری که در آن
جمع اسماء خدا است و خدا
در دلش فاطمه پنهان کرده
چادری که همه افلاک پریشان کرده
زخم کتمان کرده
درد درمان کرده
جمعِ هفتاد یهودی همه یک روز مسلمان کرده
در دل این گرداب
سیرهاش را دریاب
ریشهاش را دریاب
چادر ارث زهراست
این سلاحِ تقواست
رنگی از نورِ خداست
هرکه دارد ، به سرش سایهی رحمت دارد
حسِ آرامشی از باغِ نجابت دارد
عفّت و عاطفه و لطف و محبت دارد
عطرِ عصمت دارد
چادرِ مشکیِ او ریشهی غیرت دارد
آی عزت دارد
چادرت را دریاب
چیست آن پوشش بیت الله است
مشکی اما به به دلش جوشش بیت الله است
چیست چادر صدف گوهرهاست
حرم دخترهاست
حافظ باورهاست
چادر مشکی تو شهپر توست
خواهرم سنگر توست
دست زهراست که روی سر توست
وارث نور حجاب
چادرت را دریاب
حاضری در همه جا
ولی از پلکِ هوسهایی دور
مثل قرآن کریم
فی کتابٍ مکنون
فی حجابٍ مَستور
چادر آرامشِ یاس از اثر طوفانهاست
سِتر ناموس خداست
چادر آسودگی لاله از اندیشهی باد
چادر آسایش گلبرگ از احساس نظر بازیهاست
خیمهی عاشوراست
صاحبش با زهراست
چادرِ مادرمان دست مرا میگیرد
با همان انوارش
با همان اسرارش
با همان حِسِ صمیمیتِ خود
با همان غیرتِ خود
بِینِ راه و بیراه
بِینِ گاه و بیگاه ...
تا که لب باز نکرده است دعا میگیرد
با همان مادریش فکر من است
روز وشب روضهی او ذکر من است
نه فقط دست من و تو به پرش هست دخیل
همه از نوح و خلیل
فطرس و جبرائیل
دودمان آدم
سالها هست که حاجات از آن میگیرند
از همان مقنعه جان میگیرند
ناتوانند و توان میگیرند
قرنها هست زبان میگیرند:
چادرت را بتکان لطف خدا را بفرست
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست
و خدا نیز از آن نور مباهات کند
فخر بر مادر سادات کند
محورِ اهلِ کسا معنی آل عبا
پنج دفعه به علی جلوه به میقات کند
چادری که به پَرَش
بوسهی ، احمد دارد
روی هر ریشهی آن بوی محمد دارد
چقدر چشم کشیده است علی بر رویش
چادرِ بانویش
نورِ سرمد دارد
ولی افسوس که یک روضهی پر غُصهی بی حد دارد
روضهای بد دارد
ای مدینه ای داد
دادها از بیداد
از نگاهی سنگین
آه این چادر پُر نور زمین خورد زمین
چه شده ، طعمهی بی باکی شد
یک نفرکاش بگوید که چرا خاکی شد
پشت در بود که آتش سر زد
یک نفر شعلهای آورد و به جانِ در زد
در آتش زده را وای که بر مادر زد
زینب اُفتاد حسن بر سر زد
دید در کَنده نشد
ضربهی دیگر خورد وای که محکمتر زد
...
(قنفذ از راه از آن لحظه که آمد میزد
تازه می کرد نفس را مجدد میزد
وای از دست مغیره چقدر بد میزد
جای هرکس که در آن روز نمیزد میزد)
....
کربلا چادرِ زهرا به سرِ زینب بود
سپرِ زینب بود
لشکری دور و بر زینب بود
در میان گودال
جگر زینب بود
آنطرفتر حرمِ شعلهورِ زینب بود
اینطرف بر سرِ نِی همسفرِ زینب بود
گرچه زینب از غم غیر خوناب نخورد
گرچه مانند دلش
جگری چاک نشد
زیر لب گفت ولی
«مادر آب ببین که پسرت آب نخورد
پدرِ خاک بیا که پسرت خاک نشد»
چادرش را دو گره بست ، قدم را برداشت
کوهِ غم را برداشت
بی حسین و عباس
دو عَلَم را برداشت
یک تنه بارِ حرم را برداشت
نعرهاش کاخ ستم را برداشت..
