eitaa logo
پای ولی می مانیم
86 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
12 فایل
به نام خدا باسلام واحترام،به فعالیت خود ادامه خواهیم داد با هدف ولایتمداری، جهاد تبیین و بصیرت افزایی https://eitaa.com/enghelab_basirat
مشاهده در ایتا
دانلود
👈مهم وتکرار تاریخ در زمان حال 💢10 جمادی الاوّل سالروز برپایی ♦️در سال هـ در چنین روزی اتّفاق افتاد (1) و در این ماه شد و _نزول_نصر از خداوند کریم بر امیر المؤمنین‌ علیه السلام واقع شد. (2) بنا بر قولی در این ماه واقع شده است (3) و قول دیگر این ماه است. (4) ♦️ این از آنجا شروع شد که بعد از مردم با المؤمنین‌ علیه السلام، به بهانه ی از خارج شدند و به پیوستند. که قبلا عامل در بود و از طرف امیر المؤمنین‌ علیه السلام شده بود، به مکّه آمد و که دویست خریده بود برای آورد و به طرف بصره حرکت کردند تا به این شهر رسیدند. ♦️پس از ورود، به خانه ی بن عامل امیر المؤمنین‌ علیه السلام ریختند و او را کردند و بسیار زدند و موی ریش و سر و دو ابروی او را کندند. ♦️ علیه السلام برای با آنان به طرف حرکت فرمودند. در این جنگ همراه امیر المؤمنین‌ علیه السلام، حسن و حسین علیهما السلام و همچنین حنیفه و و اولاد و عدّه ای از هاشم همراه با و و عدّه ای از و بودند. ♦️ نفر از ، نفر از کسانی که با پیامبر صلّی الله علیه و آله در شرکت کرده بودند و 1500 نفر از سایر اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله شرکت کردند. (5) ♦️ را همراه با قرآنی فرستادند که بصریان را به حکم قرآن بخواند، ولی آنان مسلم را هدف ساختند و کردند. ♦️بعد از های عمّار و امیر المؤمنین‌ علیه السلام، در الاولی جنگی را که شروع کرده بود ادامه دادند و امیر المؤمنین‌ علیه السلام در مقام مقابله با آنان بر آمدند. در این جنگ از لشکر امیر المؤمنین‌ علیه السلام که هزار مرد جنگی بودند هزار نفر شدند، و از لشکر جمل که هزار نفر بودند نفر شدند. (6) ♦️آخر الأمر که نصیب لشکر امیر المؤمنین‌ علیه السلام شد، حضرت کنار آمدند و فرمودند :«ای ، تو را امر کرده بود که به جنگ من بیرون آیی ؟ آیا تو را امر نفرمود که در خانه ی خود بنشینی و بیرون نیایی ؟ بخدا سوگند،'انصاف ندادند آنانکه های خود را داشتند و را آوردند». ♦️ بن ابی بکر خواهرش را از بیرون کشید. امیر المؤمنین‌ علیه السلام دستور داد او را به خانه ی ابی_طلحه ببرند و بعد او را به و از مکّه به فرستاد. ♦️در این جنگ که از بزرگان لشکر و شیعیان امیر المؤمنین‌ علیه السلام بود شد و آن حضرت بالای سرش آمده فرمودند :«ای زید، خدا رحمتت کند که تو اندک بود، و تو در بود». 📚 منابع : 1. مناقب آل ابی طالب علیهم السلام : ج 3، ص 181. و ... . 2. مسار الشیعة : ص 31. و ... . 3. العدد القویة : ص 54. و ... . 4. منتخب التواریخ : ص 160. 5. مناقب آل ابی طالب علیهم السلام : ج 3، ص 190. و ... . 6. بحار الانوار : ج 32، ص 174، 211. و ... . 🇮🇷به گروه منتظران نور 👉دعوتید
❣️﷽❣️ 🌴🌹 🌹🌴 ⃣ 6 ـ : روز 25 ماه صفر، جمعه بيمارى پيامبر سخت شده است، تب او بسيار شديدتر شده است، سمّ در بدن او اثر نموده و رنگ او زرد شده است. او دلش مى خواهد تا آخرين سخنان خود را با مردم داشته باشد. او از اطرافيان خود مى خواهد تا هفت سطل آب از چاه بكشند. او دستور مى دهد تا اين آب ها را بر بدن او بريزند تا شايد از شدّت تب كم شود.10 پيامبر به سوى مسجد مى شتابد. مردم همه در مسجد جمع مى شوند... پيامبر به بالاى منبر مى رود و چنين مى گويد: "من به زودى به ديدار خداى خويش خواهم رفت... من دو چيز گرانبها را براى شما به يادگار مى گذارم. و خود را در نزد شما به مى گذارم... مبادا بعد از من از برگرديد و به هوا و هوس خود عمل كنيد، ، ، من و من است.11 7 ـ : روز 27 ماه صفر، يكشنبه هاشم به ديدار پيامبر آمده اند، پيامبر گاه بى هوش مى شود و گاه به هوش مى آيد.12 پيامبر چشم خود را باز مى كند، به ، عموى خود مى گويد: "عمو جان، آيا حاضر هستى تا وصيّت هاى مرا انجام دهى و قرض هاى مرا ادا كنى؟". عبّاس نگاهى به پيامبر مى كند و مى گويد: "من چگونه خواهم توانست از عهده اين كار مهم برآيم؟". پيامبر بار ديگر سخن خود را تكرار مى كند و عبّاس همان جواب را مى دهد. اكنون، پيامبر رو به على(ع) مى كند و مى فرمايد: "اى على، آيا حاضر هستى تا به هاى من عمل كنى و هاى مرا پرداخت كنى". على(ع) جواب مى دهد: "بله، پدر و مادرم فداى شما باد، من حاضر هستم تا به وصيّت هاى شما عمل كنم".13 پيامبر از روى خوشحالى با صداى بلند مى گويد: "اى على، تو در دنيا و آخرت برادر من هستى، به راستى كه تو جانشين و من مى باشى". اكنون پيامبر را مى طلبد و به او چنين مى گويد: "اى بلال، برو و شمشير ، زِره ، عمامه و پرچم مرا بياور". بلال از اتاق بيرون مى رود و بعد از لحظاتى... پيامبر رو به على(ع)مى كند و مى گويد: "اى على، اين وسايل را از بلال تحويل بگير و به خانه خود ببر".14 8 ـ : روز 27 ماه صفر، يكشنبه نازل مى شود، او به پيامبر چنين مى گويد: "اى محمّد! دستور بده تا همه از اتاق خارج شوند و فقط على(ع)بماند". پيامبر از همه مى خواهد تا اتاق را ترك كنند. جبرئيل رو به پيامبر مى كند و مى گويد: "اى محمّد! خدايت سلام مى رساند و مى گويد: "اين بايد به دست و جانشين تو برسد"".15 پيامبر رو به على(ع) مى كند و مى گويد: ــ اى على، آيا از اين عهد نامه كه خدا برايت فرستاده آگاه شدى؟ آيا به من قول مى دهى كه به آن عمل كنى. ــ آرى، پدر و مادرم به فداى شما باد، من قول مى دهم به آن عمل كنم و خداوند هم مرا يارى خواهد نمود. ــ على جان! در اين آمده است كه تو بايد را دوست بدارى و با باشى، تو بايد بر ها و كنى، على جان! بعد از من، مردم جمع مى شوند تو را مى كنند و به تو مى كنند، تو بايد در مقابل همه اينها كنى! ــ چشم اى رسول خدا، من در مقابل همه اين سختى ها و بلاها صبر مى كنم. سپس على(ع) به مى رود و در سجده با خداى خويش سخن مى گويد: "من قبول كردم و به آن راضى هستم".16 9 ـ پدر به دختر: شبِ 28 ماه صفر، شب دوشنبه فاطمه(س) همراه با و (عليهما السلام) وارد مى شوند، تا نگاه فاطمه(س) به پدر مى افتد و او را در آن حالت مى بيند اشكش جارى مى شود. پيامبر فاطمه(س)را نزد خود مى خواند و او را در آغوش مى گيرد و پيشانى او را مى بوسد و به او مى گويد: "پدرت به فدايت باد". فاطمه(س) طاقت نمى آورد و صداى گريه اش بلند مى شود. پيامبر او را در آغوش مى گيرد و مى گويد: "به خدا قسم! خدا تو را از خواهد گرفت، دخترم! بدان كه خدا به تو، خواهد شد، بر كسانى كه در تو ستم روا دارند".17 ..... 🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤 🇮🇷به گروه منتظران نور 👉دعوتید