#کتاب_سه_دقیقه_درقیامت
#بخش_اول_از_داستان_شانزدهم
《جانبازی در رکاب مولا》
سال 1388 توفيق شد كه در ماه رجب و ماه شعبان، زائر مكه و مدينه باشم. مُحرم شديم و وارد مسجدالحرام شديم. بعد از اتمام اعمال،به محل قرار آمدم. روحاني كاروان به من گفت: سه تا از خواهران
الان آمدند، شما زحمت بكشيد و اين سه نفر را براي طواف ببريد.
خسته بودم، اما قبول كردم. سه تا از خانم هاي جوان كاروان به سمت من آمدند. تا نگاهم به آنها افتاد، سرم را پايين انداختم. يك حوله اضافه داشتم. يك سر حوله را دست خودم گرفتم و سر ديگرش را در اختيار آنها قرار دادم. گفتم: من در طي طواف نبايد برگردم. حرم الهي هم به خاطر ماه رجب شلوغ است. شما سر اين حوله را بگيريد و دنبال من بياييد. يكي دو ساعت بعد، با خستگي فراوان به محل قرار كاروان برگشتم. در كل اين مدت،اصلا به آنها نگاه نكردم و حرفي نزدم. وظيفه اي براي انجام طواف آنها نداشتم، اما فقط براي رضاي خدا اين كار را انجام دادم. در روزهايي كه در مكه مستقر بوديم، خيلي ها مرتب به بازار ميرفتند و... اما من به جاي اينگونه كارها، چندين بار براي طواف اقدام كردم. ابتدا به نيت رهبر معظم انقلاب و سپس به نيابت شهدا، مشغول شدم و از فرصت ها براي كسب معنويات استفاده كردم.
در آن لحظاتي كه اعمال من محاسبه ميشد، جوان پشت ميز به اين موارد اشاره كرد و گفت: به خاطر طواف خالصانه اي كه همراه آن خانم ها انجام دادي، ثواب حج واجب در نامه اعمالت ثبت شد!
بعد گفت: ثواب طواف هايي كه به نيابت از ديگران انجام دادي، دو برابر در نامه اعمال خودت ثبت ميشود...
#ادامه_دارد
#کتاب_خواندن
#منتظر_باشید
#انقلابی_ها
🌑🇮🇷 انقلابی ها 🇮🇷🌑
آدرس کانال ایتا :
https://eitaa.com/joinchat/396623927C5356b07c49