#لذّتديدارماه🍀
#برگهفتم🍀
﷽
ــ عجب نويسندگانى پيدا مى شوند!!
ــ جناب شيخ، اين كتاب در اختيار جوانان قرار گرفته است، من مى خواهم اين كتاب را نقد كنم.
ــ كار بسيار خوبى است، اين كار دفاع از مكتب تشيّع است.
ــ من در اين راه به راهنمايى شما نياز دارم.
وقتى كه سخن من به اينجا مى رسد، شيخ به فكر فرو مى رود.
بعد از لحظاتى در حالى كه شيخ لبخندى به لب دارد رو به من مى كند و مى گويد:
ــ شما بايد با استفاده از علم رجال، حرف نويسنده آن كتاب را نقد كنيد، ما براى تشخيص اينكه كدام حديث، راست و كدام حديث دروغ است از اين دانش بهره مى بريم.
ــ چرا اين علم را به اين نام مى خوانند؟
ــ كلمه "رجال" در اينجا به معناى "افراد" مى باشد، در اين علم به بررسى افرادى كه حديث نقل كرده اند، پرداخته مى شود.
ــ امّا چگونه مى توان با اين علم به درست يا دروغ بودن يك حديث پى برد؟
ــ خوب دقّت كن! وقتى من يك حديث از امام رضا(ع) براى تو نقل كنم، بين من و آن حضرت، حدود دويست سال فاصله است، خوب، من اين حديث را با چهار واسطه نقل مى كنم، اكنون، من با علم رجال مى توانم بفهمم كه اين چهار نفرى كه بين من و امام رضا(ع) واسطه هستند، چگونه انسان هايى بوده اند؟ آيا آنها راستگو بودند يا دروغگو؟
ــ يعنى زمانى مى توانيم در مورد يك حديث نظر بدهيم كه تمام افرادى كه حديث را نقل كرده اند مورد بررسى قرار بدهيم.
ــ آرى، اگر با استفاده از علم رجال به راستگو بودن همه كسانى كه يك حديث را نقل كرده اند اطمينان پيدا كرديم، مى توانيم بگوييم كه اين حديث صحيح است.
من از اينكه اين مطالب را ياد گرفته ام، خيلى خوشحال هستم.
اكنون دوباره به ياد سخن نويسنده كتاب "زيارت قبور، بين حقيقت و خرافات" مى افتم، او در كتاب خود ادّعا كرده بود كه همه كسانى كه ثواب زيارت امام رضا(ع) را نقل كرده اند، دروغگو بوده اند.
آيا او اين سخن را از روى تحقيق زده است؟ آيا او تمام حديث ها را بررسى كرده و به اين نتيجه رسيده است؟
آرى، ممكن است كه بعضى از حديث ها، دروغ باشد، امّا آيا واقعاً همه حديث هايى كه ثواب زيارت امام رضا(ع) را بيان مى كند، دروغ است؟
اكنون، اگر من بتوانم يك حديث در ثواب زيارت امام رضا(ع) پيدا كنم كه افراد راستگو آن را نقل كرده باشند، آن وقت معلوم مى شود كه سخن آن نويسنده، اشتباه است.
اگر ما فقط يك حديث صحيح هم پيدا كنيم، ديگر دروغ بودن ادّعاى آن نويسنده معلوم مى شود.
خدايا! خودت كمك كن تا من يك حديث صحيح پيدا كنم!
#امامرضاعلیهالسلام
#لذتدیدارماه
#نشر_حداکثری
#اللهمعجللولیکالفرج
#عاشقانهامامرضا
https://eitaa.com/joinchat/3378184385Cded59ab28c
#یاقوتاحمر
#برگهفتم
#معجزه
﷽
انشاءاللّه که برکت خواهدکرد.» صلاتِ ظهر بود که پاي درخت جلوي مغازه اي که اجاره کرده بودم، باآستين هاي بالازده نشسته بودم و داشتم دست هايم را مي شستم تا وضو بگيرم.آفتابه ي مسي در دست شاگردم بود و داشت اَب مي ريخت روي دست هام. يکدفعه اي سايه اي افتاد روي سرم و ايستاد. سرم را که بالا آوردم پيره زني خميده را ديدم که چين و چروک هاي توي صورتش از عمري طولاني و پُر از درد و رنج حکايت داشت. در نگاهش مهرباني و محبّت موج مي زد. وقتي نگاهم در نگاهش گِرِه خورد گفت: - درد و بلاي تو بخوره تويِ سرِ دو تا پسر من که نجسي مي خورن و نماز هم نمي خونن. نه نه جون! دست نمازِتو که گرفتي چند تا نگين قديمي دارم که از مادر بزرگم رسيده به مادرم و از اونهم رسيده به من. دوست ندارم بيفته دست اين پسراي بي سر و پا و برن با پولش نجسي بخورن و قمار بزنن. ببين اگه به دردت مي خوره ازَم وَرِشون دار و پولِشونو بِهِم بده. وقتي گِرِهِ گوشه ي چهار قدش را باز کرد و نگين ها را ريخت روي ترازو، سه تا نگين بيشتر نبود، يک فيروزه و يک عقيق و يک نگين درشت قرمز ديگر که من آن را نمي شناختم. با خود گفتم؛ «لابد اين هم يک جورعقيق است ديگر. مي توانم آن را هم به قيمت عقيق از او بخرم. حالا اگر کمتر هم مي ارزيد اشکالي ندارد، جاي دوري نمي رود.» رو کردم به پيره زن و گفتم: - ببين نه نه! من اين نگين بزرگه رو نمي شناسم ولي حاضرم اونو هم به قيمت عقيق آزَت بخرم. جمعاً مي شه شونزده تومن. چي مي گي؟ وقتي شانزده تومان را گرفت، کُلّي دعايم کرد و رفت.
#امامشناسی
#معجزه
#یاقوتاحمر
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#کبوتراننامهبر🪴
#معجزه 🪴
#برگهفتم🪴
﷽
آقاي تهراني کمي خودش را داخل بسترش جابجا مي کند و مي گويد: - خيلي ببخشيد! شما بدون اطلاع قبلي تشريف آورديد و ما هم متأسفانه غير از چايي، چيزي در منزل نداشتيم تا از شما پذيرايي کنيم. حالا بفرماييد چايي تان را ميل کنيد تا سرد نشده... در همين موقع، صداي بر هم خوردنِ در حياط به گوش مي رسد. مريم به سرعت به طرف در حياط مي دود. در وسطِ دالان به مادرش مي رسد و پيش ازآن که او چيزي بپرسد مي گويد: - مامان... مامان...! سه نفر غريبه به منزل ما آمده اندکه از همه چيزِ زندگي ما خبر دارند؛ يک حاج آقا، يک حاج خانم و يک جوان شيک و پيک و محترم! نمي دانم چکار دارند. مي گويند مي خواهند احوال بابا را بپرسند. يک جعبه شيريني و يک دسته گل هم با خودشان آورده اند... وقتي احوالپرسي مادر مريم با ميهمانان ناشناس به پايان مي رسد، آقاي تهراني سر صحبت را باز مي کند که: - خيلي معذرت مي خواهم. من شما را به جا نياوردم، فرموديد از کجا تشريف آورده ايد و از کجا ما را مي شناسيد؟! حاج قادر دست دراز مي کند و نامه را از جواد مي گيرد و در حالي که آن را به دست مريم مي دهد مي پرسد: - اين دستخط شما نيست؟ و مريم با ديدن نامه غش مي کند. مادر مريم دستپاچه مي شود و در حالي که با دو دست محکم بر سر خود مي کوبد گريه کنان مي گويد: - اي واي خدا مرگم! چه بلايي بر سر دختر نازنينم آمد؟ پدرمريم هم مات و مبهوت، صحنه را مشاهده مي کند و نمي تواند کلمه اي بر زبان جاري کند. حاج خانم، بلافاصله مقداري از آب پارچ بر روي دست خود ريخته و بر سر و صورت مريم مي پاشد. مريم نَفَسِ عميقي مي کشد و به هوش مي آيد و فوراً دست و پاي خود را جمع کرده، مؤدّبانه مي نشيند و مي گويد: - به خدا قسم، کسي جز خدا و امام رضا و من از اين نامه خبر نداشت. اين نامه در دست شما چه مي کند؟ پدر و مادر مريم، سرزنش کنان مي گويند: - ديگر همين را کم داشتيم! دختر اين نامه ديگر چيست که تو نوشتي؟! ما آبرو داريم، ما تو را با نان حلال بزرگ کرده ايم، ديگر فکر نمي کرديم تو هم اهل اين برنامه ها باشي و به اين وآن نامه بنويسي. آخر مگر... حاجي مي دَوَد وسط که: - فکر بد نکنيد. اين نامه، نامه ي خيلي خوبي است. نامه اي است که مريم جان به آقا امام رضا عليه السلام نوشته، حالا آقا هم ما را مأمورکرده که خدمت شما برسيم و با دل و جان به مشکلات شما رسيدگي کنيم... پدر و مادر مريم نگاهي به يکديگر انداخته و نَفَسِ راحتي مي کشند. حاجي ادامه مي دهد: - من يک تاجر هستم و پسرم «جواد» هم که تازه ليسانسش را گرفته، هيچ چيز توي زندگي کم وکسر ندارد و از اين جهت خدا را شکر مي کنيم. حالا خدمت رسيده ايم تا از شما خواهش کنيم جوادِ ما را به غلامي قبول کنيد. هر شرطي هم که بگذاريد ما قبول مي کنيم. در ضمن يک منزل خوب هم براي شما در يک محلّه مناسب مي خريم و تمامي مخارج درمان شما را هم مي پردازيم. براي عروس و داماد هم، يک خانه مناسب و ماشين و وسايل کامل منزل را فراهم مي کنيم. البته، مراسم عروسي زماني برگزار خواهد شد که شما از بيمارستان مرخص شده و سلامتي کامل خودتان را به دست آورده باشيد. حالا چه مي گوييد؟ آقاي تهراني که سخت متعجّب شده است، ابتدا کمي مِنّ و مِنّ مي کند و از ترس اين که مبادا منّتي بر او يا دخترش از طرف خانواده ي داماد باشد قبول نمي کند، امّا هنگامي که مطمئن مي شود اين کبوتران نامه بر را امام رضا عليه السّلام فرستاده است، مي گويد: - باشد، قبول مي کنم. من که باشم که دست رد به سينه ي فرستاده هاي امام رضا عليه السّلام بزنم؟!...
پایان
#امامشناسی
#کبوتراننامهبر
#معجزه
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#هچلهفت🪴
#برگهفتم🪴
🌿﷽🌿
گفتم من یه غلطی کردم تو از کجا با خبر شدی؟؟!!!
با خوش رویی گفت دیشب آقا اومدبخوابم 😱ما از فلانی پذیراییمون رو کردیم ولی یه چیزی از ما خواسته که کار ما نیست 😥اگر آسمون رو سرم خراب میشد سبک تر بود از بار این خجالت یکپارچه بغض 😭😭از جا بلندشدم به سامان گفتم از یزید پست ترم اگه تا ابد پای این بساط بشینم 😥و مستقیم رفتم حرم یه شبانه روز فقط زار زدم😭😭به آقام گفتم آقا تو این سه چهار روزه کم از خجالت آبمون کردی😱که با این کار آخر خاک مالیمون کردی😩اگه لوطی گری اینه که تو داری همه ی لوطیهای عالم باید بزنن کنار😔آقاجون از خوبیات شنفته بودم...از مهبونیات ننه بابام زیاد برام گفته بودن.❣️❣️آقا جونم دلم میخواد همینجا گوشه این صحنت بمیرم و چالم کنن.😭اقا جون اگه این بساط بشه نوش دارو و من مریضه رو به موت محاله پای این بساط بشینم.
آقا جون به کرمت قسم اینکه سهله یه جرعه از کرمت رو با عالم عوض نمیکنم.🕌یه دنیا با آقا حرف زدم و یه دریا گریه کردم. ولی مگه سبک میشدم.😔و با این کرامت آقا و خجالت خودم سنگینتر از این بودم که با گریه و حرف زدن آروم بشم.این لوطی گری آقام نه فقط من بلکه بچه های گروه رو چنان مست کرد که هیچ خلافی جرات نمیکنه پاشو به محفل ما باز کنه.🙏جنس عشق و حالمون عوض شده.دیگه حالمون امام رضایی شده.❣️🕌مگه میشه بری طرفش بگه نیا.آخه اینا خونواده کرمن ننم همیشه میگه از بزرگون باید انتظار بزرگی داشته باشی هیچ وقت معنی حرفش رو نمیفهمیدم.🤔ولی الان میفهمم چقدر آقام رعوف و مهربونه ولی ما باورش نداریم..........والسلام.........
ما جمله محبان تو هستیم رضا🌸
وز جام ولایت تو مستیم رضا.🌸
ما را چه سعادتیس کز لطف خدا........عاشق به تو از روز الستیم رضا...
🪴🪴🪴🪴🪴
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#شهادتحضرتزهرا🖤
#فاطمیه🏴
#امامشناسی
#معجزه
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#لباسمتبرک🪴
#برگهفتم🪴
✨﷽✨
وقتي که من اين حرف ها را شنيدم و بوي خوش شادي و رضايت را در فضاي بيمارستان استشمام نمودم، از فرصت استفاده کرده و گفتم: - پس مرا مرخص کنيد تا بروم. امّا پرستاران گفتند: - ما که نمي توانيم شما را مرخص کنيم، بايد تا ساعت هشت صبح صبرکنيد تا دکترها بيايند و شما را معاينه کنند، چنانچه آنها هم تشخيص دادند که خوب شده ايد مرخصتان خواهند کرد. از ساعت هفت صبح، پرستارها جلوي درب بخش در انتظار ورود پزشکان ايستاده بودند تا هر چه زودتر خبر شفاي مرا به آنها بدهند. امّا چند نفر ازآنها که تحصيل کرده خارج بودند شروع کردند به خنديدن و مسخره کردن: - خب، پس معلوم شدکه يکي از راههاي درمان بيماري هاي قلبي، خواب ديدن است!! امّا پرستارها اصرارکردند که: - خب بياييد و خودتان معاينه کنيد. ناگهان چندين پزشک ريختند دورِ من و شروع کردند به معاينه کردن. هرکس معاينه مي کرد حالت چهره اش عوض مي شد. چند دقيقه بيشتر نگذشته بودکه همان پزشکان با قيچي افتادند به جان منو شروع کردن به تکّه تکّه کردن لباس هاي من براي تبرّک و تيمّن!!
پایان
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#شهادتحضرتزهرا🖤
#فاطمیه🏴
#امامشناسی
#معجزه
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#قندبهشتی🪴
#برگهفتم🍀
🌿﷽🌿
چشم که باز کردم ديدم خانمي باوقار و محجّبه که دستکش در دست دارد درکنار تخت فرزندم ايستاده است. تعجّب کردم. خواستم چيزي بپرسم امّا زبانم ياري نکرد. خانم، تکّه قند کوچکي به اندازه ي يک نخود در دست داشت. آن را به من داد و گفت: - اين را به فرزندت بده تا بخورد. اگر نخورد او را به حق حضرت زهرا عليها السّلام قسم بده. عرض کردم؛ «چَشم». و تا قند را گرفتم، زن ناپديد شد. به سمت راهرو دويدم، اينجا،آنجا، همه جا را گشتم اما اثري از او نيافتم. نکند خواب و خيال بوده، توهّمات واهي بوده؟! امّا نه، چون حبّه قند در دستم بود. به اتاق برگشتم. فرزندم به زحمت پلک هايش را از هم دور کرد و با صداي ضعيفي مرا صدا زد: - پدر!... پدر!... - جانِ پدر. چه شده عزيزم؟ - اينجا چه خبر است؟ - هيچّي عزيزم. فقط تو بايد اين حبّه قند را بخوري. اين را گفتم و رفتم يک ليوان آب برايش آوردم. - امّا... امّا من هفته هاست که چيزي نخورده ام. دکتر منع کرده است. روده هايم تکّه پاره اند. همينجوري هم هزار جور درد و مرض دارم. تازه ميل هم ندارم، به هيچ چيز! - امّا تو بايد اين حبّه قند را بخوري. مطمئن باش از اين که هستي بدتر نخواهي شد. - نمي توانم. ميل ندارم. حالم به هم مي خورد... - تو را به حق حضرت زهرا قسم مي دهم که اين حبّه قند را بخو ري. فرزندم، با شنيدن نام حضرت زهرا عليها السّلام تسليم شد و در حالي که اشک برگرد چشمانش حلقه زده بود قند را گرفت و خورد.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#شهیدسلمانی
#امامشناسی
#معجزه
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#تشرفجوانمسيحيخدمتامامرضاعليهالسلام🪴
#برگهفتم🍀
🌿﷽🌿
جوان کانادایی، انگار که دیگر تاب تحمل شلاق انتظار را نداشته باشد، ملتمسانه به من گفت:
- ممکن است که از شما خواهش کنم هر چه زودتر مرا پیش این آقا ببرید؟
چمدان و کفشها را به کفشداری مسجد گوهرشاد سپردیم و وارد شدیم.
هنوز از پلههای تالار مقابل ضریح پایین نیامده بودیم که ازدحام جمعیت را دید:
- این جمعیت انبوه، در این وقت شب این جا چه کار میکنند؟!
- اینها هم مثل من و شما برای ملاقات علی بن موسی الرضا(عليه السلام) به این جا آمدهاند.
- اما من فکر میکردم ایشان تنها از من دعوت کردهاند که به دیدارشان بیایم، آن هم یک دیدار خصوصی! حالا... حالا توی این شلوغی، چه طور میتوانیم از ایشان وقت ملاقات بگیریم؟ من دوست دارم ایشان را به تنهایی ملاقات کنم.
- مگر ایشان شما را دعوت نکرده؟
- چرا.
- پس خودشان هم با تو ملاقات خواهند کرد.
- حالا ما چه طور خودمان را به ایشان معرفی کنیم؟
- او نیازی به معرفی ندارد، همانطور که قبلاً به دیدار تو آمده، خود او همین جا صدایت خواهد کرد.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#امامشناسیازمنظرامامرضا(ع)
🪴
#برگهفتم🪴
🌿﷽🌿
موضوع امامت و تعیین امام از لوازم کمال دین است پیامبر بدرود حیات نگفتند مگر پس از این که مسائل مهم و اصلی دین را برای مسلمانان بیان کردند و راه ها را برای آنان نشان دادند و انتخاب حق را به ایشان وانهادند و علی را به عنوان شاخص و امام بر مردمان تعیین کردند و بر جا نهادند.
البته پیامبر (ص) در بیان احکام و دستورات الهی فرو گذار ننموده اند ، اسلام را به طور تمام و کمال برای علی (ع) تبین نموده اند، تا ایشان هم برای اوصیاء پس از خود بیان کنند، در ادامه جانشینان ایشان، دین را به مردم عرضه نمایند.
بنابراین، ائمه معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) کارشناسان دین مبین اسلام هستند که از سوی خدا تعیین شده اند و انتخاب مردم در آن دخالتی نداشته، قهراً باید مصون از هر گونه خطا و اشتباه باشند، در نتیجه ایشان کارگزاران حکومت الهی محسوب می شوند.
پیامبر (ص) در خطبه غدیر خطاب به مردم چنین می فرمایند :
پس خداوند به من وحی فرمود به نام خداوند بخشنده مهربان ای پیامبر، آنچه را که از جانب پروردگار بر تو نازل شده درباره علی، یعنی درباره خلافت علی بن ابیطالب ابلاغ کن و اگر چنین نکنی، رسالت او را به انجام نرسانده ای و خداوند تو را از مردمان حفظ می کند، ای گروه مردم، من در رساندن و تبلیغ آنچه خدای تعالی بر من نازل فرموده کوتاهی نمی کنم و علت نزول این آیه را برایتان بیان می نمایم.
ادامه دارد
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#امامرضاشناسی🪴
#برگهفتم🍀
🌿﷽🌿
کرامات رضوى
معجزات و کرامات حضرت رضا(ع) بسیار زیاد است، به طورى که شیخ حرّ عاملى مىنویسد: «معجزات امام رضا (ع) از حدّ تواتر تجاوز کرده است.»[۹] بنابراین چه بسیار انسان هایى هستند که با تشرّف به بارگاه ملکوتى آن امام همام (ع) از دریاى بى کران کرامتش بهره و نصیبى بردهاند.
شیخ صدوق مىگوید: وقتى رکن الدوله، یکى از وزراى حکومت آل بویه را از رفتن به زیارت امام على بن موسى الرضا(ع) با خبر ساختم، به من گفت: مرقد آن امام (ع) را بارها زیارت کردهام و حاجتهاى زیادى از ایشان گرفتهام. هنگامى که به آن جا رفتى براى من دعا کن و به جاى من زیارت نما که در آن مکان دعا اجابت مىشود.[۱۰]
«ابومنصور عبدالرزّاق» وقتى فهمید که حاکم توس (معروف به بیوردى) فرزندى ندارد، به او گفت: چرا به زیارت امام رضا (ع) نمىروى تا در آن جا از خداوند فرزندى طلب کنى؟ من بارها در آن جا حوائجى از خداوند خواستهام و خداوند حاجتم را به برکت آن امام بزرگوار بر آورده نموده است. حاکم توس مىگوید: نزد امام رضا(ع) رفتم و از خداوند حاجتم را خواستم. خداوند فرزند پسرى به من عطا کرد.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