#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
تو ضجه میزدی و حجره یکصدا رقصید
تمام حجره به پای غم شما رقصید
کنیزکی که سر سفره ات نمک میخورد
کنار پیکر سرخت چه بی حیا رقصید
صدای العطشت بین خنده ها گم شد
واشک غربت تو روی گونه ها رقصید
چکید نم نم اشکت،کبوتران دیدند
درون ماَذن حلقومتان صدا رقصید
دلت به مقتل خانه چه تلخ قربان شد
به پای داغ عظیمت دل منا رقصید
تنت سه شب به روی بام ماند و روح تو
ازاین عروج غریبانه،تا خدا رقصید...
#محمد_کابلی
#شعر_شیعه
#جوادالائمه
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
رسیده جان به لب اطهرت ؛ اَبَالهادی!
نشسته پیک اجل در بَرَت ؛ اَبَالهادی!
دوباره قصه ی زهر و دوباره نامردی
کبود شد همه ی پیکرت ؛ اَبَالهادی!
لباس شمر به تَن کرد و منع آبت کرد
چه کرد با دل تو همسرت ؛ اَبَالهادی!
شبیه فاطمه دستی گرفته ای به کمر
مگر خدای نکرده پَرَت ... ؛ ابالهادی!
میان حجره ی در بسته دست و پا زدی و…
بریده شد نفس آخرت ؛ اَبَالهادی!
مدام هلهله شد تا صدای تو نرسد
صدای خسته ی بی جوهرت ؛ اَبَالهادی!
کنیزها بدنت را کِشان کِشان بردند
گرفته بر لبه ی در سَرَت ؛ اَبَالهادی!
سه روز بر تَن تو آفتاب می تابید
ولی بریده نشد حنجرت ؛ اَبَالهادی!
دگر به زیر سُم اسب های تازه نَفَس
ندید جسم تو را دخترت ؛ اَبَالهادی!
اگر چه دور و برت خیره سر فراوان بود
ولی نظاره نشد خواهرت ؛ اَبَالهادی
چه خوب شد که در آن همهمه کسی نرسید
برای غارت انگشترت ؛ اَبَالهادی!
#علیرضا_خاکساری
#شعر_شیعه
#جوادالائمه
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
آیات تشنگی است سرود زبان من
مرثیه های داغ عطش ترجمان من
جز آیه های درد، ترنم نمی کنم
یعنی که زهر برده تمام توان من
سوز عطش گلوی مرا زخم کرده است
بیخود نشد شکسته شکسته بیان من
از بس که تشنگی تب و تاب مرا ربود
خشکیده ذره ذره زبان در دهان من
این حُجره نیست مقتل جان کندن من است
خود قاتل است همسر نا مهربان من
آیا جواب آه غریب است کف زدن؟
هر هلهله ست خنجر تیزی به جان من
این جا نفس به سینه من حبس می شود
دشمن نشسته منتظر نیمه جان من
گیرم چراغ عمر مرا هم کنی خموش
خاموش کی کنی تو فروغ نهان من؟
از حجره تا به بام تنم زخمه زخمه شد
این راه پله می شکند استخوان من
افسوس قاتل پسر فاطمه شدی
خیری کجا رسد به تو از دشمنان من
کُشتی مرا به فصل جوانی خدا کند
رحمی کنی بر پسر نوجوان من
هادی بیا وقت جدایی نظاره کن
بر بام خانه بی کفنی میزبان
#مهدی_میری
#شعر_شیعه
#جوادالائمه
.
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
ای مرا دلبر و دلدار دلم میسوزد
همچنان شمعِ شب تار دلم میسوزد
بغضِ غربت به گلو بسته خدا آهم را
پشت این آهِ شرربار دلم میسوزد
گُر گرفته جگرم از ستمِ همسر خود
من ز بی مهریِ این یار دلم میسوزد
دست نیرنگ پیِ یاری اُمُّ الفضل است
زآتشِ زهر ستمکار دلم میسوزد
همۀ عمرم از او زخم زبان میخوردم
یارب از اینهمه آزار دلم میسوزد
ظلم بیداد چونان روزِ مرا شب کرده
که چه در خواب و چه بیدار دلم میسوزد
دور تا دور تنم هلهله دارد دشمن
همچنان زینب از این کار دلم میسوزد
این لبِ تشنه مرا بُرد به گودالِ عطش
از غم قافله سالار دلم میسوزد
چشم من روضۀ طفلان حرم میخواند
مثل چشمان علمدار دلم میسوزد
روضۀ علقمه و بوی گل یاس علی
یادِ آن مادر بیمار دلم میسوزد
#مجتبی_تاجیک
#شعر_شیعه
#جوادالائمه
.
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
درست مثل فدک پاره پاره شد جگرش
شبیه مادر خود حال رو به راه نداشت
میان حجره کسی وقت احتضار نبود
چرا که فاطمه هم طاقت نگاه نداشت
بگو به آب که پاکی همیشه دعوی اوست
به تشنه ای نرسیدن مگر گناه نداشت
سپاه حرمله در پشت در به صف بودند
حسین بود و عطش ، یک نفر سپاه نداشت
نبود نیزه به دیوار تکیه زد یعنی
پناه عالمیان بود و خود پناه نداشت
برای کشتن او زهر بی اثر می ماند
میان سینه اگر داغ قتلگاه نداشت
برای غربت او چشم هیچ کس نگریست!
کبوتر حرمش اشک ذوالجناح نداشت
#محسن_حنیفی
#شعر_شیعه
#جوادالائمه
.
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش خندیدند
مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند
همچو بسمل شده ای دور خودش می پیچید
به پریشان شدن بال و پرش خندیدند
درد پیچیده به پهلویش و از هر دو طرف
دست میبرد به سوی کمرش،خندیدند
آمده بر سرش اینجا کمی از داغ حسین
همگی جمع شدند دور سرش خندیدند
یک نفر نیست که از خاک سرش بردارد
بر نفسهای بدون اثرش خندیدند
زهر اثر کرده و رویش به کبودی زده است
بدنظرها به خسوف قمرش خندیدند
دست پا می زند و نیست کنارش پدری
تا ببیند به عزای پسرش خندیدند
کربلا جسم علی پخش به صحرا شده بود
لشگری دور تن مختصرش خندیدند
هر چه می گفت حسین یاولدی یاولدی...
عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#جوادالائمه
.
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش خندیدند
مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند
همچو بسمل شده ای دور خودش می پیچید
به پریشان شدن بال و پرش خندیدند
درد پیچیده به پهلویش و از هر دو طرف
دست میبرد به سوی کمرش،خندیدند
آمده بر سرش اینجا کمی از داغ حسین
همگی جمع شدند دور سرش خندیدند
یک نفر نیست که از خاک سرش بردارد
بر نفسهای بدون اثرش خندیدند
زهر اثر کرده و رویش به کبودی زده است
بدنظرها به خسوف قمرش خندیدند
دست پا می زند و نیست کنارش پدری
تا ببیند به عزای پسرش خندیدند
کربلا جسم علی پخش به صحرا شده بود
لشگری دور تن مختصرش خندیدند
هر چه می گفت حسین یاولدی یاولدی...
عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#جوادالائمه
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
در زیر آفتاب تو ماندی حسین هم
ای تشنه ! دور از آب تو ماندی حسین هم
پیرو جوان نداشت که یک نور واحدید
در قلب شیخ و شاب تو ماندی حسین هم
کم یا زیاد مرثیه فرقی نمی کند
در روضه در کتاب ، تو ماندی حسین هم
گودال و بام ، مرز قبول شهادتند
راضی از انتخاب ، تو ماندی حسین هم
شمشیر و زهر هردو جگر پاره می کنند
دل خون و دل کباب ، تو ماندی حسین هم
در روضه هی کرببلا جانگدازتر
داغ از غم رباب ، تو ماندی حسین هم
هرگز نمیرد آنکه از او زنده ایم ما
پس با همین حساب ، تو ماندی حسین هم
#محسن_ناصحی
#شعر_شیعه
#جوادالائمه
.
#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
برخیز ای جوان سر خود بر زمین مکش
تو زخم دیده ای پر خود بر زمین مکش
ای مادری تر از همه کم دست و پا بزن
پهلو شبیه مادر خود بر زمین مکش
بر تار گیسوان تو جای لب رضاست
این گیسوی مطهر خود بر زمین مکش
اسباب رقص و شادی زن ها شدی چرا
صورت به پیش همسر خود بر زمین مکش
اینان ز دست و پا زدنت کیف می کنند
طاقت بیار و پبکر خود بر زمین مکش
بر روی نازنین لب تو خاک و خون نشست
پس آیه های کوثر خود بر زمین مکش
شکر خدا که نیست تماشا کند رضا
گوید دو دیده ی تر خود بر زمین مکش
در کربلا پدر به پسر التماس کرد
برخیز ای جوان سر خود بر زمین مکش
بس کن حسین آبروی خویش را مبر
زانو کنار اکبر خود بر زمین مکش
کار عباست بردن این جسم زینبا
با گوشه های معجر خود بر زمین مکش
#قاسم_نعمتی
#شعر_شیعه
#جوادالائمه
.
#مولا_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
@emame3vom
#مدح #امیرالمؤمنین
#قصیده
لحظاتی که خدا خلقت دنیا می کرد
یاد از خال رخ حضرت مولا می کرد
عالمی بود اگر, عین عدم بود و فقط
مرتضی بود که با دست خود ابدا می کرد
از ازل حضرت حق با دم یا حیدر خود
در دل اهل یقین معرکه برپا می کرد
آن زمان حضرت جبریل امین در بر عرش
با سر زلف علی ناز به طوبا می کرد
گر نبود امر ید الله؛ مگر دست کلیم
اژدها را ز تن چوب , هویدا می کرد
اگر آن چشم شفابخش علی یار نبود
کی مسیحا نظری بر زن نازا کرد
هر چه میخواند نبی از صحف قرآنش
مرتضی با عملش در دلش انشا می کرد
آن قدر عبد خدا بود که لبهای رسول
هرچه میگفت همان ثانیه اجرا می کرد
در دل کعبه به دنیا نمیامد که؛ نبی
تا ابد سجده بر آن مسجد الاقصی می کرد
هر کجا احمد مختار قدم بر می داشت
هر قدم در همه دم مدح علی را می کرد
میثم از نخله ی عشق علوی می, می خورد
و کفایت به عسلخانه ی خرما می کرد
جالب اینجاست که بابای عجایب همه وقت
تکیه بر تکیه گه حضرت زهرا می کرد
تا که از حضرت حق , وحی غضب می آمد
حیدر آن را وسط معرکه معنا میکرد
در دل جنگ اگر تیغ هویدا می کرد
با دو حرکت همه را نصف ز پهنا می کرد
تا که از راس عدو کاسه ی سر می افتاد
صاحب سر قد خود را ز کمر تا می کرد
با همان نحوه ی شمشیر زنیه پدرش
در دل علقمه عباس چه غوغا می کرد
نه ابالفضل و نه اکبر , و نه قاسم بخدا
هر چه میکرد همان دست توانا می کرد
روز محشر که همه بر کرمش محتاجند
کاش پرونده ی ما را خودش امضا می کرد
#جعفر_ابوالفتحی
#شعر_شیعه
.
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#امام_رضا_علیه_السلام
#مناجات
#غزل
در میان قنوت میگویم
ربنا آتنا حرم مشهد
دلِ تنگم ترانه میخواند
روبه گنبد طلا حرم مشهد
چقدر عشق میکنم وقتی
میرود دل کجا حرم مشهد
میشوم حاجی ضریح رضا
کعبه ی دلربا حرم مشهد
بهترین خاطرات زندگیم
فوق عرش خدا حرم مشهد
ضامن آهوان دلداده
به من تشنه ام بده باده
@emame3vom
#محمد_حبیب_زاده
#شعر_شیعه .
.
جمعه ی آخر سالی دل ما را دریاب
#آخرین_جمعه_سال
#امام_زمان عج
#غزل
جمعه ی آخر سالی دل ما را دریاب
با مِی عشق و وصالی دل ما را دریاب
پر پرواز بسوی تو شکسته ست بیا
با رسانیدن بالی دل ما را دریاب
غصه ی دوری تو برده قرار از دلمان
بهترین احسن الحالی دل ما را دریاب
پسر حضرت زهرا به کرم محتاجیم
به همین جمله خالی دل ما را دریاب
جمکران قبله عشق است در آنجا جمعیم
در همین حول و حوالی دل ما را دریاب
#محمد_حبیب_زاده
#شعر_شیعه