.
📋 هرآنکه از سوی تو انتخاب خواهد شد
✔️ #سبک_روضه / حاج محمود کریمی
✔️ #شهادت_امام_صادق_چیذر سال ۱۳۹۶
✔️ #هیأت_رایة_العباس "ع"
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هرآنکه از سوی تو انتخاب خواهد شد
به ذره بودن خود آفتاب خواهد شد
میان طایفه مرجع حساب خواهد شد
فقیر دست تو عالی جناب خواهد شد
گدا کجا و تو با این مقام آقا جان
به منبری که نشستی سلام آقا جان
مقام علم، مقام تورا نشان داده
کلام نور تو بر حوزه ها توان داده
کنیز خانه ات آقا به مرده جان داده
حسین گفتن تو عرش را تکان داده
بساط روضه و گریه بپاست هرهفته
و صحن خانه ی تو کربلاست هرهفته
تو بین سجده ای و شعله ها بلند شده
چه دودی از در بیت الولا بلند شده
صدای نعره ی یک بی حیا بلند شده
کسی برای جسارت ز جا بلند شده
طناب دست علی بسته شد به دستانت
نگاه تو به زن و بچه ی هراسانت
غریب در وسط شهر آشنا شده ای
عمامه از سرت افتاد و بی عبا شده ای
میان عربده ها بی سرو صدا شده ای
شبیه عمه گرفتار نیزه ها شده ای
نفس بگیر ندو بین کوچه ها اینقدر
که اذیتت نکند باز درد پا اینقدر
اگرچه زندگی ات آه و سربه سر درد است
اگرچه رد شدنت از سر گذر درد است
اگرچه بغض تو مابین صدنفر درد است
بگو که سهم تو هم از لگد کمردرد است؟
بگو که بر کف پای تو خار افتاده؟
گذار تو طرف نیزه دار افتاده؟
به هرطرف بدنت را که لشگری نکشید
کسی لباس تورا پیش مادری نکشید
کسی ز اهل و عیال تو روسری نکشید
ز گوش و گردن اطفال زیوری نکشید
به جسم بی رمق تو عصا زدند اصلا
سر تو را بروی نیزه ها زدند ابدا
ما بدین در نه پیِ حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتم خلیل زاده ام اتش عقب کشید
دستى به روى شانه من با ادب کشید
لعنت بر انکه اتش از او با حیاتر است
از پشت سر لباس مرا با غضب کشید
با انکه در مقابل خانه مرا زدند
همسایه اى ندید و کتک ها به شب کشید
اینجا میان روز زمین خورد مادرم
رویش عباى خویش امیر عرب کشید
شهر مدینه شهر زمین خوردها شده
سجاده را ز پاى من ان بى نسب کشید
در کربلا زمانه ی غارت ، غلام شمر
در خیمه ها رداى تنى ، غرق تب کشید
شبهاى جمعه مادر ما داد میزند
گیسو گرفت قاتل و سر را عقب کشید
بازار کوفه گریه کنان عمه جان ما
از دست بچه ها همه نان و رطب کشید
صحبت ز شام و هلهله ها مى کشد مرا
ان لحظه اى که کار به بزم طرب کشید
میخواست داد عمه ما را در اورد
اتش به قلب سوخته ان بى ادب کشید
اول شراب خورد و به سر یک نگاه کرد
با خنده چوب دستى خود را به لب کشید
یک سرخ مو بلند شد از ما کنیز خواست
ترسید دخترى و خودش را عقب کشید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_امام_صادق
https://rasekhoon.net/media/amp/show/1298849/%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%B3%D8%A7%D9%84-96-%D9%87%D8%B1-%D8%A2%D9%86%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D9%88%DB%8C-%D8%AA%D9%88-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF
.
📋 #چشمتوراچقدربهایندرگذاشتن
#سبک_روضه *بخش اول صوت*
#روضه_حضرت_رقیه (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چشم تو را چقدر، به این در گذاشتن
گفتی پدر، مقابل تو سر گذاشتن
دستان کوچک تو، به پهلوست پیش از این
این درد را به پهلوی مادر گذاشتن
ای دختر سه ساله، تو هم مثل مادری
این ارث را برای تو دختر گذاشتن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 #ازدردبیحسابسرمراگرفتهام
#سبک_روضه *بخش دوم صوت*
#روضه_حضرت_رقیه (س)
کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از درد بیحساب سرم را گرفتهام
با اشک، زخم بال و پرم را گرفتهام
از صبح تا غروب نشسته ام یکی یکی...
این خارهای موی سرم را گرفتهام
دردم زیاد بود طبیبم جواب کرد
یعنی اجازهی سفرم را گرفتهام
مانند من ز ناقه نیفتاد هیچ کس
این جا منم فقط کمرم را گرفتهام
خوشحال بودنم ز سر اتفاق نیست
از دست این و آن پدرم را گرفتهام
خیلی تلاش کردهام از دست بچهها
این چند موی مختصرم را گرفتهام
*شاعر: #علی_اکبر_لطیفیان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋#نکنهروبرومیخودتییاعمومی
#روضه
#سبک_نکنه_روبرومی
کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نکنه روبرومی، خودتی یا عَمومی
نشناختمت هنوزم، خودت بگو کدومی
صورتِ نصفه نیمه، حال سرت وخیمه
به همه گفتم این سر، تموم زندگیمه
منو زدن، منو زدن دشمنت سرم ریخت
منو زدن، منو زدن صورتم بهم ریخت
تو رو زدن، تورو زدن نیزهها و خنجر
تو رو زدن، تورو زدن پیش چشم مادر
بابا! بابا!
از من خیلی انتظار نداشته باش چشمام نمیبینه؛ میدونی چرا بابا چشمام نمیبینه؟!
سیلی گرفت قوت بینایی مرا...
*شاعر: #محمد_اسدالهی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_سوم_محرم
#نکنه_روبرومی_خودتی_یا_عمومی
.👇
۲
📋ای پدر! چشم تو روشن؛ شب بیداری ماست
#سبک_روضه #متن_روضه
#روضه_امام_حسین (ع)
#روضه_حضرت_رقیه (س)
🏴 شب سوم محرم الحرام 1445
.....................................................
ای پدر! چشم تو روشن؛ شب بیداری ماست
به اباالفضل بگو: وقت علمداری ماست
خصم، بیهوده به ما سلسله بست؛ ای بابا!
کاروان بعد تو، ساکت ننشست؛ ای بابا!
حیدر قافلهات، تیغ دو دم را برداشت
به اباالفضل بگو: عمّه، عَلَم را برداشت
كوفه را با نفس خویش چنان مقبره کرد
خطبهای خواند که کار همه را یکسره کرد
من هم از زینبم و در رگ من، خون علی است
سوختم؛ سوختن از عشق تو، قانون علی است
دخترم؛ دختری از تیرهی اُمَّالنّجبا
عمّه، بسته به سرم معجری از جنس حیا
لشکرم، اشک من و سنگر من، ویرانه
درس عزّت بدهم بر پسر مرجانه
آهم، ارثی است که از خطبهی زهرا بُردم
شام گریاند مرا؛ آبرویش را بُردم
.(روز عاشورا وقتی همه رو کشتن می خواستن یه نسل از امیرالمومنین باقی نمونه تو چشم سیدالشهدا نگاه میکردند می گفتند «بغضً لأبیک» واسه بابات داریم میکشیمت ، همه رو کشتن این زن و بچه رو گوشهٔ یه میدونی جمع کردن گفت بگید ببینم چیکار باهاشون کنیم ؟ هر کی یه نظری میداد گفت همینا رو هم بکشید ، همین جا یکی گفت نه بذارید به کنیزی ببریم ، هر کی حرفی زد یکی گفت نه صبر کنید اینا رو ببریم تو شهرا بچرخونیم بگیم هر کی حرف از علی بزنه این میشه عاقبت زن و بچهاش ، این عمه بود این بچهها رو جمع میکرد گفت ، امیر هرچی تازیانه زدیم خم به ابرو نیاوردن اینقدر گرسنگی و تشنگی بهشون کشوندیم حرفی نزدن ، عجیب بودن اینا امیر فکر نمیکردیم تا شام برسن).
عمّه آموخت به من شکوهای از غم نکنم
زخم هم شد؛ سر خود پیش کسی خم نکنم
حرفی از آبله، از زخم به زینب نزدم
خاطرت جمع؛ به نان صدقه، لب نزدم
گلهای نیست؛ گله، حوصله هم میخواهد
من دلم تنگ شده؛ بوسه دلم میخواهد
.(گفت بابا یه نگاه به سر و وضع دخترت کن ، اومد دید امام صادق نشسته دخترش رو پاش نشونده با یه حوصله ای موها رو اول شونه زد بعد شونه رو دست گرفت موها رو یکی یکی از بین شونه درآورد ، آقا چیکار میکنید؟ فرمود : این موها بالهای فرشتههاست ، دختر خیلی عزیزه!).
چند وقت است که شانه نزدی بر مویم
بغلم کن ولی آهسته؛ کمی پهلویم
خورده شلّاق روی بال و پرم؛ چیزی نیست
لگد زجر، شکسته کمرم؛ چیزی نیست
پای چشمم، گُل زخم است؛ فدای سر تو
دخترت می رود از دست؛ فدای سر تو
.(سرو گرفت تو بغل روایت مقتل : هی صورت میزاره رو صورت بابا ، صورت بابا رو میبوسه ، خون ها رو پاک میکنه ، هی خون تازه میجوشه ، رگای گلو رو مرتب میکنه ، موهای سوخته رو دست میکشه ، بابا رو بوس میکنه).
مهربانم! تو چرا پاره شده لبهایت؟
چقدر خاکی و خونی است سر زیبایت
راهی طشت شدی از سر نی؛ میدانم
گریه کردی وسط مجلس مِی میدانم
بیحیا، جام به دست آمد و من میدیدم
چوبدستی به لبت میزد و من میدیدم
عمّهجان بود مراقب؛ سر ما پایین بود
ولی آن مرد نگاهش چقدر سنگین بود
خواهرم، نه دلم آشفته بماندبهتر
.(ببین خواهرم چقد خجالت کشید ، ای کاش چادر داشتیم بابا).
داغ ناموس تو، ناگفته بماندبهتر
پیش من بود اگر امشب، به عمو میگفتم
از غم کوچه و بازار به او میگفتم
آنکه از بام به پیشانی تو سنگ زده
دخترش هم به روی صورت من چنگ زده
در شلوغی و دف و رقص در آن هلهلهها
آه از اشک رباب؛ آه از آن حرملهها
راستی! حال رباب از همه آشفتهتر است
گریهاش بند نمیآید و خونینجگر است
همهی راه، نگاهش به سر اصغر بود
بود گهواره اگر، حال دلش بهتر بود
راستی! باخبری از شب جاماندن من؟
شب هقهق، شب شلّاق زدن بر تن من
از روی مرکب خود، یکسره فریاد کشید
دست من روی سرم بود؛ سرم داد کشید
پدر آنقدر بگویم، نفسم بند آمد
پنجه انداخت به مویم؛ نفسم بند آمد
....................................
مسعود پیرایش
.
حاج سید رضا نریمانی4_6032781028978855847.mp3
زمان:
حجم:
16.66M
📋 کوه بودم، بلند و با عظمت
#مناجات
#سبک_روضه
#روضه_حضرت_زهرا
کوه بودم، بلند و باعظمت
روی دامان دشت جایم بود
قد کشیدم ز خاک تا افلاک
ابرها، فرش زیر پایم بود
شب که چشم ستاره روشن بود
نور مهتاب، دل ز من میبرد
صبح، چون آفتاب سر میزد
اولین پرتوش به من میخورد
دفتر وحی حق که روز به روز
جلوهاش سبز و سبزتر بادا
در بیان شکوه من، دارد
آیۀ «وَٱلۡجِبَالَ أَوۡتَادٗا»
سینهام را اگر که بشکافند
لعل و الماسِ دیدنی دارم
از گذشتِ زمان و «دَحْوُ الْأرْض»
خاطراتی شنیدنی دارم...
صبح یک روز چشم وا کردم
ضربهی تیشه بود گوشخراش
تخته سنگی شدم جدا از کوه
افتادم به دست سنگتراش
پُتک سنگین و تیشهی پولاد
سهم من از تمام هستی شد
حُکم تقدیر و سرنوشت این بود
نام من «آسیای دستی» شد
گرچه از بازگشت خویش به کوه
پس از آن روزگار نهی شدم
این سعادت ولی نصیبم شد
که جهیز عروس وحی شدم
گوشهی خانهای مرا بردند
که حضور بهشت آنجا بود
برترین سرپناه روی زمین
بهترین سرنوشت آنجا بود
دستی از جنس یاس و نیلوفر
شد در آن خانه آسیاگردان
گرچه سنگم، ولی دلم میخواست
جان او را شَوَم بلاگردان
هر زمان گِرد خویش چرخیدم
میشنیدم تلاوت قرآن
روح سنگین و سخت من کمکم
تازه شد از طراوت قرآن
راز خوشبختی مرا چه کسی
جز خداوند دادگر داند
کی گمان داشتم مرا روزی
جبرئیل امین بگرداند
به مقامی رسیدهام که چنین
بوسهگاه فرشتگان شدهام
مثل رکن و مقام کعبه عزیز
در نگاه فرشتگان شدهام
بارها شد که با خودم گفتم:
ای که داری به کار نان دستی!
