.
📋 حالم و ببین، شکستگیهای بالم و ببین
#روضه_حضرت_رقیه (س)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حالم و ببین، شکستگیهای بالم و ببین
خونم خاکه اقبالم و ببین، بابایی
دستم و ببین، پای زخمی و خستهم و ببین
سَری که از درد بستم و ببین، بابایی
یه کاری واسه چشام کن
چشات و وا کن، نگام کن
از اون رگهای بریده
یه بار دیگه صدام کن
از وقتی، که رفتی صد بار مُردم
همهش کتک میخوردم، دارم میمیرم
هر بار که، اسم تو رو میبردم
بازم کتک میخوردم، دارم میمیرم
من بیتو، یعنی لباس پاره
گوشای بیگوشواره، یعنی یتیمی
من بیتو، یعنی چشای کمسو
یعنی سَرِ بدون گیسو، یعنی یتیمی
هی من و زدن، نگم از صبح تا کِی من و زدن
عمو دیده از نِی من و زدن، بابایی
حرف بد زدن، به جای هرکس که نزد زدن،
یا زهرا گفتم با لگد زدن، بابایی
تو که پیش ما نبودی
چرا پس اینقد کبودی
نگو مثل من موهات و
کشیده زَجرِ یهودی
ای بابا، تنت کجا جا مونده
موهات و کی سوزونده، برات بمیرم
ای بابا، چهجوری سر شد شبهات
هنوز که خشکه لبهات، برات بمیرم
#محمد_بیابانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
📋 بابا! ببین مثل مادرت پهلوم سیاه شده
*بخش دوم صوت*
#روضه_حضرت_رقیه (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بابا! حرف شب شد، بزار از اون شبی برات بگم که از رو ناقه یهویی زمین خوردم. بابا! دست خودمم نبود یهو همین جور که رو ناقه خوابم برد، از رو ناقه زمین افتادم.
بابا! اون نامرد اومد دنبالم من توو این صحرا مثل بید میلرزیدم، از تاریکی میترسیدم، از تنهایی میترسیدم؛ یهو دیدم از دور نفر داره بهم نزدیک میشه همچین که به من رسید اول یه لگدی بهم زد.
بابا! من و از موهام گرفت از زمین بلندم کرد...
بابا! من یه چیزایی از مادرت شنیده بودم، یه چیزایی از مادرت توو قصهها بهم میگفتی
بابا! ببین مثل مادرت پهلوم سیاه شده
بابا! ببین مثل مادرت صورتم کبوده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👇
امام حسین ع
. #پنجم_صفر #شب_سوم_محرم #حضرت_رقیه #زمزمه شهادت حضرت رقیه(س) #سبک_پاشو_ای_عمرم بسه هر چی صحبت کر
.
|⇦•بسه هر چی صحبت کردم...
#قسمت_پایانی / #زمزمه و #روضه حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم ۱۴۰۰ به نفس حاج مهدی سلحشور
●━━━━━━───────
بسه هر چی صحبت کردم از دور با تو
میخوام از نزدیک دیگه بگم حرفامو
من همه عُمرم و بابایی، به رویِ ماهِ تو خندیدم
سه سال با خنده تویِ آغوشت، شبا خوابیدم
جایِ تمومه اون بغل کردن ها
ببین تو رو بغل گرفتم حالا
لالایی بابا...
شبیه اون شبایی من دوست دارم
چشاتو وا کنی شده یک بارم
بخونم لالا...
چه جمعِ خوبی داشتیم، قدیما اما
تو رفتی خیلی چیزا، عوض شد بابا
پرده نشینی مون یادته؟ جاشو به کوچه و بازارداد
خیراتِ یک کنیز تو کوفه، مارو آزار داد
می بینی رو گوش به جا گوشواره
خون مردگی دارم رو گوشِ پاره
عیبی نداره...
**بابا جان! مگه پیغبردرباره ی ما نفرمود:"أَوْلاَدُنَا أَكْبَادُنَا" فرزندان ما جگر گوشه هاى ما هستند...باباجان! ببین با جگرگوشه های پیغمبر چه کردن...کار به یه جایی رسید، حضرتِ زینب رو کرد به اون ملعون، گفت:" یَابْنَ الطُّلَقاء!" آیا این عدلِ، این انصافِ، زن و بچه ی خودت رو پوشیدی از نامحرم، اما اهل و عیالِ پیغمبر، وسطِ کوچه و بازارن؟...
کار به جایی رسید برایِ این خانواده صدقه آوُردن، زینب این صدقه ها رو از بچه ها می گرفت، میگفت: صدقه بر ما حرامِ...
حضرت زینب سلام الله علیها، گفت: این سرهارو از بینِ محمل ها ببرید، کمترِ به اهل و عیال پیغمبر نگاه کنن، ما رو از جای خلوت ببرید... نانجیب با زینب لج کرد، گفت: از محله ی یهودیا ببرید این اُسرا رو...گفت: سرها رو بین محمل ها تقسیم کنید...
باباجان! مارو تویِ خرابه ها بردن، یه خرابه ای که اینها خودشون بیم داشتن نکنه دیوارِ خرابه رویِ سَرِ ما خراب بشه، نه از سرما در امان بودیم، نه از گرما...
نیمه های شب دیدن اون نگهبانِ رومی داره با یکی حرف میزنه، میگه: این دیوار رویِ سَرِ اینها خراب میشه، همه زیرِ آوار می میرن...
اینقدر آفتاب به این صورتها خورده بود، پوست صورت ها پوسته پوسته شده بود...
دیدید وقتی یه دختری، برادر از دست داده باشه، پدر از دست داده باشه، اگر بدن زخمی و متلاشی شده باشه، نمیذارن به اون جنازه یا شهید نگاه کنه، میگن: بدن رو زود دفن کنید...اما چهل منزل شب ها سرها تویِ صندوق قرار می گرفت، روز بالا نیزه، هر روز کارشون این بود، شب ها که می ایستاد کاروان، این خانواده ی عزادار می دیدن اینها دارن هلهله می کنن، میرقصن، دارن پای کوبی میکنن، دارن شراب میخورن...
بابا جون! حالا که اومدی کنارم، چقدر من و تو با هم شباهت داریم، می بینم پیشونیت شکسته، به منم سنگ زدن، گوشه ی چشمت کبود شده، لبات می بینم خشکیده، لبِ منم خشکیده، اما بابا! باید شبیه تو بشم، می بینم با چوبِ خیزران اینقدر به لب و دندانت زدن، لب و دندانِ تو خونی باشه، لب و دندانِ من سالم باشه، اینقدر رقیه تو صورتش زد... بابایِ من! موهات سوخته، موهای منم سوخته، اینقدر گریه کرد، اینقدر ناله زد، یه وقت دیدن سر یه طرف، سه ساله یه طرف، یه صدایی از حلقومِ بریده بلند شد:" إليَّ إليَّ، هَلُمّي فَأنا لَك بِالانْتظار" دخترم بیا، من چشم انتظارتم....
#روضه_حضرت_رقیه سلام_الله
#حاج_مهدی_سلحشور
#شب_سوم_محرم
#پنجم_صفر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
حاج محمد علی قاسمینماهنگ سقف من آسمان.mp3
زمان:
حجم:
4.58M
احوال من که جای شرح بیان ندارد
از آن رقیه دیگر طفلت نشان ندارد
مهمانی تو در شام شب سرد و روز گرم است
این خانه هیچ سقفی جز آسمان ندارد
بوی غذا می آید خیلی گرسنه هستم
این شهر لا مروت یک مهربان ندارد
بابا ببخش اینقدر از دست من میفتی
باید تو را بگیرم دستم توان ندارد
خون مردگی دستم از تنگی النگوست
این زخم ارتباطی با ریسمان ندارد
در حال جستجوی انگشتر تو هستم
غمگین نشو رقیه قد کمان ندارد
باید تقاص خود را از خیزران بگیرم
من را نبوس امشب لب هات جان ندارد
🎙 #حاج_محمد_علی_قاسمی
✳️ #شب_سوم_محرم
#️⃣ #شهادت_حضرت_رقیه
#️⃣ #استودیویی
#️⃣ #روضه_حضرت_رقیه
#️⃣ #احساسی
Mohjat.NetSh 3 Moharam 1404 Karimi [Mohjat_Net] (4).mp3
زمان:
حجم:
2.22M
#روضه_حضرت_رقیه
#حاج_محمود_کریمی
#حضرت_رقیه
تماشات میکنم با اشک اگه پلکای من واشه
تو با سر اومدی گفتی رقیه سختشه پاشه
دیگه چیزی نمونده که بگم زیباترم اینطور
قشنگی قد دختر به موهاشه به موهاشه
یتیما هی کتک خوردن همه همبازیام مُردن
منم حالا و اون دختر که گوشوارم رو گوشاشه
تموم نون و خرماشون که سهم نیزه دارا شد
نشونم داد عمه گفت که دنیا مال باباشه
از اون شب بین اون صحرا دو تا دندونم افتادن
نشه باز گم بشم عمه دوباره زجر پیداشه
ندیدی پیش اون ناقه گرفت از مو بلندم کرد
آخه بچه نمیتونه سوار ناقه تنها شه
مگه من مرده بودم که لباتو خیزرون بوسید
حالا میبوسمت اما اگه با تو لبی باشه
سرت شرط قمارش بود شراب اما کنارش بود
که عمه داد میزد که بزن ما رو بزن باشه
#روضه
#حاج_محمود_کریمی
#محرم_1404
انتشار ویژه #پنجم_صفر
#شب_سوم_محرم
.
.
#حضرت_زینب
#حضرت_رقیه
ای سپاه گریهی کبود
ای مبارز محلّهی یهود
ای که گریههات ذوالفقار بود
گریهات چنان کشیده زد به صورت یزید بیوجود
ای ستارهی حجاب، دختر ابوتراب، السّلام به آن گره که محکم اوفتاده بود روی معجرت، سلام بر تو و گل سرت سلام رقیّه، ای ستارهی مقاومت قطره قطره اشکهای تو سر مقابل ستم خم نکرده است وقار دست توست گفتمانِ اقتدار دست توست دختر علی، ذوالفقار دست توست تو نباختی، تو بُرد کردهای چوب خیزرانِ مجلس حرام را بر دهان آن حرامزاده، خرد کردهای تو کار را تمام کردهای پابهپای عمّه زینبت چنان که فاطمه قیام کردهای کار را تمام کردهای به حیدری که در کنار خیبر است سلام کردهای نان گندمی که از تنور خولی آمده برایشان حرام کردهای آهِ تو دودمان ظلم را به باد داد این رقیّه بود که زیر پاش گردن بنی امیّه بود این رقیّه بود کار با کسی به جز پدر نداشت هرچه سیلیاش زدند چشم از فراز نیزه برنداشت این رقیّه بود که بعد از او پای حجرههای پارچه فروش مشتری زیاد شد بعد از او خانه خانه دختری که سر کند روسری زیاد شد این رقیّه بود در کشاکش ستم، زیر نیزههای زور زیر دادهای شمر و زجر و حرمله در شبی که شام بود سوت و کور مثل مردها گریست
گرسنه شد ولی
لب به نان کوفیان و شامیان نزد
تشنه شد ولی
آب از سنان و حرمله نخواست
خسته شد ولی
روی خشت تکّه پارهی خرابه سر گذاشت
بعد از او تمام شام،
گریه کرد سنگ روی پشت بام،
گریه کرد حجرهدارِ روسری فروش بچّههای گوشواره به گوش خاتم و نگین ناقهای که خورد از رویش زمین، گریه کرد فجر، گریه کرد تازیانه روی دست زجر، گریه کرد آب، گریه کرد زینب و رباب گریه کرد خیزرانِ مجلس شراب، گریه کرد چکمهای که پای شمر زد به پهلویش شکست، گریه کرد بچّهای که سنگ زد به او نشست و گریه کرد
#روضه_حضرت_رقیه
.👇
9.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تحلیل_مداحی
#روضه_خوانی جانسوز حاج محمد رضا #بذری
#حسینیه_امام_خمینی
#مقدمه_روضه
#تَخَلُّص
#حاج_رضا_بذری🎤
🔎تحلیل📝 #دکتر_محمد_فراهانی
مقدمه روضه(تَخَلُّص)؛
نمونه ای از مقدمه تجربی
برای #روضه_حضرت_رقیه(س)
حلقة اتّصال🔗 بين اشعار اوليه و روضه را مقدمه یا تَخَلُّص ناميده ايم ، اين قسمت بايد از جهتي با ماقبل و از طرف ديگر با مابعد خود ارتباط داشته باشد.
و گفتیم، مقدمه و نحوه ورود به اصل روضه انواع مختلفي دارد و نمونه هایی از مقدمه شعری را ارائه نمودیم.
در این بحث نوع دیگر از مقدمه که مقدمه تجربی نام دارد مورد بحث قرار می دهیم.
💡مقدمه تجربي :
ممكن است مقدمه و حلقه اتصال بين شعر ابتداي مجلس با متن اصلي روضه بعضي از اتفاقات روزمره زندگي باشد. که جزء مقدمه چینی های بسیار اثر گذار است.
در این روش مداح می تواند از نقل اتفاقات رخ داده و تجربه شده استفاده کند، از قبیل مکاشفات رخ داده برای بزرگان، تجربیات خود، مطالب منقول از کرامات رخ داده در عتبات و مشاهد مشرفه و...
به عنوان مثال، در فایل پیوستی، حاج رضا بذری در مقدمه روضه چهلم شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه به ماجرای پیدا شدن پیکر مطهر شهید #جواد_پوررجبی ، اشاره می کند و از آن وارد روضه حضرت رقیه سلام الله علیها می شود.
✅ #نکات
حلقه ارتباطی بین روضه چهلم شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه و روضه حضرت رقیه(س) موضوعی خاص بود که کمتر به آن توسط مداحان اشاره شده است. اینگونه حلقه ها با توجه به بدیع بودن اثرگذارترند.
📌نقل قول از خانواده شهید #جواد_پوررجبی در روضه حضرت رقیه(س)
#مجمع_حضرت_یاس_کبود
#آموزش_مداحی رایگان
#شهدا
.
#مناجات_با_امام_زمان عج
شبیهِ خیمه تو در جهان عِمارت نیست
سحر به خانة تو در زدن ، مِرارت نیست
لباس سلطنت ما لباس نوکری است
اگر غلام نباشیم ، جز حِقارت نیست
میان هیئت تان دائم الوضو شده ایم
کسی که گریه کُنت مانده بی طهارت نیست
پدربزرگ مرا ، سفره ات بزرگش کرد
تنور خانة او ، بی تو پُر حرارت نیست
« رفیق ! کار خودت را گره نزن به کسی
بجز امام زمان ، هیچکس کنارت نیست »
گذشت ماه محرم ، گذشت کن از من
بخر مرا و ضرر کن ، در آن خِسارت نیست
دلم گرفته برای اذان شهر نجف
مرا فدای علی کن ، اگر جِسارت نیست
دوباره تشنه شدم ، تشنة ضریح حسین
که غیر بوسه به خاک حرم بِشارت نیست
خرابی دل ما را خودت دُرُستش کن
مگو که قسمت ما ، اربعین زیارت نیست
هلال کوفه رسیده به شام ، وای از شام
کجاست عمه تان ، شأن او اِسارت نیست
سنان و شمر ، دو تایی خجالتش دادند
که رقصِ سر ، روی نیزه بجز شرارت نیست
« برو سنان طَلَبَت را گرفته ای ز حسین
میان قافله چیزی برای غارت نیست
#امام_زمان
.........
.
#حضرت_رقیه
بیابان در بیابان در بیابان گریه میکردم
تمام راه را از تو چه پنهان گریه میکردم
تمام راه را با حرمله طی کردهام بابا
کمان در دست او بود و کماکان گریه میکردم
خبر دارم که میدانی مرتب زجر میدیدم
پیاپی زخم میخوردم، فراوان گریه میکردم
صدای گریههایم زجر را آزار میداد و
هراسان بی صدا با چنگ و دندان گریه میکردم
تو روی نیزهها غرق تلاوت بودی اما من
بدون وقفه با صوتت به قرآن گریه میکردم
سرت خورشید بود و در میان آسمان بودی
ولی من ابر بودم مثل باران گریه میکردم
نمیخندند لبهایی که با آن ذکر میگفتم
نمیبینند چشمانی که با آن گریه میکردم
در آن ساعات پایانی شبیه مادرم زهرا
چه مشکل راه میرفتم، چه آسان گریه میکردم
✍ #احمد_علوی
#پنجم_صفر #شب_سوم_محرم
......
📋 شبیه خیمهی تو در جهان عمارت نیست
#روضه_امام_حسین (ع)
با نوای حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شبیه خیمهی تو در جهان عمارت نیست
سحر به خانهی تو در زدن مِرارَت نیست
لباس سلطنت ما، لباس نوکری است
اگر غلام نباشیم جز حقارت نیست
میان هیئت تو، دائم الوضوء شدهایم
کسی که گریهکنت مانده بیطهارت نیست
پدربزرگ مرا سفرهات بزرگش کرد
تنور خانهی او بیتو پُر حرارت نیست
رفیق کار خودت را گره نزن به کسی
به جز امام زمان هیچ کس کنارت نیست
گذشت ماه مُحَرَّم، گذشت کُن از من
بخر مرا و ضرر کن، در آن خسارت نیست
دلم گرفته برای اذان شهر نجف
مرا فدای علی کن اگر جسارت نیست
دوباره تشنه شدم، تشنهی ضریح حسین
که غیر بوسه به خاک حَرَم بشارت نیست
خرابیه دل ما را، خودت درستش کن
مگو که قسمت ما اربعین زیارت نیست
هلال کوفه رسیده به شام وای از شام
کجاست عمهیتان، شأن او اسارت نیست
سنان و شمر دوتایی خجالتش دادند
که رقص سَر روی نیز به جز شرارت نیست
برو سنان طلبت را گرفتهای ز حسین
میان قافله چیزی برای غارت نیست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 بابا میخوای یه ذره جلوت راه برم
#روضه_حضرت_رقیه (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آقا به یه نفری پول داده و همچین که وارد شهر شام شدند، همچین که دید آقا رو شناخت پول بهش داد گفت:« میشه یه درخواستی ازت بکنم»؟!
- جونم آقا!
- اگه میشه این پولها رو بده به کسایی که نیزهها رو حمل میکنند بگو نیزهها رو جلوتر ببرند اینا کمتر به این زن و بچه نگاه کنند.
بابا میخوای یه ذره جلوت راه برم ببینی راه رفتن من و میبینی یاد چی میوفتی؟! یاد چه کسی میوفتی؟!
همه دیدن این سر رو گذاشت توو طَبَق یه دست به کمرش گرفت، شروع کرد دور خرابه راه بره هی میگفت:« بابا! پاهام خیلی درد میکنه، صورتم خیلی میسوزه، بازوم خیلی وَرم کرده. بابا! اصلا بزار نشونت بدم ببین پهلوم جای پای اون نامرد روشه. بابا جان! اصلا به موهام نمیتونم دست بزارم آخه هر وقت میخواست من و سوار ناقه کنه من و بغل نمیکرد، موهای من و میگرفت».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 همهی خرابه غرق غم شده
#روضه_حضرت_رقیه
همهی خرابه غرق غم شده
یه شیرین زبون دیگه کم شده
یه امامزاده توی خرابه موند
حالا دیگه خرابه حَرَم شده
طفل دلشکسته کی دیده بگه
یه سه ساله خسته کی دیده بگه
شایدم دیده باشه کسی ولی
تشییع نشسته کی دیده بگه
عمه دست غم روی کمر داره
از کبودیِ تنش خبر داره
رباب از رو تجربه بهش میگفت
قبرش و عمیق بِکَن خطر داره
کاش ماهم به فکر آینده بودیم
قبر بچهم و عمیق کَنده بودیم
کاش لحد براش میذاشتیم و حالا
کمتر از شیرخواره شرمنده بودیم
رفت و بین بچهها جاش خالیه
توو نماز جماعتا جاش خالیه
وقتی که چهلم باباش میشه
اربعین توو کربلا جاش خالیه
#علی_ذوالقدر
.
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Shahadat_Hazrat_Roghaye_1404 (3).mp3
زمان:
حجم:
17.08M
🔊 بخش سوم #روضه | یتیمی درد بی درمون یتیمی دردسر داره
📋 یتیمی درد بیدرمون
#روضه_حضرت_رقیه (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یتیمی درد بیدرمون
یتیمی دردسر داره
بگو به حرمله دست از
عذاب بچه برداره
زمین خوردم من هر دفعه
به حالم خیلی خندیدن
چِشِت روشن که مرد و زن
جلو چشم ما رقصیدن
یه جوری زد به من سیلی
که چشام تار میبینه
یه دیوار و چشای من
دوتا دیوار میبینه
اگه دستام میلرزه از
سر ضعف تنم بوده
نترسیدم من از دشمن
خیالت باشه آسوده
یه بار بابا فرار کردم
اونم امر برادر بود
من ایستادم توی جنگی
که خیلی نابرابر بود
نبودی طعنهها خیلی
از این نامردمان خوردم
به جای آب و نون بابا
کتکها از سنان خوردم
#حسین_رحمانی✍
📋 سرم رفته از بس توی سرصدا
#روضه_حضرت_رقیه (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سرم رفته از بس توی سرصدا
سرم رفته از بس سرم داد زدن
نگو که چرا موم سفیده آخه
خودت رو یه لحظه بذار جای من
خواب دیدم که، تنت رو زمین
نفس میزدی، گلوتو برید
گریه کردم، همون که زدت
اومد من و زد، موهام و کشید
او میکشید و من میکشیدم
او میدوید و من میدویدم
.
.
#حماسی_خوانی
#روضه_حضرت_رقیه
#میثم_مطیعی 🎤
ای اشک طوفان کن به موج استغاثه
ای سینه محکم باش در اوج حماسه
گرچه جگرها پاره، دلها غرق خون است
تسکین ما «انا الیه راجعون» است
دادیم اگرچه در منای عشق، قربان
اما دمی پایان نگیرد رجم شیطان
این سرفرازانی که قربان غدیرند
با شور عاشورا شهیدان غدیرند
باید تقاص خون آنها را بگیریم
ذکر علی در مسجدالاقصی بگیریم
باید از آنان درس همعهدی بگیریم
درس وفا با نائبالمهدی بگیریم
ما پاسداران حریم اهلبیتیم
در رجم شیطان ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتیم
اکنون که گام دوم این انقلاب است
ایران پس از یک چله، تیری پرشتاب است
ایران اسلامی حریم اهلبیت است
چشمش به دستان کریم اهلبیت است
ما همقسم با حاج قاسم ایستادیم
مثل ابومهدی مقاوم ایستادیم
مرد و زن ما مرد میدانند امروز
«حبالوطن» را قدر میدانند امروز
«حبالوطن» ثبت است در قاموس ایران
لبریز ایمان است اقیانوس ایران
باید در این دوران، جهانی گام برداشت
در هر زمینه، آسمانی گام برداشت
در این ولایت آسمان هم خاکبوس است
این مُلک، زیر پرچم شمس الشموس است
ایرانزمین آیینۀ هفتآسمان است
هر طایفه یک طیف از این رنگینکمان است
کرد و بلوچ و ترک و لر همراه با هم
یکپارچه با پرچم «الله» با هم
مرد و زن و پیر و جوان گویند از جان
قربان جمهوری اسلامی ایران
این ملت از شور حسینی برنگردد
یک گام از راه خمینی برنگردد
ما فتح خرمشهرها در پیش داریم
تا سجده بر بیتالمقدس بیقراریم
وقتی بیاید لشکر خیبرشکنها
کاری نیاید دیگر از سنگرشکنها
سه وعدهی صادق شروع انتقام است
کار عدو در وعدهی بعدی تمام است
ای قدس ما بر غاصبان غالب میآییم
با "یا علی ابن ابیطالب" میآییم
امروز امید اهل بیت این سرزمین است
ایران ما ملک امیرالمؤمنین است
شیعه به عزم و اقتدارش سربلند است
از هر دمش لبیک یا حیدر بلند است
لبیک یعنی پیروی از امر مولا
للظالم خصما و للمظلوم عونا
لبیک یعنی از شیاطین دست شستن
در جنگ با دشمن، رضای دوست جستن
لبیک یعنی اقتدا بر کاشِفَالکَرب
الله اکبر گفتن از محراب تا حرب
لبیک یعنی ذکر "قالوا رَبُّنا الله
ثُمّ استَقاموا" گفتن و ماندن در این راه
لبیک گاهی اشک جاری از دو عین است
لبیک آهی با نوای یاحسین است
لبیک یعنی قلبی از قرآن لبالب
لبیک یعنی اقتدا بر صبر زینب
لبیک یعنی عهد محکم با رقیه
یعنی توسل با نوای یا رقیه
عرش الهی شرحی از صدر رقیهست
شام خرابه، لیلة القدر رقیهست
او در اسارت شام را هم کربلا کرد
سر شهادت را به گریه برملا کرد
او آیتی از رحمت خاص حسین است
او سورهی توحید و اخلاص حسین است
با چلچراغ گریهاش روشنگری داشت
با سه امام عصر خود همسنگری داشت
آهن از آه آتشینش آب میشد
زنجیر پیش عزم او بیتاب میشد
بر ناقههای بیجهاز از کوفه تا شام
افتاد در سوز و گداز از کوفه تا شام
در چشم او ریگ بیابان گریه میکرد
بر پای او خار مغیلان گریه میکرد
دستان او بر گردنش زنجیر میشد
منزل به منزل آه او تکثیر میشد
دشنام از دشمن شنید از کوفه تا شام
منزل به منزل زجر دید از کوفه تا شام
از دست دشمن روز روشن تار میدید
خورشید را بر نیزهها خونبار میدید
آیا سنان رحمی به حنجر داشت؟ هرگز
دست از سر بابای او برداشت؟ هرگز
گاهی که از بالای نیزه سر میافتاد
در پای نیزه بیامان دختر میافتاد
با دست بسته باز بود آغوش عمه
از اشکهایش خیس میشد دوش عمه
از چشمهای بیقرارش ژاله میریخت
بیپرده میگویم ز گوشش لاله میریخت
در پرده با ید گفت با رویش چهها شد
سربسته میگویم که با مویش چهها شد
در آفتاب داغ رویش باز میسوخت
از کینههای شام مویش باز میسوخت
در مجلس نامحرمان کشتند اورا
با ضربههای خیزران کشتند اورا
در شام، غم میخورد و از جان سیر میشد
ساعت به ساعت در خرابه پیر میشد
هرجا نثار صورت او خاک کردند
گرد یتیمی را به سیلی پاک کردند
هرجا زمین افتاد بابا را صدا زد
هربار سیلی خورد زهرا را صدا زد
#سیدمحمدرضا_یعقوبی_آل✍
.👇
Haj Meysam MotieeShab06Safar1404[05].mp3
زمان:
حجم:
9.36M
▪️عمه گرفته دست مرا راه میبَرد (#روضه_پایانی)
🎙 بانوای: حاج میثم مطیعی
🏴 #پنجم_صفر ۱۴۰۴
#روضه_حضرت_رقیه
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Arabaein_Shab3 (3).mp3
زمان:
حجم:
42.72M
🔊 #روضه | دست بگذار به قلب نگرانم بابا
متن ۱👉
ادامه 👇
بابا میبینی مویی برام نمونده
#روضه_حضرت_رقیه
میبینی قلبم داره تند تند میزنه بابا جون، خیلی بیهوا اومدی بابا؛ اگه میدونستم میای خرابه رو برات آب و جارو میکردم. اگه میدونستم میای سر و وضعم رو مرتب میکردم.
راستی عمه! میشه یه شونه به موهام بزنی؟! جلو بابا اینجوری خجالت میکشم.
اما بابا میبینی مویی برام نمونده
یادته بابا مدینه برام قصه میگفتی؛ بابا الان میخوام برات قصه بگم.
کار دنیا رو ببین برعکس شده، یه روزی من سرم روی پای تو میگذاشتم؛ حالا میبینی سر تو اومده رو پاهای دخترت.
اصلا بابا بزار برات قصه بگم؛
یکی بود یکی نبود؛ یه روزی یه دختری از بالای مرکب رو زمین افتاد. اما بابا کسی نبود بغلش کنه.
خودم و نمیگم بابا، نگران نباشیا؛ ببین من هیچیم نشده بابا. سالمه سالمم باباجون، قربونت برم، یه وقت نگران دخترت نباشیا...
- چی؟! گوشوارههام و میگی بابا؟! گوشوارههام و از گوشم درآوردن. نه نه بابا! کسی گوشوارههام و نبرده که...
دیدم یه دختری گوشواره میخواست خودم بهش گوشواره دادم. کسی گوشوارههام و ندزدیده. اما شنیدم بابا انگشترت رو بُردن...
راستی بابا حواست هست چند وقته دخترت رو بغل نکردی؟!
من هی پایین نیزه نگاه میکردم میدیدم آخه تن نداری بخوای من و بغلم کنی..
سرم رفته از بس توی سرصدا
سرم رفته از بس سرم داد زدن
نگو که چرا موم سفیده آخه
خودت رو یه لحظه بذار جای من
خواب دیدم که، تنت رو زمین
نفس میزدی، گلوتو برید
گریه کردم، همون که زدت
اومد من و زد، موهام و کشید
او میکشید و من میکشیدم
او میدوید و من میدویدم
.👆
📋 حالا که جمعیم دور هم
#روضه_حضرت_رقیه (س)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حالا که جمعیم دور هم
عمو رو هم صدا کنم چی؟!
به موی من دستی بکش
شونه برات پیدا کنم چی؟!
گوشواره نیست گهواره نیست
با حرمله دعوا کنم چی؟!
با روسریم برا سرت
عمامه دست و پا کنم چی؟!
جلوی دخترای شام، روی من و زمین نندازیا
بازیه امروزشونه، بزنند من و با همبازیا
هُلَم کنن هُلَم بِدَن، برا همین بخندن بغضیا
این سنان از زجر بیادبتره
بیادبتره، بیادبتره
زجر بگذره سنان نمیگذره
نمیگذره، نمیگذره
بدنم پُر شده از جای لگد
جای لگد، جای لگد
شترش راه نمیرفت من و میزد
من و میزد، من و میزد
.