#دل_نوشته💔
#این
#شبهـا
#همون_شباییه_که_مــادرمون
یـواش یـواش تو گوش زینب
وصیت میڪنه😔😭💔
#سـادات(بِنتُ الزهــرا)
#فاطمــیه🖤
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❀ #رمان #عشق_با_طعم_سادگی #پارت_دهم حرفهای امیرعلی توی سرم چرخ می خوردکه نه تنها قلبم، بلکه تمام وج
❀
#رمان
#عشق_با_طعم_سادگی
#پارت_یازدهم
همراه عطیه بیرون اومدم و به این فکر می کردم که امسال باید آرزو کنم قلب امیرعلی رو که با قلبم راه بیاد!
برای یک ثانیه نفسم رفت نکنه امشب امیرعلی آرزویی بکنه درست برعکس آرزو و حاجت من!
سرم رو بلند کردم رو به آسمون،خدایا نکنه دعای امیرعلی بگیره مطمئنا بهتر از منه، و تو بیشتر دوستش داری!
ولی میشه این یک بار من!؟
یعنی اینبار هم من و حاجتهای امیرعلی خواستنم!!
_بیا دیگه محیا داری استخاره میگیری؟؟
نگاه از آسمون ابری گرفتم و رفتم سمت عطیه، کفگیر بزرگ چوبی رو به دستم داد و من به زحمت تکونش دادم، بازم دعا کردم و دعا !
یک قطره یخ زده نشست روی صورتم بازم نگاهم رفت سمت آسمون یعنی داشت بارون می اومدو بازم اولین قطره اش شده بود هدیه من ؟؟
انگار امشب شب خاطره ها بود که باز یک خاطره از بچگی هام جون گرفت جلوی چشمهام، انگار توی آسمون سیاه اون روز رو شفاف میدیدم !
همون روزی که توی حیاط خونه عمه یک قطره بارون نشست روی صورتم وامیرعلی باور نمیکرد حرفم رو که داره بارون میاد!
میگفت وسط حرف زدن حواسم نبوده و آب دهن خودم پریده روی صورتم، ولی این جور نبود واقعا بارون بود!
این خاطره خاص نبود ولی بازم من بزرگ شده بودم با فکرش، و از اون روز هر وقت اولین قطره بارون رو هدیه میگیرم بازم قلبم پرمیزنه برای امیرعلی و دلتنگش میشم!
چهارمین قطره سرد بارون با اشک داغم یکی شد و افتاد روی دستم که بی حواس کفگیر چوبی رو می چرخوندم و دلم باز دیدن امیر علی رو می خواست!
سرم رو که چرخوندم نگاهم بازم گره خورد به نگاهش،ولی سریع نگاه دزدید ازمن، وقلب من لرزید.
پس امیر علی هم نگاهم میکرد!حالا وقت حاجت خواستن بود!
پای دیگ نذری شب عاشورا،زیر بارون و قلبی که پر از عشق امیر علی بود:
_خدایا میشه دلش با دلم باشه!
این بزرگترین ارزو و حاجت منه، منو ناامید نکن.
***
حاشیه بلند روسریم رو , روی شونه ام مرتب کردم و بعد با کلی وسواس کش چادرم رو روی سرم.
لبخند محوی به خودم توی آینه زدم، یک هفته ای از شب عاشورا میگذشت و من امیرعلی رو خیلی کم دیده بودم!
همیشه بهونه داشت و بهونه!ولی حالا قرار بود اولین مهمونی رو باهم بریم
خونه عموی بزرگ امیرعلی!
تازه به خودم اومده بودم و انگار دعای شب عاشورام گرفته بود که از خودم بپرسم چرا من با رفتارهای امیرعلی کوتاه میام و سکوت میکنم بی اون که حداقل علتش رو بپرسم.
حالا امشب مصمم بودم برای اینکه حداقل به امیرعلی دل عاشقم رو نشون بدم وبپرسم، چرا نه من و نه هیچکس دیگه؟!
همون سوالی که حاظر نبود جوابش رو بده ولی حالا من می خواستم بدونم!
_محیا مامان، بدو اقا امیر علی منتظره!
با آخرین نگاه به آینه، قدمهام رو تند کردم وبا صدای بلند از بابا و محمدو محسن دوتا داداش، دوقلوی یازده ساله ام خداحافظی کردم !
مامان هنوز منتظرم بود من هم با گفتن خداحافظ محکم گونه اش رو بوسیدم و بعد از خونه زدم بیرون.
پشت در حیاط کمی مکث کردم تا این قلب بی قرار م کمی آروم بگیره و زیر لب خدا رو صدا زدم، آروم زنجیر پشت در رو کشیدم و از خونه بیرون رفتم!
ادامه دارد...
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❀ #رمان #عشق_با_طعم_سادگی #پارت_یازدهم همراه عطیه بیرون اومدم و به این فکر می کردم که امسال باید آ
❀
#رمان
#عشق_با_طعم_سادگی
#پارت_دوازدهم
نگاهش به روبه رو بود و مات، حتی باصدای بسته شدن درهم نگاهش نچرخید روی من.
فقط حس کردم, دستهای دورفرمونش کمی محکمتر حلقه شد،پوفی کردم و روبه آسمون ستاره بارون گفتم:
_خدایا هستی دیگه!
روی صندلی جلو نشستم و اینبار با محبت لبریز شده از قلبم گفتم:
_ سلام خوبی؟ ببخش معطل شدی!!
برای چند لحظه نگاهش که پر تعجب از این لحن جدیدم بود چرخید روی صورتم و من هم با لبخند عمیق و مهربونی نگاهش رو مهمون کردم!
به خودش اومد و بازم یادش افتاد باید چین بیفته بین ابروهاش!
بی حرف ماشین رو روشن کردوقلب من مچاله شد از این کم محلی ها، ولی نباید کم میاوردم به در ماشین تکیه دادم و درست شدم روبه روش، لحنم رو پر از سرحالی و خنده کردم:
_جواب سلام واجبه ها آقا!
نگاهش به روبه رو بود و بی حوصله و آروم گفت:
_ سلام
لب هام رو مثل بچه ها بیرون دادم:
_آقا امیرعلی داریم میریم مهمونی !
لحن سردش تغییر نکرد:
_خب؟
_یک نگاه به قیافه ات کردی؟؟
سکوت و سکوت...
_این اولین مهمونیه که داریم باهم میریم!
_تمومش کن محیا!
لحن عصبی و غیر دوستانه اش قلبم رو فشرده تر کرد:
_تو تمومش کن امیرعلی هنوز می خوای
ادامه بدی؟؟
باحرص دنده رو عوض کرد:
_بهت گفته بودم پشیمون میشی !بهت گفتم بگونه! نگفتم؟
خوشحالیم زود پرواز کردو بازهم بغض میبست راه نفس کشیدنم رو:
_چرا گفتی، ولی بی دلیل! حداقل دلیلش...
نزاشت ادامه بدم:
_گفتم بپرسی جوابی نمیگیری میترسم از روزی که پشیمونی توی چشمهات داد
بزنه !
صدام لرزید ولی در مقابل لرزش قلبم چیزی نبود:
_چی دیر میشه چراباید پشیمون بشم؟؟
لب زد:
_گفتم نپرس دیرو زود بهش میرسی!
بغض کرده ،با دل پر غم گفتم:
_ از من متنفری امیرعلی؟؟
صدای لرزونم نگاه پر اخمش رو کشید روی صورتم،ولی فقط چند ثانیه بعد هم مشت محکمش نشست روی فرمون:
_نه محیا نه، اون روز گفتم, نه تو نه هیچ کس دیگه! یادته که؟
صاف نشستم ونگاهم رفت به روبه رو;
_یادمه، ولی این قدر بی دلیل و بی منطق حرف زدی که من فقط به همین نتیجه میرسم.
_ دلیلت رو نگه دار واسه خودت، فقط بدون اشتباه بزرگی کردی که محض فامیل بودن و احترام به نظر بزرگترها بله گفتی!
این جوری حرمتها بیشتر میشکنه گفتم بگو نه، گفتم بگو نه محیااا!
صداش با جمله آخر بالا تر رفت و من گیج شده فکر کردم من محض فامیل بودن بله نگفته بودم فقط به یک چیز فکر میکردم اونم دل خودم که از خوشحالی داشت پس می افتاد !
_اما من..
ماشین رو خاموش کرد و پرید وسط حرفم:
_پیاده شو رسیدیم.
