eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
10.9هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
6.3هزار ویدیو
1.2هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
•♥️🍃• ○° خُـوشا به حال هـر آنکس که مبتلای رضاسـت تـمام دار و ندار مـن از دُعـاے رضـاسـت🌻 "أَلسَّلٰامُ‌عَلَیکَ‌یٰا‌عَلی‌اِبنِ‌موسَی‌أَلرّضٰا" ✋🏻 🕌 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱🥀 خدایا سےسال برای این لحظه تلاش کرده‌ام، برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتاده‌ام، زخم‌ها برداشته‌ام، چقدر این منظره زیباست؛ چقدر این لحظه را دوست دارم، عزیز من، زیبای من، مرگ خونین من، کجایے ... ✨🕊 ❤️ ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
🔴🔵 پرسش و پاسخ مهدوی 🌕 پاسخ تمام سؤال های زیر از ناحیه امام زمان علیه السلام می باشد: 🔴 سؤال: می شود شما را بیشتر بشناسم؟ 🔵 جواب: من مهدی هستم، من صاحب الزمان هستم ،من آن قیام کننده ای هستم که روی زمین را پر از عدالت می کنم، همان طور که از بی عدالتی پر شده باشد 📚 ینابیع الموده، قندوزی،ص 464 🔴 سؤال: وقتی شما غایب هستید ما مشکلاتمان را باید به چه کسی بگوئیم؟ 🔵 جواب : در رخدادهایی که پیش می آید به راویان حدیث ما مراجعه کنید ؛ زیرا آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنان هستم 📚 وسائل الشیعه ,ج۱۸, ص ۱۰۱ 🔴 سؤال: چرا شما نمی آئید، ما دوست داریم شما را ببینیم؟ شما برای همیشه پیش ما باشید؟ 🔵 جواب: اگر شیعیان ما که خداوند توفیق طاعتشان دهد در راه ایفای پیمانی که بر عهده دارند هم دل می شدند میمنت ملاقات ما به تأخیر نمی افتاد و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان می گشت. 📚 احتجاج طبرسی، ج 2،ص 315 🔴 سؤال: اما من از شما دلخورم! از نبودنتان، اگر شما بودید..... 🔵 جواب: ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده ایم که اگر جز این بود دشواری ها و مصیبت ها بر شما فرود می آمد و دشمنان شما را ریشه کن می نمودند. 📚 احتجاج طبرسی، ج 2،ص 323 🔴 سؤال: اگر بخواهیم شما از ما راضی باشید چه باید کنیم؟ 🔵 جواب: هر یک از شما باید کاری کند که او را به محبت و دوستی ما نزدیک گرداند و از آنچه خوشایند ما نیست و باعث کراهت و خشم ماست دوری گزیند 📚 احتجاج طبرسی، ج9،ص 323،324 🔴 سؤال: بعضی وقت ها، وقتی همه چیز سخت می شود شک می کنم به بودنتان! 🔵 جواب: هرگز شک به دل راه مده زیرا شیطان دوست دارد که تو شک کنی. 📚کافی کلینی، ج1،ص518،ح4 🔴 سؤال: چه کاری از دست ما ساخته است ما چه کار می توانیم برای ظهور شما بکنیم؟ 🔵 جواب: برای فرج در گشایش حقیقی و کامل بسیار دعا کنید زیرا فرج شما در آن است. 📚کمال الدین و تمام النعمه،شیخ صدوق،ج2،ص521،ح49 🔴 سوال : آیا وقت ظهور شما نرسیده و نشانه های ظهور شما محقق نشده ؟ 🔵 جواب : از علایم ظهور فقط علامات حتمى مانده است و شايد آنها نيز در مدتى كوتاه به وقوع بپيوندند؛ پس بر شما باد كه براى فرج دعا كنيد. 📚 کتاب «الوقایع و الحوادث» نوشته شیخ محمد باقر ملبوبی ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❀ #رمان #عشق_با_طعم_سادگی #پارت_چهل_و_ششم از لحن شیطونش خنده ام گرفت، امروز امیرعلی چه قدر عج
_محیاخانوم درسته نمی تونم حالابه هر مناسبتی برات طلا بخرم ولی قرار نیست شما هم دروغ بگی محض دل من! دلخور نگاهش کردم: _ من دروغ نمیگم، هنوز نمی خوای باورم کنی؟ اخمش باز شد ولی هنوز نگاهش میخ چشمهام بود با شک! -جدی می گم،باورنمی کنی از عطیه بپرس،آخه تو کی دیدی من طلابه خودم آویزون کنم! هرچند که روز خریدمون اخمو بودی ولی... دست چپم وبالا آوردم وحلقه ام رو نشونش دادم: _دیدی که حلقه ام رو ساده ورینگی برداشتم! بازم چین انداخت به پیشونیش: _ نصف اخمو بودن اون روزم هم برای همین بود چون فکر کردم طبق سلیقه ات انتخاب نکردی و به اصطلاح داری مراعات من و میکنی! _ امیرعلی تو از من چی ساخته بودی تو ذهنت ؟ آقا من پشیمون شدم نمیبخشمت ! دست به سینه شدم و صورتم و چرخوندم به حالت قهر، خندید به این کار بچگونه ام و با گرفتن فکم صورتمو چرخوند رو به خودش یک تای ابروش رو داد بالا: _من معذرت می خوام،حالا جون امیرعلی از طلاخوشت نمیاد؟ مگه میشه؟ با حرص گفتم: _بله میشه نمونه ات منی که جلوت نشستم..هرچی بابا مامان بیچاره ام با کلی پس انداز برام آویز و دست بند خریدن که موقع عروسی ها استفاده کنم ...یواشکی بردم فروختم وگندش موقع عروسی ها در میومد و یک دعوای حسابی میشد! بلند بلند خندید: _حالا چرا میفروختی؟خب استفاده نمی کردیشون متفکر یک ابروم رو تا نیمه بالا فرستادم: _ آره خب ولی اینجوری با پولش کیف می کردم و هر چی دلم می خواست می خریدم! این بار بلند تر خندید که اخم کردم و خنده اش جمع شد اویز گردنبند رو از دستش کشیدم: _ حالا جای تنبیه، خودت میندازیش گردنم! سرش رو از روپام بلند کردو من چرخیدم و گردنبند رو به دستش دادم ... آروم بودم و پر از آرامش. زنجیر رو تو گردنم مرتب کرد با "ممنون" گفتن تشکری کردم. با یک لبخند گرم جوابم و داد و نگاهش رو چرخوند روی ساعت دیواری اتاق و من هم رد نگاهش رو گرفتم.بیست دقیقه دیگه غروب بود دوست داشتم روزهای کوچیک زمستونی رو! _ببخشید نذاشتم استراحت کنی! _من خودم خواستم باهات حرف بزنم عزیزم! عزیزم! چه کلمه دوست داشتنی بود به خصوص که برای اولین دفعه از زبون امیرعلی میشنیدم! -من نزاشتم تو استراحت... بقیه حرفش تو دهنش ماسید وقتی نگاهش افتاد به چشمهام که داد میزد احساس درونیم رو ! بی هوا خودم و پرت کردم توی آغوشش و این بار بدون لحظه ای مکث حلقه شد دستهاش دور شونه هام و کنار گوشم آروم گفت: _ ممنونم که هستی! گرم شدم از جمله ای که شنیدم باهمه سادگیش قلبم رو به پرواز درآوردچون حالا راضی بود از بودنم ! **** خمیازه ای کشیدم و سرم و از زیر پتو بیرون آوردم صدای بلند مامان هم به زنگ موبایلم اضافه شد _خب مادر من جواب بده اون گوشیو شاید کسی کار واجب داشته باشه! ،پوفی کشیدم و موبایل رو از روی میز تحریرم برداشتم،نگاهم روی اسم امیر علی ثابت موند،هیچ وقت زنگ نمیزد اونم هفت صبح! _الو محیا... صدای نگرانش که بعد از وصل شدن تماس توی گوشی پیچید دلهره انداخت به جونم، همینطور صدای نزدیک گریه یک بچه که از صدای امیرعلی میشد فهمید سعی در آروم کردنش داره! _جونم امیر علی چی شده؟ صداش روشنیدم: _جونم عمو .جان اروم عزیزم ! _امیر علی اون بچه کیه؟ میگی چیشده! صدام میلرزید بدخواب شده بودم و استرس گرفته بودم امیرعلی هم که به جای جواب من بچه رو میداد. _امیرعلی؟؟ انگار تازه یادش افتاده بود من پشت خطم: _محیا بیا بیرون من پشت در خونتونم! ادامه دارد... ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#رمان #عشق_با_طعم_سادگی #پارت_چهل_و_هفتم _محیاخانوم درسته نمی تونم حالابه هر مناسبتی برات طلا بخرم
کامل خواب از سرم پرید و قلبم شروع کرد به تند زدن .فقط همین و گفت و بعد تماس قطع شد!نفهمیدم چطوری چادر رنگی دم دست مامان و روی سرم کشیدم و رفتم بیرون. صدای گریه بچه از توی حیاطم شنیده میشد.قدم تند کردم و در رو باز! امیرسام بود که بی تابی می کردو امیرعلی حسابی کلافه بود و ناراحت.توی سر منم هزار تا سوال جولون میداد! اول از همه دستهام و جلو بردم و امیرسام رو از بغلش گرفتم: _جونم خاله چیه آروم..سلام گلم...چی شده؟؟ امیرسام باشنیدن صدای جدید یکم به صورتم خیره شدو بعد به جای گریه سرش و توی گردنم قایم کرد.امیرعلی کلافه ولی از سر آسودگی بند اومدن گریه امیر سام نفسش رو باصدا پرت کرد بیرون! حالا نوبت من بود: _چی شده؟ به موهاش دست کشید: بابای نفیسه خانوم فوت شده! هی بلندی گفتم ولی چون امیرسام از ترس تو بغلم تکونی خورد دستم رو جلوی دهنم گرفتم و آروم ادامه دادم: _وای خدای من کی؟ -مثل اینکه صبح زود حالشون بد میشه ولی تاقبل رسیدن اورژانس تموم میکنن قلبم فشرده شدو تنها جمله ای که از قلبم به زبونم اومد این بود: _بیچاره نفیسه جون ! امیرسام خیلی بی تابی می کنه عطیه و مامانم گرفتار بودن اونجا برای کمک.تو میای بریم که حواست بهش باشه!؟ سر امیرسام رو که باز شروع کرده بود به نق نق کردن نوازش کردم: –آره چرا که نه صبر کن حاضر بشم! دست دراز کرد امیرسام رو بگیره: _پس منتظرم! امیرسام رو به خودم فشردم: نمی خواد میبرمش تو خونه تو هم بیا تو. به نشونه موافقت سرتکون داد و من جلوتر همون طور که با لحن نوازشگر و بچگانه با امیرسام حرف می زدم رفتم توی خونه. نفهمیدم چطوری حاض شدم،مامان نزاشت امیرسام رو با خودمون ببریم میگفت بچه توی اون گریه بیشتر عصبی میشه گفت خودش امیرسام رو نگه میداره تا من برم خونه آقای رحیمی وتسلیت بدم بهشون وبه نفیسه جون بگم من توی خونه خودمون حواسم به امیرسام کوچولوش هست ! باتوقف ماشین به امیر علی نگاه کردم،تمام مسیر هردومون ساکت بودیم و توی فکر! صدای صوت قرآن مجلسی تو کوچه رو هم پر کرده بود و من بی هوا بغض جا خوش کرد توی گلوم. و قدمهام سست شد. همهمه بود و من فقط دنبال امیرعلی می رفتم سربه زیر حتی بدون اینکه به کسی سلام کنم ! اشکهای توی چشمم دیدم رو تار کرده بودکی گریه ام گرفته بود! دم ورودی چشمم روی قاب عکس آقای رحیمی موند و خاطره های شب عروسی امیر محمد و شب بله برونش توی ذهنم زنده میشد که آقای رحیمی توش حضور پر رنگی داشت...انگار با فوت.یک نفر خود ذهن آدم بی دلیل دنبال خاطره می گرده که توش مرده ی حاضر حضور پر رنگی داشته باشه ! پلک که زدم اشکهام سر خورد روی گونه هام و صدای جیغ بلند نفیسه که داد می زد "بابا" اشک پشت اشک بود که روی گونه هام جاری می کرد ! _برو تو خونه! گیج به امیر علی نگاه کردم که با دیدن اشکهای من زمزمه کرد _محیااا بغض بزرگم رو فرو دادم و بی هیچ حرفی رفتم از جلوی چشمای امیرعلی که نگران شده بود! صدای گریه ها شده بود میخ و فرو می رفت توی قلبم گیج به اطرافم نگاه می کردم. نفیسه جون کنار یک دونه زن داداش و خواهر و مادرش نشسته بود و گریه هاشون بی اونکه بخوای اشک می آورد توی چشمهات! دستی روی بازوم نشست سرچرخوندم عطیه بود..پراز بغض ...احتیاجی به گفتن و حرف زدن نبود هردو همدیگه رو بغل کردیم و بعد هم گریه،همیشه نباید جزو درجه یک داغ دیده ها باشی همین که قلب آدم لبریز از احساس باشه شریک می شی تو غصه ها و حتی گریه ها! عطیه هلم داد سمت مه لقا خانوم موقع تسلیت گفتن بود!..من هم پا به پای اون کسی که تو بغلم می گرفتم برای تسلیت گریه کردم و بیشتر از همه نفیسه که کنار گوشم می گفت: _ بابام محیا جون ،دیدی چی شد ؟!یتیم شدم ! و من با خودم زمزمه کردم یتیم کلمه ای که ساده گفته میشد ولی چه دردی داشت این کلمه ای که موقع تکرارش بغض راه گلو رو می بست.. ادامه دارد... ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
نگذار روی سنگ قبرمان بنویسند این هم جمال مهدی فاطمه را ندید رفت😔😔 خودت برای ظهورت دعا کن مولا.... 🌱🌸 🌙💛 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
کلمینی.mp3
3.64M
یکمی حرف بزن علی نمیره💔 حرف رفتن نزن علی میمیره😭 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
1_324271782.mp3
1.78M
🌸امام خمینی (ره): اگر هرروز (بعد از نماز صبح) خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️ ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
❀ ░🦋~ ۰❤️۰ مـرا با دور شدݩ ازخودٺ امتحاݩ ‌نڪݩ.. مݩ ‌بھ ‌بهانھ ے ‌در کنارِتو بودݩ ‌نفَس ؛‌ مۍڪشم!♡ ░🌿~ ✨ ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
سلام و عرض ادب خدمت تک تک همراهان و دوستان کانال 😍 با نزدیک شدن تصمیم گرفتیم مطالبی با مضمون و با همین هشتک در کانال بدیم 🖤💔 ❣امیدواریم مفید واقع بشه و همه بهره کافی رواز مطالب ببرن❣ یادتون نره!!!! تو این ایام حتما از حضرت فاطمه زهرا بخواهید برای ظهور پسرشون دعا کنند 😢 باشد ما نیز شاهد امر ظهور باشیم... ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
🌸 آیه مباهله🌸 فَمَنْ حآجَّکَ فیهِ مِن بَعْدِ ما جاءکَ مِنَ الْعِلمِ فَقُل تَعالَوْ نَدْعُ اَبناءنا و اَبناءکُمْ و نِساءنا و نِساءکُمْ و أنْفُسَنا و أنْفُسَکُم ثُمَّ نبْتَهِل فَنَجْعَل لَّعنَةَ اللّهِ عَلَی الْکاذِبینَ پس ای رسول ما ، بعد از آنکه تو به علم راه یافتی ، هرکس با تو به محاجه برخاست ، بگو فرزندان ما و شما و خود ما و شما با هم به مباهله برخیزیم و بر دروغگو لعنت کنیم. 💐امام صادق می فرماید : در روز مباهله پیامبر اکرم امام حسین را بغل گرفت و دست امام حسن را گرفت پشت سرش حضرت فاطمه و پشت او هم امیرالمومنین به سوی مسیحیان نجران رفتند . اسقف نجران گفت : ای گروه نصاری ، من افرادی را می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جا بکند ، خدا آن را میکند . با اینها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد و تا روز قیامت یک نصرانی روی زمین باقی نخواهد ماند که یکی از آن افراد حضرت زهرا (س) بود 💐 🌸سوره کوثر🌸 اِنّا اَعطَیْناکَ الْکوْثَرَ . فَصَلِّ لِرَبِّکَ و انْحَرْ . اِنَّ شانِئَکَ هُوَالاَبْتَرْ ما تو را چشمه کوثر دادیم . پس برای پروردگارت نماز گذار و قربانی کن . دشمنت بی تبار خواهد بود 💐سوره کوثر در شأن حضرت فاطمه الزهرا (س) نازل شده است . کفاری که تاب روشنگری ها و بزرگی پیامبر را نداشتند به یکدیگر بشارت میدادند که پیامبر پسری ندارد و این نسل ادامه نخواهد یافت اما سوره کوثر بر همه افکار پوچ بدخواهان خط باطل کشید💐 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(س)💚 ❇️برای زنان بهتر آن است که... ♻️العوالم،ج11،ص 179 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
بعضی از این مذهبی ها افتخارشون اینکه اصلا زنا نکردن☺️ ولی شیطون به یه مذهبی ک نمیگه برو زنا کن😇 شیطون میدونی بهشون چی میگه?? میگه برو غیبت کن !!! چون جرم غیبت اندازه هفتادتا زناست😞 به همین راحتی ... اونی ک از روی کمبود وحماقت رفت زنا کرد رو خدا میبخشه چون حق الله هست ... اما کسی ک غیبت کرده رو خدا نمیبشه چون حق الناس هست .... حق الناس رو باید طرف رضایت بده تا بخشیده شی .... ❀ ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
سعی کنید بعد از نماز مقداری تعقیب بخوانید و زود بلند نشوید و بروید حضرت آیت الله حاج میرزا علی هسته ای(ره) با همان لهجه شیرین اصفهانی خود می فرمود: بادبادک، بی دنباله بالا نمیره، نماز هم بدون تعقیب بالا نمی رود. ✅ برخی تعقیبات مشترکه بعد از نماز⇩ ✅‍ دعا کردن ✅‍ ذکر تسبیحات حضرت زهرا(س) ✅‍ خواندن سوره حمد و آیت الکرسی ✅‍ سه مرتبه: استغفرالله الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم، ذوالجلال والاکرام و اتوب الیه ˝آیت الله مجتهدی تهرانی(ره)˝ ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕 نزار بینتون فاصله بیفته😔 اللهم عجل لولیک الفرج🌸 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
♥️🌱 عاقبت یڪ روز، تمام این دورےها... دوستےها را جبران مےڪند! عاقبت یڪ روز... من بھ تو مےرسم!:)🌙 💔 ♥️ ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
❀ 🥀بسَمِ‌اللهِ‌قاصِم‌الجّبارین🥀 🌱بنام‌درهم‌شڪننده‌سرڪشان🌱 سلام به تک تک عزیزان همیشه همراه✋براتون
💔 السلام ای سرادر عزیزتر از جانم... البته نه تنها عزیزتر ازجان من که حتی عزیزتر از جان سیدجانمان ، رهبر جانمان «سیدعلی» هنوز هم در گوشه ها و حفره های ذهنم اشک های رهبر تداعی میشود در مراسم تشییع تو😢 هنوز هم گوشه گوشه قلبم خبر اعلام شهادتت را یادآوری میکند و آه آه از ناباوری... که هنوز هم باور نمیکنم شهادتت را😔 سردارم ، عزیزدل مردم ایران ، پدر زینب این روزها عجیب ملت ایران ، عزیزانت و من دختر کوچکت دلم دعای تو را میطلبد... برایمان دعا کن که در نبودت پشت ولایت را خالی نکنیم و گاام برداریم برای ظهور گل فاطمه(س)😭🌱 ✍ 🌺 @Eeshgh_313 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
وقتی نماز میخونم خدا منو میبینه به به به           به به به فرشته ای مهربون برام دعا میخونه به به به           به به به وقتی نماز میخونم فرشته ها میبینن به به به           به به به یکی یکی میانو رو سجادم میشینن به به به           به به به آی بچه های باهوش نماز نشه فراموش شیرین شیرین شیرینه، نماز چقد شیرینه آفرین به تو فرشته که جات تو بهشته با این نمازت حالا شدی تو مثل گلها امام عصر و زمان بهت میگه ماشالله ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 🌱 امشب‌گمان‌نڪنم‌برود‌سمت‌ڪربلا. حالش‌بد‌است،مادرمان‌روبه‌قبله‌است..🌻😭 😭 🖤 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
❀ 🔰 مقام والای یاران امام زمان ( علیه السلام ) 💎امام محمد باقر (علیه السلام) فرمودند:🔻 🔶 گویا یاران قائم علیه السلام را میبینم که سراسر شرق و غرب عالم را پر کرده اند. همه چیز حتی حیوانات درنده و پرندگان وحشی از آنان اطاعت خواهند کرد و در همه چیز رضایت ایشان را می جویند. تا آنجا که سرزمینی بر سرزمین دیگر فخر می فروشد و می گوید امروز یکی از (علیه السلام) بر من گذشت. 📚 کمال الدین ج ۲ ص ۶۷۳ 📚 مکیال المکارم ج ۱ ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
الهی در دلم از چرخ گردون شکوه ها دارم غمی در سینه ام از بیکسی مرتضی دارم توان آنکه از بستر ز پا خیزم ندارم من که جسمی ناتوان و بی رمق سرتا به پا دارم چه میشدتا حسن در کوچه همراهم نبودآنروز دلی خونین ز چشم پر زخون مجتبی دارم حسین افسرده و زینب حزین و مجتبی گریان چقدراندوه و رنج وغصه و غم،ای خدا،دارم چه شد،مزدرسالت شدادا با کشتن محسن منی که عزت پیغمبری از مصطفی دارم به هرلحظه که ازعمرم رود،عجل وفاتی را به روی لب،به سوی قبله دروقت دعا دارم چنان از هجر جانسوز پدر محزون گردیدم که روی لب هنوزم ناله ی واویلتا دارم دلی پرخون نصیب مرتضی گردیده از اندوه منم جسمی کبود و قامتی از غم دوتا دارم ندارم حاجتی غیر از تمنای اجل یا رب که از او بهر راحت گشتن امید شفا دارم به هر جایی از این خانه ز خون سینه زارم نشانی جانگداز از بعد مرگ خود به جا دارم اسلام مولایی ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
سلام و عرض ادب به عزیزان و همراهان ✋ سپاس از اینڪه ما رو همراهی میڪنید و با انتقاد،پیشنهاد و نظراتون به ما دلگرمی میدید!🌹 با توجه به درخواست های مکرر شما عزیزان جهت طولانی کردن پارت های رمان 🌸، تصمیم گرفتیم فایل این رمان رو تقدیم نگاه زیبای شما عزیزان کنیم.☺️ ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
💚 وقتی کسی برای تو تب هم نمی کند ☘دیگر نسوزاین همه آقا به پای شهر تو گریه میکنی و صدایت نمی رسد ☘گم‌میشودصدای‌تودرخنده‌های شهر 🌱🌹 🌙💛 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
💔 منی که غرق گناهم، شکسته بال و پرم چگونه نام بلند تو را به لب ببرم؟! هنوز نیمه ی شب های جمعه می آید نوای مادر او،تشنه ذبح شد پسرم🥀 ✋ ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄
4_5807461229244974836.mp3
6.51M
🦋 💔 شب‌های‌جمعه‌دلم‌غرق‌آهه🍂 زهراي‌مرضیـــــه‌تو‌قتلگاهه🍂 باناله‌میگه،بُنَی‌بُـنَـــــی😭😭 🌸 ❀[ @EmamZaman ]❀ ┄┅═✧❁✧═┅┄