eitaa logo
امام حسین ع
17هزار دنبال‌کننده
386 عکس
1.9هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. مدح و مناجات با ائمه  وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن  از ازل در سر من میل تـماشای تو بود            داشتم هر چه به دل جمله تمنای تو بود آنچه در وقـت نمازم کمرم را خـم کرد            سجده بر حق، به سرِ تربت اعلای تو بود سرِ بازار جـنـون رفـتم و دیـدم با چشم            عقل مجنون تو، آشفته و شیدای تو بود عزّت هر دو جهان بسته به اشک است حسین            نم اشکی که روان جانب دریای تو بود این چه سری است ازل تا به ابد محتاجیم            احـتـیاج هـمه بر مهـر وتـولای تو بود تا ابـد نـوکر تو، نوکـر تو خـواهـد ماند            تاج شاهی من از خاک کف پای تو بود شجـری دیـده‌ام از سـلـسـلـۀ نـوکـری‌ام            ریشـۀ آن شـجـرم در گِـل بابـای تو بود مـادرت گـفت بـنـی به دلـم صور دمـید            محشر سینـۀ من خشکی لب‌های تو بود ✍ .
. نوروز نداریم مگر روز ظهورت نوری به جهان نیست مگر نور حضورت عمریست که اشکت شده جاری به هوایم عمریست شدم مانع لبخند و سرورت گمگشته در این ظلمت محضم مددی کن یک صبح شوم راهیِ سر منزل نورت ای کاش سعادت ببرم با تو نشینم یا خاک شوم بوسه زنم جای عبورت ای بکرترین معجزهء عشق ، بخوانم پروانه صفت طوف کنم خیمهء دورت ای شمس ولایت به شب تیره اسیریم ما روز نداریم مگر روز ظهورت .
4_5942535382313732863.mp3
21.71M
🔸روزه‌دارم‌من‌و‌افطار‌لبم‌‌نان‌‌حسین کربلایی ۱۶ فروردین ۱۴۰۱ روضه دارم من و افطار لبم نان حسین رزق ماه رمضانم همه احسان حسین پیش از افطار شنیدم پدرم تشنه که بود زیر لب گفت فدای لب عطشان حسین مادرم اشک فشان آب به کامم میریخت تا که من هم بشوم بی سر و سامان حسین این شنیدم به جنان خنده کنان پای نهد هر کسی گریه کند بر تن عریان حسین جان اگر هست به تن هدیهء جانیست که داد همهء هستی من زاده شد از جان حسین تاج عزّت به سرم بست ز اشک غم خود اینچنین شد که شدم تابع فرمان حسین گفت با عزٌت خود خو کن و ذلت مپذیر با چنین کار نشستم سر پیمان حسین روزه را روضه نوشتم به غلط تا شاید بنویسند مرا عبدِ مسلمان حسین گوش کن میرسد از گوشه ی گودال و زِ نِی ناله ی فاطمه و نغمه ی قرآن حسین ...................................... .
. تو که در ارض و سما از همه کس خوبتری چه کنم با غم تو با غم بی بال و پری به شب تیره من ماه تمامی تو رضا سیرتت شمس شموس است و به صورت قمری ای که از زهر شرربار جگر پاره شدی چه کنم با تو که سهم ات شده خونین جگری دیده واکن پسری آمده از راه وفا آمده سوی خراسان تو با چشم تری آمده تا که بگیرد سر زانوش سرت آمده تا غم غربت ز دل خود ببری روضه برپاست در این حجره خدایا تو ببین روضهء وصل بخواند پسری بر پدری خاک حجره شده گودال تو پس نیست عجب که بگوییم رضا جان تو حسین دگری شکر حق نیست کنار تن تو خواهر تو بعد تو بر سر نیزه نرود هیچ سری شکر بعد از تو نشد سهم حریم تو رضا بزم نامحرم و سیلی و غم دربدری تو غریب الغربایی و رئوفی چه کنم ز شب غربت من گر تو نگیری خبری میروم نعره زنان تا به جنان سوی حسین از سر تربت من گر که نمایی گذری .
. بیا بنگر غروب جانگداز آخر من را بیا رونق بده در احتضارم محضر من را تمام سینه ام می‌سوزد ای ماه غریب من بیا تا مرهمی باشی تو قلب مضطر من را اگر چه بعد از این باید به غربت سر نهی اما به دامان گیر ای دردانه ام امشب سر من را ببین بر گونه هایم اشک را تا غربتم بینی به سربندت بگیر این اشک از چشم تر من را روایت کن برایم بار دیگر روضهء گودال بخوان از عمه جان و حال جد اطهر من را بخوان او میدوید از خیمه تا مقتل حسین گویان بخوان و دفن کن پیش امامم پیکر من را .
یا مقلّب قلب ما را ده جلا یا مدبّر سینه را کن مبتلا یا محوّل کن نصیبم از کرم احسن الحالی به بوی کربلا ✍ .
. علیه‌السلام چون همه صحراییان مجنون شدند پیش لیلا جملگی در خون شدند شه روان شد بر منای عاشقی تا کند بر پا بنای عاشقی باقی دلداگان پشت سرش همنوا با ناله‌های خواهرش کای عزیز فاطمه! تنها مرو جانب گرگان در این صحرا مرو گر چه اینان جمله مدیون تو اند تیغ‌هاشان تشنهٔ خون تو اند رفت تا هنگامه‌ای بر پا کند عهد خود با خون خود امضا کند تیغ بر کف یوسف‌بن فاطمه زد میان گرگ‌ها بی واهمه روز کوفی را شبی خونبار کرد عده‌ای را زیر تیغش زار کرد ناگهان شد رزمگاه کربلا شاهد امواج طوفان بلا روی خاک افتاد از روی فرس نیزه‌ای بگرفت از او راه نفس تا که قاتل از کمر خنجر کشید کودکی از دست زینب پر کشید کرد فریاد ای عمو جانم حسین! ای همه عالم تو را در زیر دِین دیده واکن آمده ابن الحسن تا فدا سازد به راهت جان و تن شرم دارم زنده باشم بی گلم ریزم از سر تا به پایت کاکلم آمدم تا دست در راهت دهم آمدم تا سر به دامانت نهم این عجب نبود اگر احساسی ام شیر نسل حیدرم عباسی ام کار سقای جوانت می‌کنم دست را حائل به جانت می‌کنم مقتل من سینهٔ سوزان تو جان من جانا بلاگردان تو آخرین سربازت ای مولا منم آخرین حاجی در این صحرا منم من شهید سینهٔ ثاراللهم دیده وا کن ای عمو عبداللم .
. سحر آمد ندا آماده کن پیراهن غم را بگیر از فاطمه اذن عزا و اشک ماتم را ببر تا بیکران آه جگر سوز عزاداری بزن در هر قدم تا آسمان با بغض پرچم را بگیر از سینه با سینه زدن آلودگی‌ها را بده با آب چشمت آبرو تسنیم و زمزم را به یک پیراهن کهنه تمام قدسیان از غم به گریه می‌دهند امشب صلا بزم محرم را الا یا اهل عالم سر ز پیکر از قفا بردند دریدند از جفا اعضای قرآن مجسم را یکی پیدانشد در پیش زینب پرده‌ای گیرد که‌چشم او نبیند غرق‌خون آن‌جسم درهم را یکی پیدا نشد گردد عصای خواهری تنها به وقتی که به نی می‌دید هجده ماه مَحرَم را تمام کار ما شد نوحه‌ودم، گریه بر این غم مگیر از ما خدایا گریه و این نوحه و دم را
. قمری باز رسید و به دلم نور افتاد ناخودآگاه مسیرم به رهِ طور افتاد بیخبر بودم از آن حال و دلم شور افتاد قافیه بر ورقم جفت شد و جور افتاد گفت بنْویس که آن روح عبادات آمد صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد دست بردم به قلم قافیه ام نام گرفت نام زینب به لبم خورد و لبم جام گرفت و از این حالت خوش سینه ام آرام گرفت مهر او از دل من غصه ی ایام گرفت ازقدومش به دلم شوق مناجات آمد صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد عرض تبریک که یا فاطمه دختر زادی دختری با جَنَم و هیبت حیدر زادی کوثری بر نبی و کوثر دیگر زادی بهرِ دین نبوی خودْ تو پیمبر زادی دختر شیر خدا قبله ی حاجات آمد صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد گفت در حالت بیداری و در خواب حسین جان نثار توام ای حضرت ارباب حسین شده از داغ تو جسمم به تب و تاب حسین کوفه و شام شدم بهر تو نوّاب حسین تبرِ بت شکن کوفه وشامات آمد صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد ✍ .
