eitaa logo
زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
1.8هزار دنبال‌کننده
882 عکس
229 ویدیو
12 فایل
❞ فلسفه، علوم اجتماعی، شعر ❝ « یک نیمه من شعور افلاطون است یک نیمه دیگرم دل مجنون است » • گروه #شعر و هنر چامه : https://eitaa.com/joinchat/1530200446C77195466fb 👥 ارتباط: @taha_mojahed تبادل نداریم🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
☕ مثل آن چایی که می‌چسبد به سرما بیشتر با همه گرمیم با دل‌های تنها بیشتر درد را با جان پذیراییم و با غم‌ها خوشیم قالی کرمان که باشی می‌خوری پا بیشتر بَم که بودم فقر بود و عشق اما روزگار زخم غربت بر دلم آورد این جا بیشتر هر شبِ عمرم به یادت اشک می‌ریزم ولی بعدِ حافظ خوانیِ شب‌های یلدا بیشتر رفته‌ای اما گذشتِ عمر تأثیری نداشت من که دلتنگ توام امروز، فردا بیشتر زندگی تلخ است از وقتی که رفتی تلخ‌تر بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر هیچ کس از عشق سوغاتی به جز دوری ندید هر قدر یعقوب تنها شد زلیخا بیشتر بر بخارِ پنجره یک شب نوشتی: عاشقم خون انگشتم بر آجر حک کنم: ما بیشتر ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ @ensani_islami
14.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 عزیز ... من دهاتیم به زندگیت برس حیفه که شناسنامت کثیف بشه... ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ گرچه خلوت گرچه خسته گرچه بی سو و سراغ خواب‌هایی در قفس دیدیم با تعبیر باغ از اناری حال دل پرسیدم امشب گفت: خون لاله را گفتم: خبر تازه چه داری؟ گفت داغ! سوگوارانیم و کاری بر نمی‌آید جز آه لوک مست داغ بر گُرده چه دارد غیر ماغ ؟ ما برادرهایمان را دفن کردیم ای دریغ زیر حجم سایه‌ سنگین کاجی از کلاغ عطسه‌های عافیت را ارج ننهادیم پس بوسه‌ افطارمان افتاد به وقت فراغ می‌رود این روزها گل می‌دهد آغوش‌ها باز عطر زلف یاری می‌خزد زیر دماغ باز کوچه غرق لبخند و هیاهو ‌می‌شود باز هم گل می‌خریم از کودکی پشت چراغ باز منقار قناری به غزل وا می‌شود باغ را تحویل قمری می‌دهد یک روز زاغ آرزو: گرمی‌فزای جمع یاران بودن است چه تفاوت که می وصلیم یا نفت چراغ  ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕️ گرمی لبخند از آواز بنان برداشته چشم از فیروزه های اصفهان برداشته حس معصوم نگاه غرق در اعجاز را از دعاهای مفاتیح الجنان برداشته بعدها هرکس بخواند نقلی از زیباییش ازغزل های من آتش به جان برداشته عشق مدت هاست این روح سراسر درد را برده بر بام جنون و نردبان برداشته* فکر کن گنجشک باشی و ببینی گردباد جفت معصوم تو را از آشیان برداشته بشکند دستش گلم هرکس تو را از من گرفت کیسه ی باروت از ستارخان برداشته ___ * یک ریسمان فکندی، بردیم بر بلندی من در هوا معلق، آن ریسمان گسسته ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
• بقیع خاک پوک و تردی دارد. باران بزند، گل می شود. ورِ کشاورززاده ذهنم می گوید: "این همه برای کبوترها گندم می ریزند، چرا سبز نمی شوند؟ چرا بقیع گندمزار نمی شود؟" ورِ شاعر ذهنم می گوید:"سالهاست بر خاکش اشک شور ریخته. توقع داری چیزی سبز شود؟ تو می دانی چندتا دل اینجا جا مانده؟" کتاب خال سیاه عربی | نوشته‌ی ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ به قفس سوخته گیریم که پر هم بدهند ببرند از وسط باغ گذر هم بدهند حاصل این همه سال انس گرفتن به قفس تلخ کامی ست اگر شهد و شکر هم بدهند قصه ی غصه ی یعقوب همین بود که کاش بادها عطر که دادند... خبر هم بدهند ما که هی زخم زبان از کس و ناکس خوردیم چه تفاوت که به ما زخم تبر هم بدهند قوت ما لقمه ی نانی ست که خشک است و زمخت بنویسید به ما خون جگر هم بدهند دوست که دلخوشی ام بود فقط خنجر زد دشمنان را بسپارید که مرهم بدهند خسته ام مثل یتیمی که از او فرفره ای بستانند و به او فحش پدر هم بدهند ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
13.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❖ ‌خرده مگیر در شعر، از عطر و زن نوشتیم هرچند بی‌نمازیم، مشق رسول کردیم... ‌‌ . . . ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
☕ به بغض سر کردم دیده تر نشد که نشد دلی ز حال دلم باخبر نشد که نشد هزار کوره بنا شد درین دیار و دریغ یکی به داغی و سوز جگر نشد که نشد به بی‌قراری شعرم سری نزد که نزد و آن شبی که نیامد سحر نشد که نشد هزار دفتر هق‌هق... هزار دفتر شعر... دلت... عزیز دلم! نرم‌تر نشد که نشد کجاست شانه‌ی امن‌ات که بعد تو این سر برای من... منِ بیچاره سر نشد که نشد سیاه‌پوشی و اندوه در غم سهراب برای رستم دستان پسر نشد که نشد قرار بود که درددلی کنم با تو ولی دریغ درین مختصر نشد که نشد ❞ زندگی برای علوم انسانی ❝ ༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef
12.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
• زیبایی که کوچه به کوچه وزید؟ تو تاوان که داده؟ من؛ که اسیر تقاص؟ من هرکس دلیل سوز غزل هایم از تو خواست گردن بکش بخند بگو باسپاس من عضویت در گروه و هنر ما 🍃 : https://eitaa.com/joinchat/1530200446C77195466fb
عزیزم، روشنم، بالانشینم، خفته در ترمه غریبم، ساکتم، بی‌همدمم، قرآنم انگاری ————————————————- چُنان دلشورهٔ گنجشک در بورانم انگاری که خنجر می کشد قندیلِ دی بر جانم انگاری پریشانی مطلق نیستم! حرفی به دل دارم تماشاکن مرا ... نقاشی طفلانم انگاری به چه مانم!؟ به شمعی سوخته در چادر چوپان که هرشب از طناب شعله آویزانم انگاری عزیزم، روشنم، بالا نشینم، خفته در ترمه غریبم، ساکتم، بی همدمم، قرآنم انگاری بپاش ای مرگ! ای یار صمیمی! مهربانی کن نمک در کفش هایم، فکر کن مهمانم انگاری خوشم هربار زخمی آمد از در، بیتِ شعری شد گل و مرغ و شکارم، قالی کرمانم انگاری به چای و ذکر و سرفه حل نشد این خشت در حلقم کنار برف و آتش بغض کوچک‌خان‌ام انگاری همیشه زخم بر زخمم، همیشه رنج بر رنجم به‌خون آغشته ام، آشفته ام، ایرانم انگاری https://eitaa.com/ensani_islami