eitaa logo
امام حسین ع
17.5هزار دنبال‌کننده
397 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5798509838795280535.mp3
43.39M
📋سخت در نفس خود گرفتارم ............................................. سخت در نفس خود گرفتارم نیست جز‌ معصیت دراین بارم دور افتاده ام ز آغوشت تو به فکر منی و من زارم فیض آماده است و من کورم نور آماده است و من نارم با تو بودم ولی عوض نشدم این همه با گلم ولی خارم مثل خوبان به من محل دادی نه! نگفتی که من گنهکارم تو به رویم نمیزنی اما... چه کنم با گناه بسیارم عمر رفت و اجل رسید و هنوز بنده ی زرق و برق بازارم نیمه شب آمدم که عرض کنم.. عذرخواهم خدای غفارم! تو دوای منی شفای منی نظری کن که سخت بیمارم به سرم فکر کربلا زده است به هوای حسین بیدارم کربلای مرا ضمانت کن برسان تربتی ز دلدارم فاطمه امشب آمده به حرم آرزومند شام دیدارم ناله ی یا بنی خواهد زد به تنت هرکسی که آمد زد.. اهل کوفه چرا نفهمیدند به بزرگان لگد نباید زد.. تو بریده بریده جان دادی خنجرش را کشید و ممتد زد حرمله بر گلوت محکم زد و سنان بر دهان تو بد زد شاعر : ............................................ .
4_5803436192053596136.mp3
28.62M
📋 کسی که بهر تو دست دعا بلند کند (عج) (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کسی که بهر تو دست دعا بلند کند به عرش طالع او را خدا بلند کند تَرَحُّمی به زمین خورده‌ی مسیرت کن مرا مگر که دعای شما بلند کند ز مَکر شعبده‌بازان دَهر ترسی نیست نشسته‌ایم که موسی عصا بلند کند! اگر صدا زدمت تو اجازه‌ام دادی که دیده است گداهم صدا بلند کند؟! غبار روی عبای توأم! غمم این است مباد! باد مرا از عبا بلند کند بگیر دست مرا که ثواب‌ها دارد کسی ز خاک گرفتار را بلند کند پس از ظهور سر خاک من بیا یک دم دَمَت مرا ز دل قبرها بلند کند گرفته است دل ما خدا کند که حسین نسیمی از طرف کربلا بلند کند چه حکمتی‌ست؟! بسوزد در و حرامی شهر بیاید و به درِ خانه پا بلند کند *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
4_5803436192053596137.mp3
24.74M
📋 صبح ازل طلوعش با طلعت حسن بود (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ صبح ازل طلوعش با طلعت حسن بود « وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا» در صورت حسن بود یک ذره خاک او ماند مارا درست کردند گویا که خلفت ما از خلقت حسن بود بابا همیشه می‌گفت دیدی خدا کریم است؟! نانی که خوردی امشب از برکت حسن بود هرجا حسین قدم زد دنبال مجتبی بود شخصاً حسین مَحو شخصیت حسن بود با دوستان مروت، با دشمنان مروت این خُلق در یکی بود، او حضرت حسن بود! یک گوشه چشم کرد و شش گوشه را بنا کرد کرب و بلا محیطش تا تُربَت حسن بود صد سال اشک آدم یک گریه‌ی شبش بود صد سال صبر ایوب یک ساعت حسن بود در خانه جُعده بود و در کوچه هم مغیره پس‌ کی خدا در این شهر هم صحبت حسن بود؟! در کوچه پیش رویش کشتند مادرش را فریاد از این زمانه! این قسمت حسن بود! *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
4_5814267713027050806.mp3
15.56M
📋 وای اگر سوخته‌ای ناله‌ی شبگیر کند (ع) (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ وای اگر سوخته‌ای ناله‌ی شبگیر کند کودکی را شرر حادثه‌ای پیر کند من چهل سال گرفتار غروبی سردم بین آن کوچه‌ی بد فاطمه را گم کردم بغض‌ها راه گلو را همه شب سد کردند همه حتی درِ خانه به حسن بد کردند آن کسانی که سر سفره‌ی من می‌ماندند نانشان دادم و هرروز مُذلم خواندند کینه مخفیشان‌ را علنی می‌کردند دوستان نیز به من بدهنی می‌کردند نگو از پاره جگرها بگو از روی کبود نگو از جعده بگو قاتل من قنفذ بود شرر این قوم به من بیشتر از زهر زدند صد نفر مادر ما را وسط شهر زدند آی مردم جگری سوخت تماشا نکنید بعد ما هیچ دری را به لگد وا نکنید شاخه‌ی یاس علی داغ زدن داشت مگر یک زن حامله شلاق زدن داشت مگر *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
4_5814267713027050953.mp3
32.05M
📋 اومدم تا که ببخشی تو من و (ع) اومدم تا که ببخشی تو من و واسه اینه من قسم میدم تو رو حالا ک خیلی کریمی و رحیم به امام حسن قسم میدم تو رو بین خوبان میام و داد می‌زنم تا ببینند چه خدایی من دارم ناامید از تو نمی‌شم آی خدا من بدم ولی امام حسن دارم از قدیمیا شنیدم که آقام از کرامتش به سگ غذا میداد آی خدا زشته برا من که بگن برو که امام حسن سگ نمی‌خواد تو که ستاری و غفاری خدا آبروم و پیش آقام نبری سائل اومده در خونه‌ی تو خیلی بد میشه گدا رو نخری قَسَمت میدم به اون لحظه‌ای که مجتبی توو کوچه حیرون شده بود قَسَمت میدم به اون ساعتی که صورت فاطمه پر خون شده بود قَسَمت میدم به زهرای علی قَسَمت میدم به غم‌های حسن قَسَمت میدم که خوبم کنی و من و قربونی کنی پای حسن (ع) خنده بر این لب آزرده کجا می‌آید نفس از سینه اگر رفت چرا می‌آید؟ زِرهَم کو که بپوشم بروم تا مسجد؟! دارد از مأذنه انگار صدا می‌آید دوستانم به دوتا کیسه دِرهَم رفتند ناله‌ی غربت من تا به خدا می‌آید آتش جان مرا چاره به جز آتش نیست زهر پیش نظرم مثل دوا می‌آید لخته خون‌ها همگی از دهنم می‌ریزد وسط طشت بلا پشت بلا می‌آید اول کودکی‌ام زار شدم پیر شدم گر به دستم همه‌ی عمر عصا می‌آید پیر آن کوچه‌ی باریک که راهش سد شد جلوی چشم تَرم خاطره‌ها می‌آید باز انگار که یک سایه به چشمم خورده باز انگار غریبه سوی ما می‌آید باز انگار که حوریه میوفتد به زمین بروی چادر پاکش رَدِّ پا می‌آید با چه وضعی به عقب می‌رود و می‌افتد دو قدم مادر زارم جلو تا می‌آید
. 📋تیرها ریختند بر بدنش (ع) (ع) ............................................. .(اومد علمدار ، دستارو میان آب نهر فرات آب خنک ، داره مشک آب و پر میکنه «فَذَکَرَ عَطَشَ الحُسَینِ » یاد تشنگی لبای آقا افتاد ؛ خوش به حال اونایی که تو روزه بودنتون خیلی میگین «صلی الله علیک یا اباعبدالله» هر موقع تشنه میشه « و رمي الماء علي الماء» آب رو آب ریخت آقام تشنه باشه من آب خنک بنوشم اما یه صحنه ای دید صدا زد آی کمرم شکست! ). این تیر را که خورده به چشمت حلال کن تیرها ریختند بر بدنش از نوک پا گرفته تا دهنش پاره پاره شدست پیرهنش سوختم پابه پای سوختنش شک ندارم که او نظر خورده شاخ شمشاد ما تبر خورده ای علمدار من چه کم شده ای سرو بودی چقدر خم شده ای بروی نیزه ها علم شده ای روضه باز این حرم شده ای مادرم مادرت شده عباس چادرش بسترت شده عباس بی تو فکر اسارتند همه بچه ها بی حمایتند همه زخمی از هتک حرمتند همه لشکری فکر غارتند همه امنیت دور خواهرم رفته چشمهاشان سوی حرم رفته .(راوی میگه دیدم آستین بر نوک دست گرفته «یکفکف دموعه بکمه» اشکاشو با سرآستین پاک میکنه! شاعر : ............................................. حاج مسعود پیرایش۱۴۰۲ 🎤 👇
. 📋عباس تو بیرون نرو باید بمانی (ع) (س) 🏴 ............................................. .(فاطمه جان شَوْقاً اِلَي رُؤْيَتِهِ؛ خیلی مشتاقم بیام پیشت خانوم ، خیلی دلتنگتم خانوم ، اما عرب رسم بدی داره همیشه تیرش و مسموم میکنه یه جمله ای به خانم گفت : ملعون گفت یه سمی یه زهری زدم با این زهر تمام کوفه رو میشه کشت آقامون هم مسموم هم مقتول! اباعبدالله هم مسموم هم مذبوح هم مقتول ، صدا زد «به ابی و امی » چشاشو باز کرد دید حسین داره گریه میکنه ، گفت پدر و مادرم به فدات بشه حسین جان تو دیگه گریه نکن «بِأَبی وَ أُمِّیاَلْحُسَیْنَ اَلْمَقْتُولَ بِظَهْرِ اَلْکُوفَةِ» چند جا نوشتن تیر مسموم بود یه جا اینجا بود «فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلَى قَلْبِهِ ...» نانجیب یه تیر به قلب ارباب زد این تیر مسموم بود تیری که به گلوی علی اصغر خورد تیری که به چشم عباس خورد ، گفتم عباس صدا زد عباسم تو بیرون نرو بمون کارت دارم ! همه دور بستر بابا جمعا ، بابا بفرما ! حق با بچه های فاطمه اس عباسم بمون کارت دارم ! دست زینب و گرفت تو دست عباس گذاشت صدا زد «عباس انت کفیل الزینب » عباس تو بیرون نرو باید بمانی اصلا من امشب با تو خیلی حرف دارم .(چه مسئولیت بزرگی!). جان تو و جان زنان این قبیله عباس زینب را بدستت میسپارم در پای او هم سر بده هم دست هم چشم او چادرش سِرّ است سِرّ کردگارم .(عباس میدونی به چی فکر می کنم؟). امشب بفکر ناقه بی محملم من گریه کن آن رنگ و روی پر غبارم وقتی صدایت میکند! ای محرم من… جای تو دارد شمر می اید کنارم.. بانوی یثرب بودم و حالا اسیرم دستان خود را برروی سر میگذارم .(بریم اونجایی که شرمنده شد ، اباعبدالله اومد کنار بدن عباس میخواد بدن و جمع کنه داداشو با خودش ببره ، صدا زد «یا اخی ما تُرید منّی » میخوای چیکار کنی ؟ گفت داداش باید ببرمت شده کولت کنم میبرمت! داداش ، گفت داداش دست نگهدار من قول دادم به بابام علی ، پای کار زینب بمونم آب نتونستم بیارم!) شاعر : ✍ ............................................. 📋صاحب علم پاشو پشت و پناه من (ع) ............................................. .(بند اول). صاحب علم پاشو پشت و پناه من قدم شده مثل هلال ای قرص ماه من تا جسم تو کم شد دیگه کم‌ شد سپاه من چشم و چراغ دلم بودی چشمت زدن چش روشنیه حرم بودی چشمت زدن تو یک تنه لشکرم بودی چشمت زدن پاشو ببین با چشم گریون همه تو خیمه ها هراسون گره زدن به معجراشون .(بند دوم). دست بریدت رو دیدم سر راهم پای شریعه پیکرت پاشیده شد از هم مثل علی اکبر شده جسم تو هم درهم دشمنا میخندن به اشک چشای من میسوزه علقمه از سوز صدای من دیگه نمونده راه چاره برای من تو رو تو خاک و خون که دیدم خدا میدونه چی کشیدم کنار پیکرت خمیدم .(بند سوم). ماه بنی هاشم آخر زمین خوردی فرقت شکست مثل بابا حیدر زمین خوردی بازوت شکست انگار مثه مادر زمین خوردی تا دیدم افتادی روی خاک پشتم شکست تیر سه شعبه اومد راهِ نگاتو بست چشم تو مثل قلب زینب به خون نشست عزیز برادرم بلند شو امید خواهرم بلند شو تموم لشکرم بلند شو ............................................. مسعود پیرایش 👇
به هوای روی ماهت  شده این دلم هوایی ز گناه خسته ام من  به تو دارم التجایی تو نیامدی و من هم   شب و روز گریه کردم به کسی نگفتم اما.. چه کشیدم از جدایی سر‌راه تو نشستم  نظری اگر چه پستم.. سر راه با تو جانا..چه خوش است آشنایی همه شب نهاده ام سر  چو سگان بر آستانت بپذیر نوکرت را.. که خوشم به این گدایی.. ز بکای صبح و شامت برسان به چشمهامان برسان تو قلب مارا به شهید کربلایی.. تن شاه بین گودال  شده غارت اراذل روی نیزه ای عمامه روی نیره ای عبایی
. چقدر دغدغه داری وصال سر برسد؟! دوباره یار سفر کرده از سفر برسد چقدر دغدغه داری که روسفید شوی؟! به حد وسع برای فرج مفید شوی چقدر بهر دفاعش قلم به دست شدی؟! چه روزها که فقط منفعت پرست شدی چقدر از غمش افتاده ای به کم خوابی؟! زمان پیری ات آمد هنوز هم خوابی چقدر محضر او دیده ی تر آوردی؟! ادای منتظران را فقط دراوردی بیا به کار بیاییم انحطاط بس است عمل کنیم، که بازی با لغات بس است بیا که مونس شبهای خلوتش باشیم به‌ جای ننگ شدن باز زینتش باشیم بیا که تا نفسی هست دم ز او بزنیم به جای مردم دنیا به یار رو بزنیم بیا که جز درش از هر دری جدا باشیم کنار او همه راهی کربلا باشیم خدا کند که بسوزیم و  آه.. گریه کنیم بخواند او همه تا قتلگاه گریه کنیم بخواند از بدنی که به بوریا مانده  که داغ او به دل اهل روستا مانده ✍ .
. رزق ما می‌رسد امشب ز دو آقازاده یا به این کوچه معروف گدا را نکشید.. یا کشیدید ز ما دست عطا را نکشید رزق ما دیدنتان بود..غذا را نکشید! ما گداییم! شما منت ما را نکشید! منت از ماست که که بر دیدنمان آمده اید به گدایان گرفتار بفرما زده اید! قصه ی لطف شما قصه ی اقیانوس است حکم ما شب زده ی دربه‌در فانوس است برسانید به هرکس ز خودش مایوس است.. غصه ای هست اگر، چاره ی آن در طوس است عاقبت کلبه ی احزان رضا گلشن شد با جواد ابن رضا چشم همه روشن شد آسمان خنده به لب میل به باران دارد ماه از شوق به کف آینه قرآن دارد شاه ما گرچه حسودان فراوان دارد.. چشمشان کور که خورشید به دامان دارد! عجب است این پسر امروز پیمبر نشده هیچ مولودی از او با برکت تر نشده! وجناتش سکناتش شرف مصطفوی ریخته در نظرش معجزه های نبوی خنده اش فاطمی و جذبه چشمش علوی چه بگوییم به او؟؟ قندو نبات رضوی! قل هو الله احد ریخته بر لبهایش ای به قربان صدای خودش و بابایش سیر کردیم به قرآنِ خدا خط به خطش خیره ماندیم به تفسیر و کلام و لغتش با خداوند یکی بوده دقیقا صفتش جان به این خالق و این دیکته بی غلطش! چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی سجده کردیم بر آن خال سیاه عربی! ای دل از سنگ‌شدن دل بکن و گوهر باش آب هر چشمه نشو قطره ای از کوثر باش سلطنت خواهی اگر در دوجهان نوکر باش کاظمینی شده دست علی اصغر باش که خدا عیدی ما را دو برابر داده رزق ما می‌رسد امشب ز دو آقازاده این پسر کیست که منظومه ی عرفان شده است شیرخواره ست ولی پیر بزرگان شده است ششمین جلوه ی سی جزء ز قرآن شده است علی دیگری از عرش نمایان شده است شیر شیر است.. دلیر است.. چه کوچک چه بزرگ برمیاید ز علی بن حسین کار سترگ نخل اگر نخل رباب است ثمردار تر است دست اگر دست حسین است گهردار تر است این پسر از همه در معرکه سردار تر است از دوصد مرد به پیکار جگردار تر است تیغ شمشیر خود از پیچش مو ساخته است جوشن جنگی خود را ز گلو ساخته است حیفِ این گل..قدم آخر این راه شد و چشم برهم زدنی آمد و شش ماه شد و نفسش تنگ شد و بسته و کوتاه شد و.. دیر از آمدن حرمله آگاه شد و.. همه گفتند که این بار نباید بزند هیچکس فکر نمیکرد چنین چنین بد بزند حنجر سرخ و سفیدش که به یک سو خم شد بین خون آینه ی صورت او مبهم شد گلوی نازک و آن تیرِ سه لب توام شد بدن و صورت و حنجر همگی درهم شد.. سری اصلا به تنش نیست ولی جان دارد لطف تیر است که این طفل سه دندان دارد! .
