eitaa logo
امام حسین ع
18.4هزار دنبال‌کننده
397 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحيم جز تو کسی آقا به یاد ما نیفتاد پایم به روضه وا شد و هر جا نیفتاد خوشبخت آنکه با غم تو آشنا شد هرکه بلندش کرده ای از پا نیفتاد خوشبخت آنکه نوکری را درک کرده بدبخت آنکس که برایش جا نیفتاد جانها فدایت که تنور روضه هایت بوده همیشه داغ و از گرما نیفتاد دلگرمی ما هیات است و اشک و روضه یک لحظه در دلهایمان سرما نیفتاد هر کس تو را نشناخته در خشکسالیست خیلی ضرر کرده در این دریا نیفتاد در هر کجا هر پرچمی و بیرقی رفت با نام نامی شما بالا، نیفتاد معنا ندارد نوکری از پا بی افتد زهرا گرفته هر دو دستش را، نیفتاد *** کوفه نیا آقا که در این شهر نیرنگ مانند مسلم هیچکس تنها نیفتاد درها همه بسته شد و یک ذره آقا دلهایشان یاد تو و زهرا نیفتاد..
. یارب این کیست که تسبیح تو را می‌خواند با دلی خسته و رنجور می‌خواند کیست این عاشق بی تاب به روز نغمه‌ی عشق به گوش عرفا می‌خواند کیست این سید وارسته که با سوز و گداز ذکر اخلاص و مواسات و صفا می‌خواند به نوا آمده صحرای وسیع عرفات بسکه او با سوز و نوا می‌خواند جاری است از لب محبوب این دعا همره او اهل سما می‌خواند جبل النور ز نورش متحیر مانده آیه‌ی نور مبین، رو به حرا می‌خواند گویی احمد شده مبعوث رسالت ، اما نگران است که یارش به کجا می‌خواند این رسول است وَ یا عیسی مریم که دمش مردگان را به ملاقات می‌خواند نفسش عیسوی و مسلکش ابراهیمی است خلق را معجز موسی و عصا می‌خواند از زمزمه اش اشک فرو می ریزد بی او غزل غم به می‌خواند نیست شناسی مگر ای دل، گوید این امامی است که آیات رضا می‌خواند قدر او کی بشناسد به مقام ملتی که حُمقا را اُمرا می‌خواند آری او حاجی ناجی است امیر الحاج است عالم او را همه مصباح هدا می‌خواند حرم آداب ندارد، مگر او فرماید او به سکّان فلک ذکر رجا می‌خواند گوئیا فتنه‌ی پیمان شکنی در راه است مرغ حق نغمه به آهنگ قطا می‌خواند حاجیان رو به منایند ولی این ناجی همه را جانب صحرای بلا می‌خواند این است که احرام بسته اهل دل را به دیار می‌خواند روح مجموعه‌ی ایثار، کریم بن کریم در قبال کرم دوست ثنا می‌خواند میگفت بمان، هاتفی از غیب ولی داد میزد که تو را می‌خواند گو خليل، از همه دل کنده خلیل نام هفتاد ذبیحش به منا می‌خواند اکبرش محیی حیثیّت اسماعیل است دست از او شسته، رضایم به قضا می‌خواند احترام حرم اینگونه نگه می‌دارند بین چه لبیک به آوای رسا می‌خواند لک لبّیک الهی تو بگیر از دستم این حسین است غریبانه تو را می‌خواند .............. 🔷 ای یوسف غریب به کنعان نیامدی تنهاترین مسافر دوران نیامدی گویند بوی پیرهنت میرسد ولی ما مانداه ایم و وعدۀ خوبان نیامدی دارد هنوز نسل جوان پیر میشوند طولانی است قصۀ هجران نیامدی خضر انتظار لحظۀ دیدار میکشد یعقوب دهر بهر تو گریان نیامدی ایمان چو شعله ایست کف دست مومنین شد سخت آزمایش ایمان نیامدی گاهی شکست حرمت والای اهلبیت گاهی شکست حرمت قرآن نیامدی قوم یهود،قوم نجس،قوم بچه کش در قدس و کعبه اند به جولان نیامدی آتش به جان امت اسلام میزنند هر جا که هست جمع مسلمان نیامدی دارند عاشقان شما کشته میشوند ای پاسدار خون شهیدان نیامدی خون حسین منتظر انتقام توست زینب تو را صدا کند از جان نیامدی ای زائر غریب حرمهای اهلبیت محصور شد حریم تو جانان نیامدی اینک اهانتی به مقام خلیل شد کعبه اسیر فتنۀ طوفان نیامدی ما را برای لشگر خود انتخاب کن آماده ایم پای تو هر آن نیامدی با اهل روضه در وعده کرده ای اینجا کسی نگفت پریشان نیامدی ميگفت با عموی تو سالار کربلا رفتی ولی به خیمه ز میدان نیامدی .
. روز عرفه آمده مهمان تو هستم شرمنده ی جود تو و احسان تو هستم یا سیدی العفو(۳) روز عرفه آمده و بر تو پناهم یارب کرمی، خسته ام از بار گناهم یا سیدی العفو(۳) روز عرفه کن نظری بر من مسکین از لطف و کرم دردِ مرا هم بده تسکین یا سیدی العفو(۳) روز عرفه آمده با روی سیاهم شرمنده ام از جرم خود و عمرِ تباهم یا سیدی العفو(۳) روز عرفه آمده برسفرهء عامت از شرم، بریزم ز بصر اشک ندامت یا سیدی العفو(۳) یارب به حقِ پهلوی بشکسته ی زهرا یارب ز کرامت ،گنه من تو ببخشا یا سیدی العفو(۳) یارب به حق سید و سالار شهیدان سوز عطش کرب و بلا ناله ی طفلان یا سیدی العفو(۳) یارب به حق پیکر چاک علی اکبر یارب به حق خون گلوی علی اصغر یا سیدی العفو(۳) یارب به حق فاطمه و باغ گل یاس یارب به حق دست قلم گشته ی عباس یا سیدی العفو(۳) یارب به حق زینب و آن اشک دو عینش یارب به حق پیکر در خون حسینش یا سیدی العفو(۳) یارب به حق صورت نیلی رقیه رخسار کبود گشته ز سیلی رقیه یا سیدی العفو(۳) یارب به حق مهدی زهرا گل حیدر از جرم و گناه من دلخسته تو بگذر یا سیدی العفو(۳) .
. کنار بیت خدایی به یاد ماهم باش به مروه یا به صفایی به یاد ماهم باش در استلام حجر نیز یادی از ما کن همین که گرم دعایی به یاد ماهم باش چو دور کعبه طواف آوری به کعبه قسم تو کعبۀ دل مایی به یاد ماهم باش به ما که رو نگشودی ، به ما نگاهی کن ز ما اگر که جدایی به یاد ما هم باش کنار زمزم اگر یاد کام خشک حسین نظر به آب نمایی به یاد ماهم باش کنار حجر همان لحظه ای که اشک فشان به سید الشهدایی به یاد ماهم باش دمی که از در باب السلام اشک فشان به سوی بیت می آیی به یاد ماهم باش کنار قبر رسول خدا کنار بقیع مقیم کرب و بلایی به یاد ماهم باش مقیم شهر نجف کاظمین سامرا کنار قبر رضایی به یاد ماهم باش چنان که گرم دعایی به ما دعایی کن همین که یاد خدایی به یاد ماهم باش ........................ امروز به کوی تو گرفتار زیاد است مثل من شرمنده گنهکار زیاد است اما کرم توست که بسیار زیاد است بخشندگی ات حضرت ستار زیاد است در کوی وفا شاه و گدا فرق ندارند وقت کرم تو فقرا فرق ندارند خواندی تو دگر بار به کویت همگان را هرکس که به سرمایه ی خود دیده زیان را یا داده ز کف فرصت ماه رمضان را با خویش بیارد دل و جان نگران را گفتی که گناه دل پر آه ببخشی امروز به اندازه ی یک ماه ببخشی بعد از رمضان رشته ی خود با تو بریدم من هرچه کشیدم فقط از خویش کشیدم روز عرفه آمد و شد تازه امیدم آغوش گشودی که به سوی تو دویدم من آمده ام باز توانم بده امروز اصلا تو بیا راه نشانم بده امروز  آفت زده بر حاصل من بار ندارد این بار به غیر از تو خریدار ندارد این بنده خودش آمده پس جار ندارد اصلا زمین خورده که آزار ندارد  بر آنکه زمین خورده جفا را نپسندند رفتم همه جا جز تو گدا را نپسندند  حالا که من افتاده ام از نام و نشان ها حالا که نشستم ز فراغت به فغان ها مگذار بیفتد سخنم روی زبان ها مگذار شود فاش ز من راز نهان ها من آبرویم در خطر افتاده نظر کن حالا که گدا پشت در افتاده نظر کن هر چند ندیدم ز دعایم اثراتی نه حال بکا دارم و نه حال صلاتی من را برسانید به یار عرفاتی جز عشق حسین نیست مرا راه نجاتی شرمنده کند باز مرا از کرم خود ما را به سلامی ببرد در حرم خود این قدر مگو از لب و دندان دُر افشان این قدر مده شرح ز گیسوی پریشان خواهر شده از لحن دعای تو هراسان برگرد مدینه مرو کوفه حسین جان ترسم که کسی بشکند آئینه ات آقا یا آنکه نشیند به روی سینه ات آقا گفتم عرفه فرصت دیدار مهیاست هر ساعت این روز خبر دار ز آقاست خوش آنکه دلش هم نفس یوسف زهراست اما همه ی عشق فقط روضه ی سقاست در روضه ی او عطر گل یاس بیاید خود گفته که در روضه ی عباس بیاید محمد مبشری✍ .
. علیه السلام عرفه آمد و مهمان حسینیم همه خیره بر رحمت دستان حسینیم همه عرفه آمد و ما کرب و بلایی نشدیم بازهم پاره گریبان حسینیم همه وسط روز رسیدیم و همه می بینند عاشق و بی سر و سامان حسینیم همه دردمندانه به دنبال طبیبی هستیم در پی نسخه ی درمان حسینیم همه حرفِ جود است بیا ذکر کریم آوردم عاشق ذکرِ حسن جان حسینیم همه ذکرِ العفو نگفتیم ولی بخشیدند ما بدهکار به احسان حسینیم همه او مناجات کند کار همه می گیرد تشنه ی وادی عرفان حسینیم همه عید قربان شده نزدیک، بگو با اصحاب در ره عشق به قربان حسینیم همه اشک ما خرج برای غم اغیار نشد روزگاری است که گریان حسینیم همه آتش سینه ی ما از غم یک بی کفن است داغدارِ تن عریان حسینیم همه چشم هایش سرِ تشنه شدن از کار افتاد کشتگانِ لب عطشان حسینیم همه ساربان هم نشد از رحمت دستش محروم مات از جود فراوان حسینیم همه خیزران... سنگ... نوک نیزه... مراعات کنید ما اسیر لب و دندان حسینیم همه ✍ .
. اشتیاق مجموعه‌ای از رباعیات رباعی۱ جامانده‌ام ازحال‌وهوای عرفه فیض عرفات و ربنای عرفه اما به طواف عشق محرِم شده‌ام در ترجمه‌ی فراز‌های عرفه رباعی۲ در دل گله از فراق دارم یارب شوق سفر عراق دارم یارب ذکرم شده "أَرْغَبُ إِِلَیْکَ" یعنی خیلی به‌تو اشتیاق دارم یارب رباعی۳ در بند خداست بندبند بدنم روح‌و‌دل‌ و‌ جسم‌و‌جان‌ و اعضای‌تنم شکر یکی از این همه هم ممکن نیست گیرم که تمام عمر تسبیح زنم رباعی۴ تا در قلبم به تو یقین دارم من ازجانب تو حبل متین دارم من هرچند که خالی‌است دستم، اما صدشکر که آزاده و دین‌دارم من رباعی۵ بی‌لطف تو بی‌چاره‌ام و رنجورم از جنس سلیمانم و کم از مورم خواهان منی اگرچه در خود غرقم نزدیک منی اگرچه از تو دورم ..................... . لبیک که در دل عرفات است و منایم لبیک که از خویش نمودند جدایم لبیک که سر تا به قدم محو خدایم لبیک که امروز ندانم به کجایم پرواز کنان زین قفس جسم ضعیفم گه در جبل الرحمه و گه مسجد خیفم آن وادی سوزنده که دل راه‌سپارش پیداست دو صد باغ گل از هر سر خارش دارند همه رنگ خدایی ز غبارش هرکس به زبانی شده هم‌صحبت یارش قومی به مناجات و گروهی به دعایند از خویش سفر کرده در آغوش خدایند این جا عرفات است و یا روح من آن‌جاست دل هم شده آتشکده، هم دیده دو دریاست پای جبل الرّحمه یکی زمزمه بر پاست این زمزمه فریاد دل یوسف زهراست این سوز حسین است که خود بحر نجات است می‌سوزد و مشغول دعای عرفات است دیشب چه شبی و چه مبارک سحری بود ما غافل و در وادی مشعر خبری بود در محفل حجاج صفای دگری بود اشک شب و حال خوش و سوز جگری بود هر سوخته‌دل تا به سحر تاب و تبی داشت اما نتوان گفت که مهدی چه شبی داشت ای مشعریان! دوش به مشعر که رسیدید آیا اثر از گمشدۀ شیعه ندیدید؟ آیا دل شب نالۀ مهدی نشنیدید؟ آیا ز گلستان رخش لاله نچیدید؟ آن گمشده مه تا به سحر شمع شما بود دیشب پسر فاطمه در جمع شما بود امروز به هر خیمه بگردید و بجویید گرد گنه از آینۀ دیده بشویید در داخل هر خیمه بگردید و بجویید یابن الحسن از سوز دل خسته بگویید شاید به منی چهرۀ دلدار ببینید از یار بخواهید رخ یار ببینید امروز که حجاج به صحرای منایند از خویش جدایند و در آغوش خدایند لب بسته سراپا همه سرگرم دعایند در ذکر خدا با نفس روحْ فزایند کردند پر از زمزمه و ناله مِنی را یک قافله بگرفته ره کرب و بلا را این قافله از عشق به جان سلسله دارند این قافله با قافله‌ها فاصله دارند این قافله جا در دل هر قافله دارند این قافله تا مسلخ خون هروله دارند این قافله تا کعبۀ جان خانه به دوشند از خون گلو جامۀ احرام بپوشند هفتاد و دو حاجی همه با رنگ خدایی از مکه برون گشته شده کرب و بلایی از پیر و جوان در ره معشوق فدایی جسم و سرشان کرده زهم میل جدایی اصغر که پدر بوسه زند بر سرو رویش پیداست شهادت ز سفیدی گلویش خیزید جوانان که علی‌ اکبرتان رفت ریحانۀ ریحانۀ پیغمبرتان رفت از مکه سوی کرب و بلا رهبرتان رفت گوئید به اطفال علی اصغرتان رفت ای اهل منا شمع دل ناس کجا رفت؟ از کعبه بپرسید که عبّاس کجا رفت ای اهل مِنی کعبه پر از نور و صفا بود دیروز حسین بن علی بین شما بود سیلاب سرشکش به رخ و گرم دعا بود از روز ازل کعبۀ او کرب و بلا بود امروز به هجرش همه گریان بنشینید فردا سر او را به سر نیزه ببینید در مکّه بپرسید ز زن‌های مدینه زینب به کجا رفت؟ کجا رفت سکینه کلثوم چرا ناله برآورده ز سینه کو دختر مظلومۀ زهرای حزینه ای دخترکان یکسره با شیون و ناله خیزید و بپرسید کجا رفته سه ساله زین قافله روزی به مدینه خبر آید از کرب و بلا زینب خونین جگر آید با آتش هفتاد و دو داغ از سفر آید از منبر و محراب نبی ناله برآید تا حشر از این شعله بلرزد دل میثم تنها نه دل میثم، جان همه عالم ✍ . چه فرق میکند اصلا که دیر یا زود است خیالم از تو و از وعدۀ تو آسوده ست تو گفته ای که می‌آیی و وقت آمدنت چه فرق میکند اصلا که دیر یا زود است همین که راه بیفتم در این مسیر بس است که پاک می شود آری هرآنچه در رود است همین که راه بیفتم رسیده ام بی شک که انتظار خودش مقصد است و مقصود است فقط نه هرکس هیزم بیاورد، هرکس نسوخت پای غمت، در سپاه نمرود است قمار کردن عمر است، انتظار ولی در این قمار فقط حرف سود یا سود است در امتحان بزرگی که وعده حق است کدامیک از ما در کنار موعود است هرآنکه منتظر قائم است برخیزد هرآنکه منتظر غائب است مردود است ✍ من در بر کشتی نجات آمده‌ام در ساحل چشمۀ حیات آمده‌ام تا زودتر از زود گناهم بخشند قبل از در عرفات آمده‌ام ✍ .