1. لب تشنه بود.mp3
4.12M
#روضه_امام_جواد_علیه_السلام
#حاج_مهدی_سلحشور
#شهادت_امام_جواد
لب تشنه بود ،
تشنه ی یک جرعه آب بود
مردی که دردهایِ دلش
بی حساب بود
پا می كشید گوشه حجره
به روی خاك
پروانه وار غرق تب و
التهاب بود
در اِزدحام و
هلهله نانجیب ها
فریاد استغاثه ی او
بی جواب بود
یک جرعه آب نذر امامش
كسی نكرد
هر چند آب دادنِ تشنه
ثواب بود
آخر شبیه جد غریبش
شهید شد
آری دعای خسته دلان
مستجاب بود
تا سایبان
پیکرِ نورانیش شود
بال کبوتران حرم را
شتاب بود
میگه دیدم یه جایی دیدم این پرنده ها بالاشون به هم دادن سایبون درست کردن… رو بدن آقا جوادالائمه سایبون درست کردن، آفتاب به بدنِ عزیز زهرا نتابه… اما فدای بی کفن دشت کربلا…
آلاله ای كه زخم تنش
بی حساب بود
هم تیغ نیزه
خون تنش را مکیده بود
هم داغ دیده
شرر آفتاب بود…
#شاعر_یوسف_رحیمی
.
.
#مدح_حضرت_حمزه
#روضه_حضرت_حمزه
#علیه_السلام
#کربلایی_حسین_طاهری
حمزه که جان عالَم و آدم
فداي او
لب باز مي کنم که بگويم
رثاي او ...
مردي که در شجاعت و هيبت
نمونه بود
در غيرت و شُکوه و شهامت
نمونه بود
شيرِ خدا و شير نبي
فارسَ العرب
در انتهاي جاده یِ
مردانگي ، ادب
هم يکه تاز عرصه یِ
جنگ و نبردها
هم آشناي بي کسيِ
اهل دردها
هنگام رزم و حادثه
مردي دلير بود
خورشيد آسماني و
روشن ضمير بود
شب هاي مکه
شاهد جود و کرامتش
گل داشت باغ شانه ی او
از سخاوتش
او صاحبِ
تمام صفات حميده بود
دل را به نور حضرت حق
پروريده بود
الگوي اهلِ سرّ و يقين بود
« طاعتش »
يعني زبانزد همه مي شد
« عبادتش »
در آسمان مکه ی دلها
ستاره بود
بر قلبهاي خسته
اميدي دوباره بود
بالا گرفت روز اُحد
تا که کارزار
شد آسمان روشن آن روز
تارِ تار
آتشفشان شده اُحد
از بس گدازه ريخت
از آسمان و خاک زمين
خون تازه ريخت
حمزه در آن ميانه
که گرم قتال شد
کم کم براي حمله ی دشمن
مَجال شد
آنقدر روبهان
به شکارش کمين زدند
تا نيزه اي
به سينه ی آن نازنين زدند
حمزه که رفت
قلب رسول خدا شکست
خورشيد چشمهايِ رئوفش
به خون نشست
لبريز زخم بود و
جراحت دل نبي
از دست رفته بود
همه حاصل نبي
ميدان خروشِ
ناله ی واويلتا گرفت
عالم براي غربت حمزه
عزا گرفت
جانم فدايِ
پيکر پاک و مطهرش
جانم فدايِ
زخم فراوان پيکرش
اما هنوز
غربت آن روز مانده بود
داغي عظيم
بر دل عالم نشانده بود
خواهر کنار جسم برادر
رسيد و بعد
آهي ز داغ لاله ی پرپر
کشيد و بعد
پيمانه هاي صبر دل او
که جوش رفت
آنقدر ناله زد که همان جا
ز هوش رفت
آري ، دلم گرفته
ز اندوه ديگري
دارم دوباره ماتم
مظلومه خواهري
زينب غروب واقعه را
غرق خون که ديد
از خيمه تا حوالي گودال
« مي دويد ... »
#شاعر_يوسف_رحيمي
#شعر_دوم
گمان نمیکنم
این روحِ پیکرم باشد
تنی که مُثله شده
در برابرم باشد
گمان نمیکنم
این تکههای پخش شده
همان عموی
رشید پیمبرم باشد
بدن مگر بدن کیست
این چنین شده است؟
اگر خدای نکرده
برادرم باشد!
چرا عبای پیمبر نمیگذارد تا
دوباره روشنی دیدۀ ترم باشد؟
فدای خواهر مظلومهای
که نالان گفت :
کنار کشتۀ گودال ،
مو پریشان گفت :
گمان نمیکنم
این زیر نیزه افتاده
حسینِ فاطمه ،
یعنی برادرم باشد
#شاعر_علی_اکبر_لطیفیان✍
#شهادت_حضرت_حمزه
#حضرت_حمزه
.👇
1. غروب سرخ نگاهش.mp3
9.09M
#روضه_امام_صادق_علیه_السلام
حجه الاسلام والمسلمین
#استاد #میرزامحمدی🎤
غروب سرخ نگاهش
به رنگ ماتم بود
غريب شهرِ خودش نه ،
غريب عالم بود
چقدر روضة
كرب و بلا بپا مي داشت
به روي سر در خانه
هميشه پرچم بود
برای داغ ِ دل
بیقرار و پر دردش
همیشه زمزمة روضه
مثل مرهم بود
شبي كه در تب آتش
بهشت او مي سوخت
شكسته قامت و
آشفته حال و درهم بود
چه شد که در وسط
كوچة بني هاشم
پر از تلاطم اشكِ
مصيبت و غم بود
شتاب مركب و
آقای قد خمیدة ما
ميان كوچه
زمين خوردنش مسلم بود
غم ِ اسارت و داغ ِ
جسارت و غربت
چقدر در نظرش
كربلا مجسم بود
خلاصه لحظة آخر ،
زمان تدفينش
بساط غسل و بساط كفن
فراهم بود ...
کنار پیکر او
هر دلِ عزاداری
به یادِ بیکسیِ
کشتة محرّم بود
تنی که غرق به خون
مانده بود در گودال
سری که بر سر نیزه
پناه عالم بود ...
#شاعر_یوسف_رحیمی✍
#شهادت_امام_صادق
1. لب تشنه بود.mp3
4.12M
#روضه_امام_جواد_علیه_السلام
#حاج_مهدی_سلحشور
#شهادت_امام_جواد
لب تشنه بود ،
تشنه ی یک جرعه آب بود
مردی که دردهایِ دلش
بی حساب بود
پا می كشید گوشه حجره
به روی خاك
پروانه وار غرق تب و
التهاب بود
در اِزدحام و
هلهله نانجیب ها
فریاد استغاثه ی او
بی جواب بود
یک جرعه آب نذر امامش
كسی نكرد
هر چند آب دادنِ تشنه
ثواب بود
آخر شبیه جد غریبش
شهید شد
آری دعای خسته دلان
مستجاب بود
تا سایبان
پیکرِ نورانیش شود
بال کبوتران حرم را
شتاب بود
میگه دیدم یه جایی دیدم این پرنده ها بالاشون به هم دادن سایبون درست کردن… رو بدن آقا جوادالائمه سایبون درست کردن، آفتاب به بدنِ عزیز زهرا نتابه… اما فدای بی کفن دشت کربلا…
آلاله ای كه زخم تنش
بی حساب بود
هم تیغ نیزه
خون تنش را مکیده بود
هم داغ دیده
شرر آفتاب بود…
#شاعر_یوسف_رحیمی✍
.