eitaa logo
امام حسین ع
19.4هزار دنبال‌کننده
401 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
این،‌ دختر سه ساله‌ام رقیه است ! جناب حجه الاسلام و المسلمین ذاکر اهل بیت عصمت و طهارت (ع) آقای حاج شیخ محمد علی برهانی فریدونی کرامتی را به دفتر انتشارات مکتب الحسین (ع) فرستاده‌اند و در آن مرقوم داشته‌اند: طبق امر مطاع جناب مستطاب حجه الاسلام و المسلمین ونخبه المتقین آقای حاج شیخ علی ربانی خلخالی ( دامت توفیقاته) کرامتی را که حدود سی و چهار سال قبل دریکی از مجالس سوگواری حضرت سید الشهدا(ع) از زبان شیوای خطیب محترم جناب آقای حاج سید عبدالله تقوی شفاها شنیده‌ام نقل می‌کنم. جناب تقوی، که یکی از وعاظ تهران و از اشخاص بااخلاص ونوکران بی‌ریا و عاشق دلباخته جد مظلومش امام حسین (ع) بودند ، فرمودند: من چندین سال است که درتهران در مجالس و محافل ومنازل منبر می‌روم وافتخار نوکری جد مظلومم،‌امام حسین (ع) ، را دارم. یکی از شبها که حدود ساعت 9 شب پس ازختم منبر به منزل برمی‌گشتم صدای زنگ تلفن بلند شد. گوشی را برداشتم،‌دیدم یکی از دوستان است. به بنده فرمود فلان شخص بازاری ، به رحمت خدا رفته و فردا بعد از ظهر در فلان مسجد،‌مجلس ترحیم اوست. من شما را برای منبر رفتن درختم آن مرحوم به فرزندان متوفی معرفی کرده‌ام،‌سر ساعت 3 ( یا 4) بعد از ظهر آنجا حاضر ومهیای منبر رفتن باشید. درهمان حال بنده به یادم آمد که روز گذشته در خیابان .... وکوچه .... که نام آنها درحافظه این حافظه این حقیر نمانده است روضه ماهیانه خانگی خواندم وخانمی درهمان مجلس با التماس به من گفتندکه فردا عصر درهمین ساعت یعنی مثلا ساعت 4 درهمین کوچه،‌ خانه روبرو به منزل ماتشریف بیاورید . من حاجتی دارم ونذر کرده‌ام سفره حضرت رقیه خاتون(ع) را بیندازم وشما باید روضه توسل به آن خانم کوچک وعزیز کرده امام حسین (ع) را بخوانید. من هم به وی قول دادم که سر ساعت موعود می‌آیم . خلاصه، درتلفن به دوستم گفتم من فردا قول قبلی داده‌ام درمنزلی روضه حضرت رقیه خاتون (ع) رابخوانم. دوستم گفت ای آقا،‌ من خواستم خدمتی به شما کرده باشم!‌شما چه فکر می‌کنید؟! پیش خود فکر کردم که من بایدچندین مجلس،‌ روضه حضرت رقیه وحضرت علی اصغر (ع) را بخوانم تا سی تومان پول به من بدهند! این یک تاجر سرمایه‌دار است که فوت شده،‌لااقل پول خوبی به من می‌دهند. به هر حال از رفتن به منزل آن زن منصرف شده، رفتم در رختخواب خوابیدم و به خواب رفتم. درعالم خواب دیدم در خیابان،‌ سر نبش همان کوچه‌ای که دیروز درآنجا روضه خوانده بودم،‌یک سید نورانی ایستاده و دست یک دختر سه ساله‌ای راهم در دست دارد . باهم سلام و تعاریف کردیم و من از او سوال کردم : نام شریفتان چیست و درکجای تهران سکونت دارید؟ پاسخ داد: من درهمه مجالس سوگورای خودم حاضر می‌شوم و این دختر هم دختر سه ساله من رقیه است . شما ما خانواده را به مادیات و دنیا نفروشید . چرا این زن را پس از آنکه به وی قول دادید درمنزلش روضه بخوانید،‌چشم انتظار گذاشتید ؟ چرا به خاطر اینکه آن حاجی بازاری که فوت شده و وارثش پول بیشتری به تو می‌دهند می‌خواهی خلف وعده بکنی؟!‌ و بنا کرد بشدت گریه کردن و با آن دختر به سمت همان خانه‌ای که آن زن منتظر من بود رفتند . من بیدار شدم و به دوستم تلفن کردم . حدود ساعت 2 بعد از نصف شب بود . با گریه به او گفتم : فلانی، فردا برای مجلس ترحیم آن حاجی،‌منتظر من نباشد، که به هیچ وجهی نخواهم آمد . فردا نیز سر ساعت به منزل آن خانم رفتم و روضه مصیبت حضرت رقیه (ع) خاتون را خواندم وقضیه را هم روی منبر گفتم . هم خودم وهم مستعین ،‌شدیدا منقلب گشته وگریه بی‌سابقه‌ای برما حاکم شد، به طوری که بعد از ختم روضه هم باز همگان به شدت گریه می‌کردیم و بوی عطر خوشی فضای خانه را فراگرفته بود وتا به حال چنین حالی درخود ندیده بودم. احقر الناس مخلصکم محمد علی برهانی فریدنی مرغ دلم خرابه شام آرزو کند آن دختری که قبله ارباب حاجت است تاریکی خرابه به چشمان اشکبار خونین چه دیدراس پدر را رقیه خواست خوابید درخرابه که تا کاخ ظلم را تا باسه ساله دخترکی گفتگو کند حاجت رواست هر که بدین قبله رو کند باراس باب شکوه زجور عدو کند با اشک خویش خون زرخش شستشو کند باناله یتیمی خود زیروروکند با فورواد مطالب در اجر معنوی سهیم باشیم 🌹🌺🌹
▪️🔳 ◾️ 😔😔😔😭😭😭 🌴دفن شدن حضرت رقیه (س) با غل و زنجیرهای اسارت... در حکایت ملا محمدهاشم خراسانی و نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آب‌گرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه (سلام الله علیها) در سال ۱۲۸۰ هجری، نقل شده است؛ جناب ملا سید هاشم بعد از نبش قبر ایشان، مدام از شدت گریه و غصه غش می‌کرد. چون او را به هوش می‌آورند، قضیه زنجیر را به مردم می‌گفت و می‌فرمود؛ بدن مطهّر ایشان در پارچه سیاهی کفن شده بود. بخشی از صورت منّور ایشان را دیدم که هنوز از آثار سیلی، کبود و مجروح بود، همچنین یک زنجیر کوچکی هم به گردن آن بانو بسته بودند. سپس به همراه شیون ایشان، صدای ضجه و زاری از مردم بر می‌خواست. 📚اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦. 📚منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸. 📚مقتل جامع مقدم، جلد ۲، صفحه ۲۰۸. 📚تراجم اعلام النساء، جلد ۲، صفحه ۱۰۳ .
نویسنده کتاب ستاره درخشان شام از قول آیت اللّه حاج سید مهدي حسینی لاجوردي نقل می کند که فرمود سوریه داشتم، در مغازه اي نزدیک مسجد اَمَوي، چند جلد کتاب خطی بسیار قدیمی از جمله نهج البلاغه اي به خط یکی از علماي سال 600 ه . ق دیدم. با توجه به قیمت بالایی که فروشنده می گفت، پرداخت مبلغ آن براي من ممکن نبود. به حرم حضرت رقیه علیهاالسلام رفتم و به حضرتش متوسل شدم. در هنگام برگشت از جلوي مغازه می گذشتم، فروشنده صدا زد: سیّد بیا! می خواهم این کتاب ها را به هر قیمتی که می خواهی بخري! قیمت مناسبی به او دادم و کتاب ها را خریدم. در حال حاضر آن کتاب ها در 1«. یکی از کتاب خانه هاي عمومی قم موجود است . 1 . ستاره درخشان شام، ص 274
‍ ⏺ذکر و توسل و روضه_شب تاسوعا 94_روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام_حاج حسن خلج_ (دلمو دریای ماتم می کنم قدم و روی تن خم می کنم نگاه کن با چه مصیبتی دارم از رو خاکا تنتو جمع می کنم..)۲ حسین... پاشو از جا که دیگه دخترم آواره نشه تا میون این سپاه صحبت گوشواره نشه *دستور داد برید همه سر ها رو از بدن ها رو جدا کنید سرها ببرید بیایید رو نیزه ها سوار کنید اومدن گفتن امیر یه سر رو نیزه بند نمی شه چنان فرق متلاشی شده.. از بس که زخم و جای عمودش عمیق بود تنها سری بود که ز پهلو ... حسین... می دونی چرا عباس اینطور خواست؟چون اگه سر درست نصب می شد رو نیزه هی چشم تو چشم سکینه می شد هی چشم تو چشم رباب می شد هی چشم تو چشم رقیه می شد عباس طاقت نداره .... هر کجا نشستی فریاد بزن غریب حسین...حسین.... هشتاد و چند سالشه هنوز کربلا ساکنه خیلیلاتون می شناسیدش،کفشدار سابق قمر بنی هاشم ،شیخ عباس کشوان ؛تو حرم آقا قمر بنی هاشم بودیم،سر شب بود باید درهارو می بستیم داشتیم زوار رو بیرون می کردیم در ها رو ببندیم یک وقتی دیدم یکی از خانم های عرب از این خانم های عرب بیابانی بچش تو بغلشه با عجله اومد تو،گفتم خانم برو،حرم تعطیله داریم می بندیم،دیدم اصلا گوشش بدهکار نیست،اومد دور ضریح قمر بنی هاشم،هی می گه یا ابوفاضل،یا ابوفاضل،یا ابوفاضل ادرکنی،یا ابوفاضل ادرکنی،یا ابوفاضل ادرکنی.. خدام اومدن،خانم بیا برو بیرون دلم سوخت برااین خانم دیدم حال خوشی داره زیارت می کنه،من بزرگتر از خدام بودم بهشون گفتم کاریش نداشته باشید،شما که الان می خواهید نظافت بکنید ،کارتون بکنید کارتون تموم شد من خودم اینو بیرون می کنم بذارید زیارت بکنه،مشغول کار شدیم یک نیم ساعتی گذشت،من دیدم،حواسم بهش بود،دور ضریح می گرده یا ابوفاضل ،یا ابوفاضل.. دیدم خسته شد،بچشو گذاشت زمین،خودش تنهایی داره می گرده یا ابوفاضل،یا ابوفاضل.. منم مشغول کار شدم یک نیم ساعتی گذشت،کارام تموم شد، اومدم سراغش ببینم اگر هنوز داره طواف می کنه نرفته بگم برو دیدم پایین ضریح قمر بنی هاشم نشسته سرشو تکیه داده به ضریح چادرشو کشیده رو صورتش خوابیده.. اومدم کنارش دخترم پاشو دیدم جواب نمی ده،خانم پاشو می خوام در حرم رو ببندم دیدم جواب نمی ده،گفت گوشه چادرشو گرفتم کشیدم،گفتم خانم پاشو ؛نگاه کردم دیدم بچه اش هم داره دست و پا می زنه گفتم پاشو این بچه ناراحته،این بچه شیر می خواد،این بچه کار داره،پاشو بچه ات رو بردار؛ گفت: تا گفتم بچه کار داره چشماشو باز کرد،گفت پس زنده شد؟!! گفت سه روز پیش مرده به من می گن برو دفنش کن، گفتم باید اول برم حرم عباس ... یا ابوفاضل ... برادرم خواهرم گمان نکنی برا عباس کاری داره زنده کردن این برا من و شماست که خیلی مهمه،عباس یک گوشه چشمش هزاران مرده رو زنده می کنه.تو حرم قمر بنی هاشم روضه می خوند، منبری معروف رو منبر گفت : اشتباه کرد،گفت من نمی دونم از نظر مقامات سلمان بالاتره یا عباس بالاتره"شب خواب امیر المومنین رو دید آقا بهش فرمود چطور نمی دونی؟ اگه عباس من به اولین و آخرین نگاه کنه همه رو سلمان می کنه،همه رو ابوذر می کنه، امشب دامن قمر بنی هاشم رو بگیریم،بگیم آقا جان شما راست می گی مرده زنده کنی،دل مرده منو زنده کن،آقا می ترسم یک روز اسم حسین بیاد این دل نلرزه می ترسم یک روز اسم حسین بیاد این چشم منقلب نشه آقا به داد ما برس.. یا ابوالفضل ابوالفضل ابوالفضل ....* اما مزدِ این وفا و ارادتِ عباس رو ،فقط مادرِ اربابمون ،حضرت زهرا میتونه بده...چطور؟ روایت میگه توی عرصهء محشر ،آقا رسول الله می فرماید:علی جان ،برو به فاطمه بگو از اسبابِ شفاعتِ امتم هرچی داره بیاره...اونوقت فاطمه س می فرماید :دو دستِ قلم شدهء عباسم برای شفاعت کافیه... هرچی ارادت داری اسمِ پسرش رو صدا بزن....حسین..حسین
. فوري رفتم به منزل مرحوم حجه الاسلام حاج آقا طاهري كه آن روز، روضه داشتند. عده اي از علما و روحانيون نشسته بودند و چون مرا مضطرب ديدند، سوال كردند: چرا ناراحتي؟ گفتم: كبوترم رفت. آقايان گفتند: آقا ماشاءالله ، نگران نباش ، ماموريتش تمام شده. من قلبم آرامش پيدا كرد. دستور روضه خواني از جانب ابا عبدالله الحسين یك سال بعد، روز هشتم محرم همان روزي كه سال قبل قاصد حسيني كبوتر سفيد به خانه ام آمده بود. دلم مي خواست در منزل روضه خواني بر پا كنم ولي قدرت مالي نداشتم. با چشم اشكبار، وارد اتاق مخصوص شدم"شفا خانه" و گفتم آقا امام حسين مي خواهم روضه خواني بر قرار كنم. ميل دارم منبر بسازم و در مساجد بگذارم ( كه تا كنون متجاوز از صد ها منبر ساخته ام كه يكي از آنها در مسجد مقدس جمكران است) دوست دارم غذا طبخ كنم و به عزا داران بدهم. بعضي گفتند بگذار سال آينده. مادرم مي گفت: كسي كه چيزي ندارد، بهتر است جلسه روضه ي مختصري را در مسجد الرضا كه در نزديكي خانه مان است، بر پا كند. من گفتم مادر! بايد روضه را داخل همين منزل بخوانم، آن هم منزلي كه امام حسين تشريف آوردند. مي خواهم همين جا خيمه بزنم. شب تاسوعا كه مصادف با شب جمعه بود، خوابيدم. در عالم رويا ديدم ، نوري از آسمان با زمين آمد و همان آقايي كه سال گذشته مرا شفا دادند، وارد حياط شدند. عبايي بر دوش و نعلين زردي به پا داشتند و من با حالت ادب دست به سينه مقابل شان ايستادم. آقا لبخندي به من زدند و عبا را از بدن بيرون آوردند و روي زمين گذاشتند. من گفتم: آقا براي چه از در بسته آمديد؟ فرمودند: مگر نمي خواهي روضه بخواني؟ آمديم به تو كمك كنيم. برو يك جارو بياور. من ناراحت شدم كه چرا آقا جارو كنند. خودم جارو مي كنم. از طرفي فكر كردم جاروهاي ما تميز نيست تا به دست مبارك آقا بدهم. يك وقت ديدم دوباره نوري داخل منزل آمد كه محله را روشن كرد كه قابل وصف نيست. ديدم جاروي زيبا به دست آقا داده شد و آقا مقداري از حياط را جارو زدند و بعد با دست مباركشان اشاره كردند كه منبر را اينجا بگذار. تو روضه بر پا كن ،ما تو را كمك مي كنيم. من خانمم را صدا زدم كه بيا از آقا پذيرايي كن. دوباره نور شدند و پرواز كردند. به ساعت نگاه كردم ، ديدم ساعت دو نصفه شب است و عجيب آنكه شبي هم كه آقا شفايم داد، ساعت دو بامداد بود. باز هم تا صبح "يا حسين يا حسين" گفتم و گريه كردم. عرض كردم آقا ممنونم كمك كرديد،راحت شدم. اذان صبح شد نماز خواندم. بعد از نماز صدايي در خانه بلند شد. در را باز كردم. ديدم آقاي حاج صادق مهرابيان است. او دعاي كميل را از حفظ بود و از دوستاني بود كه دوران نقاهت و مريضي به من كمك مي كرد. دست بر گردنم انداخت و گفت: مي خواهي روضه بخواني؟ گفتم شما از كجا فهميدي؟ گفت آنچه تو در خواب ديدي من هم ديدم. مقداري قند و چاي داد و گفت اين ها را آقا امام حسين برايت حواله كرده. ناراحت نباش. من حاج آقا موحدي را دعوت مي كنم و روضه را برگزار مي كنيم. بعد يكي از همسايه ها گفت: مي خواهي روضه بخواني؟ من به دلم گذشته كه بلندگو و زيلو را من مي آورم. وسايل را آوردند و روضه خواني را بر پا كردم. از روز اول مجلس بسيار عجيبي شد. جمعيت فراواني آمدند. علما نيز شركت كردند و اكنون حدود چهل سال از اين مجلس با شكوه مي گذرد كه هر ساله جمعيت زيادي از عاشقان و شيفتگان حسيني از شهرهاي مشهد، قم، تهران، يزد ،و.... در اين عزا خانه شركت مي كنند و علما، وعاظ و مداحين اهل بيت اداي وظيفه مي نمايند، و مجلسي كم نظيری است. بعضي هم در اين مجلس حاجت گرفته اند. حتي يك جوان زرتشتي شفا گرفت، در حالي كه مادرش در اين خانه متوسل به قمر بني هاشم شده بود، و صدا مي زد. آقا دو دست قطع شده شما در اين منزل آمده بچه ام را شفا بده. زن مي گويد: وقتي به خانه رفتم، ديدم جوان فلجم نشسته. دست بر گردنش انداختم و گفتم چي شده؟ گفت: آقايي با دو دست قطع شده آمد و فرمود مادرت خانه ماشاالله نجار به ما متوسل شده است. حالا از جا بلند شو! و من هم نشستم و آقا كه سوار اسب بود در حالي كه دست نداشتند، تشريف بردند. و به بركت اين آنها به شرف اسلام مشرف شدند. و باز چندين خانم كه 18 و 12 سال بود که بچه دار نمي شدند، از اين شفا خانه نتيجه گرفتند و بچه دار شدند." هر ساله مقداري گلاب از آستانه مقدسه ثامن الحجج علي بن موسي الرضا علیه السلام حواله اين مجلس مي شود كه عزاداران با شور و هيجان خاصي و با شيون و ضجه و ناله از اين گلاب استفاده مي كنند. اين گلاب به وسيله ي مرحوم حاج آقا حسين بزرگزادگان كه از خادمين حرم امام رضا ع بودند، حواله اين مجلس می شد كه هنوز هم هر ساله خادمين مطهر اين گلاب را مي آورند و آن مرد مخلص امر كردند 18 روز به تعداد سن مادر معصومين روضه خوانده شود و گلابدان مخصوص از آستانه مقدس آوردند كه خودحاج ماشاالله اين گلاب را بين عزاداران مي پاشند و هيجان خاصی به مجلس میدهند.👋
امام حسین ع
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫 #شرح_مناجات_شعبانیه فراز2⃣1⃣ #نجوای_عارفانه 🔰🔰🔰 ⬅️ حمد وستایش بیش از حد
. 💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟💠🌟💠 فراز 3⃣1⃣(۱۳) 💫🌟💫🌟💫 ⬅️ آرزوی بزرگ و طاعت اندک 💠 تکرار دوباره ی امیدواری و حسن ظن به خداوند، چنانچه در فرازهای بعد هم تکرار خواهد شد، نشان از اصرار ورزیدن و پا فشاری در اجابت خواسته های خویش دارد. 💫🌟💫🌟💫 👈 ازجمله شرایط استجابت خواسته ها، 👈 و در برآوردن خواسته ها از طرف پروردگار عالم می باشد. 🔻امام صادق ( ع) می فرماید: 🔰🔰🔰 💠 خداوند خوش ندارد که مردم در انجام حاجات بر همدیگر اصرار بورزند، ولی برای خودش دوست می دارد. 💫🌟💫🌟💫 🔻امام باقر ( ع) می فرمایند: 🔰🔰🔰 💠 بخدا سوگند هیچ بنده ای در دعا پافشاری و اصرار به درگاه خدای عزوجل نکند، جز اینکه حاجتش برآورد. ⬅️ گمان نیک داشتن به خداوند. 💠 گمان نیک داشتن به خداوند و اعتقاد خیر به حضرتش، پایه بسیار قوی درجه های معرفت و زیر بنای اصلی مرتبه ی توکل و تسلیم و طمأنینه و آرامش و نظایر آنهاست. 💫🌟💫🌟💫 🔻حضرت نبی اکرم صلی الله علیه وآله درخطاب به پروردگارش عرض کرد: 🔰🔰🔰 💠 آنچنان که شایسته توست تو را نشناختم و آنچنان که سزاوار توست تو را پرستش نکردم. 🔻حضرت امام خمینی رحمة الله علیه فرمودند: 💠 ای ، جایی که رسول خدا که اعرف خلق الله است (عمل او از همه کس نورانی تر و باعظمت تراست)، اعتراف به عجز و تقصیر کند ؛ از پشه لاغری چه خیزد⁉️ 💫🌟💫🌟💫 💠 ما از جهل و حجابهای گوناگون به گردن فرازی برخاستیم و خود فروشی و عمل فروشی میکنیم. ❗️ومیدانیم اعمال ما در قیاس با رسول خدا در حساب نیاید.❗️ 🔻خداوند میفرمایند: 🔰🔰🔰 💠 آنهاکه برای من عملی انجام می دهند نباید به اعمالی که انجام می دهند تکیه کنند؛ 💠 زیرا ایشان اگر در تمام عمر خویش کوشش کنند و در راه عبادتم خود را به زحمت اندازند باز باشند. 💠 ودر به ام نرسند، نسبت به آنچه از من طلب می کنند که و دربهشت و به درجات عالی در باشد. 💫🌟💫🌟💫 ✨عند ربهم یرزقون✨ 👈 تنها و تنها، باید به رحمتم اعتمادکنند 👈 وبه فضلم امیدوار باشند و به گمان نیک وحسن ظن خویش نسبت به من اطمینان کنند، که در این صورت ایشان را دریابد و به آنها رسد و آمرزشم بر آنها لباس گذشت بپوشاند. 💠 کاری از .