4_5983070806912012384.mp3
24.35M
📋 گدای سفره‌ی مردم ‌شدم غلط کردم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گدای سفره ی مردم ‌شدم غلط کردم جدا شدم ز درت! گم شدم غلط کردم مرا صدا زدی و رد شدم نفهمیدم تو خوب بودی و من بد شدم نفهمیدم به آن زبان که تو دادی چه‌ها نکردم ‌من مرا ببخش شما را صدا نکردم من رفیق بودی و من نارفیق! شرمنده شکسته‌ام دلتان را! رفیق! شرمنده بیا و دیده‌ی خود را ز من ندید بگیر مرا گناه زده! تو نزن ندید بگیر مرا ببخش تو حالا به خاطر زینب بغل بگیر گدا را به خاطر زینب مرا ز جمع فقیران خود جدا نکنی تو را به جانِ رقیّه مرا رها نکنی هزار شُکر که زهرا حسابمان کرده برای نوکریت انتخابمان کرده به دست سینه‌زنان برگِ دعوت زهراست به روضه آمدن ما عنایت زهراست چقدر مرگ برایِ غم تو مطلوب است در این حسینیه‌ها خاکمان کنی خوب است اگرچه جنس دل نوکر تو از سنگ است برای دیدن کرب و بلا دلم تنگ است دوباره فاطمه دارد بُنَیَّ می‌خواند گرفته زمزمه دارد بُنَیَّ می‌‌خواند بُنَیَّ! موی سرت را که چنگ زد مادر ؟ به صورت تو عزیزم که سنگ زد مادر ؟ لباس دوخته بودم کجاست پیراهنت ؟! گرفت‌ پهلوی من وقت دست و پا زدنت ! *شاعران: و ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
4_5990214398382182615.mp3
23.46M
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گرچه بعد از غم تو طی شده دورانی چند ما ندیدیم در این شهر رفیقانی چند شهر من نان مرا خورد و نمک‌گیر نشد هیچکس مثل من از زندگی‌اش سیر نشد حق ما را سر هر قصه که می‌شد خوردند قاتل مادرِ من را روی منبر بردند باخبر نیست در عالم کسی از حال حسن قنفذ از کوچه ما رد شد و خندید به من آن چهل مرد که آتش‌زن جنت بودند در صف اول هر وعده جماعت بودند شیر غرّان جَمَل بودم و تاوان دادم سالها قبل در آن کوچه بد جان‌ دادم سوختن چاره‌ی این خسته‌ی غم پرور بود از عسل آتش این زهر گواراتر بود مادرم از دل آزرده‌ی من باخبر است مرگ از دیدن قنفذ به خدا خوب‌تر است مثل آن پهلوی زخمی گرفتار شده جگر پاره ی من پاره‌ی مسمار شده کاش ثانی عوض فاطمه من‌ را می‌زد جای مادر لگدش را به تن ما میزد *شاعران: و همچین که جلو چشماش مادرش زمین خورد،دست مادر و گرفت از روی خاک کوچه مادر و بلند کرد، توو مسیر وقتی می‌رفتند راهی نبود تا خونه، قبل از اینکه بخوان وارد خونه بشن؛ مادر گفت:« حسن جان! صبر کن، کجا؟! باید یه قولی به مادر بدی.که به بابا حرفی نزنی، چشم مادر، هرچی تو بگی. فقط تا کی این باید توو دلم بمونه؟! - باید تا لحظه ی جون دادنت توو دلت بمونه لحظه‌ای که امام حسن داشت جون می‌داد، بی‌بی کنارشه، ابی عبدالله هم این طرفه. صدا زد بعد این همه سال نمی‌خوای به خواهرت بگی چی شد اون روزی که از کوچه‌ها برگشتی ، همون روزی که یکی از گوشواره‌های گوش مادر نبود صدا زد زینبم این پاره‌های جگر من و می‌بینی اینا مال زهرنیست....
. چند خط از امیرالمومنین علیه‌السلام ممنوتم که اومدم حوالی مناجات من و آوردی قاطیِ اهالی مناجات شبای شعبانه و باز  شبای عاشقیه وقت مناجات دل و دعای عاشقیه من اومدم  که از خودم دلم رو پس بگیرم دو خط مناجات بخونم کمی نفَس بگیرم الهی إِنْ خَذَلْتَنِي چه خاکی سر بریزم الهی إِنْ حَرَمْتَنِي ، کجا برم عزیزم الهی إن اَخَذْتَنی ... اَخذْتُکَ بِعَفْوِکْ و إِنْ اَخَذْتَنی بِجُرمی ، اَخذْتُکَ بِلُطفِکْ إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی  فقیرا الهی جئتُ خائفاً بِبابک اسیرا بیا به زندونی که باز برام گناها ساختن هیشکی سراغم نیومد وقتی من و شناختن بیا به سلولم و از غیر خودت رهام کن فکری برا شکستن زنجیر دست و پام کن جدام کن از هرچی من و از تو جدام می‌کنه اهل سحر وقتی بشم  علی دعام می‌کنه هرچی بزرگه جرمِ ما لطفِ تو بی حسابه دلارو می‌بریم حرم  دعا که مستجابه اگر هنوز سنگه دلت  خشکه چشات تو شعبان سفارشِ مادرمه سه بار بگیم حسین جان (حسن لطفی ۱۴۰۲/۱۲/۰۴)✍ 📋 گرچه بعد از غم تو طی شده دورانی چند (ع) (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گرچه بعد از غم تو طی شده دورانی چند ما ندیدیم در این شهر رفیقانی چند شهر من نان مرا خورد و نمک‌گیر نشد هیچکس مثل من از زندگی‌اش سیر نشد حق ما را سر هر قصه که می‌شد خوردند قاتل مادرِ من را روی منبر بردند باخبر نیست در عالم کسی از حال حسن قنفذ از کوچه ما رد شد و خندید به من آن چهل مرد که آتش‌زن جنت بودند در صف اول هر وعده جماعت بودند شیر غرّان جَمَل بودم و تاوان دادم سالها قبل در آن کوچه بد جان‌ دادم سوختن چاره‌ی این خسته‌ی غم پرور بود از عسل آتش این زهر گواراتر بود مادرم از دل آزرده‌ی من باخبر است مرگ از دیدن قنفذ به خدا خوب‌تر است مثل آن پهلوی زخمی گرفتار شده جگر پاره ی من پاره‌ی مسمار شده کاش ثانی عوض فاطمه من‌ را می‌زد جای مادر لگدش را به تن ما میزد *شاعران: و ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 راز دل امام حسن (س) (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ همچین که جلو چشماش مادرش زمین خورد، یه جوری مادر زمین خورد، بدجور مادر ما و زمین زدند؛ یه جوری زمینش زدن دیگه نشد؛ دیگه بلند نشد... دست مادر و گرفت از روی خاک کوچه مادر و بلند کرد، توو مسیر وقتی می‌رفتند راهی نبود تا خونه، قبل از اینکه بخوان وارد خونه بشن؛ مادر گفت:« حسن جان! صبر کن، کجا؟! باید یه قولی به مادر بدی. - چی عزیز دلم، قربونت برم مادرجان! - باید یه قولی بدی به بابا حرفی نزنی، این چیزی که الان توو کوچه دیدی توو دلت بمونه. یه وقت به کسی نگی... آخه مادر بزار به بابا بگم، آخه اینجوری زدنت، مگه میشه؟! باید جوابشون و بدیم. - نه حسن جان! من حالم خوبه، چیزیم نشده الحمدالله؛ یکم چادرم خاکی شد، فقط من این دستم تکون نمی‌خوره نمیتونم این خاکا رو بتکونم؛ اگه میشه حسن جان این خاکا رو از روی چادر مادر پاک کن، الان میریم توو خونه بابات می‌بینه... قول داد به مادرش؛ چشم مادر، هرچی تو بگی. فقط تا کی این باید توو دلم بمونه؟! - حسن جان! این رازه، تا لحظه ی جون دادنت توو دلت بمونه، به کسی نمی‌خواد بگی. لحظه‌ای که امام حسن داشت جون می‌داد، بی‌بی کنارشه، ابی عبدالله هم این طرفه. صدا زد:« داداش! بعد این همه سال نمی‌خوای به خواهرت بگی اون روزی که از کوچه‌ها برگشتی خونه، میدونی کدوم روز و میگم؟! همون روزی که وقتی مادر اومد، مادر رفت یه گوشه‌ای توو روش و محکم گرفته بود، تو هم رفتی یه گوشه اتاق کز کردی، زانوهات و بغل کردی؛ فهمیدی کدوم روز و میگم؟! همون روزی که گوشه چادر مادر یکم خونی شده بود؛ همون روزی که یکی از گوشواره‌های گوش مادر نبود... نم‌خوای بعد این همه سال به زینب بگی چی شد؟! صدا زد:« زینبم! این پاره‌های جگر من و می‌بینی، این لخته‌های خون و می‌بینی توو این تشت، اینا مال زهر نیست؛ دست به دلم نگذار... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇👇
. باز وقت مستی چشمان بیدار من است باز این‌ شبها خدا مشتاق دیدار من است طعنه ها خوردم،ولی تا آمدم فریاد زد.. به کسی ربطی ندارد این گنهکار من است! آب شد دیگر یخ عمرم، کسی کاری نکرد! ای بنازم رحمتش را او خریدار من است یک الهی گفتم و یک عمر تحویلم گرفت این هزاران بار غفران جای یک بار من است رب شهرالله اکبر عبد عاصی آمده! سائل این آستان دست گرفتار من است اول ماهی بخر بار مرا ای خوش حساب خوب یا بد هرچه باشد این به انبار من است به علی گرم است پشتم یاعلی و یا عظیم آبرویم تا ابد آقای کرار من است شیشه عشقم کنار  کنار سنگ غفلت سالم است تا علی ابن ابیطالب نگه دار من است! با دعای فاطمه اینجارسیدم ،بی گمان روز محشر هم شود زهرا پی کار من است کربلا رادوست میدارم پس ازدوزخ چه باک تاحسین یار من وعباس دلدار من است تشنگی روزه را با روضه توام میکنم شاهد این سوختن چشمان خونبار من است جان فدای آن سری که پیش زینب ذبح شد تشنه و زخمی و سخت و نامرتب ذبح شد .
Fadaeian_MonajatShabaniyeh_14021219_02.mp3
34.26M
📋 هرکه دیدار من سوخته جان می‌آید (ع) (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ هرکه دیدار منِ سوخته‌ جان می‌آید یار من نیست، پیِ لقمه‌ی نان می‌آید بین این مردم بد، گریه رفیق خوبیست بَهر دلداری من اشک روان می‌آید این همه خوبی‌شان کردم و راضی نشدند همه انگار که از من بدشان می‌آید بین هر جمعیت از دور مشخص هستم حسن آن است که با قد کمان می‌آید مادرت را وسط کوچه دو دستی بزنند در بهار تو‌ همان وقت خزان می‌آید قاتل مادر من پیش رویم می‌خندد صبر از صبر عجیبم به فَغان می‌آید تا به امروز از آن کوچه نگفتم به کسی مگر آن فاجعه راحت به زبان می‌آید؟! جعده برخیز مرا زَهر بده خسته شدم دم افطار شده صوت اذان می‌آید برو از خانه‌ی من، من که حلالت کردم دارد عباس به اینجا نگران می‌آید طشت خونین مرا از نظرش دور کنید خواهر سوخته‌ام‌ سینه‌زنان می‌آید اگر امروز حسین آمده دور و بر من پیش او گوشه‌ی گودال سنان می‌آید *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👇صوت فایل زیر است