کاش هرگز ز خاطرت نرود
وامدار چه خانهای هستی؟
شاعر : استاد شفق
.
🔊 #مراسم روضه هفتگی
📆 پنجشنبه ۱۹ مهر ماه ۱۴۰۳
🔷 حاج #سید_رضا_نریمانی
🔊 بخش اول #مناجات | شاخه طبع خزان دیده من بار نداشت
🔊 بخش دوم قرائت #زیارت_عاشورا
🔊 بخش سوم #روضه | من ایستاده بودم دیدم که در افتاد
🔊 بخش چهارم #زمینه | وضعیت امروز ما وضعیت احزابه
🔊 بخش پنجم #تک | حزب الله هو غالب ، حکم جهاد شده واجب
🔊 بخش ششم #شور | خسته ام خالیه آقا دستم
.👇👇👇👇👇
📋 توو کوچهها زخمم نمک خورده
#سبک_روضه /*بخش اول صوت*
#روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توو کوچه ها زخمم نمک خورده
انگشتر خلقت ترک خورده
درد من و هیچ کس نمیفهمه
زهرام جلو چشام کتک خورده
دستام و از دستت جدا کردند
توو شعله دنبال تو میگردم
جوری زد و جوری زمین خوردی
سنگینیه دستاش و حس کردم
دار و نداره زندگیم
چیزی بگو حرفی بزن
خاکی میشه باز چادرت
هرشب توو کابوس حسن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
حاج سید رضا نریمانیFadaeian-Komeil-14030811 (4).mp3
زمان:
حجم:
18.86M
🔊 بخش چهارم #روضه | در حدیث سوختن دل را بگو پر را نگو
متن 👇#روضه_حضرت_زهرا
https://eitaa.com/emame3vom/108143
📋 در حدیث سوختن دل را بگو پَر را نگو
#سبک_روضه /*بخش اول صوت*
#روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در حدیث سوختن دل را بگو پَر را نگو
شعلهی در را بگو احوال مادر را نگو
بیادبها پشت در فریاد مَستی میزنند
حرفهای تندشان در پیش کوثر را نگو
گرمی آتش اذیت میکند حوریه را
این وسط آن شعلهی خورده به معجر را نگو
پای نامَحرَم اگر بر چادر ناموس خورد
گریهکن بر حالش اما حال شوهر را نگو
میخ نامرد آنقدر کج رفت پهلو زخم شد
لال باش ای طبع شرح سقط گوهر را نگو
*شاعر: #سید_پوریا_هاشمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 گریه نکن
#روضه_حضرت_زهرا (س)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گریه نکن
تو که گریه میکنی میمیرم
گریه نکن
غمت از دنیا کرده سیرم
نبینم دیگه غربت رو توو چشات
بیا دردات و تقسیم کن با زهرات
درد و ناله واسه من
شب و کابوس واسه تو
بیکسیت غصهی من
غم ناموس واسه تو
یه دلِ خون واسه من
خونِ دیوار واسه تو
آتیش در واسه من
داغ مسمار واسه تو
« آه! مادرم؛ آه! مادرم»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
📋 انگار نه انگار، دیروز همینجا یکی خورد به دیوار
#سبک_روضه
#روضه_حضرت_زهرا (س)
کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انگار نه انگار، دیروز همینجا یکی خورد به دیوار
انگار نه انگار، یه زن رو زدن بین انظار
انگار نه انگار، دیروز یه بچه شهید شد با مسمار
انگار نه انگار، اونقد زدند دستش افتاده از کار
بیحیا تر این کوچه، کوچه کوفه و شامه
سختتر از روضهی سیلی، روضه سنگ رو بامه
انگار نه انگار، میبینه از روی نیزه علمدار
انگار نه انگار، توو دست و پا سر میوفته هزار بار
انگار نه انگار، ناموس پیغمبره توی بازار
*شاعر: #محسن_عرب_خالقی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
📋 توو کوچهها زخمم نمک خورده
#فاطمیه #حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای حاج #سید_رضا_نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سبک_خوشا_بحال_زائرات_ارباب
توو کوچهها زخمم نمک خورده
انگشتر خلقت ترک خورده
درد من و هیچ کس نمیفهمه
