eitaa logo
امام حسین ع
18.2هزار دنبال‌کننده
397 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ بسم الله الرحمن الرحیم گزارش کامل شام از ورود اهل البیت ع از دروازه ساعات تا رسوایی یزید لع(4) روضه امام سجادع و پیر مرد جاهل شامی اسارت در بازار شام و قرار دادن اسراء بر سکوی برده فروشان خانواده‏ي پيامبر با دستهاي زنجير شده در کنار مسجد ايستاده و در انتظار آينده بودند. پيرمردي شامي جلو آمد و گفت: خداوند را سپاس که شما را نابود کرد، و يزيد را بر شما مسلط ساخت و سرزمينها را از مردان شما رهايي بخشيد. حضرت زين‏العابدين (ع) فرمود: «پيرمرد آيا قرآن خوانده‏اي؟» گفت: آري. - آيا آيه‏ي " قل لا أسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي " [1] را خوانده‏اي؟» - آري. - «اي پيرمرد، ما قربي هستيم، آيا آيه‏ي، " و اعلموا انما غنمتم من شي فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي " [2] را خوانده‏اي؟» - آري. - «پيرمرد، اين قربي ما هستيم، آيا آيه‏ي: " انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا " [3] را خوانده‏اي؟» - آري. - «اي پيرمرد، ما همان اهل بيتي هستيم که آيه‏ي طهارت در شأن ما نازل شده است.» پيرمرد نادم و مبهوت و ناباور گفت: تو را به خدا، شما همان خاندان هستيد؟ امام (ع) پاسخ داد: «به خدا سوگند بدون هيچ ابهامي ما اهل بيت طهارت هستيم و به جدمان سوگند که همان خاندانيم.» پيرمرد عمامه‏اش را از سر برداشت و در حالي که مي‏گريست و نگاهش را به سوي آسمان دوخته بود، گفت: خداوندا! من از دشمنان آل محمد (ص) بيزاري مي‏جويم و از رفتار خود توبه مي‏کنم. امام (ع) به وي وعده‏ي بخشش داد وقتي يزيد خبر توبه‏ي پيرمرد را شنيد دستور قتل او را صادر کرد. [4] . قاسم بن بخيت گزارش کرده است: هنگامي که فرستادگان اهل کوفه با سر حسين (ع) به مسجد دمشق وارد شدند، مروان بن حکم با ديدن آنها پرسيد: شما چه کرديد؟! آنان پاسخ دادند: هيجده تن از آنها به سوي ما آمدند، به خدا سوگند، همه را کشتيم و هم اکنون اينها سرهاي ايشان است، مروان با شنيدن پاسخ برخاست و از آنها جدا شد، آنگاه يحيي برادر مروان آمد و او نيز پرسيد: شما چه کرديد؟ و همان پاسخ اول را به او نيز بازگفتند. يحيي در حالي که اندوهناک شده بود برخاست و گفت: شما از ملاقات محمد (ص) در روز قيامت محروم شده‏ايد و هيچ‏گاه و در هيچ کاري با شما همکاري نمي‏کنم، سپس از مسجد بيرون شد. [5] . [1] سوره‏ي شوري، آيه‏ي 23. [2] سوره‏ي انفال، آيه‏ي 41. [3] سوره‏ي احزاب، آيه‏ي 33. [4] بحارالانوار، ج 45، ص 129، العوالم، ج 17، ص 429، الدمعة الساکبه، ج 5، ص 89، طبرسي، الاحتجاج، ج 2، ص 120، تسلية المجالس، ج 2، ص 382، با اندکي اختلاف، اين خبر بسيار مهم و عبرت‏آموز در کتابهاي تفسير و تاريخ ثبت شد است. تفسير طبري، ج 22 ، 10 ، 15 ، 25، ص 7 ، 5 ، 13 ، 16، تفسير روح المعاني، ج 15 ، 25، ص 62 ، 31، تفسير الدر المنثور، ج 4 ، 6، ص 176 ، 7، جواهر العقدين، ص 318، البرهان، ج 2 ، 4، ص 415 ، 124، نور الثقلين، ج 2 ، 4 ، 3، ص 157 ، 257 ، 155، مجمع البيان، ج 6، ص 411، فضائل الخمسه، ج 1، ص 288، الفتوح، ج 5، ص 242، خوارزمي، مقتل الحسين، ج 2، ص 61، الحقايق الورديه، ج 1، ص 127، تفسير ابوالفتوح رازي، ج 6 ، 9، ص 307 ، 19. [5] تاريخ طبري، ج 5، ص 465، البداية و النهاية، ج 8، ص 196، ابن‏اثير، کامل، ج 3، ص 301، الامام الحسين و اصحابه، ج 1، ص 415، طريحي در المنتخب، ج 2، ص 484. اضافه مي‏کند که يحيي خطاب به سر امام گفت: اي ابا عبدالله مصيبتي که بر تو رفت برايم سخت و دشوار بود، امام غريب کربلا که سر از بدن تو جدا شد از سوي ابن‏زيادي که او را از ارازل عالم است. [6] بعثت بدون وحی-[ صفحه 285] .
گر بگرید ابر ، چشمِ اشکبار آرم به یاد ور بخندد لاله، قلبِ داغدار آرم به یاد گر ببینم شمع سوزانی میان انجمن سرگذشت عمه را بی اختیار آرم به یاد صحنه هاهریک به چشم من مجسم میشود، لحظه های دردناک و ناگوار آرم به یاد ابر،گَه گَه گرید،اماچشم من،هر روز و شب روزهای شام با شب های تار آرم به یاد گر گلی پژمرده بینم در کنار غنچه ای هم رباب تشنه و هم شیرخوار آرم به یاد زینت و زیور چو بینم رو بگردانم از آن گوش های زخمی بی گوشوار آرم به یاد گر گلی بینم به شاخی، خارها برگِرد او راس باب و نوک نی با نیزه‌دار آرم به یاد درخزان،هر برگی افتدازدرخت از جورِ باد بر زمین افتادن اطفال زار آرم به یاد .
یا سجّاد! سر می‌نهم به نیّت قربت به دار اشک از فصل سرد و زرد دلم تا بهار اشک پر می‌زنم ز دورترین نقطه از خدا تا پیشگاه قلب شکسته ، کنار اشک پر می‌کشم که بشنوم آوای دیده را آری صدای ناله و داد و هوار اشک ذکرِ حسین را که شنیدم مرا گرفت دست خودم نبود چو گشتم شکار اشک پر می‌زنم به ساحت سجّاد اهل بیت آن صاحب نگاهِ تر و کوله بار اشک با عقده از غم همه‌ی اهل‌بیت ، من... ...پر می‌کشم به روضه‌ی آموزگار اشک سر می‌کشم مدام به سوی بقیع جان پر می‌زنم به محضر آن شهسوار اشک آنجا که می‌رسد نَسَبِ اشک چشمها بر شمع آسمان غم و پاسدار اشک پر می‌کشم به زیر قدمهای حضرتش سر می‌نهم به محضر آن سفره دار اشک تاچشمهای خیس که سی‌سال روضه‌خواند چشمی که گشت تا به ابد ، افتخار اشک چشمی‌که ریخت از قَدَحش از غم‌حسین باران بی‌دریغ و سراسیمه وار اشک هر لحظه‌ای که آب طلب کرد از کسی از ایستگاه دیده‌اش آمد قطار اشک پر می‌کشم به روضه‌ی جانسوز قتلگاه تا قطره قطره های یمین و یسار اشک بیمار بود روز دهم دید و دید و دید... سی‌سال داشت عرش نگاهش غبار اشک