.
📋 آه از دوری
#زمزمه / #مناجات
#سبک_روضه
#روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آه از دوری، آه از دوری
یابن الزهرا
غم دوری روی تو نوکرت و جون بر لب کرده، دل پر درده
هرشب آقا
به دلم میگم این و که غم نخور آقات، فردا دیگه، برمیگرده
تا کِی باید
آبروم جلو دل بره و تو نیایی، آقا برگرد
هرجارفتم
سراغت رو گرفتم آخه تو کجایی، آقا برگرد
آقاجونم
بیا دستِ دلم رو بگیر که گناه من رو گیر انداخت
من می میرم
می بینم که گناهای من توو ظهورت تاخیر انداخت
" آقام آقام، آقام آقام، آقام آقام "
یابن الزهرا، یابن الزهرا
توو این شبها
یه سری به دل ما بزن برا مادر روضه داریم، خون میباریم
چی میشه که
یه نگاه به دلای عزادار ماهم بندازی باز، بیقراریم
چشما گریون
شده توو غم دوری روی شما و سینه سوخته
قلب ماهم
مثِ چادر مادرت از آتیش اون کینه سوخته
برگرد آقا
بگیر انتقام دل سوختهی زهرا و حیدر رو
ای منتقم
بگیر انتقام خون سردار و اشکای رهبر رو
" آقام آقام، آقام آقام، آقام آقام "
دل میسوزه، دل میسوزه
اون در میسوخت
پسِ در بیخبر یه پسر توو آغوش مادر میسوخت، حیدر میسوخت
قلبش میسوخت
حیدری که توو آتیش خشم نگاهش سر تا پایِ، لشکر میسوخت
حیدر میمرد
وقتی دستش و بستن و پیش نگاهش زهراش میسوخت
زهرا میمرد
که میدید تووی آتیش فتنهها قلب مولاش میسوخت
زهرا مونده
علی رو میکِشن میبرن دل زهرا پیش مولاست
حیدر میره
ولی چشمای خیس و دل زار مولا پیش زهراست
"آقام آقام، آقام آقام، آقام آقام"
آه از آتیش، آه از دیوار
حمله کردن
با لگد درِ سوخته شکست و مادر پشت در افتاد، مادر افتاد
مادر ایستاد
پای حق علی با یه لشکر بیغیرت در افتاد، آخر افتاد
غوغایی شد
در خونهی وحی و سوزوندن و میخ در خونی شد
لشکر رد شد
نمیگم چی شد اما میگم چادر مادر خونی شد
محسن رو کشت
لگدی که با بغض علی در اون خونه رو وا کرد
حیدر رو کشت
لگدی که توو کوچهها مادر و از حیدر جدا کرد
"مادر مادر، مادر مادر، مادر مادر"
*شاعر : #داوود_رحیمی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
.
📋 #ازکودکیباخاطراتتگریهکردم
#زمزمه
#سبک_روضه
#روضه_امام_حسین (ع)
#روضه_حضرت_زهرا (س)
کربلایی سیدرضا نریمانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از کودکی با خاطراتت گریه کردم
با دستمال مشکی غم گریه کردم
زیر کتیبه، رو به پرچم گریه کردم
گفتن یا مظلوم، نمنم گریه کردم
این گریه از شیر حلال مادران است
گریه، گریه، گریه بهترین کار جهان است
هرجا که رفتم از شکوه تو سخن بود
نام شما لالایی شبهای من بود
زیباترین تکرار من، سینه زدن بود
جای کبودی بعد هیئت، روی تن بود
با سینهزنها دم گرفتم، قد کشیدم
در روضهها ماتم گرفتم، قد کشیدم
جایی نخواهم رفت غیر از خانهی تو
تنها شدم محتاج آب و دانهی تو
من را نجاتم میدهد میخانهی تو
بهتر که باشم تا ابد دیوانهی تو
جز نوکری کوی تو، من را هنر نیست
اصلا به غیر از خانهت، جایی خبر نیست
بر سر زنان از ماجرایت، غصه خوردم
با مقتل کرب و بلایت، غصه خوردم
برا حال و روزت بچههایت، غصه خوردم
از بچگی خیلی برایت، غصه خوردم
موی سفیدم، راوی شرح غم توست
فیض دو عالم، در کنار پرچم توست
قبل از محرم میکند مادر صدایم
نامه فرستاده با دست خود برایم
مشمول لطف و رحمت خیر النسایم
زهرا خودش من را سوا کرده بیایم
بغض گلوی عاشقان از، آه زهراست
اشکی اگر گردد روان، از آه زهراست
شب تا سحر، همسایههایش را دعا کرد
بین قنوتش، گریهکنها را صدا کرد
ما را اسیر خامس آل عبا کرد
آهی کشید و سینهها را، کربلا کرد
اذن دخول روضههای ما مدینهست
شرط قبول گریههای ما مدینهست
در جمعیت گم میشود لحن صدایی
بالا گرفته کینهای بیحیایی
افتاده در روی تنش با ضرب پایی
روضه زنانه میشود فضه کجایی؟
دیگر نشد شانه زنم، موی حسینم
از دمی سوخت، گیسوی حسینم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
.
📋 #چشمتوراچقدربهایندرگذاشتن
#سبک_روضه *بخش اول صوت*
#روضه_حضرت_رقیه (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چشم تو را چقدر، به این در گذاشتن
گفتی پدر، مقابل تو سر گذاشتن
دستان کوچک تو، به پهلوست پیش از این
این درد را به پهلوی مادر گذاشتن
ای دختر سه ساله، تو هم مثل مادری
این ارث را برای تو دختر گذاشتن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 #ازدردبیحسابسرمراگرفتهام
#سبک_روضه *بخش دوم صوت*
#روضه_حضرت_رقیه (س)
کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از درد بیحساب سرم را گرفتهام
با اشک، زخم بال و پرم را گرفتهام
از صبح تا غروب نشسته ام یکی یکی...
این خارهای موی سرم را گرفتهام
دردم زیاد بود طبیبم جواب کرد
یعنی اجازهی سفرم را گرفتهام
مانند من ز ناقه نیفتاد هیچ کس
این جا منم فقط کمرم را گرفتهام
خوشحال بودنم ز سر اتفاق نیست
از دست این و آن پدرم را گرفتهام
خیلی تلاش کردهام از دست بچهها
این چند موی مختصرم را گرفتهام
*شاعر: #علی_اکبر_لطیفیان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋#نکنهروبرومیخودتییاعمومی
#روضه *بخش سوم صوت*
#متن_روضه
کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نکنه روبرومی، خودتی یا عَمومی
نشناختمت هنوزم، خودت بگو کدومی
صورتِ نصفه نیمه، حال سرت وخیمه
به همه گفتم این سر، تموم زندگیمه
منو زدن، منو زدن دشمنت سرم ریخت
منو زدن، منو زدن صورتم بهم ریخت
تو رو زدن، تورو زدن نیزهها و خنجر
تو رو زدن، تورو زدن پیش چشم مادر
بابا! بابا!
از من خیلی انتظار نداشته باش چشمام نمیبینه؛ میدونی چرا بابا چشمام نمیبینه؟!
سیلی گرفت قوت بینایی مرا...
*شاعر: #محمد_اسدالهی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_سوم_محرم
.👇
.
📋 به روی شانه ام کوه گناهی
✔️ #سبک_روضه / حاج محمود کریمی
✔️ #شب_چهارم_رمضان_۱۳۹۶
✔️ #حرم_مطهر_رضوی / #بخش_اول
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به روی شانه ام کوه گناهی
الهی یا الهی یا الهی
نگاهم کن نگاهم کن نگاهی
من و عجز و نیاز است و گدایی
تورا قدر و جلال و پادشایی
گنه از چارسو شد سد راهم
به جز عفوت ندارم هیچ راهی
تو را دارم ببخشی یا نبخشی
تو را خواهم بخواهی یا نخواهی
من از خشمت به عفوت میگریزم
پناهم ده پناهم ده پناهی
اگر چه از گنه روزم شده شب
تو رو خواندم سحر یا صبح گاهی
صدایت میزند پیوسته میثم
جوابم ده جوابم ده الهی
الهی یا الهی یا الهی
نگاهم کن نگاهم کن نگاهی
اما مولای ما هم وقتی شمر روی سینه اش نشسته بود یه مناجاتی کرد:
لا معبود سواک، یا غیاث المستغیثین
#مناجات
#رمضان
#حسین #قتلگاه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حاج محمود کریمی
👇
.
📋نوشته اند دلم را برای خون جگری
#مناجات #امام_زمان
#مناجات_با_خدا
#مناجات_امام_زمان (عج)
.............................................
نوشته اند دلم را برای خون جگری
بدون گریه زمانه نمی شود سپری
نیازمندِ تکامل ، به گریه محتاج است
درخت آب ندیده نمی دهد ثمری
.(مولا امام حسن عسکری(ع) فرمود : هرکی میخواد راه و پی کنه و به خدا برسه شرطش گریه تو سحره ، مناجات).
دو فیض ، توشه ی راه سلوک عاشق هست:
توسل سحری و عنایت سحری
هزار نافله خواندن چه فایده دارد
اگر نداشته باشد به عاشقان نظری؟
.(به خدا اونایی که ریاضت می کشن عمری به روش های مختلف پدر خودشون رو در میارن ، اونا کجا ما کجا !
اما مولا یه نظر کن به ما به خدا اگه تو بها ندیدی تو نخری هیچ کدوم از کارای ما ارزشی نداره).
به هر دری که زدم باز پشت در ماندم
بس است در زدن من ، بس است در به دری
برای بنده خریدن بیا سر بازار
چه خوب می شود این مرتبه مرا بخری
بدون تو چه بلاها که بر سرم آمد
چه حاجت است به گفتن، خودت که با خبری
همیشه خیر قنوت تو می رسد به همه
اگر چه نام مرا در نوافلت نبری
خودت برای ظهورت دعا کن و برگرد
دعای من به خودم هم نمی کند اثری
.(فرمول اگه به عمه ام قسم بدید به دل سوختهٔ عمه ام قسم بدید رد خور نداره ، به حق خانم زینب کبری به حق دل سوخته زینب).
یگانه منتقم خون کربلا برگرد
قسم به عمه ی مظلومه ات بیا برگرد
شاعر : #علی_اکبر_لطیفیان ✍
.............................................
📋او می دوید و من می دویدم
#سبک_روضه #متن_روضه
#روضه_امام_حسین (ع)
#روضه_حضرت_زینب (س)
🏴 ویژه برنامه شب های ماه مبارک رمضان
.............................................
.(وقتی برگشت سمت مدینه ، عبدالله داره بین این کاروان میگرده به هر کسی میرسه میپرسه از زینب خبر دارید یا نه؟
این کاروان وقتی میرفت دختر علی با این کاروان بود ، بگید از زینب چه خبر؟
یکی یکی می پرسید اشاره میکردن ؛ رسید به یه شتری پرسید از اون که این شتر رو می گرفت عنان و می برد ؛ پرسید از دختر علی خبر ندارید؟ اشاره کرد ؛ صدا زد آی خانوم خبر نداری از دختر علی ؟ صدا آشناست پردهٔ مهمل و کنار زد یه پیرزن بالای شتر نشسته ، از اون بالا صدا زد عبدالله حق داری نشناسی! بعداً فرمود عبدالله بالای تل ایستاده بودم یه وقت دیدم نانجیب داره به سمت گودی میره
او می دوید و من می دویدم
او سوی مقتل من سوی قاتل
او می نشست و من می نشستم
او روی سینه من در مقابل
.(دیگه زانو هام رمق نداشت عبدالله!).
او می کشید و من می کشیدم
او خنجر از کین من آه و از دل
او می برید و من می بریدم
او از حسین سر من غیر از او دل
.............................................
حاج مسعود پیرایش
👇
.
📋 هرآنکه از سوی تو انتخاب خواهد شد
✔️ #سبک_روضه / حاج محمود کریمی
✔️ #شهادت_امام_صادق_چیذر سال ۱۳۹۶
✔️ #هیأت_رایة_العباس "ع"
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هرآنکه از سوی تو انتخاب خواهد شد
به ذره بودن خود آفتاب خواهد شد
میان طایفه مرجع حساب خواهد شد
فقیر دست تو عالی جناب خواهد شد
گدا کجا و تو با این مقام آقا جان
به منبری که نشستی سلام آقا جان
مقام علم، مقام تورا نشان داده
کلام نور تو بر حوزه ها توان داده
کنیز خانه ات آقا به مرده جان داده
حسین گفتن تو عرش را تکان داده
بساط روضه و گریه بپاست هرهفته
و صحن خانه ی تو کربلاست هرهفته
تو بین سجده ای و شعله ها بلند شده
چه دودی از در بیت الولا بلند شده
صدای نعره ی یک بی حیا بلند شده
کسی برای جسارت ز جا بلند شده
طناب دست علی بسته شد به دستانت
نگاه تو به زن و بچه ی هراسانت
غریب در وسط شهر آشنا شده ای
عمامه از سرت افتاد و بی عبا شده ای
میان عربده ها بی سرو صدا شده ای
شبیه عمه گرفتار نیزه ها شده ای
نفس بگیر ندو بین کوچه ها اینقدر
که اذیتت نکند باز درد پا اینقدر
اگرچه زندگی ات آه و سربه سر درد است
اگرچه رد شدنت از سر گذر درد است
اگرچه بغض تو مابین صدنفر درد است
بگو که سهم تو هم از لگد کمردرد است؟
بگو که بر کف پای تو خار افتاده؟
گذار تو طرف نیزه دار افتاده؟
به هرطرف بدنت را که لشگری نکشید
کسی لباس تورا پیش مادری نکشید
کسی ز اهل و عیال تو روسری نکشید
ز گوش و گردن اطفال زیوری نکشید
به جسم بی رمق تو عصا زدند اصلا
سر تو را بروی نیزه ها زدند ابدا
ما بدین در نه پیِ حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گفتم خلیل زاده ام اتش عقب کشید
دستى به روى شانه من با ادب کشید
لعنت بر انکه اتش از او با حیاتر است
از پشت سر لباس مرا با غضب کشید
با انکه در مقابل خانه مرا زدند
همسایه اى ندید و کتک ها به شب کشید
اینجا میان روز زمین خورد مادرم
رویش عباى خویش امیر عرب کشید
شهر مدینه شهر زمین خوردها شده
سجاده را ز پاى من ان بى نسب کشید
در کربلا زمانه ی غارت ، غلام شمر
در خیمه ها رداى تنى ، غرق تب کشید
شبهاى جمعه مادر ما داد میزند
گیسو گرفت قاتل و سر را عقب کشید
بازار کوفه گریه کنان عمه جان ما
از دست بچه ها همه نان و رطب کشید
صحبت ز شام و هلهله ها مى کشد مرا
ان لحظه اى که کار به بزم طرب کشید
میخواست داد عمه ما را در اورد
اتش به قلب سوخته ان بى ادب کشید
اول شراب خورد و به سر یک نگاه کرد
با خنده چوب دستى خود را به لب کشید
یک سرخ مو بلند شد از ما کنیز خواست
ترسید دخترى و خودش را عقب کشید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_امام_صادق
https://rasekhoon.net/media/amp/show/1298849/%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%B3%D8%A7%D9%84-96-%D9%87%D8%B1-%D8%A2%D9%86%DA%A9%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D9%88%DB%8C-%D8%AA%D9%88-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF
.
📋 #چشمتوراچقدربهایندرگذاشتن
#سبک_روضه *بخش اول صوت*
#روضه_حضرت_رقیه (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چشم تو را چقدر، به این در گذاشتن
گفتی پدر، مقابل تو سر گذاشتن
دستان کوچک تو، به پهلوست پیش از این
این درد را به پهلوی مادر گذاشتن
ای دختر سه ساله، تو هم مثل مادری
این ارث را برای تو دختر گذاشتن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 #ازدردبیحسابسرمراگرفتهام
#سبک_روضه *بخش دوم صوت*
#روضه_حضرت_رقیه (س)
کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از درد بیحساب سرم را گرفتهام
با اشک، زخم بال و پرم را گرفتهام
از صبح تا غروب نشسته ام یکی یکی...
این خارهای موی سرم را گرفتهام
دردم زیاد بود طبیبم جواب کرد
یعنی اجازهی سفرم را گرفتهام
مانند من ز ناقه نیفتاد هیچ کس
این جا منم فقط کمرم را گرفتهام
خوشحال بودنم ز سر اتفاق نیست
از دست این و آن پدرم را گرفتهام
خیلی تلاش کردهام از دست بچهها
این چند موی مختصرم را گرفتهام
*شاعر: #علی_اکبر_لطیفیان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋#نکنهروبرومیخودتییاعمومی
#روضه
#سبک_نکنه_روبرومی
کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نکنه روبرومی، خودتی یا عَمومی
نشناختمت هنوزم، خودت بگو کدومی
صورتِ نصفه نیمه، حال سرت وخیمه
به همه گفتم این سر، تموم زندگیمه
منو زدن، منو زدن دشمنت سرم ریخت
منو زدن، منو زدن صورتم بهم ریخت
تو رو زدن، تورو زدن نیزهها و خنجر
تو رو زدن، تورو زدن پیش چشم مادر
بابا! بابا!
از من خیلی انتظار نداشته باش چشمام نمیبینه؛ میدونی چرا بابا چشمام نمیبینه؟!
سیلی گرفت قوت بینایی مرا...
*شاعر: #محمد_اسدالهی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شب_سوم_محرم
#نکنه_روبرومی_خودتی_یا_عمومی
.👇
۲
📋ای پدر! چشم تو روشن؛ شب بیداری ماست
#سبک_روضه #متن_روضه
#روضه_امام_حسین (ع)
#روضه_حضرت_رقیه (س)
🏴 شب سوم محرم الحرام 1445
.....................................................
ای پدر! چشم تو روشن؛ شب بیداری ماست
به اباالفضل بگو: وقت علمداری ماست
خصم، بیهوده به ما سلسله بست؛ ای بابا!
کاروان بعد تو، ساکت ننشست؛ ای بابا!
حیدر قافلهات، تیغ دو دم را برداشت
به اباالفضل بگو: عمّه، عَلَم را برداشت
كوفه را با نفس خویش چنان مقبره کرد
خطبهای خواند که کار همه را یکسره کرد
من هم از زینبم و در رگ من، خون علی است
سوختم؛ سوختن از عشق تو، قانون علی است
دخترم؛ دختری از تیرهی اُمَّالنّجبا
عمّه، بسته به سرم معجری از جنس حیا
لشکرم، اشک من و سنگر من، ویرانه
درس عزّت بدهم بر پسر مرجانه
آهم، ارثی است که از خطبهی زهرا بُردم
شام گریاند مرا؛ آبرویش را بُردم
.(روز عاشورا وقتی همه رو کشتن می خواستن یه نسل از امیرالمومنین باقی نمونه تو چشم سیدالشهدا نگاه میکردند می گفتند «بغضً لأبیک» واسه بابات داریم میکشیمت ، همه رو کشتن این زن و بچه رو گوشهٔ یه میدونی جمع کردن گفت بگید ببینم چیکار باهاشون کنیم ؟ هر کی یه نظری میداد گفت همینا رو هم بکشید ، همین جا یکی گفت نه بذارید به کنیزی ببریم ، هر کی حرفی زد یکی گفت نه صبر کنید اینا رو ببریم تو شهرا بچرخونیم بگیم هر کی حرف از علی بزنه این میشه عاقبت زن و بچهاش ، این عمه بود این بچهها رو جمع میکرد گفت ، امیر هرچی تازیانه زدیم خم به ابرو نیاوردن اینقدر گرسنگی و تشنگی بهشون کشوندیم حرفی نزدن ، عجیب بودن اینا امیر فکر نمیکردیم تا شام برسن).
عمّه آموخت به من شکوهای از غم نکنم
زخم هم شد؛ سر خود پیش کسی خم نکنم
حرفی از آبله، از زخم به زینب نزدم
خاطرت جمع؛ به نان صدقه، لب نزدم
گلهای نیست؛ گله، حوصله هم میخواهد
من دلم تنگ شده؛ بوسه دلم میخواهد
.(گفت بابا یه نگاه به سر و وضع دخترت کن ، اومد دید امام صادق نشسته دخترش رو پاش نشونده با یه حوصله ای موها رو اول شونه زد بعد شونه رو دست گرفت موها رو یکی یکی از بین شونه درآورد ، آقا چیکار میکنید؟ فرمود : این موها بالهای فرشتههاست ، دختر خیلی عزیزه!).
چند وقت است که شانه نزدی بر مویم
بغلم کن ولی آهسته؛ کمی پهلویم
خورده شلّاق روی بال و پرم؛ چیزی نیست
لگد زجر، شکسته کمرم؛ چیزی نیست
پای چشمم، گُل زخم است؛ فدای سر تو
دخترت می رود از دست؛ فدای سر تو
.(سرو گرفت تو بغل روایت مقتل : هی صورت میزاره رو صورت بابا ، صورت بابا رو میبوسه ، خون ها رو پاک میکنه ، هی خون تازه میجوشه ، رگای گلو رو مرتب میکنه ، موهای سوخته رو دست میکشه ، بابا رو بوس میکنه).
مهربانم! تو چرا پاره شده لبهایت؟
چقدر خاکی و خونی است سر زیبایت
راهی طشت شدی از سر نی؛ میدانم
گریه کردی وسط مجلس مِی میدانم
بیحیا، جام به دست آمد و من میدیدم
چوبدستی به لبت میزد و من میدیدم
عمّهجان بود مراقب؛ سر ما پایین بود
ولی آن مرد نگاهش چقدر سنگین بود
خواهرم، نه دلم آشفته بماندبهتر
.(ببین خواهرم چقد خجالت کشید ، ای کاش چادر داشتیم بابا).
داغ ناموس تو، ناگفته بماندبهتر
پیش من بود اگر امشب، به عمو میگفتم
از غم کوچه و بازار به او میگفتم
آنکه از بام به پیشانی تو سنگ زده
دخترش هم به روی صورت من چنگ زده
در شلوغی و دف و رقص در آن هلهلهها
آه از اشک رباب؛ آه از آن حرملهها
راستی! حال رباب از همه آشفتهتر است
گریهاش بند نمیآید و خونینجگر است
همهی راه، نگاهش به سر اصغر بود
بود گهواره اگر، حال دلش بهتر بود
راستی! باخبری از شب جاماندن من؟
شب هقهق، شب شلّاق زدن بر تن من
از روی مرکب خود، یکسره فریاد کشید
دست من روی سرم بود؛ سرم داد کشید
پدر آنقدر بگویم، نفسم بند آمد
پنجه انداخت به مویم؛ نفسم بند آمد
....................................
مسعود پیرایش
.
4_6032781028978855847.mp3
16.66M
📋 کوه بودم، بلند و با عظمت
#مناجات
#سبک_روضه
#روضه_حضرت_زهرا
کوه بودم، بلند و باعظمت
روی دامان دشت جایم بود
قد کشیدم ز خاک تا افلاک
ابرها، فرش زیر پایم بود
شب که چشم ستاره روشن بود
نور مهتاب، دل ز من میبرد
صبح، چون آفتاب سر میزد
اولین پرتوش به من میخورد
دفتر وحی حق که روز به روز
جلوهاش سبز و سبزتر بادا
در بیان شکوه من، دارد
آیۀ «وَٱلۡجِبَالَ أَوۡتَادٗا»
سینهام را اگر که بشکافند
لعل و الماسِ دیدنی دارم
از گذشتِ زمان و «دَحْوُ الْأرْض»
خاطراتی شنیدنی دارم...
صبح یک روز چشم وا کردم
ضربهی تیشه بود گوشخراش
تخته سنگی شدم جدا از کوه
افتادم به دست سنگتراش
پُتک سنگین و تیشهی پولاد
سهم من از تمام هستی شد
حُکم تقدیر و سرنوشت این بود
نام من «آسیای دستی» شد
گرچه از بازگشت خویش به کوه
پس از آن روزگار نهی شدم
این سعادت ولی نصیبم شد
که جهیز عروس وحی شدم
گوشهی خانهای مرا بردند
که حضور بهشت آنجا بود
برترین سرپناه روی زمین
بهترین سرنوشت آنجا بود
دستی از جنس یاس و نیلوفر
شد در آن خانه آسیاگردان
گرچه سنگم، ولی دلم میخواست
جان او را شَوَم بلاگردان
هر زمان گِرد خویش چرخیدم
میشنیدم تلاوت قرآن
روح سنگین و سخت من کمکم
تازه شد از طراوت قرآن
راز خوشبختی مرا چه کسی
جز خداوند دادگر داند
کی گمان داشتم مرا روزی
جبرئیل امین بگرداند
به مقامی رسیدهام که چنین
بوسهگاه فرشتگان شدهام
مثل رکن و مقام کعبه عزیز
در نگاه فرشتگان شدهام
بارها شد که با خودم گفتم:
ای که داری به کار نان دستی!
کاش هرگز ز خاطرت نرود
وامدار چه خانهای هستی؟
شاعر : استاد شفق
.
🔊 #مراسم روضه هفتگی
📆 پنجشنبه ۱۹ مهر ماه ۱۴۰۳
🔷 حاج #سید_رضا_نریمانی
🔊 بخش اول #مناجات | شاخه طبع خزان دیده من بار نداشت
🔊 بخش دوم قرائت #زیارت_عاشورا
🔊 بخش سوم #روضه | من ایستاده بودم دیدم که در افتاد
🔊 بخش چهارم #زمینه | وضعیت امروز ما وضعیت احزابه
🔊 بخش پنجم #تک | حزب الله هو غالب ، حکم جهاد شده واجب
🔊 بخش ششم #شور | خسته ام خالیه آقا دستم
.👇👇👇👇👇
📋 توو کوچهها زخمم نمک خورده
#سبک_روضه /*بخش اول صوت*
#روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توو کوچه ها زخمم نمک خورده
انگشتر خلقت ترک خورده
درد من و هیچ کس نمیفهمه
زهرام جلو چشام کتک خورده
دستام و از دستت جدا کردند
توو شعله دنبال تو میگردم
جوری زد و جوری زمین خوردی
سنگینیه دستاش و حس کردم
دار و نداره زندگیم
چیزی بگو حرفی بزن
خاکی میشه باز چادرت
هرشب توو کابوس حسن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
Fadaeian-Komeil-14030811 (4).mp3
18.86M
🔊 بخش چهارم #روضه | در حدیث سوختن دل را بگو پر را نگو
متن 👇#روضه_حضرت_زهرا
https://eitaa.com/emame3vom/108143
📋 در حدیث سوختن دل را بگو پَر را نگو
#سبک_روضه /*بخش اول صوت*
#روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در حدیث سوختن دل را بگو پَر را نگو
شعلهی در را بگو احوال مادر را نگو
بیادبها پشت در فریاد مَستی میزنند
حرفهای تندشان در پیش کوثر را نگو
گرمی آتش اذیت میکند حوریه را
این وسط آن شعلهی خورده به معجر را نگو
پای نامَحرَم اگر بر چادر ناموس خورد
گریهکن بر حالش اما حال شوهر را نگو
میخ نامرد آنقدر کج رفت پهلو زخم شد
لال باش ای طبع شرح سقط گوهر را نگو
*شاعر: #سید_پوریا_هاشمی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 گریه نکن
#روضه_حضرت_زهرا (س)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گریه نکن
تو که گریه میکنی میمیرم
گریه نکن
غمت از دنیا کرده سیرم
نبینم دیگه غربت رو توو چشات
بیا دردات و تقسیم کن با زهرات
درد و ناله واسه من
شب و کابوس واسه تو
بیکسیت غصهی من
غم ناموس واسه تو
یه دلِ خون واسه من
خونِ دیوار واسه تو
آتیش در واسه من
داغ مسمار واسه تو
« آه! مادرم؛ آه! مادرم»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
📋 انگار نه انگار، دیروز همینجا یکی خورد به دیوار
#سبک_روضه
#روضه_حضرت_زهرا (س)
کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انگار نه انگار، دیروز همینجا یکی خورد به دیوار
انگار نه انگار، یه زن رو زدن بین انظار
انگار نه انگار، دیروز یه بچه شهید شد با مسمار
انگار نه انگار، اونقد زدند دستش افتاده از کار
بیحیا تر این کوچه، کوچه کوفه و شامه
سختتر از روضهی سیلی، روضه سنگ رو بامه
انگار نه انگار، میبینه از روی نیزه علمدار
انگار نه انگار، توو دست و پا سر میوفته هزار بار
انگار نه انگار، ناموس پیغمبره توی بازار
*شاعر: #محسن_عرب_خالقی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
📋 توو کوچهها زخمم نمک خورده
#فاطمیه #حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای حاج #سید_رضا_نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سبک_خوشا_بحال_زائرات_ارباب
توو کوچهها زخمم نمک خورده
انگشتر خلقت ترک خورده
درد من و هیچ کس نمیفهمه
زهرام جلو چشام کتک خورده
دستام و از دستت جدا کردند
توو شعله دنبال تو میگردم
جوری زد و جوری زمین خوردی
سنگینیه دستاش و حس کردم
دار و نداره زندگیم
چیزی بگو حرفی بزن
خاکی میشه باز چادرت
هرشب توو کابوس حسن
از تو خجالت میکشم زهرا
از خاک رو چادر نمازِ تو
از پا من و میندازه میدونم
این چشمهای نیم بازه تو
روت و نگیر از من که میمیرم
دنیا بدون تو برام پوچه
اینقدر پر از زخمی که حیرونم
از جنگ برگشتی نه از کوچه
دار و نداره زندگیم
زخمیترین یاسِ علی
اشکات و پاک کن فاطمه
گریه نکن واسه علی
زهرای من، زهرای من
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
📋 دستی از راه رسید و به رُخت جا انداخت
#مناجات
#روضه_حضرت_زهرا (س)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دستی از راه رسید و به رُخت جا انداخت
پایی از راه رسید و جلویت پا انداخت
یکنفر که دلش از بُغض علی میجوشید
ضربهای زد به درِ خانه و دَر را انداخت
گره انداخت به کار همه دنیا آنکه،
ریسمان گردن مولای دو دنیا انداخت
*شاعر: #محمد_حسن_بیات_لو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سبک_خوشا_بحال_زائرات_ارباب
#حضرت_زهرا سلام_الله_علیها
#زمزمه
تنها سپاه من مرو زهرا
تویی پناه من مرو زهرا
ای تکیه گاه من مرو زهرا
فاطمه جانم
وا کن دو چشم نازنین زهرا
غریبی مرا ببین زهرا
دیدم شدی نقش زمین زهرا
فاطمه جانم
عدو شرر به ماسوا می زد
دیدم که در کوچه تو را می زد
نصیب حیدر رنج و ماتم شد
کم کم نفس کشیدنت کم شد
سردار خیبر قامتش خم شد
فاطمه جانم
مرو که می شود علی تنها
چشمان سیلی خورده را بگشا
مُردم چو دیدم حال زارت را
فاطمه جانم
هنگام ره رفتن چرا ای یار
عصای دست تو شده دیوار
شکسته شد گنجینه ات دیدم
من شعله بر آیینه ات دیدم
میخی درون سینه ات دیدم
عزیز حیدر
ای لاله از تو برگ و بر افتاد
لگد به در زدند و در افتاد
یادم نرفته که ثمر افتاد
عزیز حیدر
خدا می دونه که چه نامردن
سیصد نفر حمله به زن کردن
****
#محمود_اسدی_شائق ✍
.👇