زهرام جلو چشام کتک خورده
دستام و از دستت جدا کردند
توو شعله دنبال تو میگردم
جوری زد و جوری زمین خوردی
سنگینیه دستاش و حس کردم
دار و نداره زندگیم
چیزی بگو حرفی بزن
خاکی میشه باز چادرت
هرشب توو کابوس حسن
از تو خجالت میکشم زهرا
از خاک رو چادر نمازِ تو
از پا من و میندازه میدونم
این چشمهای نیم بازه تو
روت و نگیر از من که میمیرم
دنیا بدون تو برام پوچه
اینقدر پر از زخمی که حیرونم
از جنگ برگشتی نه از کوچه
دار و نداره زندگیم
زخمیترین یاسِ علی
اشکات و پاک کن فاطمه
گریه نکن واسه علی
زهرای من، زهرای من
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
📋 دستی از راه رسید و به رُخت جا انداخت
#مناجات
#روضه_حضرت_زهرا (س)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دستی از راه رسید و به رُخت جا انداخت
پایی از راه رسید و جلویت پا انداخت
یکنفر که دلش از بُغض علی میجوشید
ضربهای زد به درِ خانه و دَر را انداخت
گره انداخت به کار همه دنیا آنکه،
ریسمان گردن مولای دو دنیا انداخت
*شاعر: #محمد_حسن_بیات_لو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سبک_خوشا_بحال_زائرات_ارباب
#حضرت_زهرا سلام_الله_علیها
#زمزمه
تنها سپاه من مرو زهرا
تویی پناه من مرو زهرا
ای تکیه گاه من مرو زهرا
فاطمه جانم
وا کن دو چشم نازنین زهرا
غریبی مرا ببین زهرا
دیدم شدی نقش زمین زهرا
فاطمه جانم
عدو شرر به ماسوا می زد
دیدم که در کوچه تو را می زد
نصیب حیدر رنج و ماتم شد
کم کم نفس کشیدنت کم شد
سردار خیبر قامتش خم شد
فاطمه جانم
مرو که می شود علی تنها
چشمان سیلی خورده را بگشا
مُردم چو دیدم حال زارت را
فاطمه جانم
هنگام ره رفتن چرا ای یار
عصای دست تو شده دیوار
شکسته شد گنجینه ات دیدم
من شعله بر آیینه ات دیدم
میخی درون سینه ات دیدم
عزیز حیدر
ای لاله از تو برگ و بر افتاد
لگد به در زدند و در افتاد
یادم نرفته که ثمر افتاد
عزیز حیدر
خدا می دونه که چه نامردن
سیصد نفر حمله به زن کردن
****
#محمود_اسدی_شائق ✍
.👇
.
🔊 #مراسم دعای کمیل سحر
📆 جمعه ٢٦ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴
🔷 حاج #سید_رضا_نریمانی
🔊 بخش اول #مناجات_و_روضه | غم مارا دوا نمی آید، خبر از آشنا نمی آید
🔊 بخش دوم #دعای_کمیل | اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْءٍ
🔊 بخش سوم #مناجات_و_روضه | حسین جانم دلم گرمای آغوش تو رو میخواد
🔊 بخش چهارم #دعای_کمیل l اللَّهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرِى، وَارْحَمْ شِدَّةَ ضُرِّى
🔊 بخش پنجم #مناجات_و_روضه l سودی نمی بخشد اگر شب زنده داری های من
.👇👇👇👇👇
📋دیدهای ده که مگر قامت رعنات ببینم
#مناجات
سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیدهای ده که مگر، قامت رعنات ببینم
هر طرف رو نهم، روی دلآرات ببینم
یا که یک دم بنشین، تا به کنارت بنشینم
یا ز پیشم بگذر، تا قد و بالات ببینم
من که آن دیده ندارم، که تو در دیدهام آیی
تو مگر دیده دهی، تا رخِ زیبات ببینم
هر کجا سینهزنت، دستِ دعا بالا برد
مادرت با عجله، دستِ عطا بالا برد
بارها بوسه زد و پیش همه جسم تو را
بر سر دوش، رسولِ دو سرا بالا برد
ما کجا ظرفیت، عشق تو را داشتهایم
نظر فاطمه، ظرفیت ما بالا برد
از کثافات مرا کَند و، حسینیه کشاند
ذرهای بودم و مهر تو مرا، بالا برد
رو به کعبه نزدم، جز به تمنای خودت
نِرخ توحید مرا، کرببلا بالا برد
کم ندیدیم که بدکارهی بیتقوا را
