🌷🕊
همراهان عزیز
جایی که ماهستیم ایتا خوب همراهی نمیکنه پیاماخیلی دیرارسال میشه😢
عذرمارو بپذیرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 شهیدی که سخنران سیار انتخابات بود🌷
⭕️ ببینید حاج قاسم چه تعریفی از ایشون کرده😳
‼️حتما ببینید و نشر دهید.
#حاج_حسین_کاجی
#انتخابات
#انتخاب_مردم
#مشارکت_حداکثری
#حضور
#ماه_شعبان
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🕊
شهید مهدی زین الدین:
شب جمعه شهدا را یاد کنید
آنها شما را نزد سیدالشهدا (ع) یاد میکنند
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
#حضور_حداکثری
#انتخابات
#انتخاب_مردم
#مشارکت_حداکثری
#حضور
#ماه_شعبان
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
جایشان خالی !
💌 ما به این انقلاب یک جان بدهکاریم! رأی که جای خود دارد ...
#انتخابات
#کاپشن_صورتی
#مکتب_سلیمانی
🌺 یاد شهـدا با ذکر صلوات
أللَّھُمَصَلِّ؏َلیمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَ؏َـجِّلْفَرَجھُمَ
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_نود_وپنجم
روزهای اول دوری از حاج آقایم بی تابم می کرد. آن قدر که گاهی وقت ها دور از چشم صمد می نشستم و های های گریه می کردم. این سفر فقط یک خوبی داشت. صمد را هر روز می دیدم. هفته اول برای ناهار می آمد خانه. ناهار را با هم می خوردیم. کمی با بچه ها بازی می کرد. چایش را می خورد و می رفت تا شب. کار سختی داشت. اوایل انقلاب بود. اوج خراب کاری منافقین و تروریست ها. صمد با فعالیت های گروهک ها مبارزه می کرد. کار خطرناکی بود.
آمدن ما به همدان فایده دیگری هم داشت. حالا دوست و آشنا و فامیل می دانستند جایی برای اقامت دارند. اگر خرید داشتند یا می خواستند دکتر بروند، به امید ما راهی همدان می شدند. با این حساب، اغلب روزها مهمان داشتم. یک ماه که گذشت. تیمور، برادر صمد، آمد پیش ما. درس می خواند. قایش مدرسه راهنمایی نداشت. اغلب بچه ها برای تحصیل می رفتند رزن ـ که رفت و برگشتش کار سختی بود. به همین خاطر صمد تیمور را آورد پیش خودمان. حالا واقعاً کارم زیاد شده بود. زحمت بچه ها، مهمان داری و کارهای روزانه خسته ام می کرد.
آن روز صمد برای ناهار به خانه نیامد. عصر بود. تیمور نشسته بود و داشت تکالیفش را انجام می داد که صدای زنگ در بلند شد. تیمور رفت و در را باز کرد.
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_نود_وششم
از پشت پنجره توی حیاط را نگاه کردم برادرشوهرم، ستار، بود. داشت با تیمور حرف می زد. کمی بعد تیمور آمد لباسش را پوشید و گفت: «من با داداش ستار می روم کتاب و دفتر بخرم.»
با تعجب گفتم: «صمد که همین دیروز برایت کلی کتاب و دفتر خرید.»
تیمور عجله داشت برای رفتن. گفت: «الان برمی گردیم.»
شک برم داشت، گفتم: «چرا آقا ستار نمی آید تو.»
همین طور که از اتاق بیرون می رفت، گفت: «برای شام می آییم.»
دلم شور افتاد. فکر کردم یعنی اتفاقی برای صمد افتاده. اما زود به خودم دلداری دادم و گفتم: «نه، طوری نشده. حتماً ستار چون صمد خانه نیست، خجالت کشیده بیاید تو. حتماً می خواهند اول بروند دادگاه صمد را ببینند و شب با هم بیایند خانه.» چند ساعتی بعد، نزدیک غروب، دوباره در زدند. این بار پدرشوهرم بود؛ با حال و روزی زار و نزار. تا در را باز کردم، پرسیدم: «چی شده؟! اتفاقی افتاده؟!» پدرشوهرم با اوقاتی تلخ آمد و نشست گوشه اتاق. هر چه اصرار کردم بگوید چه اتفاقی افتاده، راستش را نگفت. می گفت: «مگر قرار است اتفاقی بیفتد؟! دلم برای بچه هایم تنگ شده. آمده ام تیمور و صمد را ببینم.»
باید باور می کردم؟! نه، باور نکردم. اما مجبور بودم بروم فکری برای شام بکنم.
💟ادامه دارد...
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هَرڪهپُرسیدچہدارَدمَگَراَزدارِجهآن
هَمہیِدارونَدارَمبِنِویسید|حُسِین|
♥️ ⃟ باز هم توفیق ندارم، از دور سلام
🚩 «السَّلاَمُ عَلَيکَ يَا أَبَا عَبدِالله وَ عَلَى الأَروَاحِ الَّتِي حَلَّت بِفِنَائِکَ، عَلَيکَ مِنِّي سَلاَمُ اللهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيلُ وَ النَّهَارُ وَ لاَ جَعَلَهُ اللهَ آخِرَ العَهدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُم، اَلسَّلاَمُ عَلَى الحُسَينِ وَ عَلَى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ وَ عَلَى أَولاَدِ الحُسَينِ وَ عَلَى أَصحَابِ الحُسَين.»
#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم
#صلی_الله_علیک_ياسيدناالمظلوم_يااباعبدالله_الحسين
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
🍃حاکم آسمان
برای چند نیم نگاه هم که شده چشم هایت را بده به من. می خواهم نیم نگاهی بیندازم به خیمه حسین، نیم نگاهی به خیمه زینب. عشق را می خواهم به تماشا بنشینم. من می دانم رشته عشقی که انسان را به آسمان می رساند، از خیمه زینب رد می شود و به خیمه حسین می رسد. هر کسی این رشته را دید و آن را گرفت، چشم بر هم زدنی می رود تا عرش خدا.
چشم هایت را بده به من که از زمین خسته و ملولم آقا
شبت بخیر حاکم آسمان.
#محرم
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi
#سلام_امام_زمانم💚
میان تمام دلتنگیها، در انبوه سرد و کشندهے ناامیدےها، در هجوم تلخ دردها و اشکها ...
من هر روز آستان دلم را به هواے آمدنت، آب و جارو میکنم ... مرغان امید را پَر میدهم ...
در گوش شمعدانیها عشق زمزمه میکنم و روے طاقچهے قلبم یک دسته نرگس انتظار مینشانم ...
می خواهم وقتی بازآمدے، دلم مهیا باشد ...
آخر آمدنت نزدیک است ... خیلی نزدیک ...
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#لَـیِّنقَـلبیلِوَلِیِّاَمرِک
#امام_زمان_عج
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🕊
#آدینههای_بدون_سردار😔
#شهدا_و_انتخابات
اصل در انتخابات از نظر#شهید حاج قاسم سلیمانی
#انتخاب_مردم
#مشارکت_حداکثری
#انتخابات
#من_رأی_میدهم
#لبیک_یا_خامنه_ای
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🕊
امروز با این سرود بلند شین برین رای بدین🇮🇷🇮🇷🇮🇷😍
#ایران_عزیز
#انتخابات
#انتخاب_مردم
#مشارکت_حداکثری
#حضور
╭🌷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
🇮🇷🕊
باذن الله ،
به نیابت از رفقای #شهیدم،.
به میدان #انتخابات خواهم آمد.
به یاد #حاجقاسمعزیزم☝️
╭🇮🇷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🕊
🎥 حاشیه دیدنی از دیدار رایاولیها با رهبرفرزانه و حکیم انقلاب
#لبیک_یاخامنه_ای
#مشارکت_حداکثری
#ایران_قوی
#انتخابات
#انتخاب_مردم
╭🇮🇷🕊 ┅────────┅╮
@emamzadeganeshgh
╰ ┅ ───────── ┅ ┅ ╯