مهلت نداد حرفم رو تموم کنم و سریع از ماشین پیاده شدو من هم ناچار با کلی حرص خوردن پیاده شدم...
ادامه دارد...
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#اعمال_قبل_از_خواب
⓵قرآنو ختم کنیدباخوندن۳بارسوره توحید
#نبی_اکرم⇪
⓶پیامبرانوشفیعخودتونکنیدباذکریک صلوات⇩
⦅اَللهُمَ صَّلِ عَلےِمُحَمَدوآلِ مُحَمَدوعَجِل فَرَجَهُماَللهُمَ صَلِ عَلےٰجَمیعِ الاَنبیاءوَالمُرسَلین⦆
⓷مومنینروازخودتونراضےنگهداریدباذکر⇩
⦅اَللهُمَ اغْفِرلِلمومنین وَالمومِنات⦆
⓸یهحجوسهعمرهبهجابیاریدباگفتن⇩
⦅سُبحانَ اللهِ وَالحَمدُالله وَلااِلهَ اِله الله وَاللهُ اَکبر⦆
⓹خوندنهزاررکعتنمازبا³بارگفتنذکر⇩
⦅یَفعَلُ اللهُ مایَشاءُبِقُدرَتِهوَیَحکُمُمایُریدُبِعِزَتِه...⦆
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
.
🍁#دعای_فرج
#وعده_شبانه
🍂بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ🍂
❀اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ
❀وَ بَرِحَ الْخَفآءُ
❀وَ انْکَشَفَ الْغِطآء
❀وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ
❀وَ ضاقَتِ الاَْرْض
❀وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ
❀وَ اَنْتَ الْمُسْتَعان
❀وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی
❀وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّ وَ الرَّخآءِ
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِران یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ
✿ฺالْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
✿ฺاَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
✿ฺالسّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
✿ฺالْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
✿یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
✿ฺبِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین
◎#دعای_غریق◎
یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّت قَلْبِی عَلَى دِینِک
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#مهدےجان
مثل پروانه🦋
به گل ها💐
به تو می اندیشم...
#مهدویت
#شبت_بخیر_مولای_من
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🌷از امام صادق (ع) روايت شده :
هركه چهل صبحگاه اين عهد را بخواند،
از #ياوران قائم ما باشد،
و اگـــــر پيش از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود ، خدا او را از قــبـر بيرون آورد! كه در خدمت آن حضرت باشد،و حق تعالى بر هر كــــلمه هزار حسنه به او كرامت فرمايد،و هزار گناه از او محو سازد،و آن عــهـــد اين است:
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
✨اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.✨
✨اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.✨
✨اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،✨
✨وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.✨
سه مرتبه بر ران راست خود زده و هر بار میگوییم:
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
#دعای_عهد 📿
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#سلام_حضرت_جانان🌱🌹
#سلام_مولای_مهربانم🌺🌱
تا کی به تو از دور
سلامی برسانم
جان بی تو به لب آمده،
ای پارهٔ جانم😔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج❣
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#سخن_بزرگان
#سخن_رهبری
🍀مقام معظم رهبری(مدظله العالی):
☘️ بنده دلم میخواهد این جوانان ما شما دانشجویان؛ چه دختر، چه پسر و حتّی دانشآموزان مدارس، روی ریزترین پدیدههای سیاسی دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید. ۱۳۷۲/۰۸/۱۲
#روز_دانشجو
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#شهیدانه🕊
#سردار_شهید_حاج_شیرعلی_سلطانی
وسط حیاط مسجد مقداری خاک ریخته شده بود و در کتابخانه باز، نگاهی به داخل کتابخانه انداختم،حاج شیرعلی گودالی حفر کرده بود و اصلا متوجه من نبود.
_سلام حاجی خسته نباشی!
_سلام علیڪم و رحمه الله.
گودال درست شبیه یک قبر بود،حتی لبه و لحد هم داشت، حاجی سرزانوهایش را تکاند و بیرون آمد، بهت زده گفتم:
_پناه بر خدا، این مال کیه؟
لبخندی زد و گفت:
_پناه بر خدا نداره مومن!قبر حقیر فقیر، شیرعلی سلطانی!
خیلی سعی کردم تعجبم را از او پنهان کنم با ترس و دلهره توی قبر نگاه کردم. خیلی کوچکتر از قد رشید او بنظر میرسید! وقتی حاجی شهید شد ،پیکر بی سرش را همانجا دفن کردند و شگفتا که ان قبر برای پیکرش اصلا کوچک نبود.
تولد#1327/1/4 در شیراز
سمت#مسئول تبلیغات لشکر 19فجر
شهادت# 1361/1/2 شوش،عملیات فتح المبین
#شهدا_رایادکنیم_باصلوات🥀🍂
#کپی_بشرط_صلوات🍀☘🌷
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#می_خواهم_یار_تو_باشم
💌 حدیث غربت از تولد تا ظهور...
غربتِ 🍃 حضرت ولی عصر
عجل الله تعالی فرجه و الشریف 🍃
بیش از هر امام دیگری دل انسان را
جریحه دار می کند و منتظران آن
حضرت را آزرده می کند 💔
#غربت دو معنا دارد:
1⃣ به معنای دوری از وطن
2⃣ به معنای کمی یار و یاور
که هر دو معنا، در امام زمان وجود دارد 😔
#غربت_امام_عصر
#مهدی_غریب_است
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
نشر این پیام صدقه جاریه میباشد
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ذکر_صلوات
#استاد_رائفی_پور
اهمیت گفتن(وعجّل فرجهم) بعد از صلوات.
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌺🌱
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🌷 پیامبر اسلام (ص):
مثل اهل بیت من در میان شما مانند کشتی نوح است، هر کس به این کشتی داخل شود نجات می یابد.
📗 الامالی شیخ طوسی ص۳۴۹
#حدیث
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
✅ امر به معروف و نهی از منکر از نگاه رهبر معظم انقلاب:
👈همه، امر به معروف و نهی از منکر کنند. این، واجب است.
👈این، مسئولیت شرعی شماست. امروز، مسئولیت انقلابی و سیاسی شما هم هست.
👈امر به معروف و نهی از منکر با رعایت شرایط آن یک تکلیف شرعی عمومی برای حفظ احکام اسلامی و سلامت جامعه است.
👈اگر موضوع و شرایط امر به معروف و نهی از منکر محقق باشد، تکلیف شرعی و وظیفه واجب اجتماعی و انسانی همه مکلفین است و حالتهای مختلف در آن تأثیر ندارد.
👈جوانان در محیط خودشان، امر به معروف و نهی از منکر کنند، چرا این واجب در جامعه اسلامی هنوز اقامه نشده است. ۸۹/۰۸/۳۰
#سخن_رهبری
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#تـــلــنــگــر
ریـه هـایِ شـهر بـه شـدت 🌸
گـرفتار ویـروسِ گـناه اسـت..! 🌪
اهـل پـروا 🌱
دچـار تنگـی نـفس شـده انـد ✨
هیـچ کـس از ابـتلا در امـان نـیست 😔
مـاسکِ تـقوا بـزنیم 😷
تـا آمـار روزانـه گنـــــاه بـالاتر نـرود ❌
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❀ #شهیدان
#زندگی_به_سبک_شهدا
🌹 #شهید_مهدی_زین_الدین 🌹
🌸از آن بچه های درس خوان و باهوش بود.
وقتی برای دانشگاههای #فرانسه تقاضای پذیرش فرستاد، همهشان جواب مثبت دادند.
تو هول و ولای آماده شدن برای سفر به فرانسه بود که یکی از دوستانش از فرانسه به ایران آمد.
دوستش که آنجا مشغول تحصیل بود،گفته بود:
"در اوج مبارزات #انقلاب یکبار در فرانسه خدمت امام(ره) رسیدم.
گفتند: به وجود تو در #ایران بیشتر نیاز داریم. من هم قید #تحصیل را زدم و برگشتم".
🌺همین یک جمله از #امام (ره) کافی بود که بعد از آن همه تقاضا و پیگیری، قید #فرانسه را بزند؛
همان جایی که دانشجو ها برای رسیدن به آن،سر و دست می شکستند.
🌹 #روز_دانشجو مبارک 🌹
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
Panahian-Clip-EzdevajHayeKhiyali.mp3
1.88M
❀
#ازدواج
#ازدواج_های_خیالی
❓چرا بعضی ها در انتخاب همسر سخت گیری میکنند؟
❓چرا زوج ها در زندگی مشترک احساس نارضایتی میکنند؟
✅ اونایی که ازدواج کردن یا قصد ازدواج دارن حتما گوش بدن
#استاد_پناهیان
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❀ #رمان #عشق_با_طعم_سادگی #پارت_دوازدهم نگاهش به روبه رو بود و مات، حتی باصدای بسته شدن درهم نگاهش
❀ #رمان
#عشق_با_طعم_سادگی
#پارت_سیزدهم
نور زرد چراغ , کوچه قدیمی و کاهگلی رو کاملا روشن کرده بود،امیر علی زودتر
ازمن جلوی در کوچیک کرمی رنگ وایستاد و با نگاه زیر افتاده و دستهای توی جیب شلوار پارچه ای خاکستری رنگش منتظر من بود.
مثل همیشه ساده پوشیده بود ولی مرتب.
و من بی خیالتر از چند دقیقه قبل، باز توی قلبم قربون صدقه اش رفتم حالا که اشکال نداشت این بی پروایی قلبم!
با قدمهای کوتاه کنارش قرار گرفتم،این کوچه قدیمی مثل همیشه عطر نم میداد.
همون عطری که موقع اومدن بارون همه جا رو پر میکرد و حالا تواین محله های قدیمی این عطر یعنی نوید
مهمون داشتن، به خاطر آب پاشی شدن جلوی در خونه!
باهمه وجودم نفس عمیقی کشیدم و حس کردم نگاه زیر چشمی امیر علی رو, و دستش که روی زنگ قدیمی باهمون صدای بلبلی نشست!
خونه عموی امیر علی رو دوست داشتم.
زیاد اومده بودم اینجا برای عید دیدنی و با مامان برای سفره های نذری فاطمه خانوم.
یک بافت قدیمی داشت یک حیاط کوچیک که دورتادورش اتاق
بود با درهای جدا و چوبی، که یکی میشد پذیرایی, یکی هال ,یکی سرویس ها و بقیه هم اتاق خواب!
بایک آشپزخونه نقلی که اونم از وسط حیاط در داشت و چه صفایی داشت این بحث های
زنونه تو آشپزخونه ای که اپن نبود درست مثل خونه عمه، البته فاصله خونه هاشون هم
فقط یک کوچه بود و تفاوت این دو خونه باغچه های پر از گل عمه بودو باغچه های پر از سبزی فاطمه خانوم!
در خونه که باز شد بی اختیار لبخند نشست روی صورتم، فاکتور گرفتم از اخم پیشونی امیر علی!
صفا وصمیمیت این خونه و افرادش دلم رو آروم میکرد!
احوالپرسی و خون گرمی عمو و زن عموی امیر علی به حدی بود که هیچ وقت تو این خونه احساس غریبی نکنم. به خصوص امشب که دلگرم کننده تر هم بود!
امشب شده بود شب من،هر چی امیر علی سعی کرد جایی دور از من بشینه ولی با حرف عمو اکبرش که گفت:
_ بشین پهلوی خانومت عمو
مجبور شد کنار من بشینه که طرف دیگه ام عطیه بود و من چه قدر توی دلم تشکر کردم از عمو اکبر!
امیر علی لبخند محوی روی لبش داشت ولی یادش رفته بود پاک کنه اخم روی پیشونیش رو، من هم که حسابی گل کرده بود شیطنتم.!
صدام رو آروم کردم وسرم رو نزدیکتر به امیرعلی:
_ببخشیدها ولی بی زحمت بازکنین اون اخم هارو، من نگرانم این پیشونیت چین چین بمونه!
تقصیر من چیه مجبوری امشب از نزدیک تحملم کنی!
خنده ریزی کردم و گفتم:
_ خدا خیر بده عمو جونت رو،الکی الکی تلافی کرد اون قدر حرصی رو که تو ماشین به من دادی!!
اخمش باز شد و لب پایینش رو به دندون گرفت و من دعا کردم کاش به خاطر نخندیدن این کار رو کرده باشه، و من دلم خوش بشه که بالاخره به جای اخم کنار من، یک بار خندید!
آرنج عطیه نشست توی پهلوم و صورتم جمع شد، نگاهم رو دوختم بهش که داشت لبخند دندون نمایی میزد:
_چطوری عروس خانوم؟ کم پیدا !
_باز تو مثل این خواهر شوهرای بد ذات گفتی عروس؟؟بعدشم من کم پیدام تو چرا یک بار زنگ نمیزنی؟!
عطیه با احتیاط خندید :
_خوبه بهم میگی خواهرشوهر، انتظار که نداری من زنگ بزنم و بشم احوال
پرست. بعدشم بدذات خودتی!!
زبونم رو گزیدم تا بلند نخندم به این چشم و ابرو اومدن عطیه، بحث باهاش فایده نداشت بعضی وقتها واقعا می خواست خواهرشوهر بشه و بامزه!
بحث رو عوض کردم:
_راستی آقا امیر محمد و نفیسه جون نمیان؟
عطیه پشت چشمی نازک کرد:
_دلت برای جاری جونت تنگ شده بشینین پشت سر منه یک دونه
خواهر شوهر حرف بزنین!؟!
اخم مصنوعی کردم:
_لوس نشو دیگه، دلم برای وروجکشون تنگ شده.
امیرسام رو خیلی وقته ندیدم شب عاشورا هم که نبودن!
پوفی کردو احساس کردم صورتش درهم شد:
_دل منم براش تنگ شده ولی اونا هیچ وقت خونه عمو اکبر نمیان!!
نگاه متعجبم رو دوختم به نگاه ناراحت عطیه:
_چرا آخه؟
بی فکرو بی مقدمه گفت:
_چون عمو یک غساله!
ادامه دارد...
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❀ #رمان #عشق_با_طعم_سادگی #پارت_سیزدهم نور زرد چراغ , کوچه قدیمی و کاهگلی رو کاملا روشن کرده بود،ا
❀ #رمان
#عشق_با_طعم_سادگی
#پارت_چهاردهم
عطیه ناراحت و پشیمون از حرف و بحث پیش اومده با خودش زیرلب چیزی گفت و من به ذهنم فشار اوردم تا ربط نیومدنشون با شغل عمو اکبر رو بفهمم!
با اینکه خودم تا سرحد مرگ از مرده و غسالخونه ها وحشت داشتم، ولی حرمت داشت این شغل برام که وظیفه هر مسلمونی بود، ولی همه ما ازش فراری بودیم.
و چه دیدگاه بدی از این شغل، توی دید عامه مردم بود و چه اشتباه بود این دیدگاه،
که وظیفه تک تک خودمون هم بودو بالالخره میرسیدیم به جایی که کارمون گره بخوره به یک غسال!
به نتیجه نمیرسیدم حتی نمیتونستم با خودم فکر کنم که شاید از عمو اکبر دلخور باشن یا کدورتی پیش اومده باشه.
چون .چون می دونستم عمو اکبر حسابی مهمون نواز و مهربونه با یک چهره نورانی که حاصل نمازهای سر وقت و با خضوع و خشوعش بود, که من چندبار دیده بودم و غبطه خورده بودم که چرا من وقت نماز به جای اینکه همه ذهنم برای خدا باشه یاد کارهای نکرده و حاجت های درخواستیم از خدا میافتم!
_چطوری عمو جون ؟ مامان بابا خوب بودن؟
از فکر بیرون اومدم با لبخند جواب عمو اکبر رو دادم:
_ممنون سالم رسوندن خدمتتون.
با لحن خون گرمی گفت:
_سلامت باشن سلام مارو هم بهشون برسون.
فاطمه خانوم سینی چایی رو جلوم گرفت و نتونستم جواب عمو اکبر رو بدم با احترام دستم رو لبه سینی گرفتم:
_ممنون نمی خورم!
_چرا مادر؟؟ تازه دمه بفرمایین!
_ممنون، خیلی هم خوبه ولی راستش من اهل چایی نیستم!!
_پس آب جوش برات بیارم دخترم؟
لبخندم پررنگ تر شد به این محبت بی غل وغش:
_نه ممنون.
متوجه نگاه زیر چشمی امیرعلی شدم و یادم افتاد به هم نزدیکیم به فاصله چهار انگشت، و من دلم ضعف رفت برای این نزدیکی بدون اخمش.!
_ به سلامتی شنیدم دانشگاه هم قبول شدی عمو!
نگاهم رو باز چرخوندم سمت عمو اکبر، اصلا امشب دلم نمی خوست این لبخند واقعی رو از خودم دور کنم:
_بله انشاالله از بهمن کلاسهام شروع میشه.
فاطمه خانوم کنار عمو اکبر و عمه همدم نشست:
_ان شاالله به سلامتی، موفق باشی دخترم.
با خجالت لبخند زدم:
_ممنون زن عمو.
عمه هم به لبخندم لبخند با محبتی زدکه عمو اکبر دوباره پرسید:
_حالا چی قبول شدی محیاخانوم؟
اینبار عمو احمد بابای امیر علی, که از بچگی برام عمو احمد بود جواب داد:
_ ریاضی، درست میگم بابا؟؟
چه قدر گرم شدم از این بابا گفتن عمو احمد، حالا من دوتا بابا داشتم دخترها هم که بابایی!
لبخندم عمق گرفت و لحنم گرمتر شد:
_ بله درسته.
نگاه عمو احمد پر از تحسین روم بود و من معذب و خجالت زده، نشسته کمی جابه جا شدم و دستم رو تکیه گاه خودم کردم.
ولی وقتی حس کردم انگشتر فیروزه ی امیر علی رو زیر دستم قلبم ریخت.
این دومین دفعه ای بود که حس می کردم دستهای مردونه اش رو، دومین دفعه بعد از اون اولین باری که بعد خطبه عقد، به اصرار عمه دستم گم شد بین دستهای مردونه اش که سرد بود.
نه با اون گرمای معروف درست مثل امشب
ادامه دارد...
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#اعمال_قبل_از_خواب
⓵قرآنو ختم کنیدباخوندن۳بارسوره توحید
#نبی_اکرم⇪
⓶پیامبرانوشفیعخودتونکنیدباذکریک صلوات⇩
⦅اَللهُمَ صَّلِ عَلےِمُحَمَدوآلِ مُحَمَدوعَجِل فَرَجَهُماَللهُمَ صَلِ عَلےٰجَمیعِ الاَنبیاءوَالمُرسَلین⦆
⓷مومنینروازخودتونراضےنگهداریدباذکر⇩
⦅اَللهُمَ اغْفِرلِلمومنین وَالمومِنات⦆
⓸یهحجوسهعمرهبهجابیاریدباگفتن⇩
⦅سُبحانَ اللهِ وَالحَمدُالله وَلااِلهَ اِله الله وَاللهُ اَکبر⦆
⓹خوندنهزاررکعتنمازبا³بارگفتنذکر⇩
⦅یَفعَلُ اللهُ مایَشاءُبِقُدرَتِهوَیَحکُمُمایُریدُبِعِزَتِه...⦆
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
.
🍁#دعای_فرج
#وعده_شبانه
🍂بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ🍂
❀اِلهی عَظُمَ الْبَلاءُ
❀وَ بَرِحَ الْخَفآءُ
❀وَ انْکَشَفَ الْغِطآء
❀وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ
❀وَ ضاقَتِ الاَْرْض
❀وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ
❀وَ اَنْتَ الْمُسْتَعان
❀وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی
❀وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّ وَ الرَّخآءِ
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِی الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِران یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ
✿ฺالْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
✿ฺاَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
✿ฺالسّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
✿ฺالْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
✿یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ
✿ฺبِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرین
◎#دعای_غریق◎
یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّت قَلْبِی عَلَى دِینِک
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
🌷از امام صادق (ع) روايت شده :
هركه چهل صبحگاه اين عهد را بخواند،
از #ياوران قائم ما باشد،
و اگـــــر پيش از ظهور آن حـضـرت از دنــيا برود ، خدا او را از قــبـر بيرون آورد! كه در خدمت آن حضرت باشد،و حق تعالى بر هر كــــلمه هزار حسنه به او كرامت فرمايد،و هزار گناه از او محو سازد،و آن عــهـــد اين است:
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
✨اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.✨
✨اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.✨
✨اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،✨
✨وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.✨
سه مرتبه بر ران راست خود زده و هر بار میگوییم:
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
🍃 الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
#دعای_عهد 📿
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