eitaa logo
امام حسین ع
17.5هزار دنبال‌کننده
397 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📋بر آستان تو ای جان , فقیر آمده ام (ع) ............................................. بر آستان تو ای جان , فقیر آمده ام خدا نگاه بکن ! سر به زیر آمده ام از آن توست بزرگی و من شبیه همه صغیر هستم و پیشت حقیر آمده ام .(مرحوم آخوند از علمای بزرگ زمانه خودش ، وارد مسجد شد کنار حوض مسجد ، آستین و بالا زد با توجه وضو بگیره ، آب به صورت « اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ» یه وقت دید یه جوونی بدو بدو اومد سریع یه وضو ای گرفت وارد مسجد شد هنوز وضوی آخوند تموم نشده ، داشت می رفت نگاش کرد ؛ گفت چیکار کردی ؟ کجا رفتی ؟ گفت هیچی اومدم وارد مسجد شدم خجالت میکشید اگه بگه من وضو گرفتم رفتم نماز بخونم حتما آقا بهش ایراد میگیره ، آخه این چه وضعش بود عجله عجله آب پاشیدی به صورتت! یه وقت یه جمله ای گفت آقا اومدم به خدا بگم من یاغی نیستم ، همین یه وقت آقا نشست رو زمینه هی به خودش گفت خدا من یاغی نیستم). برای اینکه رها از مَنْـیَّـتَم بکنی به پیشگاه تو مثل اسیر آمده ام غم عذاب ندارم ولی ز بیم فراق ببین به زمزمه ی “یا مُجیر”آمده ام شبیه زائر دل خسته ای در این شب قدر به پای بوسیِ “جوشن کبیر”آمده ام .(اگه کربلا نیستم امشب به خونت پناه آوردم خدا ، به عشق علی مشکی پوشیدم اشک میریزم). بگیر دست مرا و ببخش جُرمم را دگر به روم نیاور که دیر آمده ام صراط نوکر زهرای تو ولای علی ست .(امشب همه چیز در خونه خانوم ، خانومی که منتظره آقا بیاد، سی سال فراغ بسه دیگه !). همیشه سوی تو از این مسیر آمده ام یتیم کوفه ی تنهایی ام , علی بپذیر برای توست که با ظرف شیر آمده ام .(اینقده این دو شب دلش هوای یتیما رو میکرد!). (دلم برای یتیمان کوفه تنگ شده کمک کنید مرا در خرابه ها ببرید) شاعر : ............................................. (س) ............................................. .(یتیما دم خونه صف بستن تازه فهمیدن اون آقایی که شبا نون و خرما می آورد علی بود! همون علی ای که همیشه نفرینش می کردن دشنامش می دادن). کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند دستهای پینه دارش استراحت می کنند .(اباعبدالله از روز نوزدهم هی نگاه به صورت بابا میکنه ناله میزنه ، بابا چشاشو باز میکنه حسینم تو دیگه گریه نکن بابا ؛ تو دیگه اشک نریز بابا ، یه جملهٔ عجیبی گفت صدا زد بابا «من اصلا اومدم تو دنیا واسه تو گریه کنم بابا). .(طبیب اومد ، دیدید یه خونواده ای که مریض حال بد داره ، همه جمعا تو خونه دخترا خیلی حواسشون جمع هی مراقبن ببینن حیاء میکنن هم مراقبن چیزی نیازه کاری بکنن ، تا طبیب بیرون اومد گفت پسر ارشد خانواده بیاد ! دل زینب ریخت ! چی گفت مگه ؟ گفت آقا بگید باباتون وصیتاشو بکنه). به نسخه نیست نیازی طبیب را ببرید برای مرگ علی دست، بر دعا ببرید نیاز نیست مداوا کنید زخم مار بر آن مریض خرابه نشین دوا ببرید جنازۀ من مظلوم را چو مادرتان شبانه مخفی و آرام و بی صدا ببرید .( اصبغ بن نباته اومد وارد خونه شد اجازه گرفت ، امام حسن فرمود : دیگه کسی ملاقات نمیتونه بیاد ؛ اما دید اصبغ نشسته داره گریه میکنه! وارد خانه شد صورت کف پای مولا گذاشت خدا چی میبینه علی خیبر پاهاش ورم کرده ؛ صورتش خیلی زرده ؛ هی غش کردن میکنه خیلی حالاتش شبیه خانم شده ، خانومم اون روزا خیلی غش می کرد سر و با دستمال بسته بود بدن بهم ریخته بود ، چشماشو باز کرد چشا دیگه خوب نمیبینه صدا زد آقا اصبغم اومدم ملاقات ، یادش افتاد مدینه خانم تو بستر افتاده بود ، با همین حال آقا اومد فاطمه جان اون دو نفر میخوان بیان ملاقاتت ! اینجا دور علی یارانن بچه ها هستن اما مدینه فاطمه خیلی مظلوم بود ؛ یه حرفی زد علی یادش اومد صدا زد مولا «الْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ انا أَمَتُکَ» «این خونه خونه تو من هم خادم توام مولا» ، اما یه چیزی ، بگو کنیزا بیان وقتی اونا میان صورت منو برگردونن نمیتونست صورتش رو برگردونه یادش افتاد!). ............................................. .