. فاطمه مادر ،علی باباش، اصالت را ببین زادگاهش خانه مولا ولادت را ببین آمده نورً علی نور و برای دیدنش جبرییل از آسمان آمد عیادت را ببین دستبوس حضرتش عیسی و موسای کلیم رهنمای خضر گردیده است کسوت را ببین حرمتش عفو خدا را شامل آدم نمود روضه اش پیش از خودش بوده است قدمت را ببین مصطفی در گوش او نجوای قرآن کرد و دید پاسخش را داد با لبخند صحبت را ببین خانه طاها شکوهی یافته ، اینجا خدا خون خود را آفریده اوج عزت را ببین چار تن غرق سرورند و شعف از مقدمش پنج تن کامل شده جبریل عترت را ببین مصطفی مولا حسن زهرا همه محو حسین نعره جبریل می آید که حیرت را ببین از حسین منیِ شخص نبی دریافتم یک ستون از اصل دین این است حرمت را ببین روی دوش مصطفی رفته است و آغوش بتول زینت دوش نبی گردیده زینت را ببین حک شده نامش به روی سر در باغ بهشت نام او خون خدا شد اوج شو‌کت را ببین رخصت از زهرا که آمد ذکر او برداشتم لطف زهرا را ببین اوج سعادت را ببین  گر قلم در مدح نور چشم حیدر برده ام  این عنایت را ز لطف شخص مادر برده ام  قافیه دنباله دار است و به تکرار ردیف  شعر را در قتلگه با دیده تر برده ام در هوای گندم ری خون او را ریختند این چه سودای ذلیلی بود ذلت را ببین سر جدا کردند از او تشنه لب با هلهله در خیال خام نامردان رشادت را ببین کوفه آب و نان خود از دولت حیدر گرفت قدر نشناسی نگر عصیان ملت را ببین زیر سم اسبها قرآن ناطق پاره شد ناله قرآن به گوش آمد تلاوت را ببین روی خاک افتاد عریان با لب تشنه ، حسین سید خیل شهیدان شد جلالت را ببین زیر تیغ و نیزه هم بر حال و روز قاتلش بر لبش دارد دعای خیر ، رافت را ببین کشته شد با سنگ و تیغ و نیزه و تیر و عصا آه مظلومی ببین نوع شهادت را ببین وقت تاراج خیامش شد ، یکی خلخال برد دیگری انگشتری را برد قسمت را ببین در اسیری حرامی ها حرم افتاد ، اما زینبش فتح کرده شام را آری صلابت را ببین یک به یک دارد حساب گریه کن ها را حسین قطره ها را میکند دریا سخاوت را ببین قطره ها را از کرم هم سنگ دریا میکند میبرد در صحنه محشر کرامت را ببین اشک حتی قدر یک بال مگس باشد ،حسین روز محشر میخرد آری شفاعت را ببین میزند فریاد جبراییل از کار حسین های شیطان چشم خود وا کن قیامت را ببین او که از روز ازل دارد عنایت میکند در قیامت هم یقین دارم قیامت می ... ✍ .
. دلم مست و گرفتار محمد سرم سرگرم بازار محمد ندارم سایه ای بر سر به غیر از صفای مهر سرشار محمد تمام هستی عالم خدا گفت بود رهن و بدهکار محمد به محشر میرود با توشه ای پر کسی که شد خریدار محمد امیرالمومنین مشکل گشا شد ز سوداهای بازار محمد یداللهی به حیدر داد الله که شد دست علی یار محمد اگر چه گشت زهرا کوثر ناب شد از احسان سرشار محمد نشد سلمان مسلمان تا زمانی که از جان شد خریدار محمد علی فرمود منّا را به سلمان که باشد گنج اسرار محمد نه هر میثم که اشهد گفت بر لب رود با سر سرِ دار محمد محمد گفت از فرمایش رب علی گفتا ز گفتار محمد سلامت بگذرد از راه محشر هر آنکس گشت بیمار محمد صراط مستقیم اهل تقوی نباشد غیر افکار محمد خدا قرآن شریعت دین و مذهب همه پندار و کردار محمد به روز حشر خالی نیست دستی که زد دستی به دستار محمد ✍ . ......... . 🌸 محمد رحمت للعالمین است محمد مُنجی روی زمین است به کوری دو چشم قوم مَلعون محمد ساکن عرش بَرین است محمد جلوه ی نور خدایی یه انسان از تَبار کِبریایی حبیب الله، عشق حق تعالی ز هر آلوده گی دارد جدایی محمد سید پیغمبران است دلیل خلقت اهل جهان است محمد یک گُل خوش رنگ و خوشبو چنان خاری به چشم کافران است به شاهان جهان او تاج دار است برای مسلمین یک افتخار است علی باشد به هر جا یاور او سزای مُنکرش با ذولفقار است اگر صد لشکر نَمرود باشد و فتنه آتشی پُر دود باشد هر آن کس با محمد جنگ دارد به والله عاقبت نابود باشد یه روز آقایی از نسل پیمبر قیامت قامتی از جنس حیدر تمام کُفر را از هم بپاشد یهود و مهدی و تکرار خیبر! ✍ ............. . چیزی نکشیدیم ز دریای محمد تنها شده ترکوزه ز صهبای محمد خشنود تر از حضرت مولاست، پیمبر وقتی بنویسیم علی جای محمد در دو کلمه گشته خلاصه همه چیزش زهراست و حیدر همه دنیای محمد در آن شب حساس علی بود که نگذاشت حتی برسد پای خطر پای محمد اینگونه به حق گفت علی حاجت خود را عاشق شده ام عاشق زهرای محمد وقتی که نبی دختر خود را به علی داد یعنی شده تایید به امضای محمد باید که شود جای نشين نبی الله مومن شد از اول به تولای محمد باید به علی ختم شود آخر کارش هر کس که شده گرم تماشای محمد ✍ .