بسم الله الرحمن الرحیم
گزارش کامل شام از ورود اهل البیت ع از دروازه ساعات تا رسوایی یزید لع(4)
روضه امام سجادع و پیر مرد جاهل شامی
#ایام_صفر
#راس_الحسین_علیه_السلام
#قرآن_و_امام_حسین_علیه_السلام
#امام_سجاد_علیه_السلام
#بازار_شام
اسارت در بازار شام و قرار دادن اسراء بر سکوی برده فروشان
خانوادهي پيامبر با دستهاي زنجير شده در کنار مسجد ايستاده و در انتظار آينده بودند. پيرمردي شامي جلو آمد و گفت: خداوند را سپاس که شما را نابود کرد، و يزيد را بر شما مسلط ساخت و سرزمينها را از مردان شما رهايي بخشيد.
حضرت زينالعابدين (ع) فرمود: «پيرمرد آيا قرآن خواندهاي؟»
گفت: آري.
- آيا آيهي " قل لا أسئلکم عليه اجرا الا المودة في القربي " [1] را خواندهاي؟»
- آري.
- «اي پيرمرد، ما قربي هستيم، آيا آيهي، " و اعلموا انما غنمتم من شي فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي " [2] را خواندهاي؟»
- آري.
- «پيرمرد، اين قربي ما هستيم، آيا آيهي: " انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا " [3] را خواندهاي؟»
- آري.
- «اي پيرمرد، ما همان اهل بيتي هستيم که آيهي طهارت در شأن ما نازل شده است.»
پيرمرد نادم و مبهوت و ناباور گفت: تو را به خدا، شما همان خاندان هستيد؟
امام (ع) پاسخ داد: «به خدا سوگند بدون هيچ ابهامي ما اهل بيت طهارت هستيم و به جدمان سوگند که همان خاندانيم.»
پيرمرد عمامهاش را از سر برداشت و در حالي که ميگريست و نگاهش را به سوي آسمان دوخته بود، گفت: خداوندا! من از دشمنان آل محمد (ص) بيزاري ميجويم و از رفتار خود توبه ميکنم. امام (ع) به وي وعدهي بخشش داد وقتي يزيد خبر توبهي پيرمرد را شنيد دستور قتل او را صادر کرد. [4] .
قاسم بن بخيت گزارش کرده است: هنگامي که فرستادگان اهل کوفه با سر حسين (ع) به مسجد دمشق وارد شدند، مروان بن حکم با ديدن آنها پرسيد: شما چه کرديد؟! آنان پاسخ دادند: هيجده تن از آنها به سوي ما آمدند، به خدا سوگند، همه را کشتيم و هم اکنون اينها سرهاي ايشان است، مروان با شنيدن پاسخ برخاست و از آنها جدا شد، آنگاه يحيي برادر مروان آمد و او نيز پرسيد: شما چه کرديد؟ و همان پاسخ اول را به او نيز بازگفتند. يحيي در حالي که اندوهناک شده بود برخاست و گفت: شما از ملاقات محمد (ص) در روز قيامت محروم شدهايد و هيچگاه و در هيچ کاري با شما همکاري نميکنم، سپس از مسجد بيرون شد. [5] .
[1] سورهي شوري، آيهي 23.
[2] سورهي انفال، آيهي 41.
[3] سورهي احزاب، آيهي 33.
[4] بحارالانوار، ج 45، ص 129، العوالم، ج 17، ص 429، الدمعة الساکبه، ج 5، ص 89، طبرسي، الاحتجاج، ج 2، ص 120، تسلية المجالس، ج 2، ص 382، با اندکي اختلاف، اين خبر بسيار مهم و عبرتآموز در کتابهاي تفسير و تاريخ ثبت شد است. تفسير طبري، ج 22 ، 10 ، 15 ، 25، ص 7 ، 5 ، 13 ، 16، تفسير روح المعاني، ج 15 ، 25، ص 62 ، 31، تفسير الدر المنثور، ج 4 ، 6، ص 176 ،
7، جواهر العقدين، ص 318، البرهان، ج 2 ، 4، ص 415 ، 124، نور الثقلين، ج 2 ، 4 ، 3، ص 157 ، 257 ، 155، مجمع البيان، ج 6، ص 411، فضائل الخمسه، ج 1، ص 288، الفتوح، ج 5، ص 242، خوارزمي، مقتل الحسين، ج 2، ص 61، الحقايق الورديه، ج 1، ص 127، تفسير ابوالفتوح رازي، ج 6 ، 9، ص 307 ، 19.
[5] تاريخ طبري، ج 5، ص 465، البداية و النهاية، ج 8، ص 196، ابناثير، کامل، ج 3، ص 301، الامام الحسين و اصحابه، ج 1، ص 415، طريحي در المنتخب، ج 2، ص 484. اضافه ميکند که يحيي خطاب به سر امام گفت: اي ابا عبدالله مصيبتي که بر تو رفت برايم سخت و دشوار بود، امام غريب کربلا که سر از بدن تو جدا شد از سوي ابنزيادي که او را از ارازل عالم است.
[6] بعثت بدون وحی-[ صفحه 285]
.
.
بسم الله الرحمن الرحیم
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
#حسن_کردی #بازار_شام
▶️
رسیده روضه به بازار شام واویلا
تمام مرثیه در یک کلام واویلا
شدند پرده نشینان آیه ی تطهیر
شکنجه در ملأ بار عام واویلا
ز کوچه ها همه بوی شراب می آید
رسیده قافله در ازدحام واویلا
در ازدحام نظرها،سلاله های علی
اسیر و خسته و بی احترام واویلا
به کوچه های یهودی خبر رسانده کسی
رسیده مرحله ی انتقام واویلا
به هر اشاره ی سنگی سری زمین می خورد
سری به نیزه ندارد دوام واویلا
مقابل دل زینب چگونه می شکنند
به سنگ کینه جبین امام واویلا
.
.
◾#نوحه سینه زنی
◾#بازار_شام
◾بنداول
بر سر نیزه دیدم تا سرت سر شکستم
پای سرها به نیزه بین که از پا نشستم
عزتم با حسین است
ذکر لب یاحسین است(۲)
یاحسین یاحسین جان
یاحسین یاحسین جان
یاحسین یاحسین جان
◾بنددوم
همسفر گشتهام من با سر اطهر تو
شاهد غصههایم گشته است دختر تو
دستم از کینه بسته
من شدم سرشکسته(۲)
یاحسین یاحسین جان
یاحسین یاحسین جان
یاحسین یاحسین جان
◾بندسوم
رفتهای دیر راهب میهمان مسیحا
ای سر غرق در خون ای حسین یابن زهرا
از نگاهت مسلمان
شد همه اهل نصران(۲)
یاحسین یاحسین جان
یاحسین یاحسین جان
یاحسین یاحسین جان
#مرتضی_محمودپور ✍
👇
#مصائب_کوفه
#بازار_شام
#نوحه_سینه زنی
◾بنداول
بر روی نی دیدم سرت
جان اخا کو پیکرت
پیشانیت زخمی شده
از چه شکسته شد پرت
ای قاری نیزه سوار
پاییزی هستی در بهار
پایین بیا تا بوسمت
هستی اگر پای قرار
جانم حسین جانم حسین
جانم حسین جانم حسین(۲)
◾بنددوم
من با رسن بسته شدم
از طعنهها خسته شدم
ای ماه بر نیزه ببین
گریهی پیوسته شده
آیینهدار غیرتم
با این جلال و شوکتم
بالا نشین من را ببین
با این شکوه و عزتم
جانم حسین جانم حسین
جانم حسین جانم حسین(۲)
◾بندسوم
طفلان همه آوارهاند
بی گوش و بی گوشوارهاند
در آسمانت هر کدام
یک کهکشان ستارهاند
حرفی بزن قرآن بخوان
امشب کنار من بمان
من بی تو میمیرم حسین
گلبرگهایم شد خزان
جانم حسین جانم حسین
جانم حسین جانم حسین(۲)
#مرتضی_محمودپور
.
صلی الله علیکِ یا زینب
#حضرت_زینب
#بازار_شام
این روضه تا محشر بس است ؛ زینب به بازار آمده
این غصه تا آخر بس است ؛ بر چشم اغیار آمده
تنها غریب و بی پناه ، رو سوی او تیر نگاه
در زبر لب هر لحظه آه ، با داغ دلدار آمده
او که شبانه سایه اش ، چشمان نامحرم ندید
در بین این قوم پلید ، از چه به اجبار آمده
او دختر پیغمبر است ، از عالم و آدم سر است
ناموس آل حیدر است ، از چه گرفتار آمده
از هجر یارش بی قرار ، بر ناقه ای عریان سوار
چشم یتیمان چون بهار ، با اشک بسیار آمده
جانا از این ماتم مپرس ، از این بلا و غم مپرس
از چشم نامحرم مپرس ، این قصه دشوار آمده
صبر و وقارش بی حد و ، داغی به سینه دارد و
سنگ جفا می بارد و ، دشمن به آزار آمده
شد همسفر با ساربان ، می داد انگشتر نشان
با خنده ی شمر و سنان ، این صحنه غمبار آمده
با قافله ره کرده طی ، با خارهای پی ز پی
ناگاه از بالای نی ، یار آمده یار آمده
یاری که قرآن بر لب است ، بر نیزه چون ماه شب است
یاری که عشق زینب است ، اکنون به دیدار آمده
سنگِ سر بام از جفا ، بارَد به سوی نیزه ها
قاری قرآن خدا ، با لعل خونبار آمده
زخم زبان ها می شنید ، در جمع نامحرم رسید
ناگاه از محمل بدید ، رأس علمدار آمده
خاکستر از بام الامان ، طعنه و دشنام الامان
الشّام الشّام الامان ، داغی به تکرار آمده
ما را غم مادر بس است ، روضه ی انگشتر بس است
این روضه تا محشر بس است ؛ زینب به بازار آمده
.
#محمدعلی_شهاب✍
.
.
#زمینه_امام_حسین علیه السلام
کربلایی #حسین_ستوده
[بند اول]
خدای خوبم
مولی المَوالی
خدای سفره های خالی
خدای درده
به غم نشسته
خدای آدم های خسته
با رو سیاهی باید هم
کشتیِ من به گِل بشینه
باره گناه یک کاری کرد
این چشم ها آقاش و نبینه
اگه باعث شدم آقا
به تنهایی کنه عادت الهی العفو الهی العفو الهی العفو
اگه باعث شدم آقا
برام بیوفته به زحمت الهی العفو الهی العفو الهی العفو
🖤🖤🖤
[بند دوم]
خدای بارون
خدای دریا
خدای یاس و یاسمن ها
خدای مجنون
خدای لیلا
خدای آدم های تنها
قسم به اون سه ساله که
نیمه ی شب توی بیابون
کناره یک بوته ی خار
فقط صدا میزد باباجون
یک دختر بچه ی تنها
که دور از قافله مونده زدن نداره زدن نداره زدن نداره
یک دختر بچه ی تنها
که آتیش موش و سوزونده زدن نداره زدن نداره زدن نداره
بازار نگو چه بازاری
آزار نگو چه آزاری
بزم شراب چه رفتاری
چوبِ تر و لب قاری
در آوردن اشک سقا رو
زدن سیلی عمه ی ما رو
رباب و دروازه ی عرصات
ببین بابا کاره دنیا رو
واسم صداش و بالا برد
انگشترش تو چشمم خورد
زخمی دو چشم و ابروم شد
انقدر زدن تا که آروم شد
من و اون شب با عذاب آورد
برا دستم طناب آورد
همین نامرد تو اون مجلس
خودم دیدم شراب آورد
من حالم خرابه خراب بشه خرابه
روزاشم شبیه شب هاش پر از عذابه
دختر غیرِ باباش رو پای کی بخوابه
غلاف نخورده بازوم این اثر طنابه
تاره چشمام زخم پاهام
حرفی بزن قهری باهام
دیدی عمه اومد بابام
صدام گرفته پدرم برگشته دعام گرفته
دل عمه خیلی برام گرفته
نفسم بین ناله هام گرفته
#بازار_شام
.👇