. 📋عباس تو بیرون نرو باید بمانی (ع) (س) 🏴 ............................................. .(فاطمه جان شَوْقاً اِلَي رُؤْيَتِهِ؛ خیلی مشتاقم بیام پیشت خانوم ، خیلی دلتنگتم خانوم ، اما عرب رسم بدی داره همیشه تیرش و مسموم میکنه یه جمله ای به خانم گفت : ملعون گفت یه سمی یه زهری زدم با این زهر تمام کوفه رو میشه کشت آقامون هم مسموم هم مقتول! اباعبدالله هم مسموم هم مذبوح هم مقتول ، صدا زد «به ابی و امی » چشاشو باز کرد دید حسین داره گریه میکنه ، گفت پدر و مادرم به فدات بشه حسین جان تو دیگه گریه نکن «بِأَبی وَ أُمِّیاَلْحُسَیْنَ اَلْمَقْتُولَ بِظَهْرِ اَلْکُوفَةِ» چند جا نوشتن تیر مسموم بود یه جا اینجا بود «فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلَى قَلْبِهِ ...» نانجیب یه تیر به قلب ارباب زد این تیر مسموم بود تیری که به گلوی علی اصغر خورد تیری که به چشم عباس خورد ، گفتم عباس صدا زد عباسم تو بیرون نرو بمون کارت دارم ! همه دور بستر بابا جمعا ، بابا بفرما ! حق با بچه های فاطمه اس عباسم بمون کارت دارم ! دست زینب و گرفت تو دست عباس گذاشت صدا زد «عباس انت کفیل الزینب » عباس تو بیرون نرو باید بمانی اصلا من امشب با تو خیلی حرف دارم .(چه مسئولیت بزرگی!). جان تو و جان زنان این قبیله عباس زینب را بدستت میسپارم در پای او هم سر بده هم دست هم چشم او چادرش سِرّ است سِرّ کردگارم .(عباس میدونی به چی فکر می کنم؟). امشب بفکر ناقه بی محملم من گریه کن آن رنگ و روی پر غبارم وقتی صدایت میکند! ای محرم من… جای تو دارد شمر می اید کنارم.. بانوی یثرب بودم و حالا اسیرم دستان خود را برروی سر میگذارم .(بریم اونجایی که شرمنده شد ، اباعبدالله اومد کنار بدن عباس میخواد بدن و جمع کنه داداشو با خودش ببره ، صدا زد «یا اخی ما تُرید منّی » میخوای چیکار کنی ؟ گفت داداش باید ببرمت شده کولت کنم میبرمت! داداش ، گفت داداش دست نگهدار من قول دادم به بابام علی ، پای کار زینب بمونم آب نتونستم بیارم!) شاعر : ✍ ............................................. 📋صاحب علم پاشو پشت و پناه من (ع) ............................................. .(بند اول). صاحب علم پاشو پشت و پناه من قدم شده مثل هلال ای قرص ماه من تا جسم تو کم شد دیگه کم‌ شد سپاه من چشم و چراغ دلم بودی چشمت زدن چش روشنیه حرم بودی چشمت زدن تو یک تنه لشکرم بودی چشمت زدن پاشو ببین با چشم گریون همه تو خیمه ها هراسون گره زدن به معجراشون .(بند دوم). دست بریدت رو دیدم سر راهم پای شریعه پیکرت پاشیده شد از هم مثل علی اکبر شده جسم تو هم درهم دشمنا میخندن به اشک چشای من میسوزه علقمه از سوز صدای من دیگه نمونده راه چاره برای من تو رو تو خاک و خون که دیدم خدا میدونه چی کشیدم کنار پیکرت خمیدم .(بند سوم). ماه بنی هاشم آخر زمین خوردی فرقت شکست مثل بابا حیدر زمین خوردی بازوت شکست انگار مثه مادر زمین خوردی تا دیدم افتادی روی خاک پشتم شکست تیر سه شعبه اومد راهِ نگاتو بست چشم تو مثل قلب زینب به خون نشست عزیز برادرم بلند شو امید خواهرم بلند شو تموم لشکرم بلند شو ............................................. مسعود پیرایش 👇
شور - تا ابد هرچه کریم است به قربان حسن ع.mp3
967.3K
موقع خلقت عشاق ز احسان علی ورز میخورد گل شیعه بدستان علی عرش اگر در حرمش نیست چرا‌ پس شبها می نشینند ملائک به شبستان علی؟! فارسی بودن او خوب ولی حُسن‌ این است که‌بگویند به سلمان همه سلمان علی سجده ی نیمه شبش تا به سحر طول کشید بازهم گشته علی دست به دامان علی تا ابد هرچه کریم‌ است بقربان حسن تا ابد هرچه خلیفه ست به قربان علی مانده ام من که علی گشته مسلمان نبی یا که برعکس نبی گشته مسلمان علی پدرم خانه اش اینجاست به من حق بدهید خانه ای نیست برایم به جز ایوان علی چه هراسی ز قیامت چه هراسی ز صراط مهروموم است اگر نامه بعنوان علی زائر کرببلا‌ نان نجف را خورده اربعین ها همه‌ هستند سر خوان علی اهل یثرب به نبی مزد رسالت دادند آتش افتاد روی کوثر قرآن علی .
. جایی که میگیرند دست ناتوان را پیر زمین افتاده دارد آسمان را تطهیر شد هرکس که وا شد پایش اینجا دیدند مردم حکمت آب روان را سگ های اطراف حرم را میپذیرند تحویل میگیرند وقتی آهوان را یکبار می آیم سه دفعه او میاید یعنی که تضمین میدهد سود کلان را من از رفاقت با کریمان سود بردم هر موقعی رفتم خراسان سود بردم صدشکر برگ دعوتم داده همیشه پیش همه حیثیتم داده همیشه حج فقیران آمدم دارا شدم من محتاج بودم ثروتم داده همیشه مستانه گشتم صحن هارا فیض بردم جنت به جنت نعمتم داده همیشه طعم غذای حضرتی مانده به کامم آقا دراین صف نوبتم داده همیشه من پای این سفره غذارا دوست دارم ته مانده لطف رضارا دوست دارم سلمانی شهرش سلیمان شد در آخر از یمن او قبرش گلستان شد در آخر خیلی فلج آمد به اینجا راه افتاد خیلی مریض آمد که درمان شد درآخر یکبار آمد درحرم یکبار رو زد بی خانمان طوس سلطان شد در آخر وقتی که در پای ضریحش گریه کردیم جان دادن ما نیز آسان شد در آخر داریم کل خیرها را در کنارت دیدیم ما عرش خدارا در کنارت ✍ .