(حسن لطفی ۱۴۰۰)
#بحر_طویل
.
.
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه
ماضی بعید
بابا سلام ، قصه ی دختر به سر رسید
خورشید آرزوی من از یک طبق دمید
خیلی ببخش خانه ، اگر نامرتب است
مهمان امشبم ، به خدا سر زده رسـید
ای بـاده و شـراب و مـی و سـاغـر دلـم
با سر که آمدی همه هوش از سرم پرید
بخـتم _ شبیه خـاک تنـوری ، شده سیاه
مویم _شـبـیه مـوی سر عمـه ام ، سفـید
من بودن ِ قشنگ تو را صرف می کنم ...
با من ، تو هم همیشه بمان ماضـیِ بعید
بغـض مــرا بغـل کـن و گـریه بـده مـرا
ایـن بغـض نا شکـفته امـان مـرا بـریـد
در بین کوچه روی سر عمه خاک ریخت
همسایه لطف کرد و همیشه به ما رسید
بـالا بـگـیـر ، جـان ِ رقـیه ، سـرت پـدر
مـوی مرا به جـز تو و عمـه کسی ندید
از روز و روزگار بی تو بدم آمده چقدر
از آسـمان و شـب بخدا دلـخورم شدید
گفتـم به صـاعقـه که نسـیمـم مـرا نزن
سیلی به روی من زد و موی مرا کشید
دیگر صدای عمـه به گوشـم نمی رسد
از بس که بـاد ، گوش مرا بی هوا درید
این بچهها به دستم عروسک نمیدهند
بـابـا چـرا ، برایـم عـروسـک نمی خرید ؟
ناز ِ یـتـیـم خسـته دلـت را کـمـی بخـر
امشب از این خـرابـه مرا با خودت بـبر
#روح_الله_قناعتیان✍
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
.
4_532577658395990646.mp3
6.56M
#سینه_زنی_باسبک
ئولدی بالام خرابه ده ای شه کربلا حسین
غسلونا کفن و دفنینه چاره یوخومدی یاحسین
شامیده بو خرابه یر اولدی وطن رقیمه
آی کفنه بوکولموین یوخدی کفن رقیمه
بو بالا باغ عشقیده تئز سارالان بهاره دی
زخم زبان وروبلا چوخ غصه لی قلبی یاره دی
تپراقون اوسته جان ویرن خرداجا سویگلومدی بو
سرسر تازیانه دن پرپر اولان گلومدی بو
دفتر دلده مو به مو درد و غمین یازانمارام
دادیمه گوندر اکبری قبرینی من قازانمارام
کیمدی باخا اوشاقلارون گوزده کی قانلی یاشینه
یرده قالان جنازه نین حلقه وروبلا باشینه
بعضی لری اوپور یوزون بعضی لری اوپور گوزون
باشینون اوسته باش آچوب قیزلاریم ئولدورور ئوزون
چاره سیزم بیر عده بو قلبی کبابی نیلییم
قیزلاریمی دوتوم دیله غملی ربابی نیلییم
آرزو ائدردی سن گلوب بیر آلاسان قوجاقیوه
گوردی یارالی باشیوی قویدی دوداق دوداقیوه
گویده گزن ستاره تک آخدی بو قاره گوزلری
غملرینی دینمدی قالدی اورکده سوزلری
هی سنی اوپدی ایلدی باغرنا باسدی وای دیدی
بولمدیم اصغر اوغلوا یا سنه لای لای دیدی
لای لای رقیه
#حاج طاهر قلندری
#حضرت رقیه
#ترکی
.
.
#زمزمه
#زمینه
#طفلان_حضرت_زینب
برادرم، حسینِ مظلوم
برای تو، ندارم آروم
نَبینمت، غریبی داداش
نَبینمت، شدی تو مغموم
برادرم، برای تو غصه دارم
تنها شدی، تموم دار و ندارم
برای تو، دو تا فدایی میارم
وای حسین
داداش حسین، غریب کربلا حسین...
بذار دو تا، گُلام فدات شن
فدائیِ، درد و بلات شن
بره رو نیزه ها سراشون
فدای جسم از فقات شن
بذار بِرَن، نبینمت تنها شدی
تو موردِ، تهاجم گرگا شدی
اسیر شدم..، تو هم رو نیزه ها شدی
وای حسین
داداش حسین، غریب کربلا حسین...
نِمیام از، خیمه ها بیرون
تاکه نشی، برام تو دلخون
گُلای من، فدای اصغر..
فدا سَرِ، رو نیزه هاشون
حالا دیگه، من مادرِ شهید شدم
گُلای من، رفتن و روسفید شدم
نمی بینن، اسیرِ یک پلید شدم
وای حسین
داداش حسین، غریب کربلا حسین...
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#زمزمه #محرم
#زمینه_محرم
#شب_چهارم_محرم
.👇👇
.
#زمزمه
#شب_چهارم_محرم
#طفلان_حضرت_زینب
#محرم_۱۴۰۱
🖊 #به_قلم_امیر_قربانی_فر
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
با حال خسته ، اومدی آقا
باور نداشتم که بیایی تو کنارم
سر منو رو ، زانوت گذاشتی
دورت بگردم ای همه دار و ندارم
خیلی قشنگه دَمِ آخر
چشمم تو چشمای حسینه
جون میدم و رو صورت من
بارش اشکای حسینه
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
گرفتی من رو ، تو آغوش اما
سر خودت تو دست این لشگر میفته
بمیرم آقا ، واسه عزیزات
نگاهشون به قاتل و خنجر میفته
داری سر منو میبندی
اما سرت میشکنه آقا
حرمله توی اون هیاهو
سه شعبه تون میزنه آقا
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
من که میدونم ، اون سوی میدون
یه قتلگاه برای تو آماده کردن
برای حمله ، به خیمه هاتون
لشکر کوفه دنبال فرصت میگردن
ترسم ازینه که ببندن
سلسله دست بچه هاتو
بگردونن تو شهر کوفه
کوچه به کوچه خواهراتو
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
.👇
.
بسم الله الرحمن الرحیم
#نوحه
#شب_چهارم_محرم
#طفلان_حضرت_زینب
#محرم_۱۴۰۱
🖊 #به_قلم_امیر_قربانی_فر
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
پر از تلاطم ، کرببلا شد
زینب کبری ، صاحب عزا شد
بپا شده مصیبت و عزای زینب
فاطمه گریه می کند برای زینب
"عمه ی صاحب الزمان مدد یازینب"
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
گرفتم از تو ، درس شهامت
عمه ی سادات ، سرت سلامت
غرق بخاک و خون تنِ جوانان تو
دل برادرت شده پریشان تو
"عمه ی صاحب الزمان مدد یا زینب"
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
ز پا فتادند ، دلاورانت
تمام خیمه ، دلنگرانت
دو پهلوانت عاقبت خدایی گشتند
بعشق شاه کربلا فدایی گشتند
"عمه ی صاحب الزمان مدد یا زینب"
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
.👇
.
بسم الله الرحمن الرحیم
#نوحه
#شب_چهارم_محرم
#طفلان_حضرت_زینب
#محرم_۱۴۰۱
🖊 #به_قلم_امیر_قربانی_فر
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
حسین تمام دینم و دنیایم
اذن جهادم بده ای مولایم
یا مولا ، رخصتی ده به نگاهت
تا باشم اواین شهید راهت
"واویلا یا حسین غریب مادر"
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
کرده محبت شما مجذوبم
به سینه ام سنگ تو را می کوبم
ثارالله ، ای تو بهترین امیرم
من پایِ ، سفره ی شما اسیرم
"واویلا یا حسین غریب مادر"
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
بجای حُر که جانش آمد بر لب
تو بطلب حلالیت از زینب
واللهِ ، رو سفیدِ عالمینم
اِی دنیا ، من فداییِ حسینم
"واویلا یا حسین غریب مادر"
.👇