. 📋عباس تو بیرون نرو باید بمانی (ع) (س) 🏴 ............................................. .(فاطمه جان شَوْقاً اِلَي رُؤْيَتِهِ؛ خیلی مشتاقم بیام پیشت خانوم ، خیلی دلتنگتم خانوم ، اما عرب رسم بدی داره همیشه تیرش و مسموم میکنه یه جمله ای به خانم گفت : ملعون گفت یه سمی یه زهری زدم با این زهر تمام کوفه رو میشه کشت آقامون هم مسموم هم مقتول! اباعبدالله هم مسموم هم مذبوح هم مقتول ، صدا زد «به ابی و امی » چشاشو باز کرد دید حسین داره گریه میکنه ، گفت پدر و مادرم به فدات بشه حسین جان تو دیگه گریه نکن «بِأَبی وَ أُمِّیاَلْحُسَیْنَ اَلْمَقْتُولَ بِظَهْرِ اَلْکُوفَةِ» چند جا نوشتن تیر مسموم بود یه جا اینجا بود «فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلَى قَلْبِهِ ...» نانجیب یه تیر به قلب ارباب زد این تیر مسموم بود تیری که به گلوی علی اصغر خورد تیری که به چشم عباس خورد ، گفتم عباس صدا زد عباسم تو بیرون نرو بمون کارت دارم ! همه دور بستر بابا جمعا ، بابا بفرما ! حق با بچه های فاطمه اس عباسم بمون کارت دارم ! دست زینب و گرفت تو دست عباس گذاشت صدا زد «عباس انت کفیل الزینب » عباس تو بیرون نرو باید بمانی اصلا من امشب با تو خیلی حرف دارم .(چه مسئولیت بزرگی!). جان تو و جان زنان این قبیله عباس زینب را بدستت میسپارم در پای او هم سر بده هم دست هم چشم او چادرش سِرّ است سِرّ کردگارم .(عباس میدونی به چی فکر می کنم؟). امشب بفکر ناقه بی محملم من گریه کن آن رنگ و روی پر غبارم وقتی صدایت میکند! ای محرم من… جای تو دارد شمر می اید کنارم.. بانوی یثرب بودم و حالا اسیرم دستان خود را برروی سر میگذارم .(بریم اونجایی که شرمنده شد ، اباعبدالله اومد کنار بدن عباس میخواد بدن و جمع کنه داداشو با خودش ببره ، صدا زد «یا اخی ما تُرید منّی » میخوای چیکار کنی ؟ گفت داداش باید ببرمت شده کولت کنم میبرمت! داداش ، گفت داداش دست نگهدار من قول دادم به بابام علی ، پای کار زینب بمونم آب نتونستم بیارم!) شاعر : ✍ ............................................. 📋صاحب علم پاشو پشت و پناه من (ع) ............................................. .(بند اول). صاحب علم پاشو پشت و پناه من قدم شده مثل هلال ای قرص ماه من تا جسم تو کم شد دیگه کم‌ شد سپاه من چشم و چراغ دلم بودی چشمت زدن چش روشنیه حرم بودی چشمت زدن تو یک تنه لشکرم بودی چشمت زدن پاشو ببین با چشم گریون همه تو خیمه ها هراسون گره زدن به معجراشون .(بند دوم). دست بریدت رو دیدم سر راهم پای شریعه پیکرت پاشیده شد از هم مثل علی اکبر شده جسم تو هم درهم دشمنا میخندن به اشک چشای من میسوزه علقمه از سوز صدای من دیگه نمونده راه چاره برای من تو رو تو خاک و خون که دیدم خدا میدونه چی کشیدم کنار پیکرت خمیدم .(بند سوم). ماه بنی هاشم آخر زمین خوردی فرقت شکست مثل بابا حیدر زمین خوردی بازوت شکست انگار مثه مادر زمین خوردی تا دیدم افتادی روی خاک پشتم شکست تیر سه شعبه اومد راهِ نگاتو بست چشم تو مثل قلب زینب به خون نشست عزیز برادرم بلند شو امید خواهرم بلند شو تموم لشکرم بلند شو ............................................. مسعود پیرایش 👇
. 📋عباس تو بیرون نرو باید بمانی (ع) (س) 🏴 ............................................. .(فاطمه جان شَوْقاً اِلَي رُؤْيَتِهِ؛ خیلی مشتاقم بیام پیشت خانوم ، خیلی دلتنگتم خانوم ، اما عرب رسم بدی داره همیشه تیرش و مسموم میکنه یه جمله ای به خانم گفت : ملعون گفت یه سمی یه زهری زدم با این زهر تمام کوفه رو میشه کشت آقامون هم مسموم هم مقتول! اباعبدالله هم مسموم هم مذبوح هم مقتول ، صدا زد «به ابی و امی » چشاشو باز کرد دید حسین داره گریه میکنه ، گفت پدر و مادرم به فدات بشه حسین جان تو دیگه گریه نکن «بِأَبی وَ أُمِّیاَلْحُسَیْنَ اَلْمَقْتُولَ بِظَهْرِ اَلْکُوفَةِ» چند جا نوشتن تیر مسموم بود یه جا اینجا بود «فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلَى قَلْبِهِ ...» نانجیب یه تیر به قلب ارباب زد این تیر مسموم بود تیری که به گلوی علی اصغر خورد تیری که به چشم عباس خورد ، گفتم عباس صدا زد عباسم تو بیرون نرو بمون کارت دارم ! همه دور بستر بابا جمعا ، بابا بفرما ! حق با بچه های فاطمه اس عباسم بمون کارت دارم ! دست زینب و گرفت تو دست عباس گذاشت صدا زد «عباس انت کفیل الزینب » عباس تو بیرون نرو باید بمانی اصلا من امشب با تو خیلی حرف دارم .(چه مسئولیت بزرگی!). جان تو و جان زنان این قبیله عباس زینب را بدستت میسپارم در پای او هم سر بده هم دست هم چشم او چادرش سِرّ است سِرّ کردگارم .(عباس میدونی به چی فکر می کنم؟). امشب بفکر ناقه بی محملم من گریه کن آن رنگ و روی پر غبارم وقتی صدایت میکند! ای محرم من… جای تو دارد شمر می اید کنارم.. بانوی یثرب بودم و حالا اسیرم دستان خود را برروی سر میگذارم .(بریم اونجایی که شرمنده شد ، اباعبدالله اومد کنار بدن عباس میخواد بدن و جمع کنه داداشو با خودش ببره ، صدا زد «یا اخی ما تُرید منّی » میخوای چیکار کنی ؟ گفت داداش باید ببرمت شده کولت کنم میبرمت! داداش ، گفت داداش دست نگهدار من قول دادم به بابام علی ، پای کار زینب بمونم آب نتونستم بیارم!) شاعر : ✍ ............................................. 📋صاحب علم پاشو پشت و پناه من (ع) ............................................. .(بند اول). صاحب علم پاشو پشت و پناه من قدم شده مثل هلال ای قرص ماه من تا جسم تو کم شد دیگه کم‌ شد سپاه من چشم و چراغ دلم بودی چشمت زدن چش روشنیه حرم بودی چشمت زدن تو یک تنه لشکرم بودی چشمت زدن پاشو ببین با چشم گریون همه تو خیمه ها هراسون گره زدن به معجراشون .(بند دوم). دست بریدت رو دیدم سر راهم پای شریعه پیکرت پاشیده شد از هم مثل علی اکبر شده جسم تو هم درهم دشمنا میخندن به اشک چشای من میسوزه علقمه از سوز صدای من دیگه نمونده راه چاره برای من تو رو تو خاک و خون که دیدم خدا میدونه چی کشیدم کنار پیکرت خمیدم .(بند سوم). ماه بنی هاشم آخر زمین خوردی فرقت شکست مثل بابا حیدر زمین خوردی بازوت شکست انگار مثه مادر زمین خوردی تا دیدم افتادی روی خاک پشتم شکست تیر سه شعبه اومد راهِ نگاتو بست چشم تو مثل قلب زینب به خون نشست عزیز برادرم بلند شو امید خواهرم بلند شو تموم لشکرم بلند شو ............................................. مسعود پیرایش 👇