#کتاب_سه_دقیقه_درقیامت
#بخش_چهارم_از_داستان_بیست_و_ششم
چند روز بعد، آماده عمليات شديم. جيره جنگي را گرفتيم و تجهيزات را بستيم. خودم را حسابي براي شهادت آماده كردم.🙃
من آرپيجي برداشتم و در كنار رفقايي كه مطمئن بودم شهيد ميشوند قرار گرفتم
ًاگر پيش اينها باشم بهتره. احتمالا
با تمام این افراد همگي با هم شهيد ميشويم.😍😌
نيمه هاي شب، هنوز ستون نيروها حركت نكرده بود كه جواد محمدي خودش را به من رساند.
او كارها را پيگيري ميكرد. سريع پيش من آمد و گفت: الان داريم ميرويم براي عمليات، خيلي حساسيت منطقه بالاست. او ميخواست من را از همراهي با نيروها منصرف كند.🤕🙄
من هم به او گفتم: چند نفر از اين بچه ها به زودي شهيد ميشوند.🤫
از جمله بيشتر دوستاني كه با هم بوديم. من هم ميخواهم با آنها باشم، بلكه به خاطر آنها، ما هم توفيق داشته باشيم.😔
دستور حركت صادر شد. من از ساعت ها قبل آماده بودم.
سر ستون ايستاده بودم و با آمادگي كامل ميخواستم اولين نفر باشم كه پرواز ميكند🦅
#ادامه_دارد
#کتاب_خواندن
#منتظر_باشید
#انقلابی_ها
🇮🇷 انقلابی ها 🇮🇷
🆔 @enqelabihha