بسم الله الرحمن الرحیم
#فیش شب پنجم محرم
#عبدالله_بن_حسن_علیهما_السلام
✅ابی عبدالله خیلی امام حسن مجتبی علیه السلام رو دوست داره نقله، یک نفر آمد مدینه خدمت امام حسین علیه السلام،گفت : آقا یادته فلان روز تو صحرا بودیم من بهت غذایی دادم ، و شما گفتی مدینه اومدی بیا پیشم جبران کنم؟
ابی عبدالله گفت من نبودم ، ولی فکر کنم داداشم حسن علیه السلام بود، ابی عبدالله علیهالسلام تا متوجه شد اون شخص به برادرش کمک کرده ، مرد رو مورد احترام قرار داد و گرهش رو باز کرد.
♦️امشب بریم خونه عبدالله بن الحسن یقینا ، هرکس اسم داداششو بیاره ابی عبدالله خوشحال میشه، نگاه ویژه بهش می کنه.
امشب و فردا شب مهمان امام حسن مجتبی علیه السلام هستیم
♦️چهار فرزند از امام حسن علیه السلام در کربلا حضور داشتند که سه تا شهید شدند به نامهای: قاسم، عمرو، عبدالله
اما چهارم فرزند امام مجتبی که در کربلا حضور داشت شخصی بود به نام حسن مثنی که در عاشورا مجروح شد ولی به شهادت نرسید، همه فکر کردن به شهادت رسید ولی زنده موند مورد مداوا قرار گرفت و حضرت آیت الله بروجردی از نوادگان ایشان میباشد.
♦️عبدالله نوزاد بود که پدر را از دست داد و از وقتی که چشم باز کرد ابی عبدالله رو دید
در تاریخ آمده آنقدر با ابی عبدالله مأنوس بود که گاهی آقا رو پدر صدا میزد
خیلی عبدالله پیش امام حسین علیه السلام عزیز بود
وقتی ابی عبدالله با علویات وداع کرد نقل شده عبدالله دست آقا رو رها نمیکرد گریان گریان همراه آقا راه افتاده بود، آقا برگشت دست عبدالله رو تو دست حضرت زینب گذاشت و فرمود حواست بهش باشه نکنه دست عبدالله رو رها کنی.
ا🔅🔅ا
صلی الله علیک یا عبدالله بن حسن
السلام علیک یا بن رسول الله
السلام علیک یا بن امیرالمومنین
ا🔅🔅ا
پرستوی حریم کبریایم
کبوتر بچه ی آل عبایم
انا بن المجتبی، ابن المصائب
بلی مردم یتیم مجتبایم
غم بابا ، غم عمه، غم طشت
خدا داند نمی سازد رهایم
عمو بوی پدر دارد همیشه
عمو بوده پدر عمری برایم
عموی مهربانم جای بابا
پسر می کرد همواره صدایم
خوشم رنگ عمو گیرم در این دشت
ز خون سرخ این دست جدایم
خوشم بر سینه ی او جان سپارم
الهی کن اجابت این دعایم
ا🔅🔅ا
نمایه: « فدایی عمو»
خیلی عبدالله دلش میخواست خودشو فدای عمو جانش کنه بریم روز عاشورا کمی مقتل بخوانم،«ولما " أثخن بالجراح ...»..«فسقط عليه السلام من فرسه إلى الأرض على خده الأيمن،ثم قام وخرجت أخته زينب إلى باب الفسطاط وهي تنادي وا أخاه وا سيداه وا أهل بيتاه ليت السماء أطبقت على الأرض وليت الجبال تدكدكت على السهل "»ثم إنهم أحاطوا به " فخرج " عبد الله بن الحسن بن علي عليهما السلام وهو غلام لم يراهق من عند النساء فلحقته زينب بنت علي عليهما السلام وهو غلام لم يراهق من عند النساء فلحقته زينب بنت علي عليهما السلام لتحبسه فقال لها الحسين عليه السلام احبسيه يا أختي فأبى وامتنع عليها امتناعا شديدا وجاء يشتد إلى عمه الحسين حتى وقف إلى جنبه وقال لا أفارق عمي فاهوى بحر (أبجر خ ل) بن كعب إلى الحسين عليه السلام بالسيف فقال له الغلام ويلك يا ابن الخبيثة أتقتل عمي فضربه بحر (أبجر خ ل) بالسيف فاتقاها الغلام بيده فإنها إلى الجلد فإذا هي معلقة فنادي الغلام يا عماه أو يا أماه فاخذه الحسين عليه السلام فضمه إلى صدره وقال يا ابن أخي اصبر على ما نزل بك»(۱)
همین که آقا رو تو گودال تنها دید، دستش رو از رو دست عمه کند و فرار کرد به سمت میدان.. رجز میخوند و میگفت: « و الله لا افارق عمی»
به خدا دست از عموم برنمیدارم
ابن کعب لعین شمشیر کشید، عبدالله فریاد زد: « یا بن الخبیثة» میخوای عموی منو بکشی؟
دستش رو آورد جلو
یهو دیدم دست به پوستی آویزان شد، عبدالله افتاد تو بغل عمو ناله میزنه: « یا عماه ، یا اماه»
هی عمو رو صدا میزد، عمو جان کجایی؟
نمیدونم زبان حاله عبدالله اون لحظه به غرورش بر خورد مثل باباش که به غرورش برخورد.
کجا؟
بگم؟ آماده ای؟
همون لحظهای که پدرش تو کوچه دید اون نامرد داره بیحیایی میکنه، خیلی به غرور امام حسن برخورد.
« من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
قاتل گهی به کوچه گه بین خانه میزد
گاهی به پشت و پهلو گاهی به دست و بازو گاهی به چشم و صورت گاهی به شانه می زد
گردیده بود قنفذ، همدست با مغیره
او با قلاف شمشیر، این تازیانه میزد»
ا🔅🔅ا
الا لعنة الله علی القوم الظالمین...
(۱)لواعج الأشجان - السيد محسن الأمين - الصفحة ١٨٨_۱۸۷.
🌐@dorenabhydar