اشک در روضهی جان سوز شما بالا برد
گریه کردهست چو اسفند، میان آتش
هرکس از تشنگیات سوخت، صدا بالا برد
حرمله تیر زد و، از کمرت بیرون زد
همهی خون تو را زود خدا، بالا برد
ماندهام مات زمانی که دعا میکردی
این سنان بین دعا نیزه چرا بالا برد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 عشق علی سرمایهی این سرزمین است
#حماسی / #شهید_جمهور
#شهید_ابراهیم_رئیسی
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عشق علی سرمایهی این سرزمین است
این کشور مولا امیرالمومنین است
این خاک را چون تُربت مولا بدانید
این پرچم شیعهس قدرش را بدانید
هوشیار باید بود این پرچم نیوفتد
تا این امانت دست نامحرم نیوفتد
باید به آجر آجر این خانه دل بست
باید به این پرچم وفادارانه دل بست
مانند آنها که به پایش جان سپردند
دل را به زلف پرچم ایران سپردند
مانند سرداری که سرباز وطن شد
آخر همین پرچمبرای او کفن شد
مثل رئیسی که به قول خود عمل کرد
تابوت او را پرچم ایران بغل کرد
او عاشقانه سوخت، چون پروانهها رفت
روزی که تابوتش به روی شانهها رفت
آن جمعیت که نامش ماندگار است
یعنی رئیسی همچنان خدمتگزار است
خدمت به مردم چیست؟! جز پیکار کردن
مثل رئیسی خالصانه کار کردن
در بین طوفان و تلاطم ایستادن
مثل رئیسی پای مردم ایستادن
از هرچه غیر از عزّت ایران گذشتند
در راه مردم، مثل او از جان گذشتند
این راه، راهِ عشق و ایمان و امید است
این قصهی خدمتگزاران شهید است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 یادآور عطر نفسهای نفیسی
#سبک_حماسی /*بخش سوم صوت*
#سبک_روضه
#روضه_امام_حسین (ع)
#شهید_ابراهیم_رئیسی
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادآور عطر نفسهای نفیسی
این میز که، میز رجایی و رئیسیست
این میز خدمت، بادیه وابستگی نیست
این صندلی را نسبتی با خستگی نیست
بر سنگ کوبیدی جامِ زهرها را
در پیش داری خرمشهرها را
شیطان بگو بکوبد هر قَدَر بر طبل جنگش
آئینهی ما را نخواهد دید سنگش
آری حیات ما، مَمات ما، حماسیست
دشمن بداند، اشکهامان هم سیاسیست
ما مرزهای بیهویّت را شکستیم
از کربلا رو به طریق القُدس هستیم
باید که مُشت خشم را محکم بکوبیم
تا که خانهی ابلیس را در هم بکوبیم
آن خانهای که مثل تار عنکبوت است
امروز یا فردا، سرانجامش سقوط است
پایان دهیم این مستی و این سرخوشی را
خواهند دید آیندهی کودککُشی را
نُصرت، نصیب ما شود تا صبر با ماست
يا لَيْتَنا كُنّا مَعَک تا قبر با ماست
ای عشق، ای آیینه، ای دلدار زینب
يا لَيْتَنا كُنّا مَعَک سالار زینب
آئینه چهل منزل کنار سنگ بودی
ای سر، به روی نیزه هم در جنگ بودی
پشت سرت رفته است صدها کاروان دل
ای سر، کجاها رفتهای منزل به منزل؟
از جِلوِه تو، کوه طور آتش گرفته
از داغ تو قلب تنور آتش گرفته
جسمت رها شد در میان دشت ای سر
تو سر درآوردی چرا از تشت ای سر؟
ما دل پریشانهای مظلومی غریبیم
گریهکنان روضهی یابن شبیبیم
یابن شبیب! آخر چه شد انگشتر او؟
جز خاک و خون چیزی نمانده از پیکر او
آن پیکری که جا به جایش آه، زخم است
رویش هزار و نهصد و پنجاه زخم است
میدانی آیا ماجرای بوریا چیست؟
یا اینکه معنای ذبیحاً بالقفا چیست؟
یابن الشبیب امید آخر را بُریدند
بعد از سه ساعت عاقبت سر را بریدند
یابن الشبیب این داغ، داغی بینظیر است
جای کفن بر پیکر پاکش حصیر است
یابن الشبیب آئینه را آخر شکستند
دستان اهل بیت را تا شام بستند
صوت 👉
.
📋 علی رو حلال کن واسه زخم بازوت
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#روضه_امام_حسین (ع)
حاج #سید_رضا_نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علی رو حلال کن واسه زخم بازوت
علی رو حلال کن واسه درد پهلوت
علی رو حلال کن واسه دست بستهش
نتونست که برداره اون در رو از روت
علی رو حلال کن که محسن فدا شد
علی رو حلال کن به حالت جفا شد
علی رو حلال کن برای همون روز
که پای مغیره به این خونه وا شد
علی رو نگاه کن، چی از من گذاشتی؟
تو قلبم غم و داغ رفتن گذاشتی
چرا توی اون بُقچه که دادی زینب
کنار کفنها یه پیرهن گذاشتی؟
یکی داره پیرهن رو میدزده
پیراهن که نه، کفن میدزده
یکی داره با یه کهنه خنجر
سر رو از روی بدن میدزده
ای حسینم، ای حسینم
ای ضیاء هر دو عینم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
📋 چرا ای باغبان! از آتش گلشن نمیگویی؟
#حضرت_زهرا (س)
کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چرا ای باغبان! از آتش گلشن نمیگویی؟
چرا با فضهات گفتی اما با من نمیگویی؟
تو آن شب خواب بودی، آمدم بازوی تو دیدم
مبادا آنکه بیدارت کنم آهسته بوسیدم
در آن ساعت که در میسوخت میدانی کجا بودم؟
چو افتادی ز پا من هم به زیر دستوپا بودم
من ایستاده بودم، دیدم که در افتاد
حسن ناله میزد: بابا! مادر افتاد
تو افتاده بودی، در هم روی پهلوت
شاید هرکی رد شد، لگد زد به پهلوت
هیشکی نبود بگه این گل که پرپره
این زن که میزنید، همسر حیدره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
📋 توو کوچهها زخمم نمک خورده
#سبک_روضه /*بخش اول صوت*
#روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توو کوچهها زخمم نمک خورده
انگشتر خلقت ترک خورده
درد من و هیچ کس نمیفهمه
زهرام جلو چشام کتک خورده
دستام و از دستت جدا کردند
توو شعله دنبال تو میگردم
جوری زد و جوری زمین خوردی
سنگینیه دستاش و حس کردم
دار و نداره زندگیم
چیزی بگو حرفی بزن
خاکی میشه باز چادرت
هرشب توو کابوس حسن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇👇
📋 فقط حسین باید دست و پا زدن بچهش و ببینه
#گریز_به_روضه_حضرت_علی_اکبر (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_علی_اصغر (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی ابراهیم میخواست اسماعیلش و ذبح کنه گفت:« بابا! اگه میشه یه خواستهای ازت دارم؛ اگه میشه با طناب دست و پام و ببند.
ـ چرا بابا؟!
ـ آخه میخوام وقتی دست و پا میزنم یه وقت دلت نلرزه.
بابا مگه میتونه دست و پا زدن بچهش و ببینه کاری نکنه؟!
بابا لباسات و جمع کن لباسات خونی نشه؛ مادرم با لباس خونی ببینتت میمیره...
خدا فرمود:« ابراهیم برو کنار؛ کار کارِ تو نیست. پردهها کنار رفت این کار فقط کار یه نفره اونم حسینه»
فقط حسین باید دست و پا زدن بچهش و ببینه...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 این زن که میزنید ناموس حیدره
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هیشکی نبود بگه، این گل که پَرپَره
این زن که میزنید، ناموس حیدره
از عمد مادر و، پیش پسر زدن
از عمد با لگد، محکم به در زدن
کجا رفته بودی بدون من
شنیدم توو کوچه تو رو زدن
دعا کن عزیزم برا حسن، آروم بگیره
چه کابوس تلخی دیده حسن
همش میگه نامرد بسه نزن
همش میگه ای وای مادر من، داره میمیره
هیچکی نبود بگه، این گل که پرپره
این زن که میزنید، ناموس حیدره
از عمد مادرو، پیش پسر زدن
از عمد با لگد، محکم به در زدن
دلم با مدینه نمیشه صاف
بازم زندگیمو بهم بباف
با دستی که رفته زیر غلاف، علی بمیره
بهت گفته بودم برو بسه
تو زورت به قنفذ نمیرسه
یه جوری زد تو رو که نفسِ، منو بگیره
از صبر شوهرت ، سو استفاده کرد
دیدی که نقشهشو ، آخر پیاده کرد
پشتش مغیره رو ملعون نگاه کرد
چند تا لگد زد و کارو تمام کرد
داری توی چشمات یه دلهره
چقدر قطرهی خون رو چادره
حسینت چرا آب نمیخوره، با این که تشنهست
چقدر گریه کردی با پیرهنش
با پیراهنی که میبرنش
میبینی که رگهای گردنش، به زیر دشنهست
هی کُند میبُره، لشکر کلافِهشه
فکر کن سَنان که هست، خولی اضافه شه
این نیزه میزنه، اون تیغ میکشه
با گریه خواهرش ، هی جیغ میکشه...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
صوت 👇
https://eitaa.com/emame3vom/127131
.
📋 توو کوچهها زخمم نمک خورده
#سبک_روضه /*بخش اول صوت*
#روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توو کوچهها زخمم نمک خورده
انگشتر خلقت ترک خورده
درد من و هیچ کس نمیفهمه
زهرام جلو چشام کتک خورده
دستام و از دستت جدا کردند
توو شعله دنبال تو میگردم
جوری زد و جوری زمین خوردی
سنگینیه دستاش و حس کردم
دار و نداره زندگیم
چیزی بگو حرفی بزن
خاکی میشه باز چادرت
هرشب توو کابوس حسن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
📋 تو بیقراری و من نیز بیقرارترینم
#روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو بیقراری و من نیز بی قرارترینم
که من غریبترین مرد در تمام زمینم
کشیده است از آن سو مدینه تیغ به رویم
نشسته است از این سو فراق تو به کمینم
به حال و روز تو گیرم که اشک شَرم نبارم
چه سازم این عرقی را که مانده روی جَبینم
علی به خاطر بستر نشینی تو بگرید
تو هم به خاطر من گریه کن که خانه نشینم
به چادرت متوسل شدم که باز بمانی
منی که کهف امانم منی که حِصن حَصینم
مرا شکستن پهلو مرا شکستن بازو
چنان شکست که من بعد با شکست عجینم
تو را زدند و خدا خواست من ببینم و دیدم
خدا کند که فراق تو را به چشم نبینم
*شاعر: #محمد_بیابانی✍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
.
📋رهام کن که میبینم عمه جون
#زمزمه #شب_پنجم_محرم
#سبک_روضه
#حضرت_عبدالله (ع)
رهام کن که میبینم عمه جون
کشیدن عمومو به خاک و خون
میبینی که تکیه زده به اون
نیزه شکسته
میبینم عمومو که بی کَسه
ولی حیف که زورم نمیرسه
به این نیزه که راه نفسِ
عمومو بسته
هرچی صدا زدم ، بسه دیگه نزن
انگار نمیرسید ، اصلا صدای من
گودال شاهده ، که بی حیا میزد
اون با غلاف تیغ ، این با عصا میزد
..................................
داره طاقتم سر میاد عمو
که قاتل با خنجر میاد عمو
چه کاری ازم بر میاد عمو
دستم بریده
دلم میتپه توی سینهمو
تو گودال کنارت میشینمو
چیزایی که دارم میبینمو
کسی ندیده
ای وای میبینم ، شمر و بالا سرت
نیزه به پیکرت ، خنجر رو حنجرت
ای کاش که میشد ، دستم سپر بشه
تا نگذارم از این ، نزدیکتر بشه
....................................
توی گوشمه خندههای کی
روی سینته ردّ پای کی
دارم نیزههارو یکی یکی
بیرون میارم
رسیدن و با کینهی علی
تو رو میزدن بی معطّلی
میخواستم برات سپر شم ولی
توون ندارم
دیدم که پنجه توو ، موی تو میکشید
خواستم سپر بشم ، قدم نمیرسید
تو کوچه هم بابام ، هرکاری کرد نشد
دردی حریف این ، اندوه و درد نشد
شاعر: #داوود_رحیمی✍
🔻مشابه سبک زیر خوانده میشود
.👇
.
📋یه لشکر پر از داد و هلهلهست
#زمزمه #شب_ششم_محرم
#سبک_روضه
#حضرت_قاسم (ع)
یه لشکر پر از داد و هلهلهست
یه لشکر پر از شور و ولولهست
یه لشکر پر از شمر و حرملهست
دلشوره دارم
شده بغض جنگ جمل شدید
حسن دیده دشمن تو رو که دید
واسهت نقشهی تازهای کشید
ای تکسوارم
با تیر و نیزهشون، شد قامتت نشون
از پیکر عسل، میریزه جای خون
اسبا یکی یکی، رد میشن از تنت
ضرب المثل شدی، با قد کشیدن
.............................
عجب روضهای شد تو کربلا
به یاد غم و رنج کوچهها
بازم تازه شد داغ مجتبی
عزا به پا شد
یه دشت و یه قاسم، یه دشمن و
با اسبا تنش رو فشردن و
توو خیمه زَنا غرق شیوَن و
غوغا بپا شد
اسم علی رو برد ، فرق سرش شکست
خون لختهها چه زود ، راه گلوشو بست
پهلوی زخمی و ، بازوی پُر ورم
زینب رسید و گفت ؛ « ای وای مادرم»
ای حسین....
شاعر: #داوود_رحیمی✍
🔻مشابه سبک زیر خوانده میشود
👇