eitaa logo
امام حسین ع
27.4هزار دنبال‌کننده
432 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. چند خط از امیرالمومنین علیه‌السلام ممنوتم که اومدم حوالی مناجات من و آوردی قاطیِ اهالی مناجات شبای شعبانه و باز  شبای عاشقیه وقت مناجات دل و دعای عاشقیه من اومدم  که از خودم دلم رو پس بگیرم دو خط مناجات بخونم کمی نفَس بگیرم الهی إِنْ خَذَلْتَنِي چه خاکی سر بریزم الهی إِنْ حَرَمْتَنِي ، کجا برم عزیزم الهی إن اَخَذْتَنی ... اَخذْتُکَ بِعَفْوِکْ و إِنْ اَخَذْتَنی بِجُرمی ، اَخذْتُکَ بِلُطفِکْ إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی  فقیرا الهی جئتُ خائفاً بِبابک اسیرا بیا به زندونی که باز برام گناها ساختن هیشکی سراغم نیومد وقتی من و شناختن بیا به سلولم و از غیر خودت رهام کن فکری برا شکستن زنجیر دست و پام کن جدام کن از هرچی من و از تو جدام می‌کنه اهل سحر وقتی بشم  علی دعام می‌کنه هرچی بزرگه جرمِ ما لطفِ تو بی حسابه دلارو می‌بریم حرم  دعا که مستجابه اگر هنوز سنگه دلت  خشکه چشات تو شعبان سفارشِ مادرمه سه بار بگیم حسین جان (حسن لطفی ۴۰۲/۱۲/۰۴)✍ .
. چند خط از امیرالمومنین علیه‌السلام ممنوتم که اومدم حوالی مناجات من و آوردی قاطیِ اهالی مناجات شبای شعبانه و باز  شبای عاشقیه وقت مناجات دل و دعای عاشقیه من اومدم  که از خودم دلم رو پس بگیرم دو خط مناجات بخونم کمی نفَس بگیرم الهی إِنْ خَذَلْتَنِي چه خاکی سر بریزم الهی إِنْ حَرَمْتَنِي ، کجا برم عزیزم الهی إن اَخَذْتَنی ... اَخذْتُکَ بِعَفْوِکْ و إِنْ اَخَذْتَنی بِجُرمی ، اَخذْتُکَ بِلُطفِکْ إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی  فقیرا الهی جئتُ خائفاً بِبابک اسیرا بیا به زندونی که باز برام گناها ساختن هیشکی سراغم نیومد وقتی من و شناختن بیا به سلولم و از غیر خودت رهام کن فکری برا شکستن زنجیر دست و پام کن جدام کن از هرچی من و از تو جدام می‌کنه اهل سحر وقتی بشم  علی دعام می‌کنه هرچی بزرگه جرمِ ما لطفِ تو بی حسابه دلارو می‌بریم حرم  دعا که مستجابه اگر هنوز سنگه دلت  خشکه چشات تو شعبان سفارشِ مادرمه سه بار بگیم حسین جان (حسن لطفی ۱۴۰۲/۱۲/۰۴)✍ 📋 گرچه بعد از غم تو طی شده دورانی چند (ع) (س) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ گرچه بعد از غم تو طی شده دورانی چند ما ندیدیم در این شهر رفیقانی چند شهر من نان مرا خورد و نمک‌گیر نشد هیچکس مثل من از زندگی‌اش سیر نشد حق ما را سر هر قصه که می‌شد خوردند قاتل مادرِ من را روی منبر بردند باخبر نیست در عالم کسی از حال حسن قنفذ از کوچه ما رد شد و خندید به من آن چهل مرد که آتش‌زن جنت بودند در صف اول هر وعده جماعت بودند شیر غرّان جَمَل بودم و تاوان دادم سالها قبل در آن کوچه بد جان‌ دادم سوختن چاره‌ی این خسته‌ی غم پرور بود از عسل آتش این زهر گواراتر بود مادرم از دل آزرده‌ی من باخبر است مرگ از دیدن قنفذ به خدا خوب‌تر است مثل آن پهلوی زخمی گرفتار شده جگر پاره ی من پاره‌ی مسمار شده کاش ثانی عوض فاطمه من‌ را می‌زد جای مادر لگدش را به تن ما میزد *شاعران: و ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 راز دل امام حسن (س) (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ همچین که جلو چشماش مادرش زمین خورد، یه جوری مادر زمین خورد، بدجور مادر ما و زمین زدند؛ یه جوری زمینش زدن دیگه نشد؛ دیگه بلند نشد... دست مادر و گرفت از روی خاک کوچه مادر و بلند کرد، توو مسیر وقتی می‌رفتند راهی نبود تا خونه، قبل از اینکه بخوان وارد خونه بشن؛ مادر گفت:« حسن جان! صبر کن، کجا؟! باید یه قولی به مادر بدی. - چی عزیز دلم، قربونت برم مادرجان! - باید یه قولی بدی به بابا حرفی نزنی، این چیزی که الان توو کوچه دیدی توو دلت بمونه. یه وقت به کسی نگی... آخه مادر بزار به بابا بگم، آخه اینجوری زدنت، مگه میشه؟! باید جوابشون و بدیم. - نه حسن جان! من حالم خوبه، چیزیم نشده الحمدالله؛ یکم چادرم خاکی شد، فقط من این دستم تکون نمی‌خوره نمیتونم این خاکا رو بتکونم؛ اگه میشه حسن جان این خاکا رو از روی چادر مادر پاک کن، الان میریم توو خونه بابات می‌بینه... قول داد به مادرش؛ چشم مادر، هرچی تو بگی. فقط تا کی این باید توو دلم بمونه؟! - حسن جان! این رازه، تا لحظه ی جون دادنت توو دلت بمونه، به کسی نمی‌خواد بگی. لحظه‌ای که امام حسن داشت جون می‌داد، بی‌بی کنارشه، ابی عبدالله هم این طرفه. صدا زد:« داداش! بعد این همه سال نمی‌خوای به خواهرت بگی اون روزی که از کوچه‌ها برگشتی خونه، میدونی کدوم روز و میگم؟! همون روزی که وقتی مادر اومد، مادر رفت یه گوشه‌ای توو روش و محکم گرفته بود، تو هم رفتی یه گوشه اتاق کز کردی، زانوهات و بغل کردی؛ فهمیدی کدوم روز و میگم؟! همون روزی که گوشه چادر مادر یکم خونی شده بود؛ همون روزی که یکی از گوشواره‌های گوش مادر نبود... نم‌خوای بعد این همه سال به زینب بگی چی شد؟! صدا زد:« زینبم! این پاره‌های جگر من و می‌بینی، این لخته‌های خون و می‌بینی توو این تشت، اینا مال زهر نیست؛ دست به دلم نگذار... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .👇👇