پلاستیسیته در زمانۀ امید
📝 #محمد_مهدی_اردبیلی
بیم در ذات امید جای دارد به واسطۀ عدم قطعیتِ امید. امید به پیروزی بدونِ ترس و تردید دیگر نه امید بلکه اطمینان است، همانگونه که پذیرش شکست بدون تردید، یاس و ناامیدی نام دارد. اطمینان و یاس هر دو به یک میزان، علیه «امید» عمل میکنند. امیدی که اجازه دهد ترس از تغییر بر آن «غلبه» کند، دیگر نه امید، بلکه عین یاس و ناامیدی است؛ همانگونه که «بدون» این ترس و تردید نیز امیدی درکار نیست و اطمینان غلبه مییابد. پس هر دوی تسلیمِ منفعلانه (اطمینان به شکست محتوم) و منجیگراییِ منفعلانه (اطمینان به پیروزی محتوم) ضد امیدند: امید نه تردید را انکار و سرکوب میکند، و نه مرعوبِ آن میشود.
پس این عینِ ناامیدی است که فرد یا جامعهای به دلیل ترس از نتایج حاصل از تغییرِ وضعیت، به وضعیتی که نامطلوب میپندارد رضا دهد و چند صباحی دیگر خود را بدان دلخوش کند. حتی عمل از سر استیصال نیز نوعی امید را در خود میپروراند. حتی اگر بسیاری از آلترناتیوهای یک وضعیت از خود آن ترسناکتر باشند، بازهم این خواستِ تغییر است که شرط تحقق آزادی است. و میدانیم که حامیان وضع موجود همواره از همین بزرگنماییِ ترسهای حاصل از آلترناتیوهای ناامیدکننده تغذیه میکنند. البته که نباید منفعلانه به هر تغییری تن داد، البته که باید در برابر غلبۀ ارتجاع و وعدههای فریبنده هشیار و نقاد بود، اما حفظ موضع انتقادی اگر به تن دادنِ منفعلانه منجر شود، ژستی دروغین است. دیگر برای کنترلگریِ قیممآبانۀ روشنفکران و محافظهکاریِ موعظهگران بسیار دیر شده است. موضع انتقادی تنها زمانی حقیقی و صادقانه است که با قسمی خواست و عملِ رادیکال همراه شود.
در این معنا امید نوعی قمار است. اما نه قماری سبکسرانه که قدرتش را از ماهیت احتمالی یا مبهمش اخذ کند. مبارزه خود غایت است و پیروزی نه در نتیجۀ قمار، بلکه در موجه بودن و معنا داشتنِ خودِ قمار کردن است. پس امید نه صرفاً معطوف به آینده، بلکه بیش از آن، معطوف به اکنون است. در این معنا، امید نیرویش را نه از خیالپردازیهای موهوم دربارۀ بهشت برین یا آرمانشهرِ فُرودین، بلکه از خودِ زیستنِ معنادار و موجه اخذ میکند و عمل بر خود غایت منطبق میشود. درک و زیستنِ چنین امیدی البته نیازمندِ درک و زیستنِ برداشتی نوآورانه از «آینده» است که نه در پیشِ رو بلکه در پشت سر قرار دارد (پلاستیسیتۀ زمان). گذشته نه در مقام آنچه «شده است»، بلکه در مقام آنچه «میآید»، بارها و بارها؛ و آینده، نه در مقام «آنچه صرفاً میآید»، بلکه به منزلۀ آنچه «آمده است»، چراکه به تعبیر مالابو، «اکنون برای آینده بسیار دیر است».
کتاب آیندۀ هگل: پلاستیسیته، زمانمندی و دیالکتیک، اثر کاترین مالابو بهتازگی به همت نشر نی منتشر شده است. این کتاب که انجام ترجمۀ مشترکش به سالها قبل بازمیگردد، تنها بازماندۀ دوران کاریِ سابق من و آخرین ترجمهای است که از من منتشر شده و خواهد شد. من در کتاب اخیرم، اصول مبارزه در زمانۀ نیهیلیسم، از برداشت بدیعِ مالابو، به ویژه از دو مفهومِ «پلاستیسیته» و «ترصد»، بهرۀ فراوان بردم، هرچند نقادانه و به شیوۀ خودم. پیشبینی من در آن زمان این بود که ترجمۀ فارسی کتاب مالابو پیش از کتاب اصول مبارزه در دسترس خواهد بود و به همین دلیل، مخاطب را برای فهم برخی مباحث کتابم (به ویژه خاستگاه فلسفی و عصبشناختیِ مفهوم «پلاستیسیته»)، به این کتاب ارجاع دادم. اما عملاً انتشار کتاب مالابو با تاخیری نامتعارف مواجه شد.
اما جالب اینجاست که این اثر مالابو اکنون، در پاییز سال نخست، یعنی زمانی به فارسی منتشر شد که جامعهای که در آن تنفس و مبارزه میکنم، بسیار پویاتر، خلاقتر و جسورتر (و البته خطرناکتر، پیشبینیناپذیرتر و خشمگینتر) از قبل، در لحظهای سرنوشتساز و در آستانۀ ورود به مرحلهای تازه قرار گرفته است: البته نگرانی همواره وجود دارد، اما مگر نه اینکه بیم در ذات امید جای دارد؟ فارغ از اینکه پشتِ این در چه کسی پنهان شده (دجال یا مسیح)، فارغ از هر آلترناتیوی که پیشِ رویمان قرار دارد، فارغ از این حقیقت که بسیاری از آلترناتیوهای وضع موجود از خود آن ترسناکترند، مهم این است که باید از این در «عبور» کرد و تحقق خواست را، ولو شکست این تحقق را، به نحوی انضمامی «تجربه» کرد.
×ادامه در بخش دوم×
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef ༻
4_5828092366644318251.mp3
20.42M
🎙️ فایل صوتی
👤دکتر #محمد_مهدی_اردبیلی
"نسبت آزادی و جامعه از منظر هگل"
در این سخنرانی دیدگاه هگل درباره آزادی بیان شده است، همچنین به نقدهای کارل پوپر به هگل در خصوص آزادی و جامعه باز هم پاسخ داده شده است.
#رصد
❞ زندگی برای علوم انسانی ❝
༺ https://eitaa.com/joinchat/2795962370C57415e19ef ༻
زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
- بیماری ضدیت با علم دینی صرفا در قشر ضد انقلاب یا اپوزیسیون جامعه دانشگاهی نیست که به صرف اخراج تعد
البته که باید تمامقد در برابر اخراج اساتید و تصفیهی دانشگاهها ایستاد، اما نباید فراموش کرد که حقوق اعضای هیئت علمی (به ویژه اساتید سکولار یا منتقد در حوزهی علوم انسانی) در حقیقت، رشوه یا باجی است که از پول نفت هزینه میشود. وگرنه چرا نظام اسلامی باید به یک استاد سکولار حقوق بدهد تا با موضعی همدلانه، مثلا دربارهی کانت، هگل، فروید یا مارکس تحقیق کند و حتی نتیجهی این تحقیقات را تدریس کند؟ روشن است که وقتی استادی سکوت را میشکند، سیستم میکوشد تا حقالسکوت او را قطع کند.
هر اخراجی از این دست، نه تنها عملی است در راستای آشکارسازی و افشای حقیقت سیستم، بلکه گامی است در جهت رهاییِ خود فرد. و البته در نهایت همهی اینها فرصتی است برای خلق شیوههای بدیلی برای زیستن پژوهشگرانه، متفکرانه و متعهدانه.
#محمد_مهدی_اردبیلی از اساتید فلسفه غرب
#رصد