. 📋 گریه کن های حسینیم و گدای حَسَنیم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گریه‌کن‌های حسینیم و گدای حَسَنیم خاکِ پاهای حسینیم و برای حسنیم جمع ما را حسن آورد سوی کرب و بلا کربلایی شده‌‌ی خیرِ دعای حسنیم صورِ أَیْنَ الحَسَنیون  که قیامت بزنند با حسین بین صفوفِ رفقای حَسَنیم «حسن جانم، حسن جانم؛ حسن جانم جانم» کوریِ چشم همان‌ها که رهایش کردند تا خداییِ خدا هست به پای حسنیم  نوکر آن است که قربانیِ یارش باشد هم فداییِ حسینیم و فدای حسنیم ما به این کرب و بلا شهر حسن میگوییم که در آن خیره به شش‌گوش طلای حسنیم کربلا آمده‌ای خرجیِ تو با حسن است اربعین ما همه مهمان عطایِ حسنیم «حسن جانم، حسن جانم؛ حسن جانم جانم» شاعر : ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 👇
چه بلایی قراره سرم بیاد؟ نمیخوام اشک برادرم بیاد! چرا باید وسط خیمه زدن صدای ناله مادرم بیاد؟ نگا کن بچه ها ترسیدن حسین همشون تو شک و تردیدن حسین اینا از برگ گلم لطیف ترن تا حالا رو خاک نخوابیدن حسین هنوزم دیر نشده بیا بریم هر جایی به غیر کربلا بریم با تو از اینجا بریم درست تره؟ یا با نامحرما از اینجا بریم خودتم میدونی پا به پات میام مثه سایه دنبال عبات میام مگه زینب میتونه رهات کنه؟ قتلگاهم که بری باهات میام حاضرم سرم بره سر تو نه پیکرم کبود شه پیکر تو نه مگه ترسی دارم از تازیونه بزنن ولی برابر تو نه خاک اینجا بوی خون میده حسین آخر کارو نشون میده حسین نمیخوام تو باشی اون کشته ای که زیر سم اسبا جون میده حسین ................ آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست.. راه بستند روی قافله اش دشمن و دوست هرکجا هست خدایا به سلامت دارش گره افتاده حسین بن علی در کارش کودکان در بغل مادرشان خوابیده دختران هم گل سر بر سرشان خوابیده رد خورشید عراق است روی صورتشان از غریبی بخدا طاق شده طاقتشان دخترانی که بروی پر قو خوابیدند.. موقع دیدن لشکر چقدر ترسیدند ناگهان گفت ابالفضل به آوای جلی.. کور باشند همه محضر ناموس علی! زینب از ناقه چه بی واهمه آمد پایین زینب آمد نه! بگو فاطمه آمد پایین گرد بر چادر بانو بنشیند هیهات قد او را کسی از دور ببیند هیهات آه زینب به ملاقات خدا آمده ای کربلایی شده ای کرببلا آمده ای تو که دور و بر خود چند برادر داری.. پرده دار حرمی چون علی اکبر داری.. تو که در امر حیا بین زنان منتخبی چون علی شیرخدا شیر خدای عربی چند روز دگر آزرده ی هجران هستی بی ابالفضل گرفتار بیابان هستی چادر قیمتی ات میرود از سر با زور معجرت را بکشد پنجه ی لشکر با زور سخن از غارت زنهاست زبان من لال چشمها خیره به زنهاست زبان من لال سخن آهسته بگویم که سفر خواهی کرد سخت از کوچه اوباش گذر خواهی کرد ✍ .
Fadaeian_Shab11Moharam1403_06.mp3
10.46M
علیه_السلام نبریدم! پسر مادرم اینجا مانده پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند مونس بی کسی من تک و تنها مانده کاش میشد که لباسی برسانم به تنش آبروی همه عریان روى صحرا مانده بین یک گونی کهنه سر او را بردند ته گودال ولی پیکر او جا مانده ساربان داد مزن ما کس و کاری داریم ساربان راه مرو همسفر ما مانده چند باری شده گم کرده ام او را اصلاً بس که از دور تنش مثل معما مانده باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب؟ بازهم آمده این حرمله ى وا مانده برسانید خبر را به علمدار حرم چادر زینب تو زیر لگدها مانده ناقه زانو زده تا اینکه سوارش بشوم چشم من سمت علی اکبرم اما مانده .
‍ . عجز اگر آید به دیدارم جوابش می‌کنم کاخ اگر کوه احد باشد خرابش می‌کنم پرده های قصر افتاد از طنین ناله ام کفر اگر در پرده باشد بی‌نقابش می‌کنم مدح باب علم طاها گر چه اینجا باب نیست در میان شامیان امروز بابش می‌کنم یک رساله از کراماتم اگر در دست نیست می نویسم بعدها صدها کتابش می‌کنم دارم از بابا بزرگ خویش ارث روشنی در شعاعم ذره باشد آفتابش می‌کنم از خدایم اذن دارم زیر سقف گنبدم هر دعایی را بخواهم مستجابش می‌کنم آنکه حتی یک النگو در ضریح انداخته با خدا در روز محشر بی‌حسابش می‌کنم سفره دار روضه‌ی بابا منم، با دست خویش گندمی گر نذر گردد آسیابش می‌کنم زنده باشم بعد از این ای عمه جان گهواره‌ای عاقبت می‌سازم و نذر ربابش می‌کنم آستین پاره ای دارم خدا را شاکرم بر سرم در پیش نامحرم حجابش می‌کنم شاعر: میلاد حسنی✍ ........... دلم می خواست معراجت ببینم چه معراجی عجب رنگین کمانی نرو دیگر ! تو رفتی سنگ خوردم بیا قولی بده دیگر بمانی تو را با زخم صورت می شناسم مرا بشناس با قد کمانی نمی دانم چرا این زجر نامرد بدش می آید از شیرین زبانی عبایت روی دوش نیزه داری عقیق تو به دست ساربانی چه مویی داشتی بابا زمانی چه مویی داشتم بابا زمانی اگر مال منی پس پیش من باش چرا دائم به دست این و آنی ؟! نشد غارت پدر جان !چادرم را خودم دادم به آن دختر امانی ! نفهمد هیچ کس بازار رفتم! بماند بین ما راز نهانی رخت را سیر دیدم سیر گشتم تو بودی آن غذای آسمانی سرت خاکی شده در این خرابه شدم شرمنده از این میزبانی شاعر : ✍ ............. ⁩کربلای همه دسته خانوم سه ساله دل دیوونه پابسته خانوم سه ساله هستیِ عالم از هست ته خانوم سه ساله گنبدت عین ماه روشنه خانوم سه ساله حرمت آرزوی منه خانوم سه ساله نبضم از عشقه تو میزنه خانوم سه ساله پای عشقِ تو من سر میدم خانم سه ساله به باباییت بگو کارمو خانم سه ساله بگو خیلی دوسِت دارمو خانوم سه ساله تو می دونی فقط چارمو خانوم سه ساله ایمانم رقیه ... جانانم رقیه ای عشقِ علمدار .. عمه جانم رقیه ......... غیر از تو نیستیم مسلمان هیچکس غیر از تو نیستیم پریشان هیچکس ما غیر دامن تو که حبل المتین ماست دستی نمیبریم به دامان هیچکس قربانی توایم لک الحمد یا حسین یعنی نمیرویم به قربان هیچکس کشتی تویی نجات تویی رهنما تویی دل خوش نمیکنیم به سُکّان هیچکس من آفتاب کرببلای تورا حسین هرگز نمیدهم به گلستان هیچکس جز گریه ای که بهر تن بی سر شماست خیری نداشت دیده گریان هیچکس روزی رسان زندگی ما رقیه است ننشسته ایم ما به سر خوان هیچکس بعد از لب مبارکت ای قاری غریب چوبی نخورد بر لب و دندان هیچکس آنگونه ک سرت به روی نیزه آیه خواند منبر نرفته قاری قرآن هیچ کس خاتم‌ اگرچه داشت به انگشت خود ولی انگشت را نداد سلیمان هیچکس شاعر:
. بوی غم می آید از شهر پیمبر بعد از این می‌زند بر سینه اش الله اکبر بعد از این ناله ی مسجد بلند و گریه مسجد بلند چون به مسجد نیست احمد روی منبر بعد از این فاطمه دارد کنار بسترش دق میکند می‌چکد خونابه ی چشمان دختر بعد از این شهر بی پیغمبر اصلا جای حیدر نیست که نیست این دریای جوشان جای گوهر بعد از این رفتن بابا ز خانه کار خود را میکند می‌رود امنیت از این خانه دیگر بعد از این نه سلامی.. نه علیکی.. نه نگاهش میکنند کوچه کوچه می‌رود بی یار حیدر بعد از این گرچه عزراییل زد آرام روی در ولی.. می‌زند نامحرمی محکم بر این در بعد از این خانه ای که خشت خشتش آیه ی وحی خداست بوی آتش دارد از این قوم کافر بعد از این وای بر دست علی و چشم تارش بعد از این وای بر پهلو و بر بازوی کوثر بعد از این آن سری که بوسه گاه احمد مختار بود می‌کشد سردرد از سیلی مکرر بعد از این ✍ ............................ . صلی الله علیک یا رسول الله با تو دل آسمانیان غمگین نیست بر داغ غمت به قلب ما تسکین نیست در وقت فراق تو علی گفت چنین : بعد از تو دگر مصیبتی سنگین نیست   ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ غم آمد و بر زمانه اش آتش زد بر دلبر و آشیانه اش آتش زد از بهر تسلای دل دختر تو بعد از تو  به درب خانه اش آتش زد ✍ ......................... . (ص) کسی به خانه رسید و نمود دق الباب گشود فصل خزان را ز فصلهای کتاب برای بردن جان جهان اجازت خواست خدا کند ندهد کس به این اجازه جواب اگرچه اذن نخواهد ورود عزرائیل ولی به حرمت احمد (ص) چنین نموده خطاب ز غصه های دل فاطمه (س) نگردد کم ملک نموده اگر هم رعایت آداب تمام شهر مدینه است بیت الاحزانش ز درد هجر پدر قلب او شده است کباب بمیرم از غم او زین مصاب، چشمانش یکی به خون شده و چشم دیگری پر آب حروف نورِ علی نورِ، نور شد تفسیر به صحن سینه حسن با حسین در یک قاب ز چشم یاس نبی اشک می چکد هر دم به چشم خواب پدر ریزد از ستاره گلاب چگونه تاب بیارد فراق روی تو را نگاه کن شده زهرای اطهرت بی تاب مرو پدر بِرَوی روز ما همیشه شب است دو دستِ دست خدا بسته می شود به طناب نرو که تیره نگردد حریر چهره ی ماه ز جنس رنگ کبودی زند به چهره حجاب بیا مرا خبری ده که طاقتم طاق است به زودْ آمدنم پیش خود مرا دریاب 1402/06/22 رحلت محمد مصطفی رسول اکرم (ص) تسلیت
. وداع حضرت زهرا س با پیغمبر ص.. دیدی دلم از هرچه میترسید دیدم افتاده ای در بسترت سرو رشیدم هرروز دیدم دیده ی بارانی ات را دیدم شکاف کهنه ی پیشانی ات را از راه رفتن کل پایت پینه بسته ناگفته ها را گفت دندان شکسته در مکه درگیر بلای کوچه بودی زخمی سنگ بچه های کوچه بودی "تبت یدا" خار بیابان بود و پایت یک لحظه اما درنمی آمد صدایت حالا من و تو خلوتی داریم باهم دیگر نگاهت را نگیری از نگاهم بابا بگو‌ پیشم دوباره مینشینی قدری بمان پیشم که محسن را ببینی! تو هستی و اینجا شکوهم مستدام است حیدر میان هرگذر با احترام‌ است با بودنت زهرا رخش چون قرص ماه است آرامش این خانه ی ساده به‌راه است آتش ندیده دامنم الحمدلله خونی نشد پیراهنم الحمدلله هرگز ندیده روی زهرا را غریبه آرام‌ میکوبد در مارا غریبه بی تو اگر حمله‌ کنند اینها به خانه زهرای تو میماند و صدتازیانه آتش میوفتد روی در پشت درم من با پهلویم سنگر برای حیدرم من سیلی میاید سمت من ای وای بابا بدخواب میگردد حسن ای وای بابا پیشم‌ بمان تا قتل زهرا را نبینی بی تو صدایم میشود فضه خذینی.. ✍ 👇 .
Fadaeian-Komeil-14030811 (4).mp3
18.86M
🔊 بخش چهارم | در حدیث سوختن دل را بگو پر را نگو متن 👇 https://eitaa.com/emame3vom/108143 📋 در حدیث سوختن دل را بگو پَر را نگو /*بخش اول صوت* (س) با نوای حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در حدیث سوختن دل را بگو پَر را نگو شعله‌ی در را بگو احوال مادر را نگو بی‌ادب‌ها پشت در فریاد مَستی می‌زنند حرفهای تندشان در پیش کوثر را نگو گرمی آتش اذیت می‌کند حوریه را این وسط آن شعله‌ی خورده به معجر را نگو پای نامَحرَم‌ اگر بر چادر ناموس خورد گریه‌کن بر حالش اما حال شوهر را نگو میخ نامرد آنقدر کج رفت پهلو زخم شد لال باش ای طبع شرح سقط گوهر را نگو *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 گریه نکن (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گریه نکن تو که گریه می‌کنی می‌میرم گریه نکن غمت از دنیا کرده سیرم نبینم دیگه غربت رو توو چشات بیا دردات و تقسیم کن با زهرات درد و ناله واسه من شب و کابوس واسه تو بی‌کسیت غصه‌ی من غم ناموس واسه تو یه دلِ خون واسه من خونِ دیوار واسه تو آتیش در واسه من داغ مسمار واسه تو « آه! مادرم؛ آه! مادرم» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .