eitaa logo
امام حسین ع
27.4هزار دنبال‌کننده
432 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. سلام الله علیها به ویرانه خوش آمدی ای نگارم سرت روی دامان خود میگذارم تو قرآن بخوان،من برایت بمیرم که غیر از وصالت تمنا ندارم ببین حال و روزم خرابه شده منزل من ببین حال و روزم نشسته غمت بر دل من ببین حال و روزم که سیلی شده قاتل من (ای سایه ی،سرم پدر،خوش آمدی ای خسته از،رنج سفر،خوش آمدی) (بابا حسین)3 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 چرا لاله گونه سر همچو ماهت چرا بر سر نیزه شد جایگاهت که سنگ جفا زد به پیشانیه تو که خون میچکد از میان نگاهت منم زائر تو فدای رخ دلنشینت منم زائر تو ببوسم سر نازنینت منم زائر تو بگیرم غبار از جبینت (تو آمدی،با سر ولی،بی پیکری چه میشود،با خود مرا، هم ببری) (بابا حسین)3 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 چه شبها که با یاد تو گریه کردم ببین بعدت آواره و کوچه گردم شدم مثل زهرا و قامت کمانم کجایی ببینی که کوهی ز دردم منم دختر تو که رنگ گل ارغوانم منم دختر تو که لکنت گرفته زبانم منم دختر تو که ابری شده آسمانم (پرستوی،مهاجرت،هستم پدر بشکسته بین،بال مرا،ای همسفر) (بابا حسین)3 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 شدم خسته از درد و رنج زمانه به تن دارم از کعب نی ها نشانه به هر جا که نام تو ذکر لبم بود کتک خوردم و ضربه ی تازیانه پی تو دویدم به صحرا و خار مغیلان پی تو دویدم زمین خورده ام در بیابان پی تو دویدم ترک خورده پایم فراوان (از ناقه ها،افتاده ام،روی زمین بر چهره ام،مانده جای،دستی سنگین) (بابا حسین)3 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 کربلایی امیرحسین سلطانی https://eitaa.com/emame3vom/46228 .👇
. روضه متنی حضرت رقیه ══════ (همه ماها تربیت شده اباعبدالله هستیم مادرمون میاوردمون تو مجلسه روضه اشک میریخت بهمون شیر میداد میگفت آقا دوست دارم بچم گریه کنت بشه بچم نوکرت بشه) روی سر کنج خرابه دست دارد میکشد گفت رگهای گلویت را مرتب میکنم (شب حضرت رقیه اصلا روضه خون نمیخواد فقط کافیه دل بره خرابه حسین... آه....) اینجا چقدر دور و برم داد میکشند (بچه سه ساله داره اینهارو میگه یروز ختمی رفته بودیم مرحوم یه پسر بچه داشت دوروبره بچه هه پدربزرگاش بودن که مبادا این بچه دلش نلرزه اما یه بغضی تو گلوی این بچه بود.. تازه اول اونکه پسر بود نه کسی رو سرش داد زده بود نه کسی کتکش زده بود اگر ازش سوال میکردی چی میخوای میگفت من بابامو میخوام همش فکر میکردم بی بی رقیه از روی ناقه افتاده اما نوشته (ناسخ التواریخ، ص 531. ) روی ناقه هی میگفت آی بابا... نانجیب حرومی گفت اُسکُتی یا جاریه، فقد آذیتنی بِبُکائِک ای کنیز! ساکت باش، زیرا من با گریه تو ناراحت می شوم. آن نازدانه دلش سوخت بیشتر اشک ریخت ایندفه گفت اُسکُتی یا بنتَ الخارجی گفت بابا ببین کارشون به کجا رسیده به من میگن دختر خارجی نانجیب بلندش کرد و پرتش کرد روی زمین شب تاریک بود. از ترس دوید روی تیغ ها و خار ها و سنگ ها... گُم شد...) اینجا چقدر دور و برم داد میکشند افتاده هر کجا گذرم داد میکشند (تا بچه رو انداخت رو زمین دیدن نیزه ای که سر امام حسین روی آن قرار داشت رفت رو زمین دیگه حرکت نکرد چند نفر رفتن نیزه رو دربیارن دیدن نمیشه قافله ایستاد اومدن خدمت زین العابدین آقا چی شده آقا فرمود یکی از بچه ها گم شده، تا پیدا نشه نیزه حرکت نمیکنه ببینید سر به کدوم طرف برگشته حتما بابام دلنگران بچشه تا زینب شنید یکی از بچه ها افتاده میگن با دست بسته خودشو از روی ناقه پرت کرد (داستان غم انگیز حضرت رقیه علیهاالسلام، ص 37 – 39.) بابا از نیزه دارها که توقع نداشتم طفلان شام هم به سرم داد میکشند بابا بر میخورد به من، چقدر بر سر رباب تا ناله میکند پسرم داد میکشند تقصیر من که نیست، عمو روی نیزه نیست عمه بگو که بی خبرم داد میکشند بر نیزه بودی و دل من رفت عمه گفت آهسته تر بگو پدرم، داد میکشند (این مادرا بهتر میفهمن انقدر فضای خونه رو آروم میکنن تا بچه راحت بخوابه حرف میزنی، آروم حرف بزن بچه خوابه) بابا نمیشود که بخوابیم، میپریم هی وقت خواب روی سرم داد میکشند *** حالا بریم خرابه، دیگه طاقت ندارم از مسیر حرکت کاروان بگم دیدنِ دستای بسته اومدی پیش کاروان خسته اومدی حالا که دیگه نمیتونم پاشم حالا که پاهام شکسته اومدی بابا بگو تو خرابه بندم نکنند بیشتر از این گله مندم نکنند بخدا خیلی سرم درد میکنه بگو از موهام بلندم نکنند شنیدم موی تو هم کشیده شد خیلی طول کشید سرت بریده شد (یوقت یکیو سرشو میبرن. سریع میبرن و تموم میشه اما چاقو کند بود نمیبرید... 12 ضربه...) شنیدم یکیش به کوفه بر نگشت نیزه هایی که واست خریده شد بابا کی روی سینه ات نشسته بابایی چشمای نازتو بسته بابایی هنوزم داره خون از لبت میره دندوناتو کی شکسته بابایی باباجون مثل تو دنیا نداره تو دلم جز تو کسی جا نداره دخترا منو به هم نشون میدن میگن این دختره بابا نداره دَمِ دروازه همینکه رسیدم چیزی جز بی احترامی ندیدم تو شلوغی وسط نامحرما صدای آهِ عمو رو شنیدم از نگاه تند و تیز بدم میاد توی شام از همه چیز بدم میاد مجلس شراب منو ریخته به هم خیلی از اسم کنیز بدم میاد (حضرت رقیه فقط با این اسم آروم میشد حسین... وای... همه فقط با این اسم آروم میشن صدا بزن حسین... وای...) بعضیا آه میکشن، راحتم آه میکشن اما بی بی رقیه هر بار که گفت آه چیزی جز سیلی و تازیانه نصیبش نشد) دلارو با روضه بی قرار کنم همرو به داغ تو دچار کنم نون و خرما جلو پام پرت میکنن چند روزه گرسنمه چکار کنم؟ تورو هی میبوسم یادش بخیر روی پات میخوابیدم یادش بخیر واسه من قصه میگفتی یادته خوابای خوب میدیدم یادش بخیر بابا میخونم با این لبای پُرِ خون (روایت میگه تا دست کشید به سر بابا و رسید به لبهای ترک ترک خورده و پر از خون عمه دید رقیه دستاشو مشت کرد به لبهاش میزد گفت انقدر میزنم تا مثل تو بشم بابا) میخونم با این لبای پُرِ خون زیر لب انا الیه راجعون نباید محتضر رو تنها گذاشت این شب آخری رو پیشم بمون مَن ذا الذي خضّبك بدمائك؟ يا أبتاه! مَن ذا الذي قطع وريدك؟ يا أبتاه ! مَن ذا الذي أيتمني على صغر سنّي ؟ امشب اشکاتو رو دست بگیر، دستاتو بالا ببر در خونه باب الحاجات خانم رقیه خدایا به ناله های سه ساله ابی عبدالله فرج آقا امام زمان برسان .
. مگه یادم میره موی منو میزدی شونه مگه یادم میره توو بغلت بودم شبونه مگه یادم میره موی بلندیو که داشتم مگه یادم میره توو دنیا هیچی کم نداشتم مگه یادم میره من بهترین لباس تنم بود مگه یادم میره چشم تو به خندیدنم بود بابا یادت میاد که عمه جون چادر سرم کرد بابا یادت میاد گوشواره گوش خواهرم کرد بابا یادت میاد گفتی باید هر شب ببوسی م بابا یادت میاد از آرزوهای عروسی م حالا بابا ببین موی سرم سوخته کجایی حالا بابا ببین که چادرم سوخته کجایی حالا بابا ببین رخت و لباس پاره دارم حالا بابا ببین که گوش بی گوشواره دارم مگه یادم میره زجر اومد و حرفای بد زد مگه یادم میره اون شب بهم چندتا لگد زد مگه یادم میره از من گرفت عروسکامو مگه یادم میره توو تشت زر سر بابامو مگه یادم میره با خنجرش همه رو ترسوند مگه یادم میره... .
. (س) من غنچۀ نَشکُفته بُستان حُسینم من نوگل پَرپَر به گلستان حُسینم پَژمرده گلی ریخته از گلبن زَهرا من طفل نوآموز دبِستان حُسینم من کودک معصومم و مَظلوم رقیه از جسم حُسینم من و وز جان حُسینم یک آه جگر سوز زِ سوزَ دل زینب یک قطرۀ اَشک از بُن مژگان حُسینم من گنج نهان در دلِ ویرانۀ شامم من شَمع شَب اَفروز شَبستانِ حُسینم آن شب که به دیدار من آمد به خرابه وقتی پدرم دید پَریشان حُسینم همراه سَر خویش مرا پای به پا بود تا جنّت فردوس به دامان حُسینم جان بر سر سودای غَمش دادم و شادم کامروز حسین از من و من زانِ حُسینم قربانی حقّ شد پدرم شاه شهیدان فخرِ من از آنَست که قربان حُسینم رُوشن کند این شام سیاهم که شعاعی از روی چو خورشید دِرخشان حُسینم بر پادشهان فخر از آن کرد (ریاضی) کز لطف خدا بندۀ احسان حُسینم شاعر: .
. ◾ سینه زنی ◾(س) ◾بنداول منزلم شد خرابه دختر شاه دینم بین بازارکوفه شدشکسته جبینم دارم از ره نشانه خورده ام تازیانه(۲) من یتیمم یتیمم(۳) ◾بنددوم نیمه شب ای پدر جان من ز ناقه فتادم روی خاک بیابان صورتم را نهادم مادرم یار من شد عمه غمخوار من شد(۲) من یتیمم یتیمم(۳) ◾بندسوم کو علی اکبر من کو علمدار و سقا ای پدر گشته مجروح پایم از خار صحرا شام من را سحر کن عمه ام را خبرکن(۲) من یتیمم یتیمم(۳) 👇
banifateme_3_3_322275.m4a
زمان: حجم: 10.5M
خوش اومدی تو از سفر بابا، تورو خدا منو ببر بابا کجا یهو تو بی خبر بابا، گذاشتی رفتی دیگه تمومه گریه و زاری، تمومه این شبای بیداری آخه نگفتی دختری داری، گذاشتی رفتی نذار بازم بهم جسارت شه همین لباس پاره غارت شه منو ببر که عمه راحت شه بابا بابایی نبودی از همه کتک خوردم یه جوری زد که عمه گفت مردم به خاطر تو طاقت آوردم بابا بابایی بیابونا نمیره از یادم تو راه کوفه بود که جون دادم تو خواب من از رو ناقه افتادم رو نیزه بودی سه سالتو چقدر دادن آزار گوشای خونیمو دیدی انگار بذار بگم چی شد توی بازار رو نیزه بودی ما رو بهم دیگه نشون میدن به زور النگوهامو دزدیدن بابا نامحرما منو دیدن بابا بابایی سید مجید بنی فاطمه🎤 .
@babolharam_netباب الحرم _مرحوم حاج حسن جمالی.mp3
زمان: حجم: 6.94M
|⇦•خوش آمدی تو از سفر بابا.. و زمزمه بسیار جانسوز ویژۀ سلام الله علیها به نفس مرحوم ●•┄༻↷◈↶༺┄•● به وقت مرگ می آیی به بالینم، یقین دارم شروع وعده هایِ توست، پایانی که من دارم ..
. خرابه و ماه دوش گلگون سحری آمد و رفت غرق در خون قمری آمد و رفت تا کند سرکشی از دختر خود کنج ویرانه سری آمد و رفت کنج ویرانه سری غرق به خون نزد خونین جگری آمد و رفت از غم روی پدر ناله کُنان دختر نوحه گری آمد و رفت با سر آمده بر روی طبق به جگرها شرری آمد و رفت ما سفر کرده ی داغیم خدا پیش ما همسفری آمد و رفت ما که دل سوخته بودیم و خموش آتش شعله وری آمد و رفت سوی این لانه ی گردیده خراب مرغ بی بال و پری آمد و رفت تا غریبانه نمیرد ز فراق نزد دختر پدری آمد و رفت به تماشای جگر سوختگان باز هم چشم تری آمد و رفت لیلة القدر من امشب اینجاست در همین جا که سری آمد و رفت ماند در قلب حرم داغ دگر تا که خونین گهری آمد و رفت «یاسر» از داغ دلم با خبر است غصه ها را خبری آمد و رفت ** محمود تاری «یاسر» .
. . شعر شهادت حضرت رقیه - (نگاش به سمت آسمون،ستاره ها رو می شمرد) نگاش به سمت آسمون،ستاره ها رو می شمرد خسته می شد بلند می شد،زخمای پارو می شمرد یكی دو تا و هفتا زخم،دستی رو پاهاش می كشید زخمای پا تموم می شد،زخمای دستاشو می دید به ماه آسمون می گفت،شمع شبستون منی یاده عمو بخیر كه تو،مثل عمو جون منی راستی تو از تو آسمون،ببین بابای من كجاست هش بگو كه دخترت ساكن تو خرابه هاست بهش بگو دختری كه شونه به موهاش می زدی جون به لبش رسیده و تو از سفر نیومدی من را ببخش اگر كه لكنت زبان گرفتم آخر شكسته دستی دندان شیری ام را مداح:حاج محمود کریمی 🔊 سبک 👇👇👇
. ‍ خوش اومدی تو از سفر بابا تورو خدا منو ببر بابا کجا یهو تو بی خبر بابا گذاشتی رفتی دیگه تمومه گریه و زاری تمومه این شبای بیداری آخه نگفتی دختری داری گذاشتی رفتی نذار بازم بهم جسارت شه همین لباس پاره غارت شه منو ببر که عمه راحت شه بابا بابایی نبودی از همه کتک خوردم یه جوری زد که عمه گفت مردم به خاطر تو طاقت آوردم بابا بابایی بیابونا نمیره از یادم تو راه کوفه جون دادم تو خواب من از رو ناقه افتادم رو نیزه بودی سه سالتو چقدر دادن آزار گوشای خونیمو دیدی انگار بذار بگم چی شد توی بازار رو نیزه بودی مارو بهم دیگه نشون میدن به زور النگوهامو دزدیدن بابا نامحرما منو دیدن سید مجید بنی فاطمه 👇