eitaa logo
امام حسین ع
27.3هزار دنبال‌کننده
432 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. اول جلسه ای شب ششم محرم در بین روضه ایم و به ما شد عنایتی جز گریه بر حسین نداریم عادتی ما وارثان گریه ء آدم شدیم پس داریم تا ابد به خلائق شرافتی این افتخار ماست که در زیر آسمان فرموده فاطمه که به روضه تو دعوتی در نامه ء عمل چه هراسی است روز حشر که غیر آه و گریه نباشد عبادتی این اشکها دوای تمامیِ زخم هاست اشکی ببار تا که نماند جراحتی جز مهر و لطف چیز دگر ما ندیده ایم در این بساط شامل خیر و محبّتی این خانه ، خانه ایست که جُونِ سیاه رو گردد سفید رو و شود دُرِّ قیمتی آقای خانه بر سر هر چه شهید رفت بهتر از این کجاست چنین اُوج عزّتی این خانه ایست مرگ عسل میشود در آن بر کام هر که کرد ز جانان حمایتی قاسم اگر به معرکه آمد اراده بود تا که حسن به جلوه نماید قیامتی قاسم به معرکه رُخِ بابا سفید کرد اَزرق دو نیمه شد چه خروشی چه هیبتی پایش نمیرسید اگر بر رکاب اسب شد قد کشیده مثل عمو بعدِ ساعتی با نعل ها زبس به رُخش بوسه ها نشست دیگر چه چهره ای چه جمالی چه صورتی بالا سرش صدای شکستن زیاد بود شد کربلا مدینه که دارد حکایتی..‌ مجتبی صمدی شهاب . . شکر خدا که نور ولایت به ما رسید الطاف خاندان کرامت به ما رسید وقتی برای خون خدا نوحه خوان شدیم بالاترین مقام عبادت به ما رسید اسلام را محرم او زنده کرده است این نکته هم ز پیر طریقت به ما رسید روز ازل که موسِم تقسیم رزق بود از آن میانه، ذکر مصیبت به ما رسید اشکی چکید و این دل تیره شفا گرفت تا قطره ای ز زمزم تربت به ما رسید ذکر لبان ما صف محشر بوَد: حسین بعد از هزار سال که نوبت به ما رسید ما نوکران فاطمه ایم و عجب مدار روزی اگر مقام شفاعت به ما رسید مَستیم ما ز بادۀ "احلی من العَسل" اینگونه شد که شهد شهادت به ما رسید از نالۀ یتیم حسن زیر سمّ اسب راز وفا و عزّت و غیرت به ما رسید شاعر: عباس احمدی .
. دارم به سر هوای تو یا ایهاالغریب دارم به لب نوای تو یا ایهاالغریب حسرت به دل نشسته ام و زار می زنم در داغِ کربلای تو یا ایهاالغریب عمری است بین هیئت تو خو گرفته ام با بیرق عزای تو یا ایهاالغریب ایل و تبار من همگی نوکر تواند من هم شدم گدای تو یا ایهاالغریب شکر خدا که بینِ سلاطینِ این جهان افتاده ام به پای تو یا ایهاالغریب با اسم اعظمت گره ها باز می شود بینِ حرم سرای تو، یا ایهاالغریب سایه فکنده روی سرم، ای قتیلِ اشک دست گره گشای تو یا ایهاالغریب آشفته ام به گیسوی آشفته ات حسین می میرم از بلای تو یا ایهاالغریب لعنت به آن کسی که سرت را بریده است در پیش بچه های تو یا ایهاالغریب تنها شدی و پیروهنت پاره پاره شد ای جان من فدای تو، یا ایهاالغریب رضاباقریان✍ .
. هر صبح و ظهر و عصرم عاشوراست امسال روی سرم سربند یازهراست امسال اسم علی را جوشنم کردم دوباره شکر خدا مشکی تنم کردم دوباره دنیای ما و اهل دنیا فرق دارد امسال، ماه گریه ی ما فرق دارد تا با یزیدی های دنیا در ستیزیم ... پیش حسین و خواهرش زینب عزیزیم یک ملتیم! این تکیه، آن تکیه ندارد آقا بجز صاحب زمان تکیه ندارد رزمنده های جنگ تحمیلی رسیدند گریه کنان کوچه و سیلی رسیدند مادر غذای روضه ها را بار کرده با درد پهلو، گریه کرده، کار کرده تا دیگ شستم، شسته شد ظرف گناهم شد دوده هایش نور این روی سیاهم انداخت نوکر، سفره ی شاه کرم را آورد با اسفند خود، بوی حرم را آلودگی های دلم را خاک کردم با گریه، خاک کفش ها را پاک کردم از دست پیر میکده تربت گرفتم جارو کشیدم فرش را، حاجت گرفتم یاران! گلاب اشک بر چهره بپاشیم شاید محرم های دیگر را نباشیم قربان مسلم که برای یار، جان داد بالای دارش، اوج عزت را نشان داد فرمود اینجا نیست جای اصغرت نه! دور سرت گردم بیا با دخترت نه! ✍ ............ طلیعه محرم / اول مجلسی طلیعه محرم شکر حق باز که من ماه عزا را دیدم پرچم و همهمه ی خون خدارا دیدم از درون آتشم و بر دو لبم آهی سرد دست زهرا وسط روضه مرا باز آورد فصل طوفانی نوکر شدنم آمده است بیشتر ذکر حسین بر دهنم آمده است ماه را با قد خم تا به ثریا دیدم با چه ذوقی به تنم رخت عزا پوشیدم اشک میبارم و زین اشک دلم خالص شد نقطه مشترک م با پسر نرجس شد پیرهن مشکی من ارث ز اجداد من است بهتریم ماترکم هدیه به اولاد من است باطن رخت سیه نیست بجز رنگ سفید میبرد سیئه را گریه به آقای شهید هر که شد گریه کن این صنم بنده نواز میشود مثل کسی که متولد شده باز آمدم گریه کنم اشک بده یا زهرا تا بیارم به غم تشنه لب کرب و بلا به تن بی سر و عریان شده که کوبیدند به جوان مرده ی حیران که به آن خندیدند به گلویی که نبرید و برش گرداندند خیمه اش را وسط ظهر عطش سوزاندند به گلویی که سه شعبه شریانش را برد در حقیقت نوک پیکان به دل مادر خورد به دو دستی که جدا شد ز تن و غوغا شد گره از معجر اطفال پس از آن وا شد روضه خوان روضه بخوان گریه و آهش با من نوحه خوان نوحه بخوان تا بزنم دست به تن مجتبی صمدی شهاب١۴٠۴✍ .
. تا كه بر لب نام زيباى تو مى آيد حسين در همان ساعت گره از خلق بگشايد حسين گريه كن ها را كه مى بينم خجالت ميكشم كاش اشك چشم ما را هم بيفزايد حسين در مسير عاشقى چون و چرا كردن خطاست روى چشمم مى نَهم هر چه بفرمايد حسين در فراق يار، عاشق بايد آخر جان دهد كاش زنده ماندن ما را ببخشايد حسين انتظار مهربانى تو را دشمن نداشت از تو اما جز محبت بر نمى آيد حسين روز محشر هم كسى گر نيست در فكر كسى باز دستم را بگيرد آن زمان شايد حسين .
. «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» آیا شود که روزی ما کربلا کنند؟ ما را که بین روضه به آتش کشیده‌اند فردای حشر وارد دوزخ چرا کنند؟ اول مرا به نیمه نگاهی کشانده و بعدش به آه و گریه مرا مبتلا کنند غیر از قبیلۀ علی و فاطمه کجا ... شاهان به حال و روز گدا اعتنا کنند؟ دور از مرام و مسلک این خانواده است یوم الحساب، نوکر خود را رها کنند با اذن مادرش به محرم رسیده‌ایم او گفته است تک تک ما را صدا کنند آنان که حر گم شده را هم خریده‌اند «آیا شود که گوشۀ چشمی به ما کنند؟» درد نهفته‌ای که مداوا نمی‌شود باید ز تربت حرم او دوا کنند سالی گذشت تیره شدم منتظر شدم تا که مس وجود مرا هم طلا کنند اصلا در این حسینیه‌ها، در محرمش ما را به دین و شرع و خدا آشنا کنند در محضر خدا و ائمه میان عرش جمع ملائکه همه روضه به پا کنند که کوفیان چگونه جلو چشم فاطمه سر از تن عزیز پیمبر جدا کنند . اَنْ یُعْطِیَنى بِمُصابى بِکُمْ اَفْضَلَ ما یُعْطى مُصاباً بِمُصیبَتِهِ، مُصیبَةً ما اَعْظَمَها وَاَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِى الاِْسْلامِ، وَفى جَمیعِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ، ............... . همیشه باز خواهد شد گره از کار با گریه شفا میگیرد آخر آدم بیمار با گریه گرفتاری ندارد روز محشر آن که در روضه سلامی داده سمت تو فقط یک بار با گریه به یاد تشنگی ها و ترک های لبت با بغض همیشه آب خوردم لحظه‌ی افطار با گریه به یاد دخترت با دخترم دیروز با سرعت گذشتم از میان کوچه و بازار با گریه همیشه میگذارم در فراق صحن تو سر را به جای شانه ات بر شانه‌ی دیوار با گریه دوباره اسمی از دیوار آمد ناگهان در من نوای روضه های کوچه شد تکرار با گریه شنیدم از همان روزی که زهرا پشت در افتاد چَکُش را می‌زند بر میخ در نجار با گریه ............ . نه که خود آییم، ما را لطف یار آورده است رو به ما آن جلوه ی پروردگار آورده است با دعای حضرت صاحب زمان نوکر شدیم بهر ما این نوکری ها اعتبار آورده است روزی لایَحتَسِب یعنی در اوج مشکلات یک دعایش رحمتی دنباله دار آورده است در سرای بی قراری، ساکن روضه شدیم رحمتش ما را به این دارُالقرار آورده است یاد او مُحی القلوب است، اشک هایت را ببین از نخیل خشک ما خرما به بار آورده است خوش بر اقبال کسی که شامل رحمت شد و نام مهدی را به وقت احتضار آورده است در مسیر و راه ثارالله، شأنش ویژه است هر کسی که یک نفر را پای کار آورده است کربلای ما چه شد؟ دل شد دوباره زیرو رو... با نسیمی که شمیمِ آن دیار آورده است داغ سنگین حسین و ابتلای زینبش بر دل صاحب زمان، خیلی فشار آورده است اُف بر این دنیا که زینب را جدا کرد از حسین چه بلایی بر سرش این روزگار آورده است دید از تل با تحیر، بهر تحقیر حسین لشگر کوفه به مقتل، ده سوار آورده است ✍ ........... . چه شب هایی رقیه از فراقت، سخت در تب بود چه تقدیری که وصل ما، خرابه، در دل شب بود چنان تار است چشمانم که باور کن نفهمیدم سکینه شانه زد موی مرا یا عمه زینب بود همیشه وقت دیدارت لباسِ خوب پوشیدم حلالم کن اگر امشب لباسم نامرتب بود چه شب ها که گرسنه ماندم اما شکر حق کردم رقیه محضر پروردگارِ خود، مؤدب بود اسیر ظالمی بودم که بی علت کتک می زد میان لشگر کوفه به بی رحمی ملقب بود نپرس از ازدحام مردم و بازارِ طولانی چه بازاری! چه بازاری! شلوغ و پر مخاطب بود نمیگویم در آن مجلس چه گفت آن مردک شامی فقط بابا بدان که دخترت خیلی معذب بود به جای این همه هجران، تو را محکم بغل کردم خلاصه این بغل کردن، مرا پایان مطلب بود ✍ .
. ای چشم، یاد دشت عطش، مثل رود باش ای اشک، لحظه لحظه به فکر فرود باش خود را شبیه پرچم او سربلند کن تعظیم کن به ساحت او، در صعود باش صاحب عزا مقابل در ایستاده است در لحظه‌ی ورود سرا پا درود باش حسرت به دل به صدر مراسم نظر مکن اما به چای ریز عزایش حسود باش مِهر حسین، مُهر قبول نماز ماست تنها به روی تربت او در سجود باش جمع است آب، دور درختان بارور خواهی که غرق جود شوی اهل جود باش یک سکه نذر او کن و صد سکه پس بگیر اینجا بدون هیچ ضرر غرق سود باش مادر میان روضه به یاد تو بوده است امشب به یاد آنکه به یاد تو بود، باش ارباب تو مقابل ظالم قیام کرد حالا تو هم مقابل ظلم یهود باش در خاک خفته‌اند جوانان بی شمار فرصت کم است گریه کن ای چشم، زود باش.. ✍ .......... این خیمه، این حصن حصین را دوست داریم این روضه‌های آتشین را دوست داریم با گریه‌های خود حماسه خلق کردیم اشک بصیرت‌آفرین را دوست داریم " اِنَّ مَعی رَبّی سَیَهدین " بر لب ما تکرار آیات مبین را دوست داریم " اَلعِزَّةُ لله " نقش خاتم ماست همواره این نقش نگین را دوست داریم اسلام آل الله اسلام سیاسی‌ست ما اعتقادی اینچنین را دوست داریم " هَیهات مِنَّ الذِّلَّه " ما را رهنمون شد تبیین دستورات دین را دوست داریم دست ولیّ امر ما در دست مهدی‌ست این باور و فهم و یقین را دوست داریم ایران مان ملک امیرالمؤمنین است با جان و دل این سرزمین را دوست داریم فرمود پیغمبر یدالله است حیدر دست خدا در آستین را دوست داریم هرکس ندارد چشم دیدن، کور گردد نسل امیرالمؤمنین را دوست داریم بین الفبا، حا و سین و یا و نون را این حرف‌های دلنشین را دوست داریم بیش از هر آنچه عاشق نام حسینیم کار جنون است، این طنین را دوست داریم با " اَلبَلاءُ لِلولا " مأنوس هستیم سختی راه اربعین را دوست داریم شوق شهادت حسرت دیرینه‌ی ماست شمشیرهای در کمین را دوست داریم وقتی سر ما را به دامانش بگیرد آن لحظه‌های واپسین را دوست داریم :: مرثیه خوان روضه‌اش روح الامین است آن که سرش بر نیزه جسمش بر زمین است .
. علیه_السلام ذکر شریف ارباب ، تسبیحِ مستجاب است پس یاحسین گفتن ، اصلی‌ترین ثواب است یک قطره اشک ما را ، هفتاد حج نوشته اربابِ دست‌ودل‌ باز ، از بس که خوش‌حساب است یک بیت گریه کردیم ، صد جِلد معرفت شد شوریِ اشکِ هیئت ، شیرین‌ترین کتاب است جُونِ حسین باشی ، بوی بهشت داری عطر لباس نوکر ، خوشبو تر از گلاب است این منصبی که داریم ، با انتخابِ زهراست مادر برای فرزند ، دنبالِ انتصاب است ذکرِ مصیبتِ او ، تضمین خانه ی ماست کاخ بدون روضه ، کاشانه‌ای خراب است ما شهروند‌هایِ ، جمهوریِ حسینیم خونِ شهید گودال ، تضمینِ انقلاب است تا کارمان گره خورد ، گفتیم:یا رقیّه این نازدانه نامش ، در هر زمان جواب است دوری وَبالمان شد ، زخمی به بالمان شد یک سالِ بی زیارت ، بالاترین عذاب است خرجیِ کربلا را ، پایِ نجف نوشتند بانیِ اربعینش ، شخصِ ابوتراب است اربابِ آب‌ها را ، لب‌تشنه سر بُریدند از داغ حنجرِ او ، دل‌های ما کباب است زینب میان کوفه ، جانش به لب رسیده... سَرآستینِ پاره ، آخر کجا حجاب است؟! آزار پشتِ آزار ، بازار پشتِ بازار آل علی گرفتار ، دست همه طناب است آن بانویی که گریان ، دنبالِ نیزه‌داران هِی می دَوَد پریشان ، حس می کنم رباب است! ............ در بهار زندگی رنگ خزان را دیده ام  آنکه را مقتل روایت کرده آن را دیده ام  عصر عاشورا به مقتل زیر سم اسبها  جسم عریان بزرگ خاندان را دیده ام  من ز خورشید هم گله دارم بس که آنروز پر حرارت بود  نیزه ها را گداخت در گرما و  فرو رفتنش چه راحت بود .
. خوش به حال هر کسی که روضه دعوت می‌‎شود "هیأتی" از جانب زهرا حمایت می‌‌شود بس که شأن و منزلت در روضه‎خانه ریخته هر که یک دفعه بیاید، پیش‌‎کسوت می‌‌شود این وسط آن عاشقی بُرده است که در این دو ماه بی‎ریا می‌‌آید و مشغول خدمت می‌شود یک پر کاهی اگر چشم کسی نمناک شد کوه عصیان هم اگر باشد شفاعت می‌‎شود گریه‎ کن با گریه‌اش غسل تقرّب می‌‎کند قطره‌‎ای از اشک، مُنجر به طهارت می‌‎شود هر که در ماه محرّم کار و بارش شد حسین چون «رسول ترک» آخر با سعادت می‌‎شود رازق ما کربلایی‌ها حسینِ فاطمه است روزی یک‌سال ما این ماه، قسمت می‎شود در میان هیأتش انگار زیر قُبّه‌ای تا که لب وا می‎کنی فوراً اجابت می‎شود تا به سجده می‌روم سمت خدا پَر می‎کشم علّت معراج‌هایم مُهر تربت می‌‎شود آن قدَر آقاست این آقا به عبّاسش قسم ارمنی هم زیر این پرچم هدایت می‌شود ناله‌های مادری پهلوشکسته می‌‎رسد روضه‌خوان تا وارد ذکر مصیبت می‌شود "یا بُنَیّ" حال ما را زود می‌ریزد به هم قلب ما با آهِ زهرا پُرحرارت می‌شود صبح محشر تا که می‌گوید حسین من کجاست؟ می‌رسد آقا... ولی بی‎سر... قیامت می‌شود شاعر : ✍ ‌
. سلام الله علیها استقبالی از غزل سعدی سر تو رسیده امشب، شده وقت میهمانی چه عزیز میهمانی ، چه شکسته میزبانی نفسی بیا و بنشین ، سخنی بگو و بشنو که بدون تو چه خیری ، برسد به زندگانی ؟ غم و غصه سر رسیده ،سرت از سفر رسیده که به گریه خواندمش من ، نه به دعوت زبانی نه به دستِ خیزران و نه به آتش تنوری بغلت گرفتم ای سر ، به خدا به مهربانی غم دل روا نباشد ، که بگویم و برنجی نظری به صورتم کن ، که ضمیر من بخوانی بتکان غبار غربت ، به یتیمی ام نظر کن که به یک نظر تو از دل غم و غصه می‌رهانی خبر از پدر ندارم ، سر مهربان بیا و خبرش بگو و جانم بستان به مژدگانی .
امام حسین ع
. #غزل #پنجم_صفر #شروع_مجلس #حضرت_رقیه سلام الله علیها استقبالی از غزل سعدی سر تو رسیده امشب،
زمان: حجم: 295.4K
. سلام الله علیها استقبالی از غزل سعدی سر تو رسیده امشب، شده وقت میهمانی چه عزیز میهمانی ، چه شکسته میزبانی نفسی بیا و بنشین ، سخنی بگو و بشنو که بدون تو چه خیری ، برسد به زندگانی ؟ غم و غصه سر رسیده ،سرت از سفر رسیده که به گریه خواندمش من ، نه به دعوت زبانی نه به دستِ خیزران و نه به آتش تنوری بغلت گرفتم ای سر ، به خدا به مهربانی غم دل روا نباشد ، که بگویم و برنجی نظری به صورتم کن ، که ضمیر من بخوانی بتکان غبار غربت ، به یتیمی ام نظر کن که به یک نظر تو از دل غم و غصه می‌رهانی خبر از پدر ندارم ، سر مهربان بیا و خبرش بگو و جانم بستان به مژدگانی .👇👇👇
. همیشه اربعین دارد نشانی از بهار تو خدایت خلقمان کرده برای روزگار تو به پیچ و تاب گیسوی پریشانت گره خوردم که باید سرنوشت من بچرخد بر مدار تو اگرچه پای داغت بر سر و صورت زدم اما فقط زهراست بین روضه هایت بیقرار تو لباس پادشاهی هم بپوشد خوار خواهد شد کسی که نیست در عالم گدای ریزه خوار تو ترا دشمن میان نیزه های تیز، گیر انداخت که دیگر ذوالجناح تو نمی آمد به کار تو همان وقتی که بر نیزه شکسته تکیه می دادی نشسته بوده شمر و خنجرش در انتظار تو لگد خوردی و پهلویت شکسته شد ته گودال زمینی که زمینت زد شکسته زیر بار تو حرامی تیر و شمشیر و عصا و سنگ و چوبت زد بمیرم لشکری پای پیاده شد سوار تو بجای آه و نفرین، دشمن خود را دعا کردی بجایش مُشت ها خورده دهان پر غبار تو شنیدم تشنه بودی آب را اسراف می کردند خجالت می کشم که آب می نوشم کنار تو به پیش چشم مادر که نگاهش مانده بر چشمت چگونه بسته بر نیزه سرت را نیزه دار تو بیاد خیمه گاهت بین موکب ها پریشانم بیاد غربت زینب ... زمان اضطرار تو ✍ ......... 📋 همیشه اربعین دارد نشانی از بهار تو (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ همیشه اربعین دارد نشانی از بهار تو خدایت خلقمان کرده برای روزگار تو به پیچ و تاب گیسوی پریشانت گره خوردم که باید سرنوشت من بچرخد بر مدار تو اگرچه پای داغت بر سر و صورت زدم اما فقط زهراست بین روضه‌هایت بی‌قرار تو لباس پادشاهی هم بپوشد خوار خواهد شد کسی که نیست در عالم گدای ریزه‌خوار تو تو را دشمن میان نیزه‌های تیز، گیر انداخت که دیگر ذوالجناح تو نمی‌آمد به کار تو همان وقتی که بر نیزه شکسته تکیه می‌دادی نشسته بوده شمر و خنجرش در انتظار تو لگد خوردی و پهلویت شکسته شد تَه گودال زمینی که زمینت زد شکسته زیر بار تو حرامی تیر و شمشیر و عصا و سنگ و چوبت زد بمیرم لشکری پای پیاده شد سوار تو به جای آه و نفرین، دشمن خود را دعا کردی به جایش مُشت‌ها خورده دهان پُر غبار تو شنیدم تشنه بودی آب را اسراف می‌کردند خجالت می‌کشم که آب می‌نوشم کنار تو به پیش چشم مادر که نگاهش مانده بر چشمت چگونه بسته بر نیزه سرت را نیزه‌دار تو به یاد خیمه‌گاهت بین موکب‌ها پریشانم به یاد غربت زینب ... زمان اضطرار تو *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📋 یا غیاث المستغیثین همچین که دیدن توو گودال داره دست و پا میزنه، دیدن صداش داره بلند میشه:« یا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ»؛ دیدن داره یا رَبّ یا رَبّ میگه... آخه تا الان می‌گفتن:« حسین از دین خارج شده ولی دیدن داره یا رَبّ یا رَبّ» میگه الان آبروشون میره. اون نامرد نیزه رو برداشت گفت:« الان خودم این صدا رو قطع می‌کنن». نیزه رو برداشت اومد بالا سر ابی عبدالله دید هنوز داره نفس می‌کشه، دید هنوز داره یا رَبّ یا رَبّ میگه، نیزه رو چنان توو حلقوم حسین زد. ...... 📋 با یا رب یا رب کشتی مادر رو ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ با یارب! یارب! کُشتی مادر و با مادر! مادر! کشتی خواهر و با بی‌رحمی زد تیرِ آخر و، حسین جانم! آه ای مادر! من بمیرم! می‌کِشی آه! با فرود هر نیزه من بمیرم! پشت هم زد، رو تنِت با سرنیزه من بمیرم! دیگه جا نیست، شده نیزه‌درنیزه رسیدم گودال اما با هراس لب‌هات‌و دیدم مشغول دعاس تنِت رو دیدم زیر دست‌وپاس، حسین جانم! آه ای مادر! یه نفر نیست، بده آبی، که لب‌هات از هم وا شه یه نفر نیست، بگه قاتل از روی سینه‌ات پا شه رگ‌هاتو می‌بوسم، گلوتو می‌بوسم، تو رو خدا دست‌وپا نزن! انگار اومد بر قلب من فرود خنجری که سرت رو از پیکرت ربود اونی که سَر از تنت بُرید فکری به حال زینب نکرده بود گلوت و می‌بوسم، رگات و می‌بوسم تو رو خدا دست و پا نزن نذار که ببینه، اینقدر مادر رو صدا نزن .
حاج سید رضا نریمانیFadaeian_Arabaein_Shab7 (2).mp3
زمان: حجم: 33.79M
🔊  بخش اول l این چنین احساس کردم بین رویا بارها میزنم بوسه متن 👉 📋 این چنین احساس کردم بین رؤیا بارها حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ این چنین احساس کردم بین رؤیا بارها می‌زنم بوسه به دست و پایت آقا بارها خواستم تا مهزیارت باشم امّا روز و شب سبز شد در پیش رو "امّا ـ اگرها" بارها با چنین وضع وخیم و رو به قبله بودنم حال و روزم را شدی هر روز جویا بارها ای طبیبی که به دنبال مریضت میروی با وجودی که مرا کردی مداوا بارها کور بودم که تو را نشناختم، عیب از من است شد حجاب دیدگانم حب دنیا بارها این همه گفتی که دور معصیت را خط بکش من ولیکن کرده‌ام امروز و فردا بارها چشم پوشی از گناهان معنی‌اش این است که با تغافل می‌کنی با من مدارا بارها کشتی اُنس مرا طوفان شهوت غرق کرد ریخته بار مرا در قعر دریا بارها جنس نامرغوب بیخ ریش صاحب می‌شود آه آقا روی دستم مانده حالا بارها بارهایم را خریدی اِی خریدار کریم مادرت بس که سفارش کرد من را بارها *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .