.
📋 بین غوغای دنیا
#شور
#شهدایی
#مدافع_حرم
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بین غوغای دنیا
این دنیای زجرآور
وقتی قلبم بیتابه
میرم کنجِ یک سنگر
اگه پُر از امیدم و، ندارم از چیزی هراس
خوشم که توو این زمونه، دلم توو دستِ شهداس
شهید یعنی، اوجِ عاشقی
شهید یعنی، اوجِ شور و شِین
شهید یعنی، راه کربلا
شهید یعنی، پرچمِ حسین
«شهید یعنی، پرچمِ حسین»
غیرِ عشقِ ثارَ الله
چیزی نیست توو قلبِ ما
مجنونیم و میذاریم
اربعین سر به صحرا
دیوونهی حسینیم و
انگشتنمای عالمیم
عاشقیمون و مدیون
مدافعان حرمیم
شهید یعنی، داغِ کربلا
شهید یعنی، اشکِ هرشبی
شهید یعنی، سینهی کبود
شهید یعنی، قلبِ زینبی
شهید یعنی، اوجِ عاشقی
شهید یعنی، اوجِ شور و شِین
شهید یعنی، راه کربلا
شهید یعنی، پرچمِ حسین
«شهید یعنی، پرچمِ حسین»
از کربلا فهمیدیم
کی شهیده کی جلاد
از عاشورا فهمیدیم
تا آخر باید ایستاد
محاله حق و گم کنیم
هرچی که جا زدیم بسه
باید زود آماده بشیم
که مهدی داره میرسه
شهید یعنی، موندن با امام
توو اوجِ جنگ، توو تحریم آب
شهید یعنی، رَد هر امان
شهید یعنی، حفظ انقلاب
«شهید یعنی پرچمِ حسین»
*شاعر: #میلاد_بارپازی ✍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شهدا #مدافعان_حرم
👇
امام حسین ع
. 📋 غرق گناهم یا مرا امروز رسوا کن #مناجات #شروع_مجلس ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ غرق گ
.
#شب_هشتم_محرم #شروع_مجلس
📋 عاشق شدن شاید اگر اما نمیخواهد
#مناجات #مناجات_با_امام_حسین
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عاشق شدن شاید، اگر اما نمیخواهد
مجنون نمیگوید، مرا لیلا نمیخواهد
من آمدم دورت بگردم، برنگردانم
شمع نگاهت گِرد خود، پروانه میخواهد
دنیا برای اهل دنیا، من تو را دارم
آن که تو را دارد، دگر دنیا نمیخواهد
امروز جایی نوکری کردم که اربابش
هرچه شود، عذر مرا فردا نمیخواهد
عاشق میان سینه دارد، یک حسینیه
عاشق برای گریه کردن، جا نمیخواهد
هرکس که چای روضه را پَس میزند انگار
در جنّت است و آب کوثر را نمیخواهد
گریه کند با دست بر سر میزند یعنی
از غصهی ذبح سرت سر را نمیخواهد
از کربلا چه گفته، پیغمبر که بعد از آن
گویی تورا در بطن خود، زهرا نمیخواهد
رو میزند خیمه به خیمه، پیشِ اصحابت
تنهاییت را، زینب کبری نمیخواهد
داغِ علیاکبر به جانت آتش افکنده
جسم تو دیگر تابش گرما نمیخواهد
حداقل یک پارچه رویت بیاندازند
پوشاندن پیکر دیگر فتوا نمیخواهد
از کربلا تا کوفه و، از کوفه تا شام
راهب فقط فهمید مویت، شانه میخواهد
#گروه_یا_مظلوم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
.
📋 شیشهی عمر پدر خُرد شدی در نظرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
#شب_هشتم_محرم
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شیشهی عمر پدر خُرد شدی در نظرم
سر پیری چه بلاییست که آمد به سرم
خواستم پر بکشم سمت تو...،خوردم به زمین
طرزِ درهم شدنت چیده همه بال و پرم
لختهخون! خواهشاً از حنجرهاش دست بکش
تا اگر شد فقط این بار بگوید: پدرم
شمر با هر ولدیگفتنِ من میخندد
پسرم ای پسرم ای پسرم ای پسرم
تا به حالا نشده پیش پدر پا نشوی
حیف باشد دم آخر نکنی مفتخرم
نیزه مسمار شد و چنگ به پهلویِ تو زد
داغ زهراییِ تو شعله زده بر جگرم
تیغها! از بدنِ ریخته پا بردارید
بگذارید که از معرکه او را ببرم
میشمارم همه اعضای تو را..،باز کَم است
تکّهای از تو کجا مانده؟!..،خودم بیخبرم
آنقَدَر بند به بند بدنت وا شده است
میشود در دل قنداقه تو را بُرد حرم
کار تشییع تو یک روز زمان خواهد بُرد
همه از خیمه بیایید که من یک نفرم
*شاعر: #بردیا_محمدی✍
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
امام حسین ع
. 📋 شیشهی عمر پدر خُرد شدی در نظرم #روضه_حضرت_علی_اکبر (ع) #گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س) #شب_هشتم_محر
.👆صوت
#روضه_حضرت_علی_اکبر
📋 یک فزع کردی تمام صورتم را خون گرفت
#روضه #حضرت_علی_اکبر (ع)
#روضه_حضرت_زهرا (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علیاکبر اومد دم در خیمه، اینقدر این آقا زیباست، خوشروئه. اول شهید از بنی هاشمه. همچین که دم در خیمه گفت بابا، اجازه میدین، نوبت منم هست برم میدان؟!
روایت میگه بیدرنگ ابی عبدالله گفت: برو...
همچین که راه افتاد گفت: صبر کن!،
-جونم بابا
-یکم جلو بابا قدم بزن...
یه نگاهی ناامیدانهای به جوونش کرد؛ از گوشهی چشمش اشک جاری شد. محاسن مبارک و گرفت سر و به آسمان بلند کرد.خدایا شاهد باش کیو دارم میفرستم. هروقت دلتنگ رسول خدا میشدیم، به علی نگاه میکردیم یاد رسول خدا میافتادیم.
اذن و گرفت؛ ابی عبدالله آیه قرآن خوند و به سر و روی علی فرستاد و گفت خدا پشت و پناهت پسرم...
زد به دل لشکر، رجز خوند به دل لشکر زد. انقدر لشکر و تار و مار کرد، زجهی لشکریان بلند شد از بس این آقا با شمشیر میرفت توو دل لشکر.
برگشت پیش باباش، اینا انگار هرچی شمشیر میزنند، نیزه میزنند بهش نمیخوره. بابا عطش داره بیچارهم میکنه، سنگینی این زره داره منو اذیت میکنه، شمشیرم سنگینیش داره اذیتم میکنه. آب هست یکم به من بدی؟! اگه من یکم آب بخورم، جون تازه میگیرم به دل لشکر میزنم. ابی عبدالله شروع کرد گریه کردن و گفت ای پسرم زبونت و به من نشون بده، علیاکبر زبونش و در اورد، زبونش و گذاشت توو دهن حسین. خاتم انگشترش و ابی عبدالله درآورد توو دهن علیش گذاشت، انشاءالله جدم سیرابت میکنه. بابا برگرد میدون بیشتر از این منو اذیتم نکن.
از اینجا مقتل شروع میشه، ابی عبدالله چشم از علیش برداشت. علیاکبر دمادم حمله میکرد به لشکر، یه تیری به گلوی علیکبر نشست. خدا لعنت کنه مره بن منقذ رو، با شمشیر یه ضربهای به سر علیاکبر زد و دیگه همه ریختن سر علی دارن ضربه میزنند، هنوز علیاکبر رو اسبه این خونا از سر علی رو گردن اسب سرازیر شد. این خونا اومد جلو چشم اسب و گرفت. اسب رفت توو دل لشکر، دیگه همه دورش و گرفتند. هرکی با هرچی دستشه داره میزنه...
شمشیر اگه به جایی بخوره، شمشیر و فرو میکنند درمیارن؛ اما همچین که علی رفت توو دل لشکر شمشیرا همینجوری فرو میرفت یعنی قطع میکرد. ارباً اربا. صدای علی بلند شد: یا ابتاه!
بابا بیا! ابی عبدالله تا صدای علیش و شنید، سراسیمه سوار بر مرکب شد. خبر برای حسین اومده جوونت زمین خورده سریع خودش و رسوند.
@emame3vom
یه روزیم علی توو مسجد نشسته، سراسیمه حسن و حسین اومدن بابا مادر ما از دنیا رفت. بدو بابا. علی بدو بدو خودش و رسوند خونه...
چند قدمیه بدن که رسید ابی عبدالله زانوهاش دیگه طاقت نیاورد. با سر زانو به این بدن نزدیک شد...
امیرالمومنین هم هی توو کوچه زمین میخورد، یکی دو مرتبه علی با صورت زمین خورد. بعضیا دیدن خندیدن. دیدی علی رو زمین زدیم...
توو این همه جنگ نتونستیم علی رو زمین بزنیم، با یه خبر علی رو زمین زدیم...
"این خبر پیچیده هرجا
مرتضی افتاده از پا"
حالا ابی عبدالله رسید بالا سر علیش، خودش و انداخت رو این بدن. فریاد میزد:« نمیخوای جواب بابات و بدی؟!» نشست کنار این بدن صورتش و گذاشت رو صورت علیش؛ دیگه برنداشت. همینجور که این صورت رو صورت جوونش بود، چه صورتی! همچین که حسین صورتش رو رو صورت علیش گذاشت، پر خون شد.
"یک فزع کردی تمام صورتم را خون گرفت"
بعضیا گفتند حسین جون داد، همون خبری که توو مدینه پیچید علی مُرد. فاطمه رو زدیم علی رو هم باهاش کشتیم. اینجا هم همین خبر پیچید دیدی حسین و از پا انداختیم. همینجور که این صورت رو صورته حالا بچهها دم دم خیمه عمه! بابا بلند نشدا؛ چرا عمه جان الان بلند میشه. از صبح تا حالا انقدر داغ دیده حالا بلند میشه. عمه! بابا بلند نشد، چرا عمه جان الان بلند میشه. داغ دیده دیگه داغِ جوون دیده. هرچی صبر کردن دیدن حسین بلند نمیشه. هلهله از سمت دشمن بلند شد. تا بیبی دید صدای هلهله بلند شد بدو بدو از خیمه دوید بیرون. دست رو سرش گذاشته، همچین که دستش اومد رو شونهی حسین یهو ابی عبدالله داغش فراموشش شد. چرا؟!
آخه ناموس خدا از دم در خیمه بدو بدو، (زن اگه بدوه مرد ناراحت میشه؛ جلو نامحرم اگه باشه)، یهو سر بلند کرد خواهر! تو چه جوری اومدی؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📋 پیغمبر دوبارهم تسبیح پاره پارهم
#روضه_علی_اکبر (ع)
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیغمبر دوبارهم، تسبیح پاره پارهم
پاشو ببین بیچارهم، ای نور دیده، قدم خمیده
پاشو نذار که دشمن، به من بخنده اکبر
پاشو نذار که عمه، بیاد میون لشکر
چه جوری تو رو، من تا حرم بیارم
طاقت دیگه ندارم، تیر از تنت درآرم
هرجوری تو رو، بین عبا میچینم
رو خاک و رو زمینم، یه تیکهت میبینم
امام حسین ع
. 📋 شیشهی عمر پدر خُرد شدی در نظرم #روضه_حضرت_علی_اکبر (ع) #گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س) #شب_هشتم_محر
پهلو و سرنیزه دَرید، نیزه رو بازوهات کشید
نفسهات و نیزه بُرید، ای ارباً اربا، شبیه زهرا
به لب رسیده جونت، شکسته استخونت
با لخته لختهی خون، سنگین شده زبونت
ارث مادرم، همینه توو جوونی
یه جور زدن نتونی، که روی پات بمونی
بیهوا لگد گرفت تاب و توونش، صدای استخونش
آتیش زدن به جونش، آتیش زدن به جونش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👇
.
📋 شِبه پیغمبر رفتی و شکسته شد بابا
#زمینه #حضرت_علی_اکبر
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شِبه پیغمبر/ رفتی و شکسته شد بابا/ وَلَدی وَلَدی
ای علیکبر/ بَعْدَكَ الْعَفا عَلَى الدُّنْيا/ وَلَدی وَلَدی
پُره از تو همهی دور و برم
چه جوری من تا خیمه ببرم
شده خون جگرم، شده خم کمرم
دست و پا نزن،میبینه دست و پاش و گم میکنه پدر
پاشو اکبرم، عمه رو از بینِ این نامحرما ببر
«وَلَدی وَلَدی وَلَدی وَلَدی»
پدرِ پیرت/ خورده رو زمین علی پاشو/ وَلَدی وَلَدی
غمِ داغت رو/ توو چشام ببین علی پاشو/ وَلَدی وَلَدی
به تو نیزه زدن از یک قدمی
توو عبا هرچی میچینم تو کمی
میوهی دلمی، امیدِ حرمی
غرقِ خون شدی، قلبِ منم مثل تنت ارباً اربا شد
بودی یک نفر، ولی تنت پاشیده بین یه صحرا شد
«وَلَدی وَلَدی وَلَدی وَلَدی»
عصای دستم/ واسهت آرزوها داشتم/ وَلَدی وَلَدی
جگرم آتیش/ شد از این غم از این ماتم/ وَلَدی وَلَدی
شده خون اشکِ چشام ای ثمرم
تو جوون بودی شبیه مادرم
چی اومد به سرم، پسرم پسرم
گفتی یاعلی، شبیه مدینه تو رو بیهوا زدن
کوچه وا شد و، لشکری از ارازلِ بیحیا زدن
«پسرم پسرم پسرم پسرم»
*شاعران: #علیاصغر_شاه_سنایی، #محمود_گلستان_نژاد ✍
#شب_هشتم_محرم
#زمینه_حضرت_علی_اکبر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