.
#مدح_حضرت_حمزه
#روضه_حضرت_حمزه
#علیه_السلام
#کربلایی_حسین_طاهری
حمزه که جان عالَم و آدم
فداي او
لب باز مي کنم که بگويم
رثاي او ...
مردي که در شجاعت و هيبت
نمونه بود
در غيرت و شُکوه و شهامت
نمونه بود
شيرِ خدا و شير نبي
فارسَ العرب
در انتهاي جاده یِ
مردانگي ، ادب
هم يکه تاز عرصه یِ
جنگ و نبردها
هم آشناي بي کسيِ
اهل دردها
هنگام رزم و حادثه
مردي دلير بود
خورشيد آسماني و
روشن ضمير بود
شب هاي مکه
شاهد جود و کرامتش
گل داشت باغ شانه ی او
از سخاوتش
او صاحبِ
تمام صفات حميده بود
دل را به نور حضرت حق
پروريده بود
الگوي اهلِ سرّ و يقين بود
« طاعتش »
يعني زبانزد همه مي شد
« عبادتش »
در آسمان مکه ی دلها
ستاره بود
بر قلبهاي خسته
اميدي دوباره بود
بالا گرفت روز اُحد
تا که کارزار
شد آسمان روشن آن روز
تارِ تار
آتشفشان شده اُحد
از بس گدازه ريخت
از آسمان و خاک زمين
خون تازه ريخت
حمزه در آن ميانه
که گرم قتال شد
کم کم براي حمله ی دشمن
مَجال شد
آنقدر روبهان
به شکارش کمين زدند
تا نيزه اي
به سينه ی آن نازنين زدند
حمزه که رفت
قلب رسول خدا شکست
خورشيد چشمهايِ رئوفش
به خون نشست
لبريز زخم بود و
جراحت دل نبي
از دست رفته بود
همه حاصل نبي
ميدان خروشِ
ناله ی واويلتا گرفت
عالم براي غربت حمزه
عزا گرفت
جانم فدايِ
پيکر پاک و مطهرش
جانم فدايِ
زخم فراوان پيکرش
اما هنوز
غربت آن روز مانده بود
داغي عظيم
بر دل عالم نشانده بود
خواهر کنار جسم برادر
رسيد و بعد
آهي ز داغ لاله ی پرپر
کشيد و بعد
پيمانه هاي صبر دل او
که جوش رفت
آنقدر ناله زد که همان جا
ز هوش رفت
آري ، دلم گرفته
ز اندوه ديگري
دارم دوباره ماتم
مظلومه خواهري
زينب غروب واقعه را
غرق خون که ديد
از خيمه تا حوالي گودال
« مي دويد ... »
#شاعر_يوسف_رحيمي
#شعر_دوم
گمان نمیکنم
این روحِ پیکرم باشد
تنی که مُثله شده
در برابرم باشد
گمان نمیکنم
این تکههای پخش شده
همان عموی
رشید پیمبرم باشد
بدن مگر بدن کیست
این چنین شده است؟
اگر خدای نکرده
برادرم باشد!
چرا عبای پیمبر نمیگذارد تا
دوباره روشنی دیدۀ ترم باشد؟
فدای خواهر مظلومهای
که نالان گفت :
کنار کشتۀ گودال ،
مو پریشان گفت :
گمان نمیکنم
این زیر نیزه افتاده
حسینِ فاطمه ،
یعنی برادرم باشد
#شاعر_علی_اکبر_لطیفیان✍
#شهادت_حضرت_حمزه
#حضرت_حمزه
.👇