versatile:
۱. پرکاربرد، کاربردی ( برای ابزار و اشیا استفاده میشود.)
Example: Computers nowadays are so versatile that we can't go without them.
مثال: امروز کامپیوترها آنچنان پرکاربرد هستند که نمیتوان بدون آنها زندگی کرد.
@englishisgreatfun
versatile:
۲. همه فن حریف، دارای مهارتهای متنوع ( برای افراد استفاده میشود.)
Example: He has dedicated himself to learning different skills that now he's versatile.
مثال: او بیشتر اوقات خود را صرف یادگیری مهارتهای مختلف کرده است که الان او همه فن حریف (و دارای مهارتهای مختلف) است.
@englishisgreatfun
recalibrate:
مورد بازنگری قراردادن
Example: Do you see the fast-moving clouds in the sky? I think weather analysts should recalibrate their forcasts.
مثال: اون ابرهایی را میبینید که به سرعت حرکت میکنند؟ فکر میکنم که کارشناسان آب و هوا باید پیشبینیشان را مورد بازنگری قرار دهند.
@englishisgreatfun
mistime:
در زمان غلط انجام دادن یا گفتن، نابههنگام گفتن یا انجام دادن، در زمان نامناسب انجام دادن یا گفتن
Example: No offence, but all of your jokes were mistimed.
مثال: ناراحت نشی، اما تمام جوکهای شما در زمان نامناسبی گفته شد.
@englishisgreatfun
remit: حیطه وظایف، حیطه اختیارات
Example: I'm sorry, but these problems are outside the remit of the committee.
مثال: عذرخواهی میکنم، اما این مشکلات خارج از حیطه اختیارات (حیطه وظایف) کمیته (کارگروه) است.
@englishisgreatfun
a dry country: کشوری که در آن فروش نوشیدنیهای الکلی ممنوع است
Example: There are a lot of dry countries across the world.
مثال: کشورهای زیادی در دنیا وجود دارند که فروش نوشیدنیهای الکلی در آنها ممنوع است.
@englishisgreatfun
punitive:
کیفری، تنبیهی
Example: They should take stricter punitive measures for traffic offenders.
مثال: آنان باید اقدامات تنبیهی سختگیرانهتری را برای متخلفان راهنمایی و رانندگی اعمال کنند.
@englishisgreatfun
consumer goods:
کالاهای مصرفی
Example: The prices of consumer goods should be constantly monitored.
مثال: قیمت کالاهای مصرفی باید به صورت مداوم تحت نظارت قرار گیرد.
@englishisgreatfun