eitaa logo
کانون دخترانه امام مهربانی ها🇵🇸
542 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
838 ویدیو
18 فایل
● محفل دختران امام رضایی ملارد● . امام رضایی می کنیم عاقبت این شهر را...🍃💚 قرار هفتگی مون چهارشنبه ها . پرسشی،نکته‌ای،نقدی بود اینجا منتظرتونیم:👇 مسئول کانون @E_hemmat
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بهشت ثامن الائمه
سری اول عکس های هیات الرضا (ع) اینجا بهشت روی زمین هیات الرضا است🌱 (ع)
35.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام و عرض ادب الحمدلله امسال با عنایت مادر سادات حضرت زهرا (س) و کمک شما عزیزان توانستیم بیرق عزای سیدالشهدا را در شهرمان علم کنیم. در روز های آینده نیز پذیرای نذورات شما عزیزان هستیم.🌹 جهت مشارکت در برگزاری مراسم در روز های آینده ،کمک های خود را به شماره حساب زیر واریز کنید. ۶۰۳۷۷۰۱۵۴۲۱۴۹۲۰۵ (با نگه داشتن روی شماره کارت کپی میشود) شماره تماس: ۰۹۳۸۵۰۳۶۴۴۶ خانوم امیری @emame_mehrabaniha
توی راه هئیت که می‌رفتم داشتم به این فکر می‌کردم که کربلا دو باب‌الحوائج داشت. باب‌الحوائج بودن سقا را درک می‌کردم ولی از علت باب‌الحوائج بودن شش ماه خبری نداشتم. مطالب را می‌خواندم و به دلم نمی‌نشست، مطلبی که با دل خودت بازی نکند با دل مستمع هم بازی نخواهد کرد. وارد هیئت شدم و توی همین فکر‌ها بودم که چشمم افتاد به تزئینات پشت سخنران. نگاه مادی ماجرا این بود که برش لیزری گران بود و امشب نوشته شب تاسوعا را زده بودند. ولی جمله پشت سخنران برایم معنی دیگری داشت. انگار جواب همان سوال توی راهم بود. سخنرانی تمام شد. رسیدیم به روضه عطش. جایی که رباب تشنه‌تر بود برای دادن فدایی به پای معشوق. جایی که رباب دلش شکسته بود که همه برای حسین، خرج شدن به جز رباب. نگاهی به زنان توی خیمه انداخت. از صبح ام‌خلف، ام وهب، بحریه، نجمه، زینب و حتی ام‌البنین که نیامده فدایی داده. ولی رباب... علی‌اصغر توی بغلش بود، شاید. نگاه کرد به دست‌هایش، کاش هم‌قد علمدار بودی علی... کاش لشگر دشمن را بهم می‌ریختی. کاش قد می‌کشیدی تا در راه معشوقم حسین فدایت کنم، میوه دل رباب .. علی‌اصغر رباب که روی دست‌های امام‌زمان‌ش بالا رفت... اندازه علمدار لشگر را بهم ریخت... صدای همهمه بلند شد. ما برای کشتن طفل شش‌ماه نیامده بودیم؟! لشگر از هم پاچید، علی‌اصغر رباب سند مظلومیت حسین بود. عمرسعد معلون بهم ریخت، فریاد زد: حرمله بزن... پدر یا پسر؟ آن علمداری که لشگر را بهم ریخته. تیر سه‌شعبه را حرمله برای علمدارها کنار گذاشته بود. رباب به آرزویش رسید... علی‌اصغر (ماه‌ترین علمدار حسین) شده بود. پس این جمله بین شب ۷ و شب ۹ مشترک بود، همان طور که باب‌الحوائجی.... روضه انقدر احساسی نبود. مداح هم خواند جمعیت گریه کردند ولی نسوختند. گاهی وقت‌ها یک خط روضه برای آتش گرفتن قلب انسان کافی‌ست. مادری تن‌پوش علی‌اصغر تن کودک‌ش کرده بود و مداح خواست که بلندش کند تا جمع بچه را ببینند. مادر یک خط گفت که برخلاف تمام روضه‌های علی‌اصغر نه صدای گریه بچه داشت و اشک ریز ریز مادر ولی از هر روضه‌ای جمعیت را بیشتر سوزاند: (بچه‌‌ام خوابه، بلندشم می‌ترسه...) 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دردانه بود بلاخره! کوچک‌تر از همه.. درستش هم همین بود که گرامی‌ترش بدارند! شش ماه پیش‌تر ، تا چشم باز کرد خودش را در آغوش حسین«ع» یافت و همان وقتی که پدر او را دورِ سرِ رباب میگرداند، همه چشمها خیره به قنداقه‌اش مانده بود‌. همهمه‌ای شیرین در خانه‌ی حسین«ع» به پا بود. رقیه دور اتاق میدوید و گاه شعر میخواند و قد میکشید بلکه بتواند لحظه‌ای قنداقه را از پدرش بگیرد و کنجکاوی کند! زینب «س» صدقه پرِ شالِ رباب میگذاشت و شیرِ تازه دوشیده برایش در پیاله میریخت. میان علی اکبر «ع» و سجاد «ع» بحثی بود که چشم و ابروان علی کوچک به که رفته؟ و عباس «ع» در نهایتِ ادب مقابل درب اتاق ایستاده بود و با چشمی که از شوق حسین «ع» را تار میدید ، زیر لب آیه الکرسی میخواند. هر از چند گاهی هم میپرسید: «برای قوتِ رباب «س» یا نور چشممان علی «ع» چه چیزی مهیا کنم بهتر است؟» حالا هم همهمه و هلهله به پا بود. وقتی که دست و پا زد خودش را در اغوش حسین «ع» یافت و باز هم همه چشمها خیره به قنداقه‌اش مانده بود. سینه‌اش به سینه‌ی حسین «ع» چسبیده و به روی چشمهای نیمه بازش غبار نشسته بود. انگار که از ساعتها قبل خوابیده باشد، گرامی تر از دیگر برادر هایش زیر سایه‌ی عبای پدر برمیگشت. دردانه بود بلاخره...❤️‍🩹 🏴 📹 @emame_mehrabaniha
•بســم الله الرحمن الرحیم• _گزارش تصویری شب هشتم محرم۱۴۴۶🖤_ 🏴
•🕊🥀• _حاضرم‌جان‌بدهم‌تا‌که‌ببینم‌حرمت جان‌عالم‌به‌فدای‌حرم‌محترمت:)🖤 🏴 📷 🧷 @emame_mehrabaniha
•🕊🥀• _پدر پیر شده تا که تو رعنا شده ای، خون دل خوردم علی تا که تو آقا شده ای🙂❤️‍🩹 🏴 📷 🧷 @emame_mehrabaniha
•🕊🥀• _گام زیبای صدای تو از عاشورا ماند، کرده تقلید اذان تو مؤذن زاده..!💔 🏴 📷 📜 @emame_mehrabaniha
•🕊🥀• _نماز یعنی : غرق شدن در عظمت خدا، نماز روشنی روح و روان است..!🦋 🏴 📷 🧕 @emame_mehrabaniha
•🕊🥀• _ببین‌که‌بااهالی‌زمین‌چه‌میکندحسین، زمین‌نه‌باتمام‌عالمین‌چه‌میکند‌حسین🥲❤️‍🩹 🏴 📷 ☕️ 🫕 @emame_mehrabaniha
می‌‌خواستم امشب چند شاخه گل رز سرخ بخرم و دست خادم‌های هئیت بدهم. روضه علی‌اکبر را از جد مادری‌اش شروع کنم که موذن پیامبر بود و شهید اذان شد، بعد بیایم سراغ مهمان‌نوازی علی‌اکبر در ۱۴ سالگی. شعر آن شاعر عرب را به فارسی تفسیر کنم که علی‌اکبر گوشت را خوب می‌پزد و در ورود هر مهمان گم‌کرده راهی اول تکه‌ای با دست خودش لقمه می‌گیرد تا مهمان حس راحتی کند. از خلق و خوی پیامبر کربلا حرف بزنم که هرکه او را می‌دید یاد پیامبر می‌افتاد. بعد که دل‌ها به عشق علی‌اکبر شعله کشید از مهمان‌هایی حرف بزنم که دعوت شدند به پذیرایی تیر و عطش و خون. از وداع اسماعیل‌وار علی‌اکبر با پدر آرام آرام برسم به آنجا که بابا گفت: کمی جلوی چشم‌های من قدم بزن، علی! و تک جمله‌ای روضه بخوانم که کاش در رجز نمی‌گفتی علی نام داری! علی‌ابن‌الحسین. قطره‌های اشک که دانه دانه روی صورت‌ها چکید، اشاره کنم که چراغ‌ها را خاموش کنند و چراغ‌ سرخ را روشن کنند.‌ آن وقت از جنگ نمایان علی‌اکبر بگویم که یادآور حیدر کرار بود... از علف‌های هرزی که قطع می‌شد. روی اسب که افتاد و اسب راه گم‌کرد وسط کوچه، روضه را رها کنم و به خادم‌ها اشاره کنم گل‌های سرخ را پرپر کنند. از حال و هوای کوچه باز کردن حرف بزنم و گل‌های پر پر هر گوشه هئیت بریزد روی سر گریه کن‌ها و آخرین اوج روضه را بالا بروم که عزادارها اگه شما توانستید گلبرگ‌های این گل‌ها را به تنهایی از زمین جمع کنید، امام هم نیازی نبود جوانان بنی‌هاشم را صدا بزند و دم بگیرم همراه امام‌حسین. جوانان بنی‌هاشم بیاید علی را بر در خیمه رسانید خدا داند که من طاقت ندارم علی را بر در خیمه رسانم وقتی چراغ‌ها روشن شد، مواظب گل‌برگ‌های پرپر روی زمین باشید... 🆔 @bibliophil
28.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•🕊🥀• زخم قلب پدر از جسم پسر بدتر بود، اربا اربا دل بابای علی اکبر بود..❤️‍🩹 🏴 📹 @emame_mehrabaniha
باید هم از مشک محافظت کند، هم از جان خویش. حفظ جان برای حفظ آب وَ حفظ آب برای حفظ جانان. اگر عبّاس نماند چه کسی آب را به خیمه ها برساند و اگر آب نماند، عبّاس با چه رویی خودش را به خیمه ها برساند؟! آنچه اکنون در آغوش عبّاس است، فقط یک مشک آب نیست، آبروی عبّاس است،حیثیت عبّاس است. 📒کتاب سقای آب و ادب/ سیدمهدی‌شجاعی/ نشر نیستان 🆔 @bibliophil
•بســم الله الرحمن الرحیم• _گزارش تصویری شب نهم محرم۱۴۴۶🖤_ 🏴