on the fritz= on the blink
خراب
go on the fritz= go on the blink
خراب شدن
Example: Your computer went on the fritz again.
مثال: کامپیوتر شما مجددا خراب شد.
Example: This vacuum cleaner is on the blink. Why don't you have it fixed?
مثال: این جارو برقی خراب است. چرا نمیدهی تعمیرش کنند؟
Example: How long has this fridge been on the fritz?
مثال: چند مدت است که این یخچال خراب است؟
@englishisgreatfun
renowned: مشهور
نکته: renowned= famous
Example: He is renowned for his best-selling novels.
مثال: او به رمانهای پرفروشاش مشهور است.
@englishisgreatfun
won't take no for an answer:
کوتاه آمدن، ولکن ماجرا شدن، بیخیال شدن
(نکته: از این عبارت زمانی استفاده میکنیم که فردی از شما درخواستی دارد و یا میخواهد کاری انجام دهد و به تایید شما نیاز دارد.)
Example: My friend is constantly asking me to stay up till the morning playing computer games, and he won't take no for and answer.
مثال: دوست من مدام از من میخواهد تا صبح بیدار باشم و کامپیوتر بازی کنیم و ولکن ماجرا نیست.
@emglishisgreatfun
hold somebody responsible:
کسی را مسئول دانستن
Example: You're driving recklessly; if I end up in the hospital, I'll hold you personally responsible.
مثال: دارید بیاحتیاط رانندگی میکنید؛ اگر کارم به بیمارستان بکشد، شخصا شما را مسئول میدانم.
@englishisgreatfun
ingenuity:
هوش و ذکاوت، ابتکار، نوآوری
نکته: ingenuity= inventiveness= creativeness
alacrity:
اشتیاق
نکته: alacrity= enthusiasm= eagerness
Example: The fact that some people accept changes with alacrity indicates that they have ingenuity.
مثال: این حقیقت که بعضی از افراد تغییرها را با اشتیاق قبول میکنند نشاندهنده این موضوع است که آنان ابتکار دارند.
@englishisgreatfun
inner circle:
دارودسته، باند، گروه پرنفوذ
Example: Is he part of the famous inner circle?
مثال: آیا او عضوی از گروه پرنفوذ مشهور است؟
@englishisgreatfun