eitaa logo
💜انتظار فرج💜
85 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
315 ویدیو
12 فایل
گنـاه‌یعنـی : انا لـا منتظر‌ المـہـدی :)همینقـدر صریـح 💔 ˢⁱⁿ ᵐᵉᵃⁿˢ ⁱ ᵃᵐ ⁿᵒᵗ ʷᵃⁱᵗⁱⁿᵍ ᶠᵒʳ ᵐᵃʰᵈⁱ(ᵃˢ) ˢᵒ ᵉˣᵖˡⁱᶜⁱᵗ شرایطمون😌↓ @sharayet_en_t_zar خادمان🖇↓ @zohurenazdik @bia_gol_e_zahra «ناشناس»↓ payamenashenas.ir/Entezar_faraj متحد: @zivaralatarzan
مشاهده در ایتا
دانلود
15.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 حضور عوامل و بازیگران گاندو در روابط عمومی صدا و سیما °•~━━✥❖✥━━~•° @En_t_e_zar °•~━━✥❖✥━━~•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخورد عجیب با خانم بازیگر به دلیل بازی در سریال گاندو! °•~━━✥❖✥━━~•° @En_t_e_zar °•~━━✥❖✥━━~•°
بذار همه فحش بدن🔥 تو برو پیش خدات بگو خدا جون دوستت دارم❤️ °•~━━✥❖✥━━~•° @En_t_e_zar °•~━━✥❖✥━━~•°
😴یاد آوری اعمال قبل از 😴 حضرت فرمودند هر شب پیش از خواب : 1. را ختم کنید (=٣ بار سوره توحید) 2. پیامبران را شفیع خود گردانید (=۱ بار: اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم، اللهم صل علی جمیع الانبیاء و المرسلین) 3. مومنین را از خود راضی کنید (=۱بار: اللهم اغفر للمومنین و المومنات) 4. یک حج و یک عمره به جا آورید ( ۱ بار: سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر) 5. اقامه هزار ركعت نماز (=٣ بار: «یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ» ) آیا حیف نیست هرشب به این سادگی از چنین خیر پربرکتی محروم شویم ؟ °•~━━✥❖✥━━~•° @En_t_e_zar °•~━━✥❖✥━━~•°
دستور العمل نماز شب🤩 هرکاری که قصد شروع کردنش رو داری از دور سخت بنظر میرسه ولی بعدش برات شیرین میشه و آسون... ❣ پس شروع کن واثارش رو کم کم ببین💞 🦋پیشنهاد:میتونید قرآن خوندن روهم به برنامه اضافه کنید ودر معانی فکر کنید... اینجوری هم بانماز خوندن شما با خدا حرف زدید وخداهم به وسیله قرآن سخن میگه باشما😍🥺💕 التماس دعا 🖤 °•~━━✥❖✥━━~•° @En_t_e_zar °•~━━✥❖✥━━~•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴پیشنهاد میکنم کلیپ بالا رو حتما ببینید 🎥 از برخی سریالهای بی محتوای نمایش خانگی تا نماهنگی که این روزها سروصدای زیادی به پا کرده °•~━━✥❖✥━━~•° @En_t_e_zar °•~━━✥❖✥━━~•°
✓ با چشم پوشی از این گناه راه صد ساله را یک شبه طی کنید! یه چیزی تو زندگی حضرت یوسف،ابن سیرین،رجبعلی خیاط،شهید هادی،شهیداحمد علی نیری مشترکه... همشون بعداز چشم پوشی از گناه نگاه و خلوت با نامحرم به مقام های بزرگی رسیدن... یکی عزیز مصر یکی معبر یکی عارف بالله و اون یکی شهید... °•~━━✥❖✥━━~•° @En_t_e_zar °•~━━✥❖✥━━~•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💜انتظار فرج💜
#سلام_بر_ابراهیم #قسمت_دوازدهم پوریاي ولي ایرج گرائي ،سعید صالح تاش مهمترين خاطره كشتي ابراهيم
وقتي ابراهيم روي تشك رفت، من در بين تماشاگرها رفته بودم و داشتم نگاهش مي كردم👀، حريف ابراهيم داشت با او حرف مي زد 🗣و او هم سرش رو به علامت تائيد تكون مي داد . بعد هم حريف ابراهيم يك جائي رو بالای سالن بين تماشاگرها به او نشان داد . من هم برگشتم و نگاه كردم🤓. ديدم يه پيرزن، تسبيح به دست📿، اون بالاي سكوها نشسته. نفهميدم چي گفتن و چي شد ولي ابراهيم خيلي بد كشتي رو شروع كرد و همه اش دفاع مي كرد .🤼‍♂ بيچاره مربي ابراهيم، اينقدر داد زد 🗣و راهنمائي كرد كه صداش گرفت. ولي ابراهيم انگار هيچي از حرفاي مربي و حتي داد زدن هاي من رو نمي شنيد و فقط داشت وقت رو تلف مي كرد .😕 حريف ابراهيم با اينكه اولش خيلي ترسيده بود ولي جرأت پيدا كرد و هي حمله مي كرد . ابراهيم هم با آرامش خاصي مشغول دفاع بود . داور اولين اخطار و بعد هم دومين اخطار رو به ابراهيم داد و در پايان هم ابراهيم باخت و حريف ابراهيم قهرمان 74 كيلو شد .🥇 داور وقتي دست حريف را بالا مي برد ابراهيم مي خنديد و خوشحال بود ☺️انگار كه خودش قهرمان شده. بعد هم دو تا كشتي گير يكديگر رو بغل كردند . حريف ابراهيم در حالي كه از خوشحالي گريه مي كرد خم شد و دست ابراهيم رو بوسيد . دو تا كشتي گير در حال خارج شدن از سالن بودن كه از بالای سكوها پريدم پائين و آمدم سمت ابراهيم و داد زدم:🗣 "آدم عاقل، اين چه وضع كشتي بود . بعد هم از زور عصبانيت😡 با مشت زدم به بازوي ابراهيم " و گفتم : "آخه اگه نمي خواي كشتي بگيري بگو، ما رو هم معطل نكن."😤 ابراهيم خيلي آرام و با يه لبخند هميشگي گفت: " اينقدر حرص نخور" 😊بعد هم سريع رفت تو رختكن و لباس هاش رو پوشيد و سرش رو انداخت پائين و رفت ...
از زور عصبانيت😡 كارد مي زدن خونم در نمي اومد، همينطور به دروديوار مشت مي زدم👊🏻. نيم ساعت نشستم و وقتي كمي آروم شدم. راه افتادم كه برم بيرون. جلوي در ورزشگاه همان حريف فينال ابراهيم رو ديدم كه با مادر و 🧕كلي از فاميلهاشان دور هم ايستاده بودن و خيلي خوشحال بودن😍. يكدفعه همان آقا من رو صدا كرد . برگشتم و با اخم گفتم :" بله ؟"😠 آمد به سمت من و گفت : "من متوجه شدم شما رفيق آقا ابرام هستيد،درسته ؟ " 🙂 با عصبانيت گفتم: فرمايش؟🤨 ادامه داد : "آقا عجب رفيق با مرامي داريد . من قبل مسابقه به آقا ابراهيم گفتم شك ندارم كه از شما مي خورم، اما هواي ما رو داشته باش، مادرم 🧕وبرادرام 👱‍♂اون بالای سالن نشسته اند،مواظب باش ما خيلي ضايع نشيم ".😅 بعد ادامه داد : "رفيقتون سنگ تموم گذاشت نمي دوني مادرم چقدر خوشحاله "😍 هم گريه اش گرفت😢 و گفت : "من تازه ازدواج كردم و به جايزه نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نمي دوني چقدر خوشحالم."😃 من هم كه مانده بودم چي بگم كمي سكوت كردم و گفتم : "رفيق جون ، اگه من جاي داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي كشيدن اين كار رو نمي كردم. اين كارا مخصوص آدماي بزرگي مثل آقا ابرامه."🙃 از آن پسر خداحافظي كردم و نيم نگاهي به اون پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حركت كردم. بين راه به كار به کار ابراهیم فکر میکردم 🤔 اينجور گذشت كردن اصلا با عقل جور در نمي ياد . با خودم فکر میکردم که پورياي ولي وقتي فهميد كه حريفش به قهرماني تو مسابقه احتياج داره و حاكم شهر، اونها رواذيت كرده، به حريفش باخت اما ابراهيم... ياد تمرين هاي سختي كه ابراهيم توي اين مدت كشيده بود افتادم و به ياد لبخندهاي😇 اون پيرزن و اون جوون، يكدفعه گريه ام گرفت😢 .عجب آدميه اين ابراهيم